-
پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است
پایگاه پویای شعر کلاسیک
- شروع کننده موضوع Golzarion
- تاریخ شروع
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین............. در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
"حافظ"
"حافظ"
تو را ملامت سعدی حلال کی باشد
که بر کناری و او در میان دریاییست
سعدی
که بر کناری و او در میان دریاییست
سعدی
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند .............عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
"حافظ"
"حافظ"
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست.............. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
"حافظ"
"حافظ"
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
سعدی
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
سعدی
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی.................... سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
"حافظ"
"حافظ"
تیرباران بر سر و صوفی گرفتار نظر
مدعی در گفت و گوی و عاشق اندر جست و جوست
سعدی
مدعی در گفت و گوی و عاشق اندر جست و جوست
سعدی
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد............... هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
"حافظ"
"حافظ"
تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل
من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست
سعدی
من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست
سعدی
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب............... جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
"حافظ"
"حافظ"
ترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
حافظ
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
حافظ
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد ..............به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
"حافظ"
"حافظ"
درختی که اکنون گرفته است پای
به نیروی مردی برآید ز جای
سعدی
به نیروی مردی برآید ز جای
سعدی
یوسف گم گشته‌ی ما زیر بند زلف توست.............. گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست
"خاقانی"
"خاقانی"
تو از هر در که باز آیی . بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت . به روی خلق بگشایی
سعدی
دری باشد که از رحمت . به روی خلق بگشایی
سعدی
یاقوت هست زاده‌ی خورشید نی مگوی ............... خورشید هست زاده‌ی یاقوت احمرت
"خاقانی"
"خاقانی"
تا دل ما در سر زلف تو شد
کار ما جز با کمند و دام نیست
سعدی
کار ما جز با کمند و دام نیست
سعدی
تاختن آورد هجر، تیغ بلا آخته .............زحمت هستی ما، از ره ما برگرفت
"خاقانی"
"خاقانی"