• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
غزلی برای تو


اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو

ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم

رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
دلم گرفت


امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت

در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت

انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد

در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت !


از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...

از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...

در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...

در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !

متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی

از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!

یک رد ِ پا که سهم ِ من از بی نشانی است!

از رد ِ خون که مانده به هر جا ، دلم گرفت

اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ

اقرار میکنم درآمدم از پا ... دلم گرفت ...

می خواستم ببوسمت از این دیار دور

می خواستم ببوسمت اما دلم گرفت

نه اینکه فکر کنی دل ، از تو کنده ام !

یا اینکه از محال ِ تمنا دلم گرفت !

از لحظه ای که هق هق ِ هر روزه ی مرا

بگذاشتی به روی دو لب ها ، دلم گرفت

از لحظه ای که هر دو نگاهم اسیر شد

در امتداد هیچ ِ قدم ها دلم گرفت

از لحظه ای که خیس شدم در خیال تو

آن دم که تنگ شدند نفس ها دلم گرفت

ازین که باز تو نیستی کنار من

ازین که باز خسته و تنها ... دلم گرفت

می خواهمت که بار ِ دگر گرم تر ز پیش

می خواهمت ببوسمت اما دلم گرفت !

تکرار می کنم این سطرهای کهنه را ...

تکرار می کنم که خدایا !! دلم گرفت !
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
کاش...

کاش می شد عشق را تفسیر کرد

در تمام خانه ها تکثیر کرد

کاش می شد با شقایق های باغ

خواب هر پروانه را تعبیر کرد

کاش می شد در میان دشت و کوه

کلبه های خانه را تعمیر کرد
کاش می شد رفت تا دیدار دوست


لحظه های عشق را تقریر کرد
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
نگاه سرد تو​




در یک غروب تلخ خدایا دلم گرفت


در شوره زار غربت و غمها دلم گرفت


من در تمام آیینه ها داد می زنم


اینجا میان غربت دنیا دلم گرفت

آیینه ها گواه دل خسته ی من اند



ای همسفر ببین که چه تنها دلم گرفت


وقتی نگاه سرد تو در باورم نشست



غمگین چو گشت خاطرم آنجا دلم گرفت



دیگر کنار صحبت من گل نمی کنی



می خوانم از نگاه تو این را دلم گرفت



آخر کلام ای یادگار من


کی می رسی به داد من اینجا دلم گرفت


 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
رنج میباید برد.....

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است


تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است


در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز

عطر جان پرور عشق


گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه ی جان

خرج می باید کرد

رنج می باید برد
دوست می باید داشت
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
فریاد



نفس آزاد و روحم سبز


دلی آشفته تر از باد

درون کلبه ی تاریک تقدیرم

هزار آه است و صد فریاد ...



منم کز اولین آغاز

حریر پیکرم در اشک مدفون است

چرا این گونه باید زیست ..؟؟!!

چرا رویای من همرنگ با خون است ..؟؟



نفس آزاد و دل تنگ است

و نور آفتاب چشم من بی رنگ بی رنگ است

جهان تار و بد آهنگ است ...

و جنس دوستی آهن تر از سنگ است ....!!



من از این زندگی بیزار بیزارم !!!

به تا کی دست محنت را بیفشارم ؟!!

همه بغضم ولی لبریز انکارم ...

خدایا این چنین باشی نگهدارم ؟؟!!



و بازم کهنه تر از پیش ...

نوای آشنای غصه می آید ز گفتارم

و من در کلبه ای ویران ....

هنوزم از خیال عشق سرشارم ..!



نفس آزاد و روحم سبز

دلی آشفته تر از باد

درون کلبه ی تاریک تقدیرم

هزار آه است و صد فریاد ...

و صد فریاد...

فریاد ...

 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
آتشم اما.........

پیش قلب مهربانت گاه کم می آورم

از سرای دوستی یک مشت غم می آورم

تا سحر ، بر سجده ی محراب چشم آبی ات

فرصتم دادی ، ولی من وقت کم می آورم !

گفته بودی از برای بوسه ی من تشنه ای

آتشم ، اما برایت آب هم می آورم

تا سکوت کهنه ام را بشکنم بیهوده باز

از خودم بیخود صدای زیر و بم می آورم

هر دم از رویای تو دم می زند این سینه ام

تا مگر وصلت ببینم، بازدم می آورم

رشته ی افکار خیسم ،گرم صحرای غم است

وقت یادت اشک از چشم ترم می آورم ....
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
بی تو بی تابم


آفتاب مهربانی
سايه تو بر سر من

ای که در پای تو پيچيد
ساقه ی نيلوفر من

با تو تنها با تو هستم
ای پناه خستگی ها

در هوايت دل گسستم
از همه دلبستگيها

در هوايت پر گشودن
باور بال و پر من باد

شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد

ای بهار باور من
ای بهشت ديگر من

چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من

چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من

بی تو چون برگ از شاخه افتادم
زرد و سرگردان در کف بادم

گرچه بی برگم گرچه بی بارم
در هوای تو بی قرارم

برگ پاييزم
بی تو می ريزم

نو بهارم کن
نو بهارم

ای بهار باور من
ای بهشت ديگرمن
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
شب عاشقان بیدل

شب عاشقان بیدل، چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد

عجبب است اگر توانم، که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر، که اسیر باز باشد؟
ز محبتت نخواهم، که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت، نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان، ز سر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت، که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم، که محل راز باشد؟
چه نماز باشد آن را، که تو در خیال باشی؟
تو صنم نمی گذاری، که مرا نماز باشد
نه چنین حساب کردم، چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و، جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبینی، غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و، سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی، به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی، قدم مجاز باشد
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
آرزوهای خسته

قاصدک!!!!

چه خوب بود
اگر بین من و تو
نه رودی بود
و نه کوهی
و نه سایه هیچ نا امیدی
و نه هیچ آفتاب تند سوزانی
بین من و تو
فقط راهی بود
صاف و روشن
که قلبهای ما را ( قلبهایمان که یکی است)
که تنهای ما را بهم می پیوست!
ولی دیگر مرا
امید رفتن به چنین راهی
نیست
گامهایم از رفتن در تاریکی
خسته است
تنم آرزوی فراموشی دارد
ولی هنوز قلبم
چون شمعی کوچک سوسو میزند
راستی چه کسی میداند
قلب قاصدک من چرا خسته است
و
من برین کوره راههای ناهموار
به امید دیدن قاصدک
روان هستم.

راستی
تن من رسته
گامهایم خسته
روح و جانم گسسته
نه هیچ آرزویی
نه هیچ دلیل بودنی
چه کسی میداند
معنای زندگی من را
چه کسی میداند
معنای زندگی قاصدک را؟؟؟؟


قاصدکه تنهای تنهای باد را....
 

faranak-ie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
0
سلام
من تازه عضو شدم و البته تا به حال زیاد شعرهای همه را خوندم
تصمیم گرفتم خودم هم از این به بعد شعر بذارم
 

faranak-ie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
0
پيشنماز


آمد درست زير شبستان گل نشست

دربين آن جماعت مغرور شب پرست


يک تکه آفتاب نه يک تکه از بهشت...

حالا درست پشت سر من نشسته است


اين بيت مطلع غزلی عاشقانه نیست

اين سومين رديف نمازی خيالی است


گلدسته اذان و من و های های های

الله اکبر و انا فی کل واد ... مست


سبحان من يميت و يحيی و لا اله

الا هو الذی اخذ العهد فی الست


يک پرده باز پشت همين بيت مي کشيم)

(او فکر می کنيم در اين پرده مانده است


..................................................


سارا سلام...اشهد ان لا اله... تو

با چشمهای سرمه ای...ان لا اله ...مست


دل می بری که...حی علی ...های های های

هر جا که هست پرتو روی حبيب هست


بالا بلند ! عقد تو را با لبان من

آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست


باران جل جل شب خرداد توی پارک

مهرت همان شب..اشهدان..دردلم نشست


آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پريد

نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست



سبحان من يميت و يحيـــــــــــــی و لا اله

الا هو الـــــــــــــذی اخذ العهــــد فی الست


سبحان رب هر چه دلم را ز من بريد

سبحان رب هر چه دلم را ز من گســــست



سبحان ربی الــ... من و سارا .. بحمده

سبحان ربی الــ ... من و سارا دلش شکست


سبحان ربی الــ... من و سارا به هم رسیــ...

سبحان تا به کی من و او دست روی دست؟


زخمم دوباره وا شد و اياک نستعين

تا اهدنا الـصـ ... سرای تو راهی نمانده است


مغضوب اين جماعت پر های و هو شدم

افتادم از بهشــــــــــــت بر اين ارتفاع پست

***

يک پرده باز بين من و او کشيده اند)

( سارا گمانم آن طرف پرده مانده است

 

faranak-ie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
0
دريچه های بسته





دخترک همیشه توی دفترش دو خانه می کشید

زیر سقف هر دو خانه چند آشیانه می کشید

هفت هشت هفت هشت تا کلاغ پیر سوخته

توی آسمان لاجورد بی کرانه می کشید

نقطه نقطه نقطه می گذاشت صحن پای حوض را

با مداد خود برای جوجه آب و دانه می کشید

بعد کوه ،" بعد لکه های پشت کوه"بعد رعد

روی گرده ی کبود ابر تازیانه می کشید

یک تبر که زیر سایه ی بلوط تر لمیده بود

هی برای آن درخت پیر شاخ و شانه می کشید

دود می وزید سمت هر کجا که باد پشت بام

دود سرد آتشی که در دلش زبانه می کشید

آفریدگار این جهان زرد خط خطی ولی

هیچ گاه توی بهت دفترش خدا نمی کشید

یا خدا نبود یا خدا پرنده بود سیب و بود

هرچه بود بی نشانه بود و بی نشانه می کشید

آن دو خانه آن دریچه های بسته اتفاق بود

گل پری مهربان قصه بچه ی طلاق بود

گل پری بلد نبود توی ابر ماه می کشید

راه سمت خانه را همیشه اشتباه می کشید

خود گناه چشم مهربان میشی اش نبود اگر

گرگ تیر خورده را همیشه بی پناه می کشید

او مرا - مرا که آن " یکی نبود قصه " نیستم

توی یک لباس نقطه چین راه راه می کشید

***

" بعد ، بعد چند سال ، چند سال بعدتر هنوز"

خانه را میان یک دو هاله ی سیاه می کشید

دور شاخه های مرده ی بلوط پیر می دوید

بعد می نشست و خسته از ته دل آه می کشید
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
سلام:
سلام ای بهترین
زیبا ترین
ای شعر بی پایان
سلام ای خوب من
محبوب من
سلامم ساحت سبز امید و آرزو مندی است
سلامم پرز احساس و پر از شوق خداوندی ا ست
.....................
سلام به همه دوستداران شعرو ادب
من تازه عضو شدم
اینم اولین پستم هست که به تاپیک زیبای هر روز یک شعر تازه زدم
امیدوارم منو در جمع صمیمی و گرم خودتون قبول کنید
سلام
من تازه عضو شدم و البته تا به حال زیاد شعرهای همه را خوندم
تصمیم گرفتم خودم هم از این به بعد شعر بذارم
سلام و عرض خوش آمد به دوستان گرامي
ببخشيد كه با تاخير وردتون را تبريك مي گم.
اميدوارم اين بزم زيباي شاعرانه به قدوم طلايي گفتارتون زيباتر و قشنگتر از سابق بشه.
موفق باشيد و هميشه پيروز و سر بلند.
ياحق
شعر را مقصود اگر آدمگري است
شاعري پس وارث پيغمبري است
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
گل سرخ
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نمی خوام مثل همه گریه کنم
زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگهگریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
قصه ی ماتم من
هر چی که بود
هر چی که هست
قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه
وقت خوابه
دیگه دیره
نمی خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شب شیشه ای
ما به هم محتاجیم
مثل دیوونه به خواب
مثل گندم به زمین
مثل شوره زار به آب
ما به هم محتاجیم
مثل ما به آدما
مثل ماهیا به آب
مثل آدم به هوا
دستامون از هم اگه دور بمونه
شب شیشه ای دیگه نمی شکنه
از تو این شیشه ای همیشگی
خورشید مثوایی سر می زنه
به عزای دوری دستای ما
کوچه ها ، سکت و بی صدا می شن
بوی رخوت همه جا رو می گیره
همه ی درها ، به غربت وا میشن
جاده هامون ، که به خورشید می رسن
مثل تاریکی ، بی انتها می شن
ما به هم محتاجیم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کتیبه
سقف ما هر دو یه سقف
دیوارمون یه دیوار
آسمون ، یه آسمون
بهارامون ، یه بهار
اما قلبمون دو تا
دستامون از هم جدا
گریه هامون تو گلو
خنده هامون بی صدا
نتونستم ، نتونستم
تو رو بشناسم هنوز
تو مثل گنگی رمز
توی یک کتیبه ای
که همیشه با منی
اما برام غریبه ای
هنوز هم ما می تونیم
خورشید و از پشت ابر صدا کنیم
نمی تونیم ؟
می تونیم
می تونیم بهارو با زمین سوخته آشنا کنیم
نمی تونیم ،
می تونیم
هم شب و هم گریه ایم
درد تو ، درد منه
بگو هم غصه ، بگو
دیگه وقت گفتنه
بغض ما نمی تونه
این سکوتو بشکنه
مردم از دست سکوت
یکی فریاد بزنه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
هیشکی مثل تو نبود
صدای تو
بیداری ریشه ، آواز سبز برگه
صدای تو
پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه
صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
تصویری از آواز صریح
قندیل و نور و برفه
هیشکی مثل تو نبود
هیشکی مثل تو منو باور نکرد
هیشکی با من مثل تو
توی نقب شب من سفر نکرد
هشکی مثل تو نبود
ساده مثل بوی پک اطلسی
یا بلوغ یه صدا
میون دغدغه ی دلواپسی
تو غرورت مثل کوه
مهربونیت مثل بارون ، مثل آب
مثل یه جزیره ، دور
مثل یه دریا ، پر از وخشت خواب
هیشکی نثل تو نرفت
هیشکی مال تو نموند
شعرهای تنهاییمو
هشکی مثل تو نخوند
همه حرفام مال تو
همه شعرهام مال تو
دنیای من شعرمه
همه دنیام مال تو
 
بالا