برگزیده های پرشین تولز

معرفی شاهکارهای ادبیات داستانی جهان

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
برادران کارامازوف

نویسنده : داستایوفسکی

9646205070.240.jpg


برخی این کتاب رو حتی مشهور تر از جنایت و مکافات می دونن . محور اصلی داستان یک خانواده ی نا هنجار و عجیب هست که داستان به شرح ارتباطات اونها می پردازه ... فیودور کارامازف پدر خانواده و مردی فاسده که که سرپرستی چهار پسر رو به عهده داره که یکی از اونها حروم زداه است . پدر و یکی از پسرهاش هر دو عاشق یه دختر میشن و ....

داستان بسیار زیباییه و مثل اکثر آثار داستایوسکی به راحتی روی ذهن اثر میذاره ... مثلا یه بخشی از کتاب رو به یاد دارم که " ایوان " یکی از پسرهای کارامازوف بزرگ در حال تب عصبی مردی رو در خونه ی خودش میبینه و شروع میکنه با اون بحث کردن بعد از مدتی میفهمه که کسی وجود نداره و داره با خودش حرف میزنه و بعد از این برای این که به خودش ثابت کنه کسی وجود نداره از اون مرد سوالاتی رو میپرسه که خودش جوابش رو نمی دونه ...

اگه قرار باشه من از 20 نمره به این کتاب نمره ای بدم 20 هست ...
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
Farewell to gun - 1 (وداع با اسلحه) ارنست همینگوی
2- Harry Potter and the deathly hollows کتاب هفتم از سری هری پاتر نوشته رولینگ

هر دو از نظر نوع ادبیات به نظر من شاهکارن.
جالبه که منم هر دو رو دوست دارم ... ولی انصافا این کجا و آن کجا ...
glassesf.gif
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
Farewell to gun - 1 (وداع با اسلحه) ارنست همینگوی
هر دو از نظر نوع ادبیات به نظر من شاهکارن.

جالبه که منم هر دو رو دوست دارم ... ولی انصافا این کجا و آن کجا ...
glassesf.gif

برعکس من اصلا از وداع با اسلحه خوشم نیومد . یه اصرار عجیبی هم داشت که همه جا اسم نوشیدنی رو بیاره . یکی از معدود کتاب هایی بود که توی هر صفحش اسم مشروب میومد ( لیکور و رم و ... ) ولی یه قسمتش خیلی خوب توی خاطرم مونده و اون هم قسمت فرار قهرمان به همراه پرستار از رود خونه بود و البته پایان به یاد ماندنیش ...
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
برعکس من اصلا از وداع با اسلحه خوشم نیومد . یه اصرار عجیبی هم داشت که همه جا اسم نوشیدنی رو بیاره . یکی از معدود کتاب هایی بود که توی هر صفحش اسم مشروب میومد ( لیکور و رم و ... ) ولی یه قسمتش خیلی خوب توی خاطرم مونده و اون هم قسمت فرار قهرمان به همراه پرستار از رود خونه بود و البته پایان به یاد ماندنیش ...
آره ؛ درست میگی ... خیلی بحث مشروبش زیاد بود ...
bored.gif
 

Daneel Olivaw

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
2,316
لایک‌ها
31
محل سکونت
In my shell
وداع با اسلحه .... چقدر من از خوندن اين كتاب لذت بردم
goodsigh.gif
بعد از خوندن اون هيچ كدوم از رمان ها و داستان هاي كوتاه همينگوي بهم نچسبيد!
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
وداع با اسلحه .... چقدر من از خوندن اين كتاب لذت بردم
goodsigh.gif
بعد از خوندن اون هيچ كدوم از رمان ها و داستان هاي كوتاه همينگوي بهم نچسبيد!


و


برعکس من اصلا از وداع با اسلحه خوشم نیومد



من خیلی دوس داشتم این سه رنگ رو ( به خصوص سفید)

و

از سفيد هم خوشم نيومد


acigar.gif
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
دنی از داستایووسکی گفت منم یاد این کتاب افتادم .

The Idiot

Idiot.JPG


توضیح فرهنگ آثار : رمان ابله در سال 1869-1868 منتظر شد . پرنس میشکین ( مویخکین ) آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته پس از اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجه بیماری به میهن خد بازمی گردد بیماری او رسما افسردگی عصبی است وی او در واقع دچار نوعی جنون شده است که نمودار آن بی ارادگی مطلق است

میشکین در پرتو وجود روگوژین همسفر خویش نشان می دهد برای مردمی واقعا نیک در تماس با واقعیت چه ممکن است پیش آید . روگوژین این جوان گرم و روباز و با اراده در راه سفر سفره ی دل خود را پیش میشکین که درست نقطه ی مقابل اوست می گشاید

مطلب خودم : یادمه من این کتاب رو برای برادرم خریده بودم ولی اصلا مهلت ندادم نگاهش کنه . اینقدر از خوندنبرادران کارامازوفذوق زده شده بودم که همین که رسیدم خونه بازش کردم و شروع به خوندنش کردم و چقدر هم خوندم . این کتاب 971 صفحه ای رو در عرض یه هفته تموم کردم .

مثل اکثر آثار داستایووسکی زیباست و یه نکته ی جالب در مورد این داستان اینه که در این داستان یه جا پرنس میشکین یه ضرب16 صفحه حرف میزنه ( دقیقا از صفحه ی 110 تا 126 )

نکته ی دیگه که در واقع به اکثر آثار داستایووسکی از جمله این بر می گرده اینه که اصلا نباید منتظر این باشین که متن اونجوری که شما میخواین پیش بره یه جورایی گاهی حرص خواننده رو در میاره .

داستان از لحظه ی ورود قطار ورشو - پترزبورگ به پترزبورگ و در صبحی مه آلود شروع میشه . داستان به موخره هم داره ( 973 - 1019) که من نخوندمش چون اصولا نقد داستان ها و توضیحات اول داستان ها رو نمی خونم

این کتاب توسط نشر چشمه انتشار یافته و مترجمش هم سروش حبیبی هست که اون رو مستقیما از روسی ترجمه کرده .
 
Last edited:

anony

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2007
نوشته‌ها
170
لایک‌ها
48
سلام

اسم درست انگليسي وداع با اسلحه Farewell to arms هست.

من هم با متنش چندان حال نكردم.
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
کدام یکی کجا ؟ اون یکی کدام جا ؟؟:D:D یعنی منظورم اینه که کدومشون خیلی از اون یکی ضعیفتره؟

اگه منظورت هری پاتره ، که یه بار دیگه کتابش رو بخون ، نظرت عوض میشه.( مثل اشعار رودکی که خودش گفته هر بار بخونید ، در نظرتون بهتر میشه ، ولی من هرچی بیشتر میخونم ،بیشتر به نظرم مزخرف میان:(:D)

ولی گذشته از شوخی ، کتابهای نویسنده های انگلیسی (بریتانیا و اسکاتلند و...) خیلی عمیقتر از نویسنده های امریکاییه....
والا نیازی نیست که دوباره بخونم ، دوست جان ... وقتی از یه کتابی خوشم میاد ، دوباره بخونمش که چی عوض بشه ؟...

در مورد اینکه کتاب های هری پاتر در حد کارای همینگوی هستن یا نه هم خب من در حدی نیستم که نظر کلی بدم .. فقط می تونم نظر خودم رو بدم و بگم که اصلا در دو کلاس متفاوتن و مقایسه شون درست نیست ... مطمئنم که خیلی ها ، حتی چنین مقایسه ای رو توهین آمیز میدونن ...
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
خب دوباره بخون شاید ازش بدت اومد:D

البته منهم با اون خیلیها موافقم . چنین مقایسه ای توهین آمیزه. البته توهین به رولینگ نه به همینگوی:lol: ،
البته نظر من ، بیشتر سبک نگارش روانشناسانه! بود تا خود داستان. خود داستانها که مشخصه ، اصلا ربطی به هم ندارن که قرار باشه مقایسه بشن. ولی شخصیت پردازیها از نظر سبک نگارش شبیهن.

باز هم البته ، من فقط منظورم کتاب آخر (7) هستش. بقیه شون به جز 3و5 افتضاحن. 3 و5 هم ای.. تا اندازه ای. (کلا یکی در میون خوب کار کرده:D )

همیشه پر فروش بودن یک اثر در یک بازه زمانی کوتاه معیار خوبی برای قضاوت در مورد یک نویسنده نیست

رولینگ یک نویسنده محشر هست که تونست با کتابش اینجوری بازار رو فتح کنه
اما همینگوی به معنای واقعی کلمه یک نابغه بود

آینده در مورد این دونفر میتونه قضاوت درست تری داشته باشه!

با این ایده هم که دو فیلد مجازا هستند و شاید نشه در موردشون خیلی خوب قضاوت کرد هم تا حدی موافقم
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
The Plague

Theplaguefg.jpg


بخشی از مقاله ی آندره موروا در باره ی طاعون :

(( طاعون در زندگی جمعی همان است که بیگانه در زندگی فردی بود همانگونه که موروسو ی بیگانه , بر اثر ضربه ای بزرگ زیبایی زندگی را کشف می کرد , در طاعون , سراسر یک شهر وقتی خود را در برابر بلای مهلک از دنیا جدا می بیند وجدانش بیدار می شود

طاعون یک کتاب انسان دوستانه است که نمی خواهد بی عدالتی جهان را بپذیرد . بدین سان پس از طاعون احساس همدردی انسانی برای کامو مانند سپیده ای بر فراز یک دنیای محتضر سر می زند )) و چیزای دیگه ای که تو نت قابل دسترسیه !

حرف های من : یکی از کتاب های پیچیده است اگر بخوایم پیچیدش کنیم و خیلی سادست اگه ساده فکر کنیم . سر گذشت انسان عاصی و نارضایتی از وضعیتی که در اون قرار داره .

داستان در یکی از شهرهای الجزایر به نام oran اتفاق می افته و در بستر شهری که طاعون اون رو اسیر کرده ! دکتر همون انسان پرسشگر و قهرمان شایسته ی کامو هست که همه ی داستان به قلم و از دید اون روایت میشه !

کامو اعتراض کردن رو خوب بلده . این بار ما به یه داستان سمبلیک طرفیم که از جنس سمبولیسم قلعه ی حیوانات جورج ارول نیست . داستان سر راسته . همه چیز روشنه و البته سرد .

این یکی از تاثیرگذار ترین خونده های همه ی عمرم بود . از بیگانه بیشتر دوستش داشتم و به نظرم کتاب نقطه ی اوج آرزوی هر نویسنده ای در نویسندگی میتونه باشه و من همونطورکه خود کامو در طاعون گفته : ((نوشته باید مردم رو وادار کنه که به احترامش کلاه از سر بردارن )) به احترامش کلاه از سر برداشتم و خوندش برای چندمین بار به من ثابت کرد که کامو در کنار داستایووسکی محبوب ترین نویسنده ی همه ی عمر من هست.

نکته ی جالب کتاب : در آخر خواننده دچار شوک میشه چون حقیقتی ابراز میشه که بیننده در تمام مدت خوندن کتاب ازش غافل بوده .

کتاب توسط نشر نیلوفر به ترجمه ی رضا سید حسینی و در 341 صفحه چاپ شده .
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
Anna Karenona

LeoTolstoy_AnnaKarenina.jpg


کتاب نیوز ((آنا کارنینا [Anna Karenina]. رمانی از لئو نیکولایویچ تولستوی (1) (1828-1910)، نویسنده روس، که در سالهای 1875-1877 منتشر شد. زمینه آن، همچنان که در جنگ و صلح، بعضاً وصف دنیای اشراف و تحلیل روان‌شناسانه صنوف انسانی است .

ولی در جنگ و صلح این وصف زمینه تاریخی فراخ‌تری دارد، در حالی که آناکارنینا سیر رویدادها در محیطی است متعلق به عصر تولستوی و مطابقت توصیف با واقعیت از مشاهده مستقیم و بلافصل کسی که خود دست‌اندرکار بوده ناشی گشته است.)) و ادامه ی ماجرا که میتونید اینجا ببینید . نقد خیلی خوبی هم از داستان وجود داره و خوندنش به شرطی که داستان رو خونده باشید خیلی کمک میکنه و اگر هم داستان رو نخوندید که خوندنش اصلا توصیه نمیشه چون داستان لو میره

حرف های خودم : داستان قویه و به قول سروش حبیبی ما در این داستان با اقیانوسی از شخصیت ها مواجه هستیم . شخصیت هایی از طبقه ی اشراف که هر کدام نقصی دارن .

داستان در مورد زنی از طبقه ی اشراف هست که تا لحظه ی دیدن ورونسکی یه زن معمولیه اما داستان درست از روزی که در ایستگاه قطار اون اتفاق می افته شروع میشه ! در دو جلد ما با شور کارنینا سر و کار داریم . جنون زنی که گاهی وحشتناک میشه .

زنی که اغلب نمی دونه چی می خواد و دائما در سرگشتگی ای سرگیجه آور به سر می بره . اگرچه رئالیسم تولستوی گاهی خسته کننده میشه ولی جنس کار دوس داشتنیه . یکی از نمونه های خسته کننده ی رئالیسم افراطی رو در این جمله می تونید ببینید : شادمانی کودکانه ای در نوک دماغ او وجود داشت . نویسند اونقدر در توصیف حالات اغراق میکنه که گاهی حس میشه داره توصیف سازی میکنه .

تولستوی فقط داستان نمیگه . سراسر کتاب پره از دیدگاه های سیاسی و اجتماعی و حتی کشاورزی! اما دغدغه ی اصلی تولستوی در این کتاب هیچ کدوم از اینها نیست . دغدغه ی او همچنان مذهب ه و لوین در این داستان محمل همه ی سوالات تولستوی هست . جالبه که تولستوی مثل یه حکیم جواب ها رو هم میده و خواننده رو بعد از اتمام به نا کجا آباد راهنمایی نمیکنه !

پیرمرد دوس داشتینه و ما با کتاب هاش زندگی کردیم . روحش شاد .

Tanyasukhotina.jpg



نکته ی آخر : کتاب به اونهایی که آثار واقع رایانه ی بلند رو دوس دارن توصیه میشه چون بعد از خوندن کتاب ما به هدف مون میرسیم . ما می خواستیم زندگی کنیم که با خوندن این کتاب موفق شدیم . حادثه ی خارق العاده ای توی کتاب اتفاق نمی افته و این درست چیزیه از جنس حود زندگی .

و در آخر باید گفت که از روی کتاب فیلم هایی ساخته شده که معروفترین نقش آفرینی کارنینا از آن ویوین لی دوس داشنتی هست

این کتاب توسط نشر نیلوفر و به ترجمه ی سروش حبیبی در دو جلد 1032 صفحه چاپ شده !
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
مسیح بازمصلوب


9645620694.240.jpg


نقل از ویکیپدیا : محل وقوع داستان یک روستا است که توسط «آقا»، حکمران منصوب از طرف دولت عثمانی، اداره می‌شود. آقا، اختیاردار جان و مال و ناموس اهالی این آبادی است ضمن این‌که در روابط خصوصی آن‌ها دخالتی ندارد. اختلاف بین آقا و ساکنان زمانی آغاز می‌شود که «یوسفک»، پسربچه امردی که آقا از ترکیه آورده است و مونس ساعات خوش اوست، به قتل می‌رسد ...

حرف های من :

راستش شک داشتم که این کتاب رو به عنوان یه شاهکار معرفی کنم یا نه ! من از این کتاب لذت نبردم
نه خاطره ی خوشی ازش دارم نه چیز فوق العاده ای دیدم . البته واضحه که همه ی اینا حرف یه خواننده ی
معمولیه .

داستان چیز فوق العاده ای نداره و حتی کمی شعاری به نظر میرسه . آخر داستان رو میشه حدس زد و این
حتی از اسم خود داستان هم قابل فهمیدنه . زیاد حجیم نیست . من به خاطر اسم کازانتزاکیس رفتم سراغش
و با تمام سعی ام نتونستم لذت ببرم .

چیز زیادی هم برای گفتن وجود نداره چون از اسم داستان میشه همه چیز رو دربارش فهمید و توضیح بیشتر
موجب لو رفتن داستان میشه . من تبلیغ چیزی رو انجام نمی دم اما خیلی واضح توی این داستان چهره ی بسیار
بدی از مسلمانان ارائه میشه . نقطه ی اوجش هم خود آقا هست و البته مسلمه که نمیشه از روی
این در مورد نویسنده قضاوت کرد

جمله ی به یاد ماندنی : عشق چشم ها را کور می کند و درد بینا

این کتاب توسط نشر جامی و به ترجمه ی محمود سلطانیه در 578 صفحه انتشار یافته است .
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
با زدن این پست این تاپیک فوق العاده رو میارم بالا!

سیمای مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس (اگر اشتباه نکنم بعد از اولیس اثر جویس و گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتز جرالد سومین رمان برتر انگلیسی زبان قرن بیستم شناخته شده.)

موضوع داستان این کتاب:

این داستان، که ماجراهای پسری ۲ ساله را تا ۲۰ سالگی بیان می‌کند، بسیار زیبا و پیچیده است و در آن به مسایل زیادی مثل ایرلند، انسان، کودک، ترس و خدا پرداخته می‌شود. منتقدان بر این باورند که این داستان مقدمهٔ داستان اولیس شاهکار جیمز جویس و زندگی‌نامه اوست.

نویسنده روایت رمان را که توسط سوم شخص مفرد بیان شده با ذهنیات استفان ددالوس ادغام کرده و خواننده در بعضی قسمت‌های رمان با این ادغام روایت و ذهنیت مواجه می‌شود. نویسنده، تلاش ددالوس را برای غلبهٔ روحی بر عوامل منفی اطرافش از جمله رفتار نامناسب برخی از معلمین و خشونتی که بین پسرهای مدرسه رواج دارد، شرح داده و نوسانات درونی ددالوس برای این غلبه روحی مورد نظر جویس بوده‌است.

جویس در شخصیت اصلی رمان، یعنی استفان ددالوس، تردید و آشفتگی و پوچ‌گرایی نسل جدید را نشان داده‌است. نویسنده از تلمیح استفاده کرده و با استفاده از متن کتاب مقدس صحنه مرگ و قیامت را در این رمان نوشته است.


پ.ن: من کتاب رو حدود 6-7 سال قبل خوندم به همین خاطر برای معرفی دقیق کتاب متن بالا رو از ویکی پدیا برداشتم.
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
در جستجوی زمان از دست رفته

اثر مارسل پروست

ترجمه ی زنده یاد مهدی سحابی

___________________________________

تو این انجمن تاپیکی وجود داره با عنوان این رمان . من در اولین فرصت اون تاپیک رو میارم بالا و مفصلا در موردش مینویسم.

فقط این یه قسمت رو از مترجم کتاب قرض میگیرم:

می گویند کتابخوان ها دو دسته اند: آنهایی که "جستجو" را خوانده اند و آن هایی که نه.یعنی که آدم بعد از خواندن این کتاب آدم دیگری میشود و دنیا و احساس ها و عواطف را جور دیگری می بیند.
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
طبل حلبی

گونتر گراس

ترجمه ی سروش حبیبی

_____________________________

وقتي اسكار كوچولو به دنيا مي آيد ، پدرش مي گويد بعدها بايد در مغازه پدرش فروشندگي كند و مادرش مي گويد در سه سالگي براي او طبلي حلبي خواهد خريد . اسكار كه بسيار باهوش است از همان بچگي تصميم مي گيرد كه نه فروشنده شود ، نه سياستمدار و نه هيچ چيز ديگر . او مي خواهد سريع سه ساله شود ، طبل حلبي خود را هديه بگيرد و بعد از آن رشد خود را متوقف كند . بنابراين اسكار يك پسربچه سه ساله 94 سانتي باقي مي ماند و همواره طبل مي زند .
داستان از زبان اسكار 123 سانتي در سن سي سالگي و بر روي تخت آسايشگاه رواني روايت مي شود . اسكار كه رشد ناهنجاري دارد ، در خلال جنگ آلمان ، رفتار عجيب و غريب مردم ، خانواده و سرنوشت خودش را به تصوير مي كشد . از تمايلاتش ، سرخوردگي هايش و طرز رفتار مردم با خود به كمك طبلش سخن مي گويد .
_______________________________

طبل حلبی ; کتابی که نباید فقط یک بار خونده بشه! از اون دسته کتابا هستش که لذت خوندنش رو هرگز فراموش نمیکنی!
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
رستاخیز

لف نیکلایویچ تولستوی

ترجمه:محمد مجلسی
_________________________

عنوان رمان را می­توان با دو وجود متضاد، یکی نخلیدف و دیگری کاتیوشا ماسلووا مربوط دانست. کاتیوشای جوان و پرملاحت، که تسلیم ستایشگریهای ارباب جوان خود و شیفته و مجذوب او شده است، با دادن کفاره­ی گناهی که در واقع از او سر نزده، رستاخیزی معنوی می­یابد؛ در نخلیدف، به برکت شهادت دختری که قربانی او شده، دگرگونی ای پدید می­آید و آن دختر از لحاظ معنوی وی را به راه راست رهنمون می شود. کاتیوشا، که ارباب جوان او را فریفته و سپس رهایش کرده، چون بر اثر مرگ فرزندش نتوانسته است خود را کنترل کند به فحشا تن می­دهد. هیات دادرسان، که از قضا فریب­دهنده­ی او، نخلیدف نیز عضو آن است، وی را به این اتهام ناروا که یکی از مشتریان خود را مسموم ساخته، به زندان با کار محکوم می­سازد. نخلیدف، در قبال رأی ظالمانه­ی دادگاه، که بیهوده می­کوشد مانع صدور آن گردد، در کنه ضمیر خویش احساس ندامت می­کند و خواهان بازخرید گناه خویش است. دختر، که در گذشته با زیبایی خود او را مجذوب خویش ساخته بود، اکنون با ظاهری مفلوک در برابر او پدیدار می­گردد و او فقط خود را مسوول خواری دختر می­داند و می­خواهد گناه خود را جبران کند. از این رو، تا سیبری به دنبال محکوم می­رود، به این نیت که با وی ازدواج کند؛ لیکن، دختر نمی­پذیرد و وجود خود را وقف مردی دیگر می­سازد که مهر و محبت او، به نظر وی، به خلاف مهر و محبت تخلیدف، با بازخرید گناه توجیه نمی­شود.

پ.ن: به نظر من تمام آثار تولستوی شاهکارن!
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
تاحالا اینجا را ندیده بودم عالیه
شاهکاراسکار وایلد نویسنده ی انگلیسی

183-1.jpg

تصویر دوریان‌گری [The Picture of Dorian Gray]. یگانه رمان اسکار وایلد (آسکر فینگل او،فلهرتی ویلز (1)، 1854-1900)، شاعر و نویسنده ایرلندی،‌که در 1890 در مجله ماهانه لیپینکات (2) و در 1891 به صورت کتاب انتشار یافت. تصویر دوریان گری که به سبب موضوع وهمی و خیالی‌اش مشابهت‌هایی با چرم ساغری بالزاک (3) و «تصویر بیضی شکل» داستانهای شگفت‌انگیز پو (4) دارد، رمانی حقیقی نیست، بلکه داستان فلسفی مهمی است. دوریان گری جوان بسیار زیبایی است که تا سرحد پرستش عاشق زیبایی و لذت است، اما این عشق و علاقه، مثل عشق و علاقه وثنی‌مذهبان یونان و روم باستان، آرام و بی‌دغدغه نیست، بلکه به صورتی درخور وارث واپسین رمانتیسم، عشق و علاقه‌ای آتشین و اضطراب‌آور است. وقتی که دوست نقاش دوریان، بازیل هالوارد (5)، تصویری را که از او کشیده است و وی را در اوج جوانی و زیبایی نشان می‌دهد به او پیشکش می‌کند، از تصور زودگذریِ این نعمتهای بی‌بدیل به شدت دستخوش درد و غم می‌شود: زمان، با آن قوت و نفوذ یگانه‌اش زیبایی و جوانی را نابود می‌کند. با این همه،‌ در پرتو جادوی نذری که کرده است، هیچ‌یک از تبدلها و فراز و نشیبهای زندگی در چهره زنده و کامل دوریان اثری به جای نمی‌گذارد. دوریان به رغم فسادها و جنایتهایش، جوان و پاک خواهد ماند و تنها تصویرش حامل آثار گذشت عمر و زمان خواهد شد. آنگاه دوریان، به اتفاق لرد هنری واتون (6)، کلبی مذهب ظریف و متشخصی که اندرزهایش سرانجام باعث فساد اخلاق وی شده است،‌زندگی هرزه و عشرت‌پرستانه‌ای پیش می‌گیرد و به عشق سیبیل وین (7)، سیمای بسیار نازینین دوشیزه‌ای که به سرعت پای در زندگی وی می‌گذارد و عشقش هرآیینه می‌توانست وسیله نجات وی را فراهم بیاورد، به چشم تحقیر می‌نگرد و حتی به جایی می‌رسد که بازیل، آن مرد صدیق و بی‌ریا و پاکدان را هم، به هنگامی که در مقام ملامت راه و رفتار و زندگی ننگینش برمی‌آید، می‌کشد. اما تصویر، بهتر از هرسخنی، مدام فریب و نیرنگ زندگی دوگانه دوریان را به وی یادآور می‌شود و سیمای راستین او را که برهمه ناشناخته است، با گویایی بی‌رحمانه خود در برابر چشم وی قرار می‌دهد. سرانجام، دوریان که در برابر اضطراب شکست خورده است، ضربه خنجری بر تصویر می‌زند؛ و چنان که گویی خنجر را برسینه خود زده است، نعشش بر زمین می‌افتد. پیشخدمتها به سویش شتافته‌اند، تصویر مخدوم خود را، به گونه‌ای که همیشه دیده بودند، بسیار زیبا و جوان می‌بینند و روی زمین چشمشان به جسد مردی می‌افتد که «لباس شب به تن و کاردی بر سینه دارد. چهره‌اش پژمرده و چین خورده و نفرت‌انگیز بود. و پس از بررسی انگشترهایش بود که این مرده را بازشناختند.» زندگی، به محض درهم شکستن افسون، بر دوریان چیره شده است. تصویر دوریان گری، چه از حیث اصالت موضوع و چه به سبب برانگیختن کنجکاوی بیمارگونه مردم کتاب‌خوانی که خواستند در میان زندگی سراپا فساد دوریان و زندگی وایلد مشابهتی ببینند، انعکاس بزرگی یافت. سبک متصنعی که در هرصفحه‌ای دیده می‌شود قدرت هیجان‌انگیزی این اثر را، که در هرحال کاملترین و بارزترین نمونه مکتب منحط انگلستان در اواخر قرن نوزدهم است، کاهش می‌دهد. این اثر نشانه واکنش شدید و تهورآمیزی در مقابل تمام عصر ملکه ویکتوریا و در مقابل اخلاق سراپا وسواس طبقه بورژوازی است که دعوی آن داشت که هنر را ابزار تعلیم و تربیت بسازد. این رمان، که غنای انشا و ابداع نویسنده، در خلال آن، موفقیت‌آمیزترین بیان خویش را پیدا می‌کند، به سبکی بسیار درخشان و ظریف نوشته شده است و جای وسیعی به امور موهم تناقض می‌دهد. وایلد، با این اثر، بر آن بود که نشان بدهد هنر، که با یگانه قوت و نفوذ خویش مرزهای نیکی و بدی را نابود می‌کند، چه «تحول و تغیر» نیرومند و مؤثری در واقعیت پدید می‌آورد.

منبعhttp://www.ketabnews.com/detail-394-fa-117.html
 

mahmahot

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2008
نوشته‌ها
1,187
لایک‌ها
1,094
محل سکونت
تهران
در هفته نامه همشهری جوان مطلبی در مورد الکساندر دوما نوشته بود که البته مقداری نسبت به آثار و جایگاه وی بی انصافی شده بود. من ترجمه امانتدارانه ای از کنت مونت کریستیو خوانده ام که علاوه بر داستان پرکشش سراسر انباشته از مباحث و گفتگو های فلسفیو سیاسی مربوط به زمان خود می باشد در حالی که نویسنده مطلب تنها به ترجمه های ابداعی ذبیح ا... منصوری از آثار دومای پدر اکتفا کرده و بهر اساس آن این نویسنده را کم ارزش قلمداد کرده است
 
بالا