• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تا باد میان من و تو نامه ‌رسان است
تا باد میان من و تو نامه ‌رسان است

موی من و آرامش تو در نوسان است

دستی که مرا از تو جدا کرد نفهمید

دعوا نمک زندگی هم‌قفسان است

هرچند که هر شاخه‌ گلی رنگی و بویی…

اما دَلگی خاصیت بوالهوسان است

بگذار که اوقات تو را تلخ کنم گاه

شیرینی بسیار، خوراک مگسان است

هر روز زمین شاهد توفان مهیبی ست

تا باد میان من و تو نامه ‌رسان است

دنیا که به کام من و تو نیست، نبوده‌است

بگذار ندانیم به کام چه کسان است!


مژگان عباسلو
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
ما درعصر احتمال به سر می بریم

درعصرشک وشاید

درعصرپیش بینی وضع هوا

ازهرطرف که بادبیاید

درعصر قاطعیت تردید

عصرجدید

عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال،یقینی نیست

اما من بی نام تو حتی یک لحظه احتمال ندارم

چشمان تو عین الیقین من قطعیت نگاه تو دین من است

من از توناگزیرم من بی نام ناگزیر تو میمیرم
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
دنــیـــا ادامــــه لــبـخـنـد تــــوســت ..
کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛
تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی
و مـــن ..
جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن ..
مـعـلق می شــــوم ..
.
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
تمام احساس من خلاصه ایست
از مهربانی هایت که هوای عشق تو را دارد
راز نگاه تو را دارد ، مثل چشمه ای زلال در قلبم میجوشد
و در احساس تو جاری میشود …
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
ذهنِ ما باغچه است

گل در آن باید کاشت...

گل بکاریم بیا

تا مجالِ علفِ هرز فراهم نشود

بی گل آراییِ ذهن

نازنین

هرگز آدم، آدم نشود...



"مجتبی کاشانی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خدا روستا را

بشر شهر را

ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند،

که در خواب هم خواب آن را ندیدند...



"قیصر امین پور"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
روزگار نکبتی شده...

آنقدر که آدم دلش می خواهد

مدام به خاطره هایش چنگ بیندازد

و آنجاها دنبال چیزی بگردد...!


"عباس معروفی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
راستی

آیا کودکان کربلا

تنها تکلیفشان

مشقِ "بابا آب"

"بابا آب" بود؟!



"قیصر امین پور"
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
توی ناودون خیالم، صدای شُرشُر بارون

نگاه خیس دل من، به خاک خشک تو گلدون

صدای جیغ درختا، زیر تازیانۀ باد

لیلی تنها تو بیابون، غرش تیشۀ فرهاد

بالهای خیس پرنده، من و تو، یه چتر بسته

جاده های بی سر و ته، بوی خاک، پاهای خسته

رو درخت یه یادگاری، یه سکوت، یه بغض مونده

یه نگاه خالی و سرد، یه بغل شعر نخونده

پیچیده عطر تن تو، تو فضای خیس کوچه

گل عشقمون دوباره، توی دستای تو پوچه

گرمی قطرۀ بارون، بیشتر از حضور سردت

غصه هام همیشگی شد، من شدم وارث دردت

از صدای وحشی رعد، به خودم میام تو بارون

می بینم که خیس خیسم، ایستادم توی خیابون



سما پویان مهر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آسمان
لانه ی مرغ خیال است

و زمین

خانه ی انسان...

آسمان با همه "باز" ی خالی ست

و زمین با همه "تنگی" ها پـــُر !!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خانه ام هرجا بود،

کاش در فاصله ای دورتر از بانگ سیاست ها بود

کاش معنای سیاست این بود

که قفس ها را در آن حبس کنیم

تا نفس ها آزاد شوند

کسی از راه قفس نان نخورد

و کبوتر نفروشد به کسی...



"مجتبی کاشانی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
عشقبازی به همین آسانیست...
که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حراج کنی

رنج ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آنها بزنی...



"مجتبی کاشانی"
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
اين جا
آنقدر شاعرانه دروغ مي گويند
و آنقدر در دروغ هايشان شاعر مي شوند
که نميدانم
در اين سرزمين
با اينهمه فريب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
صــحــبت از " دیــروز و امــروز و فــردا " نیــست..
صحـــبت از تـــــــــــــــوســت عشـــــقم ...
و تــو یعــنی "هــمــیشـه"
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
حسادت زنانه ام ، بسیار دور اندیش است ...
خیال زنی دیگر ، سر به روی سینه ی تو !
و انگشتان ظریفش که به موهای سینه ات موج میدهد ...
میترسم !
میترسم کسی بوی تنت را بگیرد
 

sepidar300

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2013
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
601
محل سکونت
اصفهان- همدان
كسي نيست،
بيا زندگي را بدزديم، آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم.
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم.
بيا زودتر چيزها را ببينيم.
ببين، عقربك‌هاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي‌كنند.
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي‌ام.
بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.
سهراب سپهري
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
امشب شب عشق است و شبی مهتابی
دیوانگی و سرکشی و بی تابی


اشکی به زلال چشمه و حالی خوش

همپای ستاره های شب بی خوابی

همراه و هم آشیانه تا مقصد صبح

با یک غم سرخ ، داغ دردی آبی

فرصت چه کم است و راه دریا در پیش

باید که برید از عالم مردابی

با عشق تو تا بام فلک راهی نیست

امشب شب عشق است و شبی مهتابی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خدایم...

من که از کوی تو

بیرون نرود پای خیالم...

چه برانی...

چه بخوانی...

چه به اوجم برسانی...

چه به خاکم بکشانی...

نه من آنم که برنجم...

نه تو آنی که برانی...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
گفت دانایى: که گرگى خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!

هر که گرگش را دراندازد به خاک،

رفته رفته مى‌شود انسان پاک!

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند،

خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند...

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند،

گرگهاشان رهنما و رهبرند!

اینکه انسان هست این سان دردمند،

گرگها فرمان روایى مى‌کنند!

این ستمکاران که با هم همرهند،

گرگهاشان آشنایان همند!

گرگها همراه و انسانها غریب،

با که باید گفت این حال عجیب!



"فریدون مشیری"
 
بالا