Sir Pendar
Registered User
من پیر سال و ماه نیم ، یار بی وفاست
بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم
بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم
وقتی نمی رسد به تو ای ماه دست من
رحمی به این پلنگ لب پرتگاه کن
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
فکری به حال و روز من بی پناه کن
حتما به خوش خیالی من خنده می کنی
آری بخند از ته دل قاه قاه کن
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را ............. برون کن ز سر باد خیره سری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد...............مدار از فلک چشم نیک اختری را