• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

I Love You

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2010
نوشته‌ها
1,814
لایک‌ها
2,032
محل سکونت
Internet
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌ روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌ دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ، ای وای ما

شعـری از مولانـا
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
بشنو:

گو یکی باشد معبد به همه دهر

تا من آن‌جا برم نماز

که تو باشی.



چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام از شرم ِ ناتوانی‌ خویش:

درخت ِ معجزه نیستم

تنها یکی درخت‌ام

نوجی در آبکندی،

و جز این‌ام هنری نیست

که آشیان ِ تو باشم،

تختت و تابوتت ...



"احمدشاملو"
 

Mohsen_mzh

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,817
لایک‌ها
585
محل سکونت
Home
دستای من پینه ترک، دستای تو مثل بلور!
دور ُ وَر تو قـُلقـُله، حوالی ما سوت ُ کور!
من یه جوون آس ُ پاس، تو اما طناز ُ سوسول!
تو جیب من چن تا سوراخ، تو جیب تو یه گولّه پول!
تو و ُموبایل ُ تلفن، من ُ یه چهار تا دوزاری!
بند دلم پاره می شه، تا گوشی ر ُ بر می داری!

من بچه ی راه آهنٌ تو بچه ی نیاورون!
خودت بگو! من چه جوری بگم: بیا باهام بمون؟

خونه ی ما اجاره یی، یه قوطی کبریت! لونه موش!
یه گوشه گاز ِ پیکنیکی، یه گوشه دستشویی ُ دوش!
خونه ی تو ویلاییه، جکوزی ُ سونا داره!
آشپزتون هر روز برات دَه جور غذار بار می ذاره!
غذای من دَمپختک ُ، نیمرو ِ و ُ نون ُ پنیر!
این جور یه حکایت ِ قصّه ی عاشق ِ فقیر!

من مَرد ِ آسمون جُـلُ تو دختر شاه پریون!
خودت بگو! من چه جوری بگم: بیا باهام بمون؟



یغما گلرویی
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
تا سمرقندی چشمان تو یاهو زده ام
تازه در سایه ی گیسوی تو اردو زده ام

تو فقط رودکی شعر مرا می فهمی
پیش یک رابعه لبخند تو زانو زده ام

روی دریاچه ی طوفان زده ی احساسم
خسته تا ساحل دستان تو پارو زده ام

خواب دیدم که صمیمانه شبی آمده ای
تکیه بر شانه ات ای خاطره بانو، زده ام

کوچه سرشار گل و آینه و لبخند است
کوچه را پیش قدم های تو جارو زده ام

به غریبانه ترین شعر قسم! شرمم باد
اگر ای عشق به چشمان تو نارو زده ام

سالها می گذرد تا تو بیایی ، هر شب
مثل یک شعله به امید تو سوسو زده ام

طرح مینیاتوری چشم تو شاعر خیز است
اگر امروز چنین پیش تو زانو زده ام

صفادل
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
پابلونرودا
تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی‌دارم

یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:

همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار می‌پسندند

من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم

دوستت دارم چون گیاهی بی گل

که در خود، و پنهانی، نور گل می‌افشاند

به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم

چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت

دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا

دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور

این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم

این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی

آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من

و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می‌روم

پلک هایت روی هم افتند
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

چه چيز در اين جهان ،
غريبانه‌تر از زني است
كه خودش را
و تنهايي‌اش را بغل مي‌كند
و مي‌پوسد
امّا حاضر نيست ديگر كسي را دوست بدارد؟

مريم ملك دار

 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند


به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند


یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند


کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند


نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار


دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود


که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند

گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم


یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات


برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند


نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست


اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند



هوشنگ ابتهاج


(سایه)
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740

چه چيز در اين جهان ،
غريبانه‌تر از زني است
كه خودش را
و تنهايي‌اش را بغل مي‌كند
و مي‌پوسد
امّا حاضر نيست ديگر كسي را دوست بدارد؟

مريم ملك دار


بسیار تاثیر گذار بود
اینم یه شعر تازه برای جلوگیری از اسپم:

دست من نیست که دستت را بگیرم
سر به هر بالشی که میگذارم
خواب تو را بیدار میشوم
یادت هست
جمع شدیم
که عکسی به یادگار...
کنار تو ایستادم
گفتم اگر قرار است
بسوزد این عکس
کنار هم بسوزیم
...به پای هم
که روی پا انداختی و گفتی
فرقی نمیکند برایت
توی عکس اگر مانده بودی
بختت را نمیدانم
دست کم لباست
که سفید میشد

عاشقانه های مصدق/مرتضی بخشایش
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
به آن لبخندت که چون لبخند گلهاست / به رخسارت که چون مهتاب زیباست


به گلهای بهار عشق و مستی / به قرآنی که آن را میپرستی


قسم ای نازنین تا زنده هستم / تو را من دوست دارم میپرستم


درون کلبه تاریک و تارم / تویی تنها چراغ روزگارم


کبوترهای شعرم تیر خوردند / نمیبینی که عمری بی قرارم
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ
اگر حقیقت است بیا من شکسته ام بی سنگ
مرا تو ساده بکش با تمام سادگی ام
و تلخ و تلخ و تکیده ولی کمی پر رنگ
مرا به رنگ روشن صد التماس تیره بکش
کنار کوچه بن بست و خالی از آهنگ
اگر تو معنی پرپر زدن ندانستی
پرنده ای بکش و یک قفس ولی دل تنگ
قرار هر دوی ما بر مدار ماندن بود
ببین که بی قرار توام هنوز بی نیرنگ
مرا تو خسته بکش، پاره کن شکسته بکش
شکسته از دل سنگی و خسته از دل تنگ
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
سبزه ها در بهار می رقصند،

من در کنار تو به آرامش می رسم

و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست

تو را عاشقانه می بوسم

تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم

و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.

دوستت دارم،

با همه هستی خود، ای همه هستی من

و هزاران بار خواهم گفت:

دوستت دارم را ...



"نیما یوشیج"
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

در را باز کن
زنی این بار
از راهی مخفی آمده است
که خستگی را دکمه دکمه از تنش دربیاوری
و فکر کنی
که چای با طعم شیرین حرفهایمان چقدر می چسبد

منیره حسینی






 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
دید مجنون را یکی صحرانورد
بربه رو پشته ای بنشسته فرد


صفحه اش از خاک و انگشتان قلم
بر به روی خاک هی میزد رقم


گفت ای مجنون بی دل کیست این؟
می نگاری نامه بهر کیست این؟


گفت: مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم


چون میسر نیست با من کام او
عشق بازی می کنم با نام او
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
یه عاشق بي قايق تو درياها
چشماشو مي بنده تو روياها
من عاشق بي قايق تو درياها مي ميرم
چشمامو مي بندم بي روياها مي ميرم
ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق
ميرم و مي ميرم ...............
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
من،
انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را،
بياد دارم،
كه در غروب آنها، در خيابان،
از تنهايي گريستيم،
ما، نه آواره بوديم، نه غريب.
امّا،
اين بعدازظهر هاي جمعه، پايان و تمامي نداشت.
مي گفتند از كودكي به ما،
كه زمان باز نمي گردد،
اما نمي دانم چرا،
اين بعدازظهرهاي جمعه،
باز مي گشتند!

احمدرضا احمدی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
با آن که نام شما را بسیار زمزمه می‌کنم،
اما در این دقیقه نمی‌دانم از چه این بهار،
در چندمین ماه سال می‌شکفد.
به گمانم کوچه‌ای در بَرزَنِ بادها، بن‌بست است،
ورنه این سوز گزنده را سر بازگشت نبود.



"سید علی صالحی"
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
من آهسته آمدم کنار وقفه ای از دریا

رو به روی کبوتری که از غروب می وزید

چشم به راه آوازی که دریا

از آغاز پرنده زیر گوش بچه ماهی ها خوانده بود

به یقین می دانی به چه فکر می کردم

گفته بودی:

خودت با دریا کنار بیا

تمام دریاهای دنیا دو ساحل دارند

من کنار دریا می آیم، من با دریا کنار می آیم

من با باد، با باران، با آئینه و زمستان

من کنار تو می آیم، من با تو کنار می آیم

من با هرچه آسمان ***** شده و هرچه سنگسار آئینه و مهربانی و هرچه منطق بی دلیل کنار می آیم

تو چه می دانی که در این یکشنبه ی عزیز که بوی تنباکو می دهد

چقدر به بن بست کلمه رسیده ام

می خواهم انکار کنم که شاعرم

من خودم را اواسط دیروز جا گذاشتم

کسی که امروز کنار تو می آید

یک مرده ی منطقی است

حالا می توانی آسوده باشی

من کنار تو آمده ام

من با تمام تو کنار آمده ام
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام​
 
بالا