امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم ******** در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنچیم ******* چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم*****ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار
ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کن ********وز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کن ***** از کشور جم لشکر ضحاک به در کن
از مغز خرد نشئه تریاک به در کن ****** این جوق شغالان را از تاک به در کن
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته ******** دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ میناب گرفته ******** وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته ******** چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفتهاست فضا را ******** از دود و شرر تیره نمودهاست فضا را
آتش زده سکان زمین را و سما را ********سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را ******** زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینه این ابر شرر بار