برگزیده های پرشین تولز

پدرم رفت (منم رفتم باهاش)

milade

Registered User
تاریخ عضویت
25 فوریه 2009
نوشته‌ها
439
لایک‌ها
1,009
متاسف شدم و تسلیت میگم.

پدر شما رو نه ویروس کرونا بلکه حکومت بیفکر از شما گرفت وگرنه الان خیلی از کشورهای جهان سالمندان و میانسالان رو واکسینه کردند. امیدوارم روزی سزای این رو پس بدن.
 

Tidus

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,406
لایک‌ها
11,545
واکسن چینی و روسی آشغال رو یه وقت به پدر مادراتون نزنید فرقی با خود کرونا ندارن
 

sunset-man

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژانویه 2012
نوشته‌ها
3,954
لایک‌ها
766
محل سکونت
>>>♥♥♥♥♥sun land♥♥♥♥♥<<<<
> خدا رحمت ش کنه <
 

parsaweb

Registered User
تاریخ عضویت
17 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,107
لایک‌ها
7,758
بزرگوار منم به نوبه خودم تسلیت میگم

پدر منم 11 بهمن ماه 93 فوت کرد در حالی که صبح ـــش با هم رفته بودیم بیرون و تو ماشین مثل همیشه داشت برام جک و لطیفه تعریف میکرد ! مثل همیشه پر انرژی بود . تو راه خیلی با هم صحبت کردیم و از آرزوهاش برام گفت از برنامه های آینده ـــش و قرار بود وقتی اومدم خونه ادامه ـــش رو با هم حرف بزنیم ولی دیگه همدیگه رو ندیدیم !
اون روز برای یه پروژه ای مجبور بودم برم بیرون شهر جایی که موبایل اصلا آنتن نمیداد . عصر که برگشتم خونه دیدم کسی خونه نیست ! زنگ زدم و با خبر شدم حال پدرم تو خیابون به هم خورده و بردنش بیمارستان ! همون شب فوت کرد ! بعد از فوت پدرم کل زندگی ـــم به هم ریخت ! یه هفته بعد دقیقا هفت پدرم به خاطر نامردی یکی کم مونده بود برم زندان ! هفت پدرم رو تو بازداشتگاه کلانتری گذروندم ! ( واسه کار ، ضامن یکی شده بودم اونم نامردی رو تموم کرده بود و از انبار جنس خارج میکرد و تو بازار میفروخت صاحب شرکت و انبار هم اومده بود سراغ من )
چند ماه بعد حوالی اردیبهشت ماه هم قرار عقد و عروسی با دختر خانمی رو داشتیم که اونم به خاطر همین مسائل ترک ـــم کرد !
از روزی که پدرم فوت کرد فهمیدم که پدرم ستون خانواده بود ! بعد از فوت پدرم دیگه هیچی مثل سابق نشد ! هیچی
قدر پدر مادرتون رو بدونید
 

helpmasteri

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2017
نوشته‌ها
1,530
لایک‌ها
1,636
سن
47
محل سکونت
Money pool
بزرگوار منم به نوبه خودم تسلیت میگم

پدر منم 11 بهمن ماه 93 فوت کرد در حالی که صبح ـــش با هم رفته بودیم بیرون و تو ماشین مثل همیشه داشت برام جک و لطیفه تعریف میکرد ! مثل همیشه پر انرژی بود . تو راه خیلی با هم صحبت کردیم و از آرزوهاش برام گفت از برنامه های آینده ـــش و قرار بود وقتی اومدم خونه ادامه ـــش رو با هم حرف بزنیم ولی دیگه همدیگه رو ندیدیم !
اون روز برای یه پروژه ای مجبور بودم برم بیرون شهر جایی که موبایل اصلا آنتن نمیداد . عصر که برگشتم خونه دیدم کسی خونه نیست ! زنگ زدم و با خبر شدم حال پدرم تو خیابون به هم خورده و بردنش بیمارستان ! همون شب فوت کرد ! بعد از فوت پدرم کل زندگی ـــم به هم ریخت ! یه هفته بعد دقیقا هفت پدرم به خاطر نامردی یکی کم مونده بود برم زندان ! هفت پدرم رو تو بازداشتگاه کلانتری گذروندم ! ( واسه کار ، ضامن یکی شده بودم اونم نامردی رو تموم کرده بود و از انبار جنس خارج میکرد و تو بازار میفروخت صاحب شرکت و انبار هم اومده بود سراغ من )
چند ماه بعد حوالی اردیبهشت ماه هم قرار عقد و عروسی با دختر خانمی رو داشتیم که اونم به خاطر همین مسائل ترک ـــم کرد !
از روزی که پدرم فوت کرد فهمیدم که پدرم ستون خانواده بود ! بعد از فوت پدرم دیگه هیچی مثل سابق نشد ! هیچی
قدر پدر مادرتون رو بدونید
چیزی که زیاده دختر خداروشکر
داداش او شخصی که به این خاطر ترکت کرده اصلا ارزش زندگی نداره.از این لحاظ شانس آوردی

تسلیت میگم و امیدوارم مادر همیشه بالا سرت باشه
 

parsaweb

Registered User
تاریخ عضویت
17 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,107
لایک‌ها
7,758
چیزی که زیاده دختر خداروشکر
داداش او شخصی که به این خاطر ترکت کرده اصلا ارزش زندگی نداره.از این لحاظ شانس آوردی

تسلیت میگم و امیدوارم مادر همیشه بالا سرت باشه

دل بستن و دل کندن کار سختیه حداقل واسه من
 

omid arianpoor

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2011
نوشته‌ها
744
لایک‌ها
4,449
سن
33
محل سکونت
تهران
بزرگوار منم به نوبه خودم تسلیت میگم

پدر منم 11 بهمن ماه 93 فوت کرد در حالی که صبح ـــش با هم رفته بودیم بیرون و تو ماشین مثل همیشه داشت برام جک و لطیفه تعریف میکرد ! مثل همیشه پر انرژی بود . تو راه خیلی با هم صحبت کردیم و از آرزوهاش برام گفت از برنامه های آینده ـــش و قرار بود وقتی اومدم خونه ادامه ـــش رو با هم حرف بزنیم ولی دیگه همدیگه رو ندیدیم !
اون روز برای یه پروژه ای مجبور بودم برم بیرون شهر جایی که موبایل اصلا آنتن نمیداد . عصر که برگشتم خونه دیدم کسی خونه نیست ! زنگ زدم و با خبر شدم حال پدرم تو خیابون به هم خورده و بردنش بیمارستان ! همون شب فوت کرد ! بعد از فوت پدرم کل زندگی ـــم به هم ریخت ! یه هفته بعد دقیقا هفت پدرم به خاطر نامردی یکی کم مونده بود برم زندان ! هفت پدرم رو تو بازداشتگاه کلانتری گذروندم ! ( واسه کار ، ضامن یکی شده بودم اونم نامردی رو تموم کرده بود و از انبار جنس خارج میکرد و تو بازار میفروخت صاحب شرکت و انبار هم اومده بود سراغ من )
چند ماه بعد حوالی اردیبهشت ماه هم قرار عقد و عروسی با دختر خانمی رو داشتیم که اونم به خاطر همین مسائل ترک ـــم کرد !
از روزی که پدرم فوت کرد فهمیدم که پدرم ستون خانواده بود ! بعد از فوت پدرم دیگه هیچی مثل سابق نشد ! هیچی
قدر پدر مادرتون رو بدونید
داداش خیلی ناراحت کننده بود.خدا پدرتو بیامرزه
درکت میکنم منم از وقتی پدرم رفت مثل قبل نشدم
 

AAKH1361

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
31 آگوست 2004
نوشته‌ها
191
لایک‌ها
659
سن
41
محل سکونت
tehran
حداکثر تا 40-50 سال دیگه خیلی از ماها و دوربریامون هم رفتیم پدرمادرهامون هم خیلی زودتر
این درد عظیم برای همه مون بدون استثنا اتفاق میفته در اینده نه چندان دور


بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم


اقا مولانا


روح پدرت در شادی ارامش
 

enshan

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2018
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
73
محل سکونت
orumiyeh
سلام ، تسلیت عرض میکنم بهتون

بنده هم غمی دارم غیر قابل توصیف ، خواهرم رو چند ماه پیش تو ی سانحه ی لعنتی از دست دادیم ، البته عزیز ما یک ماه تو بیمارستان بود ولی به خاطر کم کاری شدید بیمارستان متاسفانه باعث از دست رفتن نازنینمون شد ، واقعا روزا مثل یه کابوس تلخ گذشت ،حاضر بودم بمیرم ولی این اتفاقات باورنکردی رخ نمیداد، مثل اینکه روی یه صندلی دستاتو بسته باشن و روبروت یه فیلمی دردناک در حال پخش شدن باشه و مجبور باشی تا انتها ببینی ، زندگی و روزگار نامرده و ما در این شرایط نابرابر بسیار بسیار بدتر تجربه میکنیم روزگار رو

زندگی کوتاهه ، انصاف نیست تو این بازه ی کوتاه اینهمه استرس و ترس و نگرانی و غم تجربه کنیم ، انصاف نیست به خدا

روح همه ی عزیزان رفته شاد ...
 

iranexplorer.net

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2003
نوشته‌ها
2,895
لایک‌ها
2,151
پدر بزرگ من 25 سال پیش فوت کرد. یک ماشین موقع خروج از پارک ، بدون توجه به پشتش زد به اون و استخوان ران اش شکست.
دکتر عملش کرد و پلاتین گذاشت. بهش گفت ظرف 2 سال با تمرین و پیاده روی در حیاط، بدون عصا راه بری. اونم انجام داد بطور منظم و پیوسته.
اما مثل حالت قبل نشد و هیچ وقت نتونست بدون عصا راه بره.
به مرور زمان به اون پا فشار اومد و خورد زمین.... دیگه بلند نشد و زمین گیر شد.
اون قدر توی رختخواب زندگی کرد تا دچار زخم بستر شد و تمام بدنش عفونت کرد.... در بیمارستان به دلیل درد زیاد و ایست قلبی فوت کرد.
به همین سادگی!

اون آدم یکی از افراد بسیار بسیار خیر برای دوست و غریبه و فامیل و سرشناس شهرش بود. همه بهش میگفتن عمو جان.

و من موندم و این غم که هنوزم بعد از گذشت 25 سال هنوز برام تازه ست و قلبم رو به درد میاره.
چون هیچکس مثل اون نبود. هیچکس!

غم از دست دادن کسی که "دوستش داری" غیر قابل فراموش کردنه. ربطی به نسبت نزدیک یا دور نداره.
 

data4u

Registered User
تاریخ عضویت
24 آگوست 2012
نوشته‌ها
1,963
لایک‌ها
658
سن
41
محل سکونت
اصفهان
خیلی ناراحت شدم دوست خوبم ، از خداوند صبر و آرامش برای شما و خانواده محترم خواهانم
روح پدر بزرگوارتون شاد و قرین رحمت الهی
 

timsar1

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2016
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
133
از ازل افرینش انسان به همین شکل بوده کاری هم از دست ما بر نمیاد
 
بالا