• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

من و فوتبال !!

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
روبی کارت درسته یاد اون مطالب محشری که توی قسمت شرط بندی مینوشتی افتادم !!!
خیلی قشنگ مطلب مینویسی با ادبیات و طرز نوشتنت خیلی حال میکنم
دمت گرم
سعادت جان شما لطف داريد عزيز
خيلي ممنون كه به اينجا سر زديد اميدوارم به زودي شاهد داستانهاي خاطره انگيز شما هم باشيم ، دوست من
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
روبی جان/ اسم با خودت خواهد بود. صاحب مجلش شمایی. کافه نادری باحاله.
---------------------------------------------------------------------------------------
دو تا خاطره

من بودم و مصطفی و مهدی و فرهاد. ممد هم بود که از همون بچگی جر زنی میکرد. برادران جوانی - اصغر کمتر میومد. حمید رضا که بخاطر جثه اش تو دروازه بود و سعید توکلی که حتی تا جوانان استقلال هم بالا رفت. و مجید خودمون که هنوزم پایه همه حرکتهای فوتبالی هست.
توپ پلاستیکی های خوشگلی که قلبمون بهش وابسته بود نکنه بخوره یه جای تیز و سوراخ بشه. پول توپ دنگی بود. کلش میشد ده تومن. دونه ای 5 تومن و این کمترین قیمتی هست که یادم میاد. خب دوتا میگرفتیم که با دوام و سنگین بشه. ای جانم. یه جمله ای تو فیس 4-5 ماه پیش در این باره گذاشتم هنوز لایک میخوره و من هر بار دلم براش قنج میره. عکس توپ دولایه هست که کامنت زدم :و هر کسی لیاقت لایه کردن را نداشت. /// واقعا هم هر کسی نداشت. آخری ها حرفه ای تر بودیم و توپ رو با کلید پاره میکردیم. کارشناسی دو تا توپ رو میگذاشتیم کنار هم ببینیم کدومش یه ذره بزرگتر به نظر میاد . ده تومن کلی پول بود. دقیق بگم اینطوری حساب کنید که با بیت و پنج زار یا قران میشد دو تا کیک بزگ بگیری که الان قیمتش رو 400-500 هست.
زمین های بایر که شاید صاحب نداشت و همش الان پارک های محلی شده. بهش میگفتن خرابه. کنار و گوشه اش همه چیز پیدا میشد. و کنار فوتبال با انواع ابزار های خلاف هم اشنا میشدیم.

بگم از کی شروع شد شاید یادم نیاد ولی میتونم بگم اونقدر کوچیک بودم که باید به همه با سر بالا نگاه میکردم. از همه کوچیکتر بودم.وقتی توپ میخورد تو صورتم از همه بدتر بود. مثل چی میدویدم ولی خب جون تنه به تنه شدن با اونها رو نداشتم. هر بار زمین خوردن من از دید خودم خطا بود و بقیه میگفتن تو کوچیکی ما چیکار کنیم. رو همین حساب حتی خطاهای واقعی هم سوخت میشد. ولی گل که میزدم انگار بهشون فحش داده باشی با هم دعوا میکردن که از این بچه گل خوردی و گاهی گلر اذعان میکرد که خب بازیش خوبه:دی
-----------------------------------------------------------
موقع دبیرستان.
سال دوم دبیرستان حسابان یک رو افتادم. من و دقیقا 8-9 از بچه های عشق فوتبال کلاس. علت این بود که همیشه سر اون زنگ ما تو حیاط فوتبال میزدیم.
بدلیل تعداد کم افتاده ها مدرسه کلاس جبرانی و .. نذاشت. یه مدتی گذشت و ما هنوز یک رو قبول نشده میرفتیم سر کلاس حسابان دو و معلم هم کلا ما رو حساب نمیکرد. مدیر مدرسه عشق فوتبال بود و پرسپولیسی تیر. یعنی حسابشو بکن وقتی یه بچه مدرسه وامیسته با مدیر کل کل میکنه و هر چی میخواد میگه یعنی چی! ببین مدیر چقدر عشق فوتباله. میومد تو حیاط میگفت مگه کلاس ندارید؟ میگفتیم نه. بعد خودش وا میستاد تو یکی تیمها و امر و نهی میکرد. زنگ بعد امار ما درمیومد که کلاس داشتیم و بعد هم چیزی نمیگفت.
برای ما یه معلم گرفت برا حسابان به خرج خودش. معلم نبود. یه دانشجو بود که میومد به ما درس بده. بعد از وقت مدرسه. 5 دقیقه دیر میکرد ما رفته بودیم. میرفتیم بیرون مدرسه یه جایی بود یه زمین اسفالتی که فنس هم داشت. فوتبال. یه بار خیلی زود پیچوندیم. معلمه رفته بود و دیده بود نیستیم اومده بود به مدیره گفته بود. مدیر هم که آمار ما رو داشت اومد سراغمون. فکر کن. مدیر پاشه بیاد تو خیابون دنبال شاگرد. دقیق اون صحنه ای که اومد رو براتون توصیف میکنم:
یه دوستی داشتم اسمش فواد بود. تو دروازه بود وتیم حریف. مدیر که میاد بی سر و صدا از قسمت پشت دروازه فواد میاد اینور فنس و همونجا ساکت وا میسته. فواد که میبینش میخواهد به ما بگه که دست از بازی بکشیم ولی مدیره (البته اسمش رضوی بود) میگه نه. هیچی نگو. ما هم که حواسمون به بازی بود. یعنی توپ رو اون دروازه بود. خلاصه توپ به حالت ضد حمله اومد زیر پای من و من حرکت سریع کردم و رسیدیم نزدیک این دروازه. بقیه هم که دنبال من میومدن یکی یکی با دیدن مدیر می ایستادن ولی خب من چون پا به توپ میرفتم نفهمیدم. به دروازه که رسیدم بلند داد زدم دلپیرو و توپ و زدم تو گل. خب فواد هیچ کاری نکرد و من تازه مدیر رو دیدم. وای تصور کن // گفت دلپیرو؟!!! بیچاره تو مومن زاده هم نیستی.(اولین فصل احمد تو استقلال بود اون سال) من رو مومن زاده هم تعصب داشتم چون برعکس خیلی ها بازیکن خوبی میدونستمش. گفتم آقا مومن زاده که از بازیکنهای شما بهتره. و بعد با ته ته پهته سریع گفتم معلم نیومده بود اقا. ما خیلی وایسادیم. اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت. غلط کردی هم برای مومن زاده و هم اینکه معلم دیر اومد. لباس بپوشید بریم. جالب اینو بهتون بگم اونقدر تو خط فوتبال بودیم که همیشه با ساک میرفتیم مردسه. ساکی کوچیک که به غیر کتاب و دفتر کفش و شلوار هم توش جا بشه. تو راه تا برمیگشتیم مدرسه کلی ما رو دعوا کرد و نصیحت و ... که باباهاتون برا شما زحمت میکشن و شما باید درس بخونید و... //تا اونجای گاهی یکی از بچه ها با صدای من آروم ادای منو درمیاورد و اون صحنه رو تداعی میکرد: دلپیرو؟!! و یواشکی پشت مدیر میخندیدم. وقتی رفتیم مدرسه معلمه ما رو دید حالی به حالی شد. ما هم تو دلمون میگفتیم بزار بریم سر کلاس، گریه ات رو درمیاریم. :دی
 
Last edited:

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
جواد جان ممنون خيلي خوب بود
دو لايه كردن توپ واقعا هم تخصص خاص خودش رو داشت
ميگم عجب مدر گلي داشتيد ما كه هرچي يادمونه مديرامون هميشه يه خط كش چوبي بلند يا يه تيكه شيلنگ دستشون بود البته مديرامون نه ناظم ها اينطور بودند اون موقع مدرسه يه مدير داشت يه ناظم الان رو نميدونم
اون زمانها كه براي مدرسه رفتن مجبور بودي موهاي سرت رو با ماشين كوتاه كني
ولي بازهم يادش بخير

پ.ن: يه اسم ديگه هم ميتونه همين يادش بخير ... باشه
ْْآقا يعني چي اسم با خودت هست :(من كاملا آدم دمكراتي هستم :Dوتغيير اسم حتما بايد با نظر و راي همه باشه
 
Last edited:

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
پ.ن : خيلي وقته دلم ميخواست اين سئوال رو بپرسم كه الان ديگه دل به دريا مي زنم و ميگم
از دوستان كسي هست كه اون زمانها در گفتمان فقيد فعال بوده باشه؟

رابی جان با اجازتون من اونجا فعالیت داشتم و اتفاقا سعی کردم برای مدیریت بخش ورزش تا اندازه ای از مدیر بخش ورزش گفتمان یعنی میعاد عزیز الگو بگیرم.
البته من قبل اینکه به پرشین تولز بیام یه مدتی با بچه های باقیمونده گفتمان توی یک فرومی به اسم گزاره فعالیت کردیم. با کسانی مثل orphe
ولی بعد اونجا فعالیتم کمرنگ شد و بر حسب اتفاق اومدم اینجا که تا حالا هم خدمتتون هستم.


شاد و پیروز باشید
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
جواد جان ممنون خيلي خوب بود
دو لايه كردن توپ واقعا هم تخصص خاص خودش رو داشت
ميگم عجب مدر گلي داشتيد ما كه هرچي يادمونه مديرامون هميشه يه خط كش چوبي بلند يا يه تيكه شيلنگ دستشون بود البته مديرامون نه ناظم ها اينطور بودند اون موقع مدرسه يه مدير داشت يه ناظم الان رو نميدونم
اون زمانها كه براي مدرسه رفتن مجبور بودي موهاي سرت رو با ماشين كوتاه كني
ولي بازهم يادش بخير

پ.ن: يه اسم ديگه هم ميتونه همين يادش بخير ... باشه
ْْآقا يعني چي اسم با خودت هست :(من كاملا آدم دمكراتي هستم :Dوتغيير اسم حتما بايد با نظر و راي همه باشه

آخه شما هم بزرگتری و هم استارتر. اگه نیاز به رای باشه من میام پای صندوق . چون اینجا انتخاباتش سالمه :دی
اون مدیر هم بله پدیده ای بود برا خودش.
کچل کردن و که نگو. ما راهنمایی و ابتدایی همیشه نمره 4 بودیم. :دی کلاسهای 40-50 نفری و ...
از دبیرستان ولی دیگه از بی مویی فرار کردیم. به قول امروزی شاخ شدیم :دی

ولی بعد اونجا فعالیتم کمرنگ شد و بر حسب اتفاق اومدم اینجا که تا حالا هم خدمتتون هستم.
بسیار اتفاق مبارکی بوده آقا. فقط تو رو خدا بپا رئیس جان اون کمرنگ شدن ها اینجا اتفاق نیافته.:)
 

H-C

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 مارس 2008
نوشته‌ها
4,734
لایک‌ها
414
سن
35
محل سکونت
Tehran
آقا عجب تاپیک خفنی هست ! بسی حال کردیم با شما جوانان قدیم !

انشاالله به زودی ما هم چندین خطی تایپ میکنیم !
 

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
آقا عجب تاپیک خفنی هست ! بسی حال کردیم با شما جوانان قدیم !

انشاالله به زودی ما هم چندین خطی تایپ میکنیم !


قربان خيلي خوش آمديد ، منتظر خواندن مطالبتون هستم
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
سلام خدمت دوستان
حالا که بحث عوض کردن نام تاپیک هست من نام یاد باد آن روزگاران یاد باد رو پیشنهاد می کنم.

شاد و پیروز باشید
 

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
رابی جان با اجازتون من اونجا فعالیت داشتم و اتفاقا سعی کردم برای مدیریت بخش ورزش تا اندازه ای از مدیر بخش ورزش گفتمان یعنی میعاد عزیز الگو بگیرم.
البته من قبل اینکه به پرشین تولز بیام یه مدتی با بچه های باقیمونده گفتمان توی یک فرومی به اسم گزاره فعالیت کردیم. با کسانی مثل orphe
ولی بعد اونجا فعالیتم کمرنگ شد و بر حسب اتفاق اومدم اینجا که تا حالا هم خدمتتون هستم.


شاد و پیروز باشید
من مي گم چرا اينقدر نسبت به شما ارادت دارم:) آقا خيلي مخلصيم
ميعاد هم كه خيلي مدير گلي بود يادش بخير ديگه هيچ وقت انچمني مثل گفتمان فكر نكنم بوجود بياد هم فضاي اون دوره بازتر بود هم تازه تب فاروم بازي و اينترنت تو ايران بالا گرفته بود
mazin-sabasahar-dor-friendship-ariagirl- abarmard-mkabiz-armaf-IS-sadaf-aghamimi-
لامذهب - مزدك - مردتنهاي شب- سعيد - سام يوگي - بلانشت - و حيلي هاي ديگه
عجب دوراني بود
منم تو گزاره عضو شدم اما هيچ فعاليتي نداشتم خيلي ها اونجا جاشون خاليه بخصوص دوستان نزديك من كه هيچ كدوم اونجا نيستند مزين - در - صباسحر

من تو گفتمان با آي دي RAVI فعال بودم تقريبا تو مايه هاي همين آي دي اينجا رابي و راوي:D

چه تاپيك خوبي شد از همه ممنونم
 
Last edited:

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
خب با تشكر از دوستان اسمهايي كه تا حالا پيشنهاد شده
- يادم مياد ...
- من و فوتبال
- توپ دولايه ..
- ياد باد آن روزگاران ياد باد( ميتونيم ياد باد دوم رو برداريم خلاصه تر هست ياد باد آن روزگاران)
- يادش بخير ...

اينها هم ديشب تا حالا به ذهنم رسيده
- قافله عمر
- روزي روزگاري فوتبال ( ميدونم كپي برداري هست ولي قشنگه)
- آنچه گذشت
- دفتر خاطرات ( اينم ميدونم كپي آي دي يك كاربر قديمي پي تي هست)

فعلا همين

تا فردا شب اگه اسم جديدي دوستان به ذهنشون رسيد پيشنهاد بدند بعد يك ليست ميزاريم براي راي گيري اميدوارم كه همه موافق باشند و با حضور ميليوني خود مشت محكمي بر ... :lol:
من راي ميدهم تو راي ميدهي ما راي ميدهيم:wacko:
جقدر از اين آهنگ بدم ميومد بچه كه بوديم موقع انتخابات اينو ميزاشت از صبح تاشب روز جمعه مون رو هم خراب مي كردند همش برنامه هاي انتخابات بود و وسطش هم دائم اين سرود پخش ميشد يادمه اكثرا هم مي گفتند بخاطر خوردن مهر راي تو شناسنامه بايد بريم راي بديم كه يوقت كپن هامون سوخت نشه يا موقع استخدام يا بعد از استخدام يهو گير ندند بمون
اي خدا عجب مملكتي داشتيم و داريم . آب و هواي اين ملك عجب سفله پرور است( با عرض معذرت از حضور جناب حافظ )

پ.ن : ساسان جان اين تيكه هاي آخري اگه ميدوني مشكل ساز ميشند اختيارشون با شما
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
من مي گم چرا اينقدر نسبت به شما ارادت دارم:) آقا خيلي مخلصيم
ميعاد هم كه خيلي مدير گلي بود يادش بخير ديگه هيچ وقت انچمني مثل گفتمان فكر نكنم بوجود بياد هم فضاي اون دوره بازتر بود هم تازه تب فاروم بازي و اينترنت تو ايران بالا گرفته بود
mazin-sabasahar-dor-friendship-ariagirl- abarmard-mkabiz-armaf-IS-sadaf-aghamimi-
لامذهب - مزدك - مردتنهاي شب- سعيد - سام يوگي - بلانشت - و حيلي هاي ديگه
عجب دوراني بود
منم تو گزاره عضو شدم اما هيچ فعاليتي نداشتم خيلي ها اونجا جاشون خاليه بخصوص دوستان نزديك من كه هيچ كدوم اونجا نيستند مزين - در - صباسحر

من تو گفتمان با آي دي RAVI فعال بودم تقريبا تو مايه هاي همين آي دي اينجا رابي و راوي:D

چه تاپيك خوبي شد از همه ممنونم

ارادت از ماست استاد. اسم آی دی شما عجیب برام آشنا هست ، شاید اونجا هم پست هم شده بودیم. البته این رو هم بگم من اونجا بیشتر بخش ورزش فعالیت می کردم با یه تاپیک که مربوط به کارتونهای دوران کودکی بود که فروغ نامی توش خیلی فعال بود به همراه یه دوستی که الان آیدیش یادم رفته.

به هر حال بی خیال گذشته ها گذشته رابی جان . فعلا دمی رو عشقه :lol:

پ.ن: درباره پی نوشت پست بعدیتون هم خیالی نیست . راحت باش رفیق :)
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
عرض سلام مجدد
این پست بیشتر برمیگرده به کارل هاینس رومنیگه .
البته در پستها دیدم که ظاهرا برای بعضی از بچه ها هم همین مدل همذات پنداری وجود داشته که در یکی از پستها جواد عزیز بهش اشاره داشت . همون موردی که می خواست گل بزنه گفت دل پیرو :rolleyes:

این مورد کاملا برای من هم صدق می کرد ، موقعی که 7-8 سال بیشتر نداشتم برادرم برام یک دست پیراهن و شورت ورزشی خرید که از قضا رنگش آبی بود :دی
اون موقع یک مدل شماره هایی وجود داشت که برای اینکه باید به پشت پیراهن می چسبوندیش باید شماره رو به پیراهن می چسبوندی و با اتوی داغ روی کاغذ شماره می کشیدی تا اون شماره بیفته پشت پیراهن . شماره ای هم که برادرم خریده بود شماره 7 بود که برمیگشت به علاقه بی حد وحصر برادرم به علی پروین که اونزمان یه تنه پرسپولیس رو می چرخوند.
پدر من به شدت مخالف بازی بچه هاش در کوچه بود و به همین دلیل اجازه نمی داد ما مثل سایر هم سن و سالها توی کوچه گل کوچیک بازی کنیم و بیشتر بساط شوت یه ضرب و فوتبال توی تراس خونه با برادرهای بزرگم به راه بود . من که از همه کوچیکتر بودم اونموقع گلر بودم و اغلب هم شوتهای وحشتناکی به سر و صورتم می خورد :دی
تا اینکه در یک مقطع کوتاه زمانی دو برادر بزرگم ازدواج کردن و من دیگه همبازی نداشتم که باهاشون بازی کنم اما مقررات پدر هنوز سرجای خودش بود .
بنابراین من موندم و یک توپ و دو دروازه که روی دیوارهای همسایه های مجاور نقاشی شده بود و حکم بزرگترین گلهای زمین رو برای من داشت.
دیگه توی اون سن و سال 8-9 سالگی همه بازیکنای آلمان غربی و رقباش رو می شناختم و انقدر شیفته آلمان شده بودم که یک تیم منتخب ستاره های آلمان در ادوار گذشته رو هم برای خودم درست کرده بودم.:دی کسانی مثل هولزنباین ، بکن باوئر ، سپ مایر ، برنارد دیتز و حتی اوه زیلر :blink:

همیشه توی کاپهایی که مینداختم یا تیم آلمان غربی قهرمان میشد یا منتخب ادوار گذشته آلمان و البته اونکه همیشه سرنوشت سازترین گل و گل قهرمانی رو برام به ثمر می رسوند کسی نبود جز کارل هاینس رومنیگه و کسی که بهش پاس می داد کسی نبود جز لیت بارسکی که خیلی از بازی فانتزیش خوشم میومد و البته لیتبارسکی کسی نبود جز نرده حفاظ تراس که پاس گل رو به من می داد :دی

اما مشکل اصلی این بود که ما اون زمان زنگ ورزشمون فقط شامل نرمش و دویدن می شد و اجازه فوتبال بازی کردن بهمون نمی دادن. نمی دونم شاید مدل اون روزها اینجوری بود.

در پستهای بعدی صحبت می کنم درباره یکی از فوتبالیستهای به نامی که هم محلمون بود و با دو تا از برادرش همکلاسی بودیم. کسی که متاسفانه یکی از نفراتی بود که توی اون برنامه عادل شرکت کرد و گفت متاسفانه اعتیاد پیدا کرده بود. :(
 
Last edited:

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
خب اون فوتبالیست بزرگ کسی نبود جز مهدی فنونی زاده .
من با برادرای مهدی یعنی ابراهیم و اسماعیل سال پنجم دبستان همکلاسی بودم . اسماعیل دو سه سال بعد حتی برای تیم ملی نوجوانان هم بازی کرد و یادم هست در رده باشگاهی عضو باشگاه ملوان تهران هم شد.
اونها دو تا کوچه پایین تر از خونه ما بودن. وضعیت مالی خانوادگیشون خیلی خوب بود و پدرشون آدم سرشناس و محترمی بود که توی بازار آهن کار می کرد . مادرشون هم همیشه نسبت به من لطف داشتن . در اون روزها که بیشتر برای رد و بدل کردن فیلم در کاستهای کوچک ویدئوهای بتاماکس سونی سراغ ابراهیم می رفتم گهگاهی می شد که هم آقا مرتضی و هم آقا مهدی رو می دیدم . آقا مرتضی خیلی محترم و خانواده دوست بود اما مهدی خیلی اهل شوخی و بذله گو بود . واقعا وقتی در برنامه عادل دیدمش به بی وفایی دنیا لعنت فرستادم که یکی از خوبهای دنیا رو که زمانی افتخار فوتبال استقلال و کشورمون بود به این حال و روز انداخته.
تعجبم هم بیشتر از این بود که چرا حاج آقا و حاج خانم هوای داش مهدی رو نداشتن.
بعدها شنیدم یکی از برادرهای کوچک فنونی زاده به رحمت خدا رفته که البته هنوز نمی دونم ابراهیم بوده یا اسماعیل . به هر حال امیدوارم این خبر کذب بوده باشه و خانواده حاجی فنونی زاده هر جا که هستن شاد باشن.

اما توی محلمون یه رفیق دیگه ای هم داشتیم به اسم محمدرضا خاکباز که اونهم از بازیکنان جوانان استقلال بود و اتفاقا با این تیم به مقام قهرمانی باشگاههای تهران هم رسید .ولی اون هم عطای فوتبال رو به لقاش بخشید و رفت سراغ کار و کاسبی که البته فکر کنم امروز پشیمون باشه. ممدرضا هم از بچه های گل روزگار بود.
الان که مقایسه می کنم تفاوت فوتبالیست های قدیمی با الانی ها از لحاظ مرام و معرفت از زمین تا آسمون هست.

شاد و پیروز باشید
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
من یکم متفاوت تر از بقیه دوستان مطلبم رو می نویسم اونم با اسمی که شاید بهترین چیزی باشه که میشه روی داستان آشنایی من با فوتبال گذاشت. تولدی دوباره واقعا برای امثال من که فوتبال جزوی از زندگی و دنیاشون شده نامی برازنده هست و اعتقاد دارم دومین باری که به دنیا اومدم زمانی بود که با فوتبال آشنا شدم و به قول معروف شدم یک طرفدار فوتبال
آشنایی من با فوتبال از سنین خیلی کم شروع شد یعنی یکی دو سال قبل از رفتن به مدرسه و من هم مثل خیلی های دیگه دلیل آشناییم با فوتبال برادر بزرگترم بود. از همون بچگی کل کل های برادرم با پسرعمو هام رو شاهد بودم و هنوز مثل یک فیلم با کیفیت خیلی خوب توی ذهنم ارشیو شده! انگار این کل کل ها و آمارهایی که به هم میدادن همین امرور اتفاق افتاده! یادش بخیر! بگذریم!
بخش اول خاطرات آشنایی من با فوتبال که اسمش رو میزارم استادیوم رو در پست بعدی می نویسم ...
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
داداش من پرسپولیسی بود و منم شکر خدا هم علاقمند به رنگ قرمز بودم و هم به لطف داداشم پرسپولیسی شدم. اون موقع ها سال 71 یا 72 بود فکر کنم که یکی دو دوره ای از شروع جام آزادگان گذشته بود و پای من به استادیوم باز شد! بازی ای نبود که پرسپولیس تو تهران بازی داشته باشه و داداشم من رو با خودش نبره. سال قبلش سایپا قهرمان شده بود نتایج سایپا طوری بود که همه قبول داشتن که باز هم برای دومین بار قهرمان میشه و من قشنگ یادم هست که وقتی از داداشم پرسیدم چرا وقتی همه میگن سایپا قهرمانیش قطعی هست ما میریم استادیوم؟ و جوابی که شنیدم یکی از پایه های اصلی طرفداری من از فوتبال شد. داداشم گفت این تیم تیم مردهاست! چه اول بشه چه آخر بشه باید مثل مرد پشتش وایسی و تا آخر همراهیش کنی ... اونجا بود که من تازه یاد گرفتم فوتبال یعنی تعصب نه تفریح ...
از اصل ماجرا دور شدم! داشتم می گفتم همه می گفتن سایپا قهرمان میشه اما ما همچنان بازی های پرسپولیس رو به استادیوم می رفتیم که رسید به دربی معروف سال 73 و بازی ای که هیچ وقت فراموش نمی کنم! عجب خاطره عجیبی بود! استقلال که دو سالی بود دسته اول بازی نمیکرد و سقوط کرده بود دسته دو تازه اومده بود به دسته یک و دو تیم قرار بود بعد از دو سال باز یک دربی رو تجربه کنن از دسته دو اومده بود دسته اول و من تا قبل از اون هیچ صحنه روشنی از دربی توی ذهنم نبود و میشه گفت اولین دربی ثبت شده در ذهنم بر می گرده به همون بازی. استادیوم انقدر پر شده بود که هیچ سالی اون تعداد تماشاچی رو به خودش ندید! ده دقیقه از بازی شروع شده بود که یک ضربه ایستگاهی به نفع پرسپولیس اعلام شد و فرشاد پیوس پشت توپ رفت. هیچ وقت یادم نمیره که وقتی فرشاد ضربه رو ضد دیوار دفاعی استقلال کاملا آماده و ریلکس پریدن و توپ هم رفت توی دروازه اما بعد از خوشحالی، مردک ابهران سوت زد و گل رو مردود اعلام کرد. اون موقع یادمه رو سکوها تقریبا کسی نفهمید داور چرا مردود کرده گل رو و من هم بعدها فهمیدم که اعلام کرده فرشاد قبل از سوت من ضربه رو زده! بعد از یک جنجال آرام توی زمین ضربه تکرار شد و فکر می کنم این بار خورد به تیر دروازه ... خلاصه بازی دو هیچ به نفع پرسپولیس بود و استقلال تونست بازی رو دو بر دو کنه و اواخر بازی بود که مجتبی محرمی قربونش برم شروع کرد به زدن امیر قلعه نوعی و جنجال از اونجا شروع شد. من یادمه ما رو به روی جایگاه و طبقه پایین بودیم که یهو دیدم از پشت دروازه و سمت جایگاه خیل عظیم پرسپولیسی ها وارد زمین شدن. واقعا اون صحنه از ذهنم بیرون نمیره. به شدت ترسیده بودم و فشار جمعیت هم زیاد بود و فقط از بزن بزن ها دو تا صحنه رو خوب یادمه، یکی ریختن تماشاچی ها به سمت ابهران بود که نمیدونم چرا زنده موند! و یکی هم حمله تماشاچی ها به سمت ادموند اختر که واقعا بد کتک خورد بنده خدا! جو استادیوم به علت بیشتر بودن طرفدار های پرسپولیس کاملا قرمز بود و تقریبا بیرون استادیوم کسی جرات نمی کرد بگه استقلالی هستم (داخل پرانتز هم بگم پسر عموم از شدت ترس و حمله های حقیقتا بی رحمانه پرسپولیسی ها به هر چی که آبی بود، پیراهن آبی رنگش رو در اورده بود و بدون پیراهن داشت دنبال ما میومد) خلاصه به هر بدبختی ای ما خونه رسیدیم و بعدا هم که اعلام شد به علت حجوم طرفداران پرسپولیس بازی سه هیچ به نفع استقلالی ها تمام شد!
تقریبا میشه گفت خاطرات استادیوم رفتن من توی کودکی همینجا پایان یافت! چون بعد از اون ماجرا دیگه مادرم نذاشت به استادیوم برم با داداشم و منم نرفتم تا زمانی که خودم تونستم تنهایی برم که اولیش سه سال بعد بود و باز هم دربی و این بار خداحافظی فرشاد پیوس ...
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
فعلا دومین و آخرین بخش نوشته هام رو با ستاره ها تموم می کنم. بازیکن ها و فوتبالیست هایی که بهشون علاقمند شدم و روی هوادار شدن من تاثیر داشتن. اولین بازیکن فوتبال که بهش علاقمند شدم و کلا ازش خوشم اومد فرشاد پیوس بود. هم از اسم و فامیلش خوشم میومد هم از بازیش. شماره 17 دوست داشتنی اون روزهای پرسپولیس که از یک توپ مرده گل میساخت. اسم های دیگه که روم تاثیر گذاشتن رو هم اگه بخوام چند تاشون رو فقط نام ببرم: علی پروین، احمد عابدزاده، مجتبی محرمی، مهدوی کیا و ... اما از خارجی ها که بخوام بگم باید از جام جهانی 94 بگم و تیم دوست داشتنی ایتالیا و مرد نازنین و خوش چهره و همه چی تموم، روبرتو باجوی افسانه ای ... گرچه قبل از باجو از بازیکن هایی مثل مارادونا که هنوز هم فیلمهایی که از جام جهانی 90 از اون دیده بودم رو خوب یادم هست، باید نام ببرم اما چیزی که خودم تجربه کرده بودم و به چشم دیده بودم چیز دیگه ای بود. یک جادویی توی تیم ایتالیا در اون سال وجود داشت که همه از اون تیم خاطره دارن و هیچ کس پنالتی از دست رفته روبی رو یادش نمیره. بدون شک یکی از ضربات پنالتی بود که تا آخر عمر فراموش نمیکنم مثل پنالتی ای که دایی تو بازی با عربستان از دست داد و دستهاش رو اونطوری گذاشت رو سرش یا ضربه چیپ گل محمدی!
اما اون سال اولین و آخرین سالی بود که طرفدار ایتالیا بودم و بعد از اون اسم انگلیس من رو به خودش جذب کرد و هم از نظر باشگاهی و هم ملی انگلیس اولین هست برای من. منچستر که اولش فقط یک اسم بود روی سکوها و من که بچه بودم و میدیدم همه میگن پرسپولیس ... منچستر انگلیس ... بعدها که بزرگتر شدم و تونستم فوتبال رو دنبال کنم اولین تیمی که رفتم دنبال پیدا کردنش و تحقیق ازش منچستر بود و همین شروعی بود بر آشنایی من با شیاطین سرخ و سر الکس کبیر ...
فعلا تا همین جا بسه. خسته شدم :دی
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
اول بگم که باخواندن قسمتهای امروز مخصوصا سهم یوسف به این فکر افتادم که لیستی از بهترین و بدترین بازیهایی که استادیوم بودم رو بنویسم. البته چون فکر کنم زیاد باشه و از قلم بیافته این باشه برای بعد.

یوسف جان دمت گرم. دو سه تا از جمله ت هم خیلی عالی بود کلی شاد شدم / مثل این
ریختن تماشاچی ها به سمت ابهران بود که نمیدونم چرا زنده موند!

در مدح این آقا من یادمه یه بازی پرسپولیس رو که میخواست بازیکن پرسپولیس (شایدم بازی استقلال بود ولی بیشتر گمانم رو پرسپولیس هست/ حالا فرقی هم نداره :دی) رو اخراج کنه و کارت قرمز همراش نبود. بعد تا براش کارت بیارن هوادارا برا داور زبون در آورده بودن و فرداش این شد عکس روزنامه ها. خیلی حرکت خدایی بود کلا

@ ساسان خان جان
آقا اون شماره اتویی ها رو یادش بخیر. دم شما گرم که زنده کردی.
تا همین پارسال هم تو منیریه / پاساژی که ظلع شمال شرقی میدون هست. یه مغازه خیلی زیاد داشت. الان نمیدونم هنوز هست یا نه ولی چه لذتی داشت پیرهن شماره دار. اونم شماره خارجی. آخرت لذت بود و آخر غم بود وقتی یه تیکش کنده میشد.
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
اول بگم که باخواندن قسمتهای امروز مخصوصا سهم یوسف به این فکر افتادم که لیستی از بهترین و بدترین بازیهایی که استادیوم بودم رو بنویسم. البته چون فکر کنم زیاد باشه و از قلم بیافته این باشه برای بعد.
فکر نامبر وان داش جواد
اگه ساسان خان موافق باشن یک تاپیک بزنم با عنوان "خاطرات رفتن به استادیوم" البته اونجا فقط بدترین و بهترین خاطرات رو نگیم، کلا هر خاطره ای که از رفتن به استادیوم ها داریم بگیم. ضمن اینکه میتونه جایی باشه برای تبادل تجربیات و یا قرارهایی که ممکن هست بزاریم و ...
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
سلام خدمت دوستان

فکر نامبر وان داش جواد
اگه ساسان خان موافق باشن یک تاپیک بزنم با عنوان "خاطرات رفتن به استادیوم" البته اونجا فقط بدترین و بهترین خاطرات رو نگیم، کلا هر خاطره ای که از رفتن به استادیوم ها داریم بگیم. ضمن اینکه میتونه جایی باشه برای تبادل تجربیات و یا قرارهایی که ممکن هست بزاریم و ...

من هم مخالف نیستم ، فقط خاطرات استادیومی میتونه موضوع به اندازه استارت یک تاپیک ایجاد کنه؟
اگر پاسخ بله هست یوسف جان خودت زحمتشو بکش ، اگر پاسخ خیر هست اجازه بدید تا رابی بیاد و نظر ایشون رو هم برای صحبت در خصوص خاطرات استادیومی در همین تاپیک بدونیم .

شاد و پیروز باشید
 
بالا