احسانبزرگي
Registered User
روزی گرت غمی برسد تنگدل مباش
روشکر کن مبادا که بد بدتر شود
روشکر کن مبادا که بد بدتر شود
روزی گرت غمی برسد تنگدل مباش
روشکر کن مبادا که بد بدتر شود
دمیدم نازده فرسوده گشتم
شبی نا بوده خوش، نابوده گشتم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشمن آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم
نادر نادرپور