• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست ملک‌الشعرای بهار
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد صائب تبریزی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
در همــه عالم وفاداری کجاســت
غم به خروارست غمخواری کجاست
درد دل چندان کـــه گنجـد در ضمیـــر
حاصلست از عشــق دلداری کجاست
گـر به گـیتی نیســـت دلداری مـــرا
ممکن است از بخــت دل‌باری کجاست
انــدریــن ایـــام در بـــاغ وفــــا
گــر نمی‌روید گلـی خاری کـجاست
جان فـــدای یار کردن هســت سهل
کـاشکی یار بسی یاری کـجاست
در جهان عاشقی بینم همی
یک جهان بی‌کار با کـاری کجاست انوری
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. ژاله اصفهانی
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
آخرین حرف تو چیست؟


قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض


صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض


یک طرف خاطره ها!


یک طرف پنجره ها!


در همه آوازها ! حرف آخر زیباست!


آخرین حرف تو چیست، که به آن تکیه کنم؟


حرف من دیدن پرواز تو در فاصله هاست
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
خنده های ما

در خلال روز های زندگی ،

در عبور روزهای کودکی ؛

و در شروع یک بلوغ مخملی

گم شدند ...

آه زندگی !

زود اعتراف کن !

خنده های ما کجاست ؟

دست و نزد کیست ؟

آه زندگی ...

آی زندگی ...

زود و زود و زود

تند و تند و تند

پاسخم بده ...
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
هیچ موجودی به اندازه زمین آدم نخورده، اگر باور ندارید به دهان سیری ناپذیر زمین نگاه کنید ، به جایی که به اون میگن قبرستان .
با اینحال بشر بجای آسمان ، به این آدمخوار بزرگ دل میبنده به زمین...
افسوس و صد افسوس
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
از وقتی که رفته ای ، ما و فونت تمام نوشته هایمان بی نازنین شده ایم .

برگرد نازنین ...

oi3cyc1iplz746a5vgoh.jpg

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
می‌برزند ز مشرق، شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی! دردِه مِیِ شَبانه

عقلم بِدُزد لَختی، چند اختیارِ دانش؟

هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه؟

گر سنگ فتنه بارد، فرق منش سپر کن

ور تیر طعنه آید، جان منش نشانه

گر مِی به جان دهندت، بستان، که پیش دانا

ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

آن کوزه بر کفم نِه کآب حیات دارد

هم طعم نار دارد، هم رنگ ناردانه

صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی؟

گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه

دیوانگان نترسند از صُولت قیامت

بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه

صوفی و کنج خلوت، سعدی و طرف صحرا

صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه/سعدی
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
[FONT=&amp] کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه ؛[/FONT]
[FONT=&amp]و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد[/FONT]
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
دل به دلبر گر سپاری دل بری
دل بری کن تا بیابی دلبری
هرکه انسانست از این سان خوانمش
آن چنان انسان بسی به از پری
از سر سر در گذر چون عاشقان
عشقبازی نیست کار سرسری
گر بیاری جام می یابی ز ما
هر چه آری نزد ما آن را بری
جان به جانان ده بسی نامش مبر
حیف باشد نام جائی گر بری
چون خلیل الله همه بتها شکن
تا نباشی بت پرست آذری
نعمت الله را اگر یابی خوشست
زان که دارد معجز پیغمبری
شاه نعمت الله ولی
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم

قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است...​
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
دیر است
دیر است و من هنوز کنار این انتظار پیر ایستاده ام
دستی روی صورتم راه می افتد
زیبایی ام را بر می دارد و دور می شود
امشب با تنی دیگر بیا
با تنی که با من به عشقی دیگر بیاید
شاید باید قدمی به این سو می آمدم
شاید باید قدمی به آن سو
شاید...
دیر است
دیر است و خواب طعم خوشی دارد

آیدا عمیدی
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

باورکن این روزا به غیر از من ،

چیزی تو رویاهات اضافی نیست !...

باید با قُرصام مهربون تر شم،

بعد از تو روزي دوتا کافی نیست...!​
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب

چون ماهی دور از وطن و کاسه ی بی آب



با هر نفســــم نقش تو شد زنده در این جام

این جســــم که افتـاده به آب و تن بی تاب



در صبــــح ازل ، نام تو شــــد وِرد زبانم

عمریست زغم مانده به دل حسرت یک خواب



در هــر ورق از دفتــر تقـــدیر چه جویم ؟

من کوفته ام روز و شب از عشق تو هر باب



هر قـــــدر که می گردم و یاد تو مرا نیست

جان گفت که این بار شـــــدی نادر و نایاب



افسوس! که عمری سپری شد ، تو کجایی ؟

من تا به ابد منتـــظرم ، لحظـه ای دریاب



"زهره طغیانی"
 

mm1368

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2010
نوشته‌ها
1,654
لایک‌ها
279
محل سکونت
اصفهان
درون واژۀ این دل

اگرچه در ظاهر جز دو حرف کوچک نیست

هزار حرف و صداست

هزار آه نگفته

هزار راز نهفته

هزار راه نرفته

به ژرفناکی تاریخ

به وسع قدمت اجداد

خروش و ولوله برپاست

چه فکرهای نکرده

چه خواب های ندیده

چه رنگ های پریده

امیدهای بریده

درون واژۀ این دل

همین صراحی کوچک

چو آب در دل شیشه

عیان و ناپیداست.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
نازلي

بهارخنده زد و ارغوان شگفت

در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير

دست از گمان بدار

با مرگ نحس پنجه ميفكن

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار

نازلي سخن نگفت،

سر افراز

دندان خشم بر جگر خسته بست رفت

.نازلي! سخن بگو

مرغ سكوت، جوجه مرگي فجيع را

در آشيان به بيضه نشسته ست

نازلي سخن نگفت،

چو خورشيد

از تيرگي بر آمد و در خون نشست و رفت

نازلي سخن نگفت

نازلي ستاره بوديك

دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت

نازلي سخن نگفت

نازلي بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: (( زمستان شكست))

رفت

نازلي سخن نگفت؟؟
احمد شاملو
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
 
بالا