• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
قدر تو و احساس تو رو کسی نفهمید
دلت از همه رنجید
از عالم و آدم
همه جا رنگ و ریا دید
دلت از همه رنجید
من مثل تو از دست همه رنج کشیدم
به جز غصه ندیدم
یک جرعه وفا از لب دریا طلبیدم
لب تشنه دویدم
ای تو نایاب گوهر ناب
ناز مخمل ترمه ی خواب
ای تو همدل ، ای تو همدرد
عاقبت عشق از تو گل کرد
عاشقم من ،‌ عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
ای وفادار ، نازنین یار
ای نشسته بر دلت خار
ای بریده از من و ما
از گذشته مانده تنها
عاشقم من ، عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
تو آسمون زندگیم ، ستاره بوده بی شمار
اما شبای بی کسیم یکی نمونده موندگار
یکی نمونده از هزار
ستاره های گمشده ، هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ، ستاره ی دنباله دار
یکی نمونده از هزار
ای آخرین ، تنهاترین ،‌آوره ی عاشق
هر شب عمرم همراه با من ، ستاره ای عاشق
اما همیشگی تویی ، ستاره ی دنباله دار
یکی نمونده از هزار
ای تو ، آشنای ناشناسم
ای مرهم دست تو لباسم
دیوار شبم شکسته از تو
از ظلمت شب نمی هراسم
انگار ک زاده شده با من
عشقی که من از تو می شناسم
انگار که زاده شده با من
عشقی که من از تو می شناسم
ای آخرین تنهاتریم آواره ی عاشق
هر شب عمرم همراه با من ، ستاره ی عاشق
تو بودی و هستی هنوز
سهم من از این روزگار
با شب من فقط تویی
ستاره ی دنباله دار
با شب من فقط تویی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
من هنوز خواب می بینم
که دوره دوره ی وفاست
که اعتبار عشق به جاست
دنیا به کام آدماست
من هنوز خواب می بینم
من هنوزم خواب می بینم
من هنوز خواب می بینم
که این خودش غنیمته
برایدیگرون یه خواب
برای من حقیقته
سوته دلام ، یکی یکی تموم شدن
سوته دلی نمونده غیر از خود من
کسی که عشق ئ غم و فریاد بزنه
حقیقت آدمو فریاد بزنه
هنوز تو قصه های من
رنگ و ریا جا نداره
دروغ نمی گن آدما
دشمنی معنی نداره
هنوز تو قصه های من
هیچ کسی تنها نمی شه
کسی به جرم عاشقی
گریه سراپا نمیشه
هنوز تو قصه های من
هیچ کسی اعدام نمی شه
دستی که دونه می پاشه
آلوده ی دام نمی شه
هنوز تو دنیای من
هر آدمی یه عالمه
گل رو نمی فروشند به هم
گل مثل قلب آدمه
من هنوزم خواب می بینم
من هنوزم خواب می بینم
من هنوزم خواب می بینم
اما برای کی بگم ؟
وقتی که باور ندارن
به این جماعت چی بگم ؟
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
بگو ای یار ، بگو
ای وفادار بگو
از سر بلند عشق
بر سر دار بگو
بگو ای یار ، بگو
ای وفادار بگو
از سر بلند عشق
بر سر دار بگو
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شبزده ها
که نمی مونه بگو
بگو از محبوبه ا
نسترن های بنفش
سفره های بی ریا
ر.ی سبزه زار فرش
بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده
بگو از شب کوچه ها
پرسه های بی هدف
کوچه باغ انتظار
بوی بارون و علف
بگو از کلاغ پیر
که به خونه نرسید
از بهار قصه ها
که سر شاخه تکید
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شب زده ها
که نمی مونه بگو
بگو از محبوبه ها
نسترن های بنفش
سفره های بی ریا
ری سبزه زار فرش
بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آبی ، آبی ،‌ مهتابی
آبی تر از هر آب ی
از چشمای تو می گم
این ایه های آبی
دریاهای بی تابی
آبی ، آبی ، مهتابی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو می گم
این ایه های آبی
دریاهای بی تابی
آبی یعنی دل من
دریایی که اسیره
این چهره ی تقدیره
که رنگ از تو می گیره
وقتی که خیره می شم
به عمق حوض کاشی
حس می کنم تو هستم
حتی اگه نباشی
من رنگ گنبدا رو
چشمای تو می بینم
سجده ام به جانب توست
اینه معنای دینم
آبی ، ‌آبی مهتاب ی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو می گم
این ایه های آبی
دریاهای بی تابی
دلخسته ام از این جا
از آدمای دنیا
همین امروز و فردا
دل می زنم به دریا
رنگ تو رو می پوشم
از عمق آبی عشق
چشم تو رو می نوشتم
آبی ، آبی ،‌ مهتابی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو می گم
این ایه های آبی
دریاهای بی تابی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
به بچه های تو و من
وقتی یه روز بزرگ شدن
فردا که می خوان بدونن
کجا به دنیا اومدن
بگو جوابمون چیه
حرف حسابمون چیه
تکلیف اون خونه ای که
شده خرابمون چیه ؟
تکلیف اون خونه ای که شده خرابمون چیه ؟
گناه هر چی که گذشت
به گردن ما بود و هست
از ما اگر بتی شکست
بت های تازه جاش نشست
هیچ کس به جز خود ما
از خود ما فریب نخورد
هیچ کس به غیر از خود ما
ما را به بیراهه نبرد
به بچه های تو و من
وقتی یه روز بزرگ شدن
فردا که می خوان بدونن
کجا به نیا اومدن
بگو جوابمون چیه
حرف حسابمون چیه
تکلیف اون خونه ای که
شده خرابمون چیه ؟
تکلیف اون خونه ای که
شده خرابمون چیه ؟
گناه هر چی که گذشت
به گردن ما بود و هست
ازما اگر بتی شکست
بت های تازه جاش نشست
هیچ کس به جز خود ما
از خود ما فریب نخورد
هیچ کس به غیر از خود ما
ما را به بی راهه نبرد
به بچه هامون چی بگیم
بگیم که بی هویتیم
گدای حق خودمون
پشت درای غربتیم
گدای حق خودمون
پشت درای غربتیم
به بچه هامون چی بگیم
که از کدوم ولایتیم
گدای حق خودمون
پشت درای غربتیم
گدای حق خودمون
پشت درای غربتیم
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ،‌ همه دنیا رو نوشتی ،‌ دل ما رو بنویس
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم
دل دریا رو نوشتی ،‌همه دنیا رونوشتی ،‌ دل ما رو بنویس
دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوارشب گذشتی
تو که عشقو با نگاه تازه دیدی
س بادبان به سینه ی دریا کشیدی
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ،‌ دل ما رو بنویس
بنویس از ما که عشقو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فراز و فریبیم
بگو از ما
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
هنوز ای یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر که فرصتی باشد
مجال صحبتی باشد
حرف خواهم زد
برای ددین تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
عذاب این دریده ها
مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من
که از شفا گذشته ام
که از شفا گذشته ام
باورم کن باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هرچه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گشذته ام
منو بشناس و باور کن
که خسته ام ، خیلی خسته ام
اما هستم
تهی ماند و نشد آلوده دستم
من به دنیا
دل نبستم
باورم کن ، باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه بلا کشیده ام
من از وفا کشیدم
چه از وفاداری این
اهل وفا گشته ام
من از وفا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
من تو را می بینم
استخوانی و پوست
به گدایی رفته ای
بر در دشمن و دوست
من تو را می بینم
تشنه لب در باران
آنکه نان می دهدت
نان تو در کف اوست
خک تو سفره ی تو
سفره تو از کیست
سفره ی دنیا پر
سفره ی تو خالیست
همه جا منتظرند
همه کس می پرسد
ناجی شرق کجاست
آنکه جنس خود ماست
ناجی شرق تویی
ناجی شرق منم
من که با دیدن تو
همه جا می شکنم
از چه رو خک زمین
شده تقسیم چنین
یک جهان صدها دست
مرزها ،‌مرز شکست
تو جهان سوم
او جهانی دیگر
سهم او هر چه که هست
سهم تو خون جگر
سهم از ما بهتران
ثروت و امن و امان
سهم پا برهنه ها
فقر و زندان و بلا
در میان سه جهان
مرز و دیوار از کیست
سفره ی دنیا پر
سفره تو خالیست
درمیان سه جهان
مرز و دیوار از اوست
دشمن دوست نما
رفته در قالب دوست
 

Luxor

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2007
نوشته‌ها
682
لایک‌ها
22
سن
41
محل سکونت
real WORLD :}
نه نه نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پک عاطفه در سینه مرده است

**** حمید مصدق**** امیدوارم تکراری نباشه!

منبع : آوای آزاد
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
نه نه نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پک عاطفه در سینه مرده است

**** حمید مصدق**** امیدوارم تکراری نباشه!

منبع : آوای آزاد



من خیلی وقته که دنبال کتابهای آقای مصدق هستم ، در واقع دنبال اسم کتابهاشون هستم ، شما در این زمینه اطلاعی ندارید؟
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
من از آرامش سنگها
به ستوه می آیم
وقتی که رهگذرها
با خنده پا بر سرشان می گذارند
و سنگها
احمقانه سکوت می کنند.
 

amirhvr

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2005
نوشته‌ها
756
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
من از آرامش سنگها
به ستوه می آیم
وقتی که رهگذرها
با خنده پا بر سرشان می گذارند
و سنگها
احمقانه سکوت می کنند.

سکوت سنگ از آرامش نیست
سکوت سنگ از درد پای رهگزران نیست
سنگ عمری گریست تا خاک شد
تا بدست باد آزاد شد
حال این سنگ بزرگ
تحمل می کند تا
برسد به آرامش آزاد باد..
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
_ تو رفته ای_


دوستت دارم

این را هر شب

گوشزد می کنم به خودم

تا صبح فردا

روز تازه ای باشد

به این ترتیب همه چیز روبه راه می شود

فقط یک مساله ی کوچک باقی است


این که:
روزهای من تویـــــی !!
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
دوستان عزیز تشکر
اگه بشه شعر ترکی کردی عربی و...... هم بزارید
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
_ تو رفته ای_


دوستت دارم

این را هر شب

گوشزد می کنم به خودم

تا صبح فردا

روز تازه ای باشد

به این ترتیب همه چیز روبه راه می شود

فقط یک مساله ی کوچک باقی است


این که:
روزهای من تویـــــی !!




ترس من ،
ترس کویری ست
که وحشت دارد
نکند با لب خشک و تن غرق عطشش
خواب شیرین پر از شبنم را
نیمه شب
برباید علف همسایه...
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
تمنای تپش گندمزار را

می توان شنید ،

آن هنگام

که از شوره زار ذهنم می گذری

تا مرتکب گناهی شویم

که عمری همدیگر ر ا مقصرش بدانیم ،

و فلاسفه

همچنان گیج آن باشند ،

که زن مرد رافریفت

یا مرد زن را .........
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا مینگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
تا لبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم که ز دل بر دارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را
مادر این شانه ز مویم بردار
سرمه را پک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار ایدم این زیبایی
بشکن این اینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خودآرایی
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا ؟ بکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم
قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست بگویید آن زن
دیر گاهیست در این منزل نیست

فروغ فرخزاد
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
بر پرده های در هم امیال سر کشم
نقش عجیب چهره یک ناشناس بود
نقشی ز چهره یی که چو می جستمش به شوق
پیوسته میرمید و به من رخ نمی نمود
یک شب نگاه خسته مردی بروی من
لغزید و سست گشت و همانجا خموش ماند
تا خواستم که بگسلم این رشته نگاه
قلبم تپید و باز مرا سوی او کشاند
نو مید و خسته بودم از آن جستجوی خویش
با ناز خنده کردم و گفتم بیا بیا
راهی دراز بود و شب عشرتی به پیش
نالید عقل و گفت کجا می روی کجا
راهی دراز بود و دریغا میان راه
آن مرد ناله کرد که پایان ره کجاست
چون دیدگان خسته من خیره شد بر او
دیدم که می شتابد و زنجیرش به پاست
زنجیرش بپاست چرا ای خدای من ؟
دستی بکشتزار دلم تخم درد ریخت
اشکی دوید و زمزمه کردم میان اشک
زنجیرش بپاست که نتوانمش گسیخت
شب بود و آن نگاه پر از درد می زدود
از دیدگان خسته من نقش خواب را
لب بر لبش نهادم و نالیدم از غرور
کای مرد ناشناس بنوش این شراب را
آری بنوش و هیچ مگو کاندر این میان
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذریست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد
پای تو نیز بسته زنجیر دیگریست
لغزید گرد پیکر من بازوان او
آشفته شد بشانه او گیسوان من
شب تیره بود و در طلب بوسه می نشست
هر لحظه کام تشنه او بر لبان من
ناگه نگه کردم و دیدم به پرده ها
آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای
دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست
یک آشنا که بسته زنجیر دیگریست


فروغ فرخزاد
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
يــــــكنفرهست كــه ازپنجره هــا نـــــرم و آهسته مـــرا می خواند

گــــــــــــرمی لــهجه بــارانـی او تا ابـــــــــدتوی دلــــم می مــاند

یـــــكنفر هست كه در پرده شب طــــرح لـبخند سپيدش پيداست

مثل لحظات خــــــوش كودكی ام پر ز عــطر نفس شب بـو هاست

يــكنفرهست كه چون چلچله ها روز و شب شيفته پـــــرواز است

توی چشمش چمنی ازاحساس تـــوی دستش سبدی آواز است

يــــكنفر هست كه يادش هر روز چـــون گـلی توی دلــم می رويد

آســمان ، بـــاد ، كـبوتـر ، بــاران قــــصه اش را به زمين می گويد

يــــــكنفر هســـت كه از راه دراز بــــاز پيوسته مــرا مـــــی خواند

گـــاهگاهی به خـودم می گوییم تــا ابــد تــوی دلــــــــم میماند
 
بالا