• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

mehrshad 2

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2006
نوشته‌ها
104
لایک‌ها
0
محل سکونت
تواتاقم
تودريايي ومن دراين گستره قطره اي بيش نيستم

توسپهري ومن دراين بي كران ذره اي بيش نيستم

توگلستاني ومن دراين وسعت سبزهرزه گياهي بيش نيستم

توفرشته نجات مني

درمانده اي هستم- وگريزي مي طلبم مرا درياب
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
غربت ريلها را سفيد ميکند...
ستونهاي مه...
کوپه هايه تاريک...
و ترنهايي که هرگز تو را نخواهند آورد...
آخرين سوت...
در روياي سوزنبان ميترکد...
ايستگاه...
پلکهايه پيرش را بر هم مي فشارد...
و نگاهم...
به دنبال عطر چمدانت...
در رفت و آمد گيج مسافران...
گم مي شود...
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
غريب بود رفتنت
و باورم نميشود که رفته اي...
تو قرنها
هميشه خط انتها
به انتظار ميزدي
همينکه خسته ميشدم
براي من
سه تار ميزدي....
تو اشکهاي ناتمام و غمگنانه مرا
پناهگاه امن و عشق ميشدي
و گاه «من»
«تو» ميشدم
بگاه لحظه هاي بيخور از خودي....
اگرچه رفته اي ولي
دلم براي تو
هنوز
تنگ ميشود...
وبعد رفتنت
بدل به يخ شدم
عجيب نيست
بي تو
شيشه «سنگ»
ميشود.........
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
از قطار سريع السير زمان به بيرون

به آن زن شليته پوش روستايي

آن مسجد متروك كنار جاده

آن دخترهاي تازه بلوغ شرمگين

كه با شادي و سرور دستهاي آفتابي خود را

براي مسافرين شهري تكان ميدهند

به بيرون...

به آن پيرمرد

كه چپق مي كشد

و به آرامي يك لاك پشت

در گوشه دنج زمينش انتظار مرگ را ،

از قطار سريع السير زمان به بيرون ...
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
در ميان بهانه هاي ساده تو سقوط کردم
و پيش از آنکه زير پايم را خالي کند
من از مرگ تهي شده بودم.
خوب يادت هست بجاي من اعتراف کردي
و آخرين حرف پيش از سقوط در چاه بهانه هاي کودکانه را
تو گفتي:
دست هاي آلوده ات فردا خشک خواهند شد
آن را از روي طناب جمع مي کنم .
جمع کردي
و جاي دستهايم در زندگيت خالي شد.
عادت کرده بودي به آنها‌؛
و من بيزار از آنکه روزي ترا با دستهايم بدين جا بياورم.
خوب يادت هست
گفتي:
ديگر هميشه با تو خواهم آمد.
آمدي و من گم شده در ميان سايه هايت قدم مي زدم
سايه تو بود که در زندگيم افتاد.
سنگين بود
و در آن هواي شرجي
دستهايت که عرق کرد
ليز خوردم و
من از دستهايت افتادم.
بهانه ساده کودکي
روزي مرا دوباره خواهند خواست.
......
......
قش و قش گهواره در گور آزارم مي دهد
آزاد!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مي بويم، تا گريه مي برم
عکس تو را
همان تنها يادگار خنده هايت
که غروبي مي ساخت
از خالي ترين کوچه هاي عبور ....

مي گذارم در قاب ، زير شيشه
عکس تو را

به ياد پاييز
دنبال نگاهم
در چشمان تو مي گردم ؛
نيستي ؛

نيست
جز تصوير بي رنگي از من در شيشه
که بي صدا
از نيستي ات
عالمي مي سازد ....
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
دستاني سرگردان دكمه هاي پيراهنت بود

مچم را گرفتي

بگذار بدانم روي سينه ات / عكس كدام پري حك شده

ديشب / ستاره ات سوسو نمي زد

#
مچم را خواباندي

مردي !؟

قلبم را بلند كن

بي حصار خواهم بود.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
عسلبانو ٭منِ من بي تو فقط گاهي به من سَر مي زنه!
عسلبانو! هنوزم پيش ِ مايي، اگر چه دست ِ تو تو دست ِ من نيست!
هنوزم با توأم تا آخرين شعر، نگو وقتي واسه عاشق شدن نيست!
تو رفتي بي من اما من دوباره، دارم از تو براي تو مي خونم!
سكوت ِ لحظه هاي تلخ ُ‌بشكن، نذار اين جا تك ُ تنها بمونم!

عسلبانو! عسل گيسو! عسل چشم! منُ ياد ِ خودم بنداز دوباره!
بذار از ابر ِ سنگين ِ نگاهم، بازم بارون ِ دلتنگي بباره!

براي پل زدن تا كهكشون ها، تو ر ُ كم دارم اي نبض ِ تپنده!
تو از اون كوچه رفتي اما بازم، دل ِ آواره مون پيش ِ تو بنده!
حالا هر جا كه هستي باورم كن! بدون با يادِ تو تنهاترينم!
هنوزم زير ِ رگبار ِ ترانه، كنار خاطرات ِ تو مي شينم!
بدون با رفتنت دنيا سياه شد! جاي خالي ت تو قلبم موندگاره!
شب ِ پر گريه ي تنهايي ِ من، بدون ِ تو ديگه فردا نداره!

عسلبانو! عسل گيسو! عسل چشم! منُ ياد ِ خودم بنداز دوباره!
بذار از ابر ِ سنگين ِ نگاهم، بازم بارون ِ دلتنگي بباره!
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
ما كُجا و شما كُجا! ٭گرسنگي عشق را نابود مي كند!
ببخشين اين جسارتُ كه گفته بوديم عاشقيم!
گفته بوديم واسه شما، ما تنها فرد ِ لايقيم!
ببخشين اين جسارت ُ! ماه ِ قشنگ ِ نازنين!
جاي شما آسمونه، جاي ما خاك ِ اين زمين!
ببخشين اين جسارت ُ كه دل هنوز در به دره!
يه عمره كه گليممون، از پاي ما كوتاه تره!

حتا يه بارم واسه ما زمونه پا نداده!
فكر ُ خيال ِ شما هم از سرما زياده !

ما رُ ببخشين كه رو باد، خونه مي ساختيم بَراتون!
ما رُ ببخشين كه هنوز يادمونه خنده هاتون !
ما رُ ببخشين! كه هنوز خوابا رُ جدي مي گيريم !
ما كُجا و شُما كُجا! شما زيادين واسه ما!
ما كم مياريم پيش اون، چشم عسل ريز شُما!

حتا يه بارم واسه ما زمونه پا نداده!
فكرُ خيال شُما هَم از سَرما زياده !
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
از شب نميترسم

زتنهايي نمينالم

غصه من ز فردائيست

كه نيلوفران آبي با اب بيگانه مي شوند

و كبوترها با آسمان

كرمهاي خاكي از خاك گريزان

آري بيم من از آينده ايست

كه كلاغان بد صدا

بد يمن

در سو سوي خانه ها

بر تك تك گلبوته هاي انتظار

شعر فردا را مي كنند

تكرار..........
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
اتل متل و تلي خاک
12+1 پلاك مفقوده
گم شده ام ميان اين همه جنازه اي که نيست
بي مقصد دويده ام
آقا پلاک من کجاست ؟
اتل متل . . . پايم را برچيده اند
گفته اند اين پلاک خانه ي توست در بهشت

*******

يا مهدي ادرکني
مي گويند به درک که رفته ايم روي خاکريز
حواسمان به جورابمان پرت
يا به زن سابق رفيقمان شايد
سيگار کشيده ايم
داغ شده ايم
داغ کرده اندمان
چيزي همين حدود ترکيده است
انگار بغض هايمان . . .
آبرو . . .
متري چند ؟
متري نيست قبرهايمان
هر وجب خاک به قيمت خون پدر تمام شد

*******

اتل متل . . . تمام شد؟
همسنگري که رفته بود خبر بياورد چه شد؟
پلاک او کجاست آقا
پلاک من کجاست؟
به خط مي برندمان
من گاو مش حسنم !!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
از جهنم چرا و چگونه
فرار
و پناه به آغوش كوچكي
پر از پرنده / پرواز
بياور

تا دري كه هر زور
مرا مي بندد رو به شهر
شبي
ترا باز كند بر من
باز
باز
و بعد
پرواز
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آواز ِ آسموني ٭قناري در قفس بهتر مي خواند!
تو جاده ي خاطره ها، با قدمام همسفرم!
با من بيا! نگو كه من حوصله ت‌ُ سر مي برم
بذار تا رودخونه بشم! بركه شدن ننگه برام!
به جُز نگاه ِ تو از اين زندگي چيزي نمي خوام!
بيا به احترام ِ عشق، اِسمامون ُ گـُم بكنيم!
خواستنمون ُ قصّه ي تموم ِ مردم بكنيم!

بگو مي شه كه كلاغ ِ قصه رُ خونه رسوند!
مي شه حتّا تو قفس، آواز ِ آسموني خوند!

براي فهميدن ِ تو، مي گذرم از مرز ِ صدا!
ببين زمين خوردنم ُ سراغ ِ هق هقم بيا!
بدون ِ تو ترانه هام، مرثيه ي ثانيه هاس!
دست ِ غرورم ُ بگير! بگو شروع ِ من كجاس؟
بگو به من كه با مني، تا فتح ِ آخرين نفس!
بخون كه از صداي تو، وامي شه درهاي قفس!

بگو مي شه كه كلاغ ِ قصّه رُ خونه رسوند!
مي شه حتّا تو قفس، آواز ِ آسموني خوند!
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
قصه ي دل! ٭نسل ِ بي حافظه بيژن مفيد را نمي شناسد! حاليته؟
سام عليك! ابرو هلالي! سام عليك!
جاي ما هميشه خالي! سام عليك!
نكنه يادت نياد خاطر خواه ِ هميشه رُ !
نكنه كنده باشي از توي خاكت ريشه رُ !
من همونم كه قديم قديما پاسوزت شدم!
شايدم يه خاطره براي امروزت شدم!

چش رو هم گذاشتنت درد ِ ما ر ُ دوا نكرد!
هيچ كليدي قفل ِ بدمصّب ِ دل ر ُ وا نكرد!
يه نظر ما ر ُ نگاكُن كه نگات غنيمته!
بسوزون دوباره ما ر ُ! سوختن اين جا راحته!

خيلي وقتيه كه توي قاب ِ عكسا جاي خاليته!
تو ما ر ُ كُشتي ُ هيچ غمي نداشتي... حاليته؟
بگو كه يادت مياد نگاه ِ بي پرده ي من!
گـُـل ِ ياس ِ پرپر ُ تو كوچه وقت ِ رد شدن!
بگو كه زنگ ِ صدام هنوز به يادته، بگو!
يا نه... من برات مي گم قصه ي دل ر ُ مو به مو!

چش رو هم گذاشتنت درد ِ ما ر ُ دوا نكرد!
هيچ كليدي قفل ِ بدمصّب ِ دل ر ُ وا نكرد!
حالا تو چشام نگا كُن كه نگات غنيمته!
بسوزون دوباره ما ر ُ! سوختن اين جا راحته!

اینم توی مایه های لوتی گری و داش مشتی گری
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بمون براي ما شدن! ٭گفتم: «- بمان!» امّا تو...
شب ِ خاكستريه ي خونه ي من، پلك ِ چشماي من ُ بسته مي خواد!
جيرجيرك خونده وُ خوابيده ولي، چه كنم؟ من يكي خوابم نمياد!
نور ِ فانوستُ بنداز تو شبم، اين همه زخم ِ زبون نزن به من!
صداي من ديگه سوسو نداره! تو با لحن ِ كهكشون حرفي بزن!
فكر نكن اگه بري بدون تو، همه ي هستي ِ من ميره به باد!
خيلي وقته كه با هم غريبه ييم، رنگ ِ چشماي تو يادم نمياد!

بغضم از رفتن ِ تو نمي شكنه، اين ُ بدون!
اما با اين همه باز بهت مي گم: با من بگو!
رفتن ِ تو نه سقوطه، نه سكوته واسه من!
اما باز بهت مي گم : بمون براي ما شدن!

اگه مهربون بشي براي تو، سقفي از بلور ُ رؤيا مي سازم!
براي برق ِ نگاه ِ ناز ِ تو، جونم ُ با يه اشاره مي بازم!
اگه باشي تو شب ِ ترانه هام، ميشه آتيش بازي ُ نگا كنيم!
مي تونيم پلكاي خورشيد خانوم ُ، رو به تاريكي ِ قصه وا كنيم!
اگه تو اين جا نباشي، مي دونم رودخونه زندوني ميشه تو چشام!
اما من نمي ذارم كه بشنوي، صداي گريه رُ تو زنگ ِ صدام!

بغضم از رفتن ِ تو نمي شكنه، اين ُ بدون!
اما با اين همه باز بهت مي گم: با من بگو!
رفتن ِ تو نه سقوطه، نه سكوت ِ واسه من!
اما باز بهت مي گم: بمون براي ما شدن!
 

mehrshad 2

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2006
نوشته‌ها
104
لایک‌ها
0
محل سکونت
تواتاقم
اون منم هميشه تنها

اون هميشه تك ستاره

يه غروب سرد پاييز

كه توحسرت بهار

بادلي غرق محبت

سينه اي پرازصداقت

پشت هرخنده اي خوردم

خنجرتلخ رفاقت

اون كه ازعاطفه دم زد

بانگاهي عاشقم شد

عشق نفرينيو يادش

كابوس دقايقم شد

هركسي به رسم دوستي

قلب خستم وشكستش

اوني كه فكرنمي كردم

چوبه ي دارم وبستش

 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
چقدر ثانيه ها نامردند
گفته بودند که بر ميگردند

بر نگشتند و پس از رفتنشان
بي جهت عقربه ها ميگردند

آه!اين ثانيه هاي بي رحم
چه بلايي به سرم آوردند

نه به چشمم افقي بخشيدند
نه ز بغضم گرهي وا کردند

ز چه رو سبز بنامم به دروغ
لحظه هايي که يکايک زردند

لحظه ها همهمه هايي موهوم
لحظه ها فاصله هايي سردند

بگذاريد ز پيشم بروند
لحظه هايي که همه بي دردند.
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
باز هم با سلام!حال شما!نامه ي من دوباره طولانيست
مينويسم اگرچه ميدانم خط به خط نامه ام پريشانيست

روزهاي قشنگ و خوبي را آرزو ميکنم براي شما
گر چه من حدس مي زنم آنجا کوچه هاي شما چراغانيست

گر چه من حدس ميزنم آنجا خانه هاي قشنگ و خوب شما
بر خلاف سکوت خانه ي ما غرق در شور و شوق مهمانيست

تا ز يادم نرفته بنويسم دير گاهيست از تطاول باد
خانه ي خاطرات کودکي ام مثل يک برج رو به ويرانيست

چند وقت است مثل آن ايام ديگر از حال من نمي پرسيد
آه از ياد برده ايد انگار يک پرنده هنوز زندانيست

بيش از اين وقتتان نمي گيرم حال و روز مرا که مي دانيد
دستهايم شکسته و بسته چشمهايم پر از پشيمانيست

خسته ام از نوشتن و گفتن خسته ام از هنوز از هر روز
نامه را پاره مي کنم اما آه! امشب چقدر طولانيست.
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست


من در اين کوه درست است که پژواک ندارم
ولي از بخشش فرياد خود امساک ندارم

پيش من نقطه ي گنگيست سماوات که ديريست
در فراموش تر خاکم و افلاک ندارم

چشم با هيچ که جز عقربه ي ساعت سستي
گوش با هيچ به جز زمزمه ي تاک ندارم

پاک از دست خودم رفته ام اي عشق نگاهي!
خوب شد غير تو را من دگر اي پاک ندارم

پس چرا چشم بدوزم به تو اي آبي بالا
من مگر عرصه ي پهناور اين خاک ندارم.
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
زنبق سليمان نژاد

به من اجازه نداديد تا خودم باشم

به قدر خواندن يک شعر با خودم باشم

و آفتاب پرستي شدم هزاران رنگ!

بس است خسته شدم پس کجا خودم باشم؟

آهاي عشق!به فرياد من برس آيا

هنوز رنگ عوض کرده يا خودم باشم؟

چه مي شد اينکه فقط لحظه اي در اين دنيا

به پاي خويش بيفتم خدا خودم باشم

تمام عمر مرا دور کرده ايد از من

چه راه دور و درازيست تا خودم باشم...
 
بالا