• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
اين روزا...
مشق نانوشته
این روزا تو شهر قصه هر کسی ترانه بافه
این روزا حتی کلاغم عاشق قله ی قافه
هر صدای بی صدایی این روا عربده سازه
آخه گفتن توی این شهر جاده ی حنجره بازه
بیا تا ساعت خوابد با شب اندازه نگیریم
وقت بیداری آواز پشت پلکمون نمیریم
بیا همبازی من شو ! نگو قد کشیده سایه ت
چش می ذاریم رو درخت می شماریم تا بی نهایت
می ریم اونجایی که دلها برای ترانه تنگه
بهترین بازی دنیا ، بازی الکلنگه
اونجا که برق رفاقت تو نگاه آسمونه
تنها دلواپسی ما مشق نانوشتمونه
نگو ماهی ترانه این روزا شام نهنگه
نگو چوب اون درخته حالا قنداق تفنگه
بیا این ترانه ها رو با صدای هم بخونیم
اول قصه نخوابیم ، تا ته قصه بمونیم
بیا چشم بذار که با هم رد بشیم از پل خورشید
تا همه بفهمن عشق رو از دلا نمی شه دزدید

ای پاسبون سوت سوتکی ! بازم من رو جریمه کن !
ترانه های تازه م رو به جرم من ضمیمه کن !

ای پاسبون سوست سوتکی ! برگ جریمه هات کمه !
تو اینشب ناشنوا ، خلاف من دم به دمه !
 

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
خوش اومدین
جمع ما بدون دوستان صمیمی نیست.و بدون نغمه های دلشون بی صفاست.از شما ممنونم که این محفل را به نغمه های دلتون مزین می کنید
بانوی ماه
بانوی من
بانوی شبها و خاطراتم
شبها
چون چشم
در چشمهءمهر آسمان میدوزم
تو را میبینم
خندان و سرخوش
سالها گذر كرد و
آمدگان پیش از من رفتند
و من نیز رفتنیم
بار سفر خواهم بست
و برای آخرین بار
در چشمت خیره
آخرین لبخندم را
به یاد
مهر هر شبت
میزنم
آنگاه بار سفر
میبندم.
كوله بارم بر دوش
زندگی در پیش
اما من مسافر-
از من تا تو
فاصله
فقط
یك نگاه است
و لبخند.
می روم
می روم اما بی تو
می روم
در حالی كه
در سینه ام
جای خالی تو
پیداست و
بوی مهرت از من دور
می روم
تا بار سفر را
در خفتگاه ابدی بگذارم.
اما تو
همیشه و همه حال
می خندی و
خواهی بود
بگذار اگر بعد از رفتنم
یادم به آسمان پر كشید
در شمیم اهورایی تو
حل گردم و
با تو در آمیزم
تا من نیز جای در آسمان گیرم

ممنونم دوست عزیز
شما هم چون دیگر دوستان به من لطف دارید.
 

®êBë©A

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
128
لایک‌ها
0
محل سکونت
تو چیز ....
سلام


به پلیدیِ نفرت‌بارِ زمانه ميخندم،

به تهي بودنِ اشکِ بهانه ميخندم،

به بي عمقيِ حسِ شعر و ترانه ميخندم،

به دلبريِ بيدلانِ خفته در برف،

به چشمانِ بي‌احساسِ عشق ميخندم.

به صورتگرِ دجالِ توهم ميخندم.

به تنگ‌دستيِ سفره‌هاي هفت‌سين،

به غرورِ مُردهء مَردِ زمانه مي‌خندم.

ميخندم به تراوت‌گهِ شبنم، که ديرگاهيست کدر است.

ميخندم به هواي ابري، که صداي گوش‌آزارِ چمن است.

ميخندم به سوگواري ملت، که بحري دگر است .

ميخندم به شهوت، بوسه‌هاي دروغين محبت .

ميخندم به اُپراي سياست، که فالش ميخواند،

ميخندم به درگيريِ نوپايانِ قدرت،

من به آشفتگيِ عشقِ ولايت ميخندم.

من به نادانيِ دانايانِ بزرگ ميخندم.

من به تو ميخندم، که از تبِ شقايق بي‌خبری،

من به او ميخندم، که از شمِ سياهي ميترسد،

من به تنهايي خود ميخندم، به وجودم ، که پرِ از شعرِ نگفتست.

من به عشق ميخندم، به جواني، به احساسِ درنگِ ناگهاني.

من به دروازه گم گشته اين شهرِ جهالت ميخندم.

من به شب ميخندم، به خوابهاي طلايي، به روياهاي آتشينِ زندگاني.

من به خداي بي‌امانِ سرنوشتِ جاوداني ميخندم...
 

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
این منم در پـیشگاه ِ چشم ِ تو
مانده‏ام در نیمه‏راهِ چشم ِ تو
یا در ِ میخانه بر مستان ببند
یا چنان پـیمانه بر ایشان بخند
تا کی ازتشویش باید سوختن؟
صبر کردن ، لب به دندان دوختن
گریه دارم آرزو ، دستت کجاست ؟
خنده‏ی ِ جادویی ِ مستت کجاست ؟
این زمین شایسته‏ی ِ یک ریشه نیست
آسمان اندازه‏ی ِ اندیشه نیست
لیکن ای نقش‏آفرین ِ عشق ِ من
ای نشسته در کمین ِ عشق ِ من
من به زندان ِ زمین هم راضیم
گر به پـای ِ خویش می‏اندازیم
آتشی باید فراهم ساختن
این هوسها را در آن انداختن
نی به آتش هر چه گوید باک نیست
نی مگر از جنس ِ این خاشاک نیست ؟
عشق یعنی درکِ ابهامی لطیف
عشق یعنی بوسه بر نامی لطیف
من به لطف و مهربانی دلخوشم
من به خوابی آسمانی دلخوشم
گر نخواهی عشق ِ من ، من نیستم
گر نخوانی عاشقم پـس چیستم ؟
من که عمری غافلم از حال ِ خویش
چون بگویم با تو از احوال ِ خویش؟
از غبار ِ کهکشان تنهاترم
وز کلام ِ عاشقان رسواترم
هرگز از دست ِ خودت آزرده‏ای؟
جرعه‏ای از جام ِ حسرت خورده‏ای؟
برده‏ای دل را به جمع ِ بی‏دلان؟
رفته‏ای در حلقه‏ی ِ بی‏حاصلان؟
زندگی همراه ِ تو از من گریخت
آرزو از برگ برگ ِ شاخه ریخت
قلب ِ من آهنگ ِ خاموشی گرفت
قصه‏ام رنگ ِ فراموشی گرفت
کوهِ صبر از اشتیاقم می‏شکافت
روح ِ من در دشت و صحرا می‏شتافت
چون اسارت در خور ِ آزاده نیست
عشقبازیم اتفاقی ساده نیست
بی تو شعرم بی قراری می‏کند
گریه‏ام آیینه‏داری می‏کند
کاش خلوتگاه ِ تو یک در نداشت
کشتی ِ طوفانیم لنگر نداشت
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
مسافر! داستانها دارم
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
با تو می رفتم، تنها ماندم
وصبوری مرا کوه تحسین می کرد.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
دلم تنگ است
نميدانم ز تنهايي پناه آرم کدامين سوي
پرشان حالم و بيتاب ميگريم
وقلبم بي امان محتاج مهر توست
نميداني چه غمگين رهسپار لحظه هاي بيقرارم من
به دنبال تو همچون کودکي هستم و معصومانه ميجويم
پناه شانه هايت را
که شايد اندکي آرام گيرد دل
دلم تنگ است و تنهايي به لب مي آورد جانم
 

Ying Yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 دسامبر 2006
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
محل سکونت
فرحزاد
بازم سلام
بچه ها ازتون ممنونم که منو به جمعتون پذیرفتید.
از دوست عزیز four what هم ممنونم که منو راهنمایی کردند
حالا میدونم باید چکار کنم.

چه خوب دوست عزیز
خوشحالم که مشکلتون حل شد.
منتظر شعرای شما هستیم.
 

Ying Yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 دسامبر 2006
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
محل سکونت
فرحزاد
بچه ها سلام
یه مشکلی واسه من پیش اومده.
من میخواستم یه شعر از دوست عزیز آرشیتکت رو پیدا کنم و بهش جواب بدم
چون قبلا خوندمش
ولی هر چی میگردم پیداش نمیکنم
اصلا مثل این که هیچ شعری از آرشیتکت تو سایت نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::blink::blink:
 

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
بچه ها سلام
یه مشکلی واسه من پیش اومده.
من میخواستم یه شعر از دوست عزیز آرشیتکت رو پیدا کنم و بهش جواب بدم
چون قبلا خوندمش
ولی هر چی میگردم پیداش نمیکنم
اصلا مثل این که هیچ شعری از آرشیتکت تو سایت نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::eek::blink::blink:

سلام
منم متوجه این موضوع شدم کاربر یینگ
من هر چقدر دنبال آخرین نوشته ایشون جستجو کردم پیداش نکردم.
نمیدونم یه متنی بود که نوشته بود اعتراف نامه
یه شایدم یه جور خداحافظی بود
ولی بالای وان نوشته بود از مدیر سایت میخوام اینو حذف نکنن تا بچه ها بتونن بخوننش
من خوندمش
چون همون موقع تو سایت بودم.
ولی بعد هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم
فکر کردم من دارم اشتباه میکنم
ولی حالا که شما دارین اینو میگین
مطمئن شدم که من اشتباه نکردم
چی شده؟
چرا اون کاربر اونقدر ناراحت بود؟
شماها که قدیمی هستین باید بهتر ایشون رو بشناسین........
 

Ying Yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 دسامبر 2006
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
محل سکونت
فرحزاد
سلام
منم متوجه این موضوع شدم کاربر یینگ
من هر چقدر دنبال آخرین نوشته ایشون جستجو کردم پیداش نکردم.
نمیدونم یه متنی بود که نوشته بود اعتراف نامه
یه شایدم یه جور خداحافظی بود
ولی بالای وان نوشته بود از مدیر سایت میخوام اینو حذف نکنن تا بچه ها بتونن بخوننش
من خوندمش
چون همون موقع تو سایت بودم.
ولی بعد هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم
فکر کردم من دارم اشتباه میکنم
ولی حالا که شما دارین اینو میگین
مطمئن شدم که من اشتباه نکردم
چی شده؟
چرا اون کاربر اونقدر ناراحت بود؟
شماها که قدیمی هستین باید بهتر ایشون رو بشناسین........


نمیدونم دوست عزیز
که مشکل ایشون چی بود
ولی این روزای آخر خیلی ناراحت بود
این را از تو نوشته هاش میشد فهمید.

نمیدونم
خدا عالمه.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تولدی دیگر
همه هستی من ایه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این ایه ترا آه کشیدم آه
من در این ایه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
نمیدونم دوست عزیز
که مشکل ایشون چی بود
ولی این روزای آخر خیلی ناراحت بود
این را از تو نوشته هاش میشد فهمید.

نمیدونم
خدا عالمه.

سلام
فکر کنم ایشون رو بن کردن چون با ایدی ایناز هم تو سایت فعالیت می کردند و فکر کنم برا همین ایشون بن شدند!
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
پاییز من کولاباریست زخمی
با خنجری میان دو کتفم
شبانه...می گذرم...بی فانوس...
نقاب بر چهره می کشد ستاره
و ماه از پشت پرده سرک می کشد
قربانیش را می پاید
و من
در فصلی که بهار گره خورده است
گمشده ام را می جویم ...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
به پرواز شک کرده بودم من
به هنگامیکه شانه هایم
از وبال بال
خمیده بود
در پاکبازی معصومانه گرگ و میش
شب کور گرسنه چشم حریص
بال میزد
به پرواز شک کرده بودم ...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
حالا من يه گوشه تنهام با يه عكس يادگاري
رفتي بي وفا و گفتي كه منو دوسم نداري
حالا باز دوباره بارون مي خوره رو تن شيشه
اخه چي كم شده از تو كه مي ري واسه هميشه
عزيزم دنيا كوچيكه تو بگو اخه كجايي
ياد تو مي افتم هر وقت
هي مي گم جاي تو خالي
هي ميگم جاي تو خالي
تو شباي پر ستاره
دل من هواتو داره
ياد من مي مونه نيستي
بودنت خواب و خياله
روي بام خاطراتت من كبوتر شدم اما
با يه سنگ نفرت تو پريدم از بوم دنيا
حالا بعد رفتن تو من يه گوشه اي نشستم
هي مي گم كجايي اخر اخه من دل به كي بستم
ديگه خسته ام از اين عشق خيالي
هي ميگم جاي تو خالي
هي ميگم جاي تو خالي​
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
فرصتی نيست تا بينديشم
فرصتی نيست تا رسيدن مرگ
من به اميد قطره ای باران
له شدم زير دانه های تگرگ

فرصتی نيست تا بينديشم
وقت رفتن هميشه نزديک است
جاده ها پر ز اشتياق منند
آسمان هم هميشه تاريک است

فرصتی نيست تا بينديشم
شعله شمع رو به خاموشيست
لحظه ها را ز ياد خواهم برد
بهترين چاره هم فراموشيست

فرصتی نيست تا بينديشم
ساده می گويمت خداحافظ
و تو را می سپارمت به خدا
و خداحافظت ... خداحافظ
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تقدیم به تمام کسانی که دنیا را محل قربانی کردن احساسات دیگران میدانند و آدمیان را مهره های قربانی در این بازی
چه فکر میکنی ؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشسته ایست-زندگی.
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده
راه بسته ایست -زندگی.
چه سهمناک بود
سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان-زهم گسیخت
ستاره خوشه خوشه زیخت
وآفتاب
در کبود دره های آب-غرق شد.
هوا بد است
تو با کدام باد می روی
چه ابر تیره ای گرفته-سینهءتو را
که با هزار سال
بارش-شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
تو از هزاره های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم
نشان نقش پای توست
در این درشت ناک دیولاخ
ز هر طرف
طنین گامهای
رهگشای توست.
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته
نامه وفای توست.
به گوش بیستون هنوز-
صدای تیشه های توست.
چه تازیانه ها
که با تن تو-تار عشق آزمود.
چه دارها
که از تو گشت-سربلند.
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند-در هجوم هر گون.
نگاه کن
هنوز آن بلند دور
آن سپیده
آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست.
سپیده ای که جان آدمی
هماره در هوای اوست
به بوی یکنفس-در آن زلال دم زدن
سزد اگر-
هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز.
چه فکر میکنی؟
جهان چو آبگینهء شکسته ایست
که سرو راست هم
در او شکسته می نمایدت.
چنان نشسته کوه
در کمین دره های این غروب تنگ
که راه
بسته می نمایدت.
زمان بی کرانه را
تو با شمارگام عمر ما
مسنج
به پای او-دمی است
این درنگ درد و رنج.
بسان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی-ز مرده نیست
زنده باش.
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
من مرگ نور را
باور نمي‌كنم
و مرگ عشق‌هاي قديمي را
مرگ گل هميشه بهاري كه مي‌شكفت
در قلب‌هاي ملتهب ما
مانند ذره
ذره‌ي مشتاق
پرواز را به جانب خورشيد
آغاز كرده بودم
با اين پر شكسته
تا آشيان نور
پرواز كرده بودم
من با چه شور و شوق
تصوير جاودانه‌ي آن عشق پاك را
در خويش داشتم
اينك منم نشسته به ويرانسراي غم
اينك منم گسسته ز خورشيد و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان ديرپا
من را نشانده‌اند
من را به قعر دره‌ي بي‌نام و بي‌نشان
با سر كشانده‌اند
بر دست و پاي من
زنجير، كندنيست
اما درون سينه‌ي من
زخمي‌ست در نهان
شعري؟
نه،
آتشي‌ست
اين ناسروده در دلم
اين موج اضطراب
من مانده‌ام زپا
ولي آن دورها هنوز
نوري‌ست
شعله‌اي‌ست
خورشيد روشني‌ست
كه، مي‌خواندم مدام
اينجا درون سينه‌ي من زخم كهنه‌اي‌ست
كه مي‌كاهدم مدام
با رشك نوبهار بگوييد
زين قعر دره مانده خبر دارد
يا روز و روزگاري
بر عاشق شكسته گذر دارد؟»
 

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
شب بود
آسمان گريه ميکرد سرش را بر سينه ام نهاده بود
مي گفت:قشنگترين قصه را برايم بگو
نگاهم را بر چشمان زيبايش دوختم
گفتم: چشمانت را ببند چشمانش را بست ومن آهسته روي لبانش خم شدم وقصه ي بوسه را برايش گفتم
آن گاه باران تمام شد
وآسمان برسر من مرواريد پاشيد.
 
بالا