• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

پرسپولیس (2007) - مرجانه ساتراپی

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
پرسپوليس ساخته مرجان ساتراپي که ازهم اکنون نامش درميان برندگان نخل طلائي کن شنيده مي شود و پس از پايان جشنواره کن در سينماهاي اروپا به روي پرده خواهد رفت، توسط شرکت سوني پيکچرز کلاسيک [استيون اسپيلبرگ- کاترين کندي] در آمريکا پخش شده است. در اين فيلم تعدادي از هنرپيشگان مشهور سينماي فرانسه مانند کاترين دونوو و دخترش شيارا ماستروياني، دانيل داريو، سيمون آبکاريان و جينا رولندز به جاي شخصيت هاي اصلي فيلم حرف زده اند. کاترين دونوو که از هواداران کتاب هاي خانم ساتراپي است، در گفت و گويي با مجله فرانسوي سيتيزن ضمن ستايش از ترکيب خلاقانه عناصر نااميدي، طنز و تنهايي در کتاب هاي او مي گويد: "مرجان ساتراپي احتمالاً محبوبترين نويسنده کتاب هاي تخيلي من است."

در شصتمين سال جشنواره کن که از ۱۶ تا ۲۷ ( 28 ارديبهشت تا 10 خرداد ) ماه مه برگزار مي شود، بسياري از فيلمسازان و چهره‌هاي سرشناس سينماي جهان حضور خواهند داشت. اما براي دومين سال پياپي هيچ فيلمي از جمهوري اسلامي در بخش هاي مختلف جشنواره پذيرفته نشده است.

در اين جشنواره فيلمي کوتاه از عباس کيارستمي به نمايش در مي آيد که به سفارش جشنواره ساخته شده است. نيکي کريمي هم که با انتشار نامه سرگشاده اي به عدم نمايش فيلمش در ايران اعتراض کرده، داور بخش جشنواره است.
 

roky

Registered User
تاریخ عضویت
26 ژانویه 2007
نوشته‌ها
165
لایک‌ها
10
محل سکونت
Tehran
کاترين دونوو و دخترش شيارا ماستروياني، دانيل داريو، سيمون آبکاريان و جينا رولندز به جاي شخصيت هاي اصلي فيلم حرف زده اند.
برادر شیان این دختر دونوو شیارا دختر مارچلو ماتسترویانی نیست که شاهکار جاده رو ساخته البته شاید اشتباه میکنم چون خیلی وقته این فیلم ودیدم
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
فقط دستتون درد نکنه اگر هر چی زودتر پیوند بارگزاری این فیلم را اینجا قرار بدهید.

من اينترنت پر سرعت ندارم!(با اينكه تو كرجم بهم نمي دن!)اگه راه داشت دانلود كردي ما را فراموش نكن!;)
 

lucky15000

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 ژوئن 2006
نوشته‌ها
150
لایک‌ها
1
منم مثل برادر شیان تو کرج همین مشکل رو دارم شما به جای ما اگه شد دانلود کنید دعاتون میکنیم
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
40
محل سکونت
Mazandaran
ببینم تو این فیلم نیکی کریمی بازی میکرد؟
علت پخش نشدن فیلم تو ایران چی بود؟
ninja2.gif



.
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
سرگذشت پرسپوليس

پرسپوليس اولين فيلم مرجانه ساتراپي است که بر اساس زندگينامه مصور خود نوشت او ساخته شده است. مرجانه ساتراپي درايران نام شناخته شده اي نيست، اماشايد بتوان از او به عنوان معروف ترين هنرمند ايراني در فرانسه نام برد.حتي معروف تر از عباس کيارستمي، که شهرتش بيشتر در جامعه روشنفکري فرانسه است.

درنوامبر سال ٢٠٠٠ انتشارات Ciboulette فرانسه کتاب مصوري به نام پرسپوليس را منتشر کرد که به سرعت تبديل به يک پديده شد. پرسپوليس بارها تجديد چاپ شد وبعدها سه جلد ديگر نيز در ادامه ماجراهاي مرجي[قهرمان قصه] منتشر شد. جلد اول پرسپوليس فقط در فرانسه بيش از چهار صد هزار نسخه و نسخه هاي ترجمه شده آن- تاکنون به ١٦ زبان- بيش از يک ميليون ودويست هزار نسخه درجهان به فروش رفته است.

کلمه مولف شايسته ساتراپي است که هم نويسنده متن است وهم نقاش تصاويرکتاب. مرجانه ساتراپي به سال ١٣٤٩ در شهر رشت و در ميان خانواده روشن فکر ونسبتاً مرفهي به دنيا آمده است. ساتراپي در تهران بزرگ شده و در رشته گرافيک در دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران] درس خوانده و پس از مهاجرت به فرانسه در رشته دکوراسيون داخلي به تحصيل ادامه داده است.. پرسپوليس در واقع شرح حال مصور خود او ومصداق واقعي" آنچه از دل برآيد لاجرم بردل نشنيد" است. کتاب شامل تصاويري سياه وسفيد با متني ساده ويکدست است.پرهيزهوشيارانه ساتراپي از رنگ ورويکردش به طراحي ساده به کتاب وجهي منحصر به فرد داده است که درنقطه مقابل تمايل امروزه بازار کتاب هاي مصور قرارمي گيرد.


تصاوير پرسپوليس جنبه كم يا بيش طنزآميز دارند ولى داستان كتاب جدى و واقعى است و در بطن مهم ترين دگرگونى تاريخى در ايران طى نيم قرن اخير، يعنى انقلاب سال ١٣٥٧ و پى آمدهاى آن به وقوع مى پيوندد. پرسپوليس حوادث سريع و سهمگين دوران انقلاب را از زاويه ديد يك دختربچه شجاع و حساس كه زندگى اش از طرق مختلف با تحولات تاريخى در ايران پيونده خورده است و از رويدادهاى سياسى و انفعالات اجتماعى تاثير مى گيرد، با ذهن فعال خود در مورد آنها فكر مى كند و از خلال آنها رشد مى كند، به تماشا مى گذارد.

جلد اول كتاب دوران بچگى نويسنده را كه با انقلاب سال ١٣٥٧ همزمان است، به تصوير مى كشد. جلد دوم به آغاز نوجوانى مرجان ساتراپى اختصاص دارد كه با سركوب زنان، طبقه متوسط مدرن شهرى و نيروهاى سياسى مخالف حكومت اسلامى از يك سو و آغاز جنگ ايران و عراق از سوى ديگر مقارن است. سومين جلد پرسپوليس داستان مهاجرت نويسنده در سن ١٤ سالگى به اتريش و جلد چهارم[آخرين جلد] كتاب قصه بازگشت او به ايران و مهاجرت دوباره اش به اروپا را بازگو مى كند.

داستان كتاب از طريق روابط و گفتگوهاى نويسنده، كه در خانه مرجي خوانده مى شود، با پدر، مادر، خويشاوندان، دوستان و آشنايانش جريان مى يابد، اما مجموعه اين روابط و در نتيجه سرنوشت فردى مرجان ساتراپى تابعى از مختصات جامعه ايران و تحولات سياسى و اجتماعى آن است، خصوصا اين كه خانواده او به دليل سابقه سياسى نسبت به تحولات سياسى به طور خاص حساس هستند. به اين ترتيب نقطه عطف هاى سياسى ١٠٠ سال اخير در ايران به ستون هاى اصلى داستان پرسپوليس تبديل مى شوند و نويسنده كتاب بدون هيچ بغضى به بازگويى تفاوت هاى فاحش طبقاتى در ايران و خشونتى كه اين تفاوت ها از طريق آنها متحقق مى شوند، زمينه هاى انقلاب ١٣٥٧، انقلاب و سركوب هاى سياسى و اجتماعى پيرو آن و سپس جنگ ايران و عراق و تاثير همه اين عوامل در زندگى خود مى پردازد و مسئله مهاجرت كه بخش قابل توجهى از جامعه ايران را تحت تاثير قرار داده است را برجسته مى كند.


محتوي کتاب[مخصوصاً دو جلد اول آن که سرگذشت يک نسل است، براي خواننده ايراني بيش از هر خواننده ديگري در چهار گوشه دنيا مي تواند جذاب باشد] انتشار آن را به زبان فارسي در شرايط حاکم فعلي ناممکن مي سازد. بديهي است اين سرنوشت در انتظار نمايش رسمي فيلم نيز مي تواند باشد، اما يقيناً نسخه هاي غير قانوني آن راه خود را در ميان تماشاگران ايراني پيدا خواهند کرد. چون مرجانه درباره چيزهايي سخن مي گويد که کودکان دهه پنجاه همه آنها را با با تمامي وجود زيسته و حس کرده اند. او از خودش، از کودکي، از پايان حکومت شاه، از تظاهرات، از انقلاب، ازعموي توده اي، از اعدام، از سر به نيست شدن، از حجاب، از جنگ، از اولين عشق، از ديپلم، از کنکور، از دانشگاه، از ازدواج، از طلاق و سر انجام ازترک وطن مي نويسد.همراه با مرجي درتاريخ معاصر کشورمان سفر مي کنيم و شاهد حوادث غم انگيز بسياري مي شويم. حوادثي که هنوز مشابه آنها در برابر چشم هموطنان ما بسيار رخ مي دهد. مقايسه تصويري از داستان پرسپوليس با وضعيت فعلي زنان و دختران سرزمين ما خود به تنهايي گوياست. اما کتاب به طرز معجزه آسايي نه تنها غم انگيز نيست که حس طنز درجاي جاي آن به چشم مي خورد وبه آن جذابيتي غريب بخشيده است. خود ساتراپي در مورد ايده اصلى نگارش پرسپوليس مي گويد:

"از بدو ورودم به فرانسه در سال ١٩٩٤ دائما در مورد زندگى ام در ايران براى دوستانم صحبت مى كردم. تلويزيون گاه و بيگاه تصاويرى از ايران نشان مى داد ولى اين تصاوير گوياى برداشت هاى من نبودند. دائماً بايد گوشزد مى كردم كه واقعيت آن طور كه در تلويزيون نشان داده مى شود نيست. من ٢٠ سال است سعى مى كنم به آدم هاي پيرامونم توضيح بدهم كه ايرانى بودن بد نيست... بعد از اينكه دانشگاه را تمام كردم، ٩ نفر از ما كه همه نقاشى و گرافيك خوانده بوديم با هم يك استوديويي گرفتيم و به كار مشغول شديم. دوستانم به من گفتند:يك كارى با قصه هايت بكن! آنها من را با كارهاى نويسنده هاى داستان هاى مصور آشنا كردند و در اين ميان آرت اشپيگلمان بهترين شان داستان سرا بود... "

پرسپوليس با سادگى تصاوير، طنز تلخ و پيچيدگى و جديت داستان تكان دهنده اش، يادآور داستان مصور موش اشپيگلمان است كه قتل عام يهوديان در آلمان نازى را از خلال زندگى يك موش به تصوير مى كشد. ولي با وجود تمام اين جنبه هاى جدى سياسى و اجتماعي، نقطه قوت پرسپوليس در اين است كه داستان كتاب خصلت فردى و شخصى خود را حفظ مى كند. مرجان ساتراپى با بى طرفي، كنجكاوى و انرژى يك نوجوان جوياى حقيقت در مقابل تحولات محيط عكس العمل نشان مى دهد و زندگى و روابط خود را مى سازد. پرسپوليس بازگويى دنياى فردى و درونى نويسنده است، كه تاريخ به سنگينى و قساوت، با تانك ها، مسلسل ها، خرابه ها و اجساد خود از وراى آن عبور مى كند.
پرسپوليس از داستان زندگي مرجان ده ساله آغاز مي‌شود که آغاز انقلاب اسلامي است که از پي خود حجاب اسلامي را مي‌آورد و جنگ و شادي‌ستيزي و رونق‌يابي کار زندانها. مرجان کوچولو از طرفي در بازي‌هاي کودکانه‌اش در جلد چه ‌گوارا مي‌رود و از طرفي شب‌ها بر زانوهاي خدا مي‌نشيند و عزم خود را جزم کرده تا پيامبر شود. با اعدام شدن عمويش در زندان‌هاي جمهوري اسلامي مرجان با خدا قهر مي‌کند و او را از خود مي‌راند. جلد دوم کتاب ادامه‌ جنگ است و فشار و ساتراپي در اين بخش هم، چنان که در تمامي کتاب گاه با جملاتي کوتاه و ساده، و تصاويري ساده‌تر موفق مي‌شود فاجعه‌اي را منعکس کند. جلد سوم پرسپوليس داستان غربت مرجان ۱۴ ساله است و دربدري‌هايش در اتريش که رنج تنهايي تا آستانه‌ خودکشي مي‌کشاندش که با بازگشت مرجان به خانه تمام مي‌شود. اما در وطن باز همان فشارهاي آشنا، انواع گشت‌ها و شحنه‌هايي که پاسداران اسلامند و انقلاب. و سرانجام کتاب فرار دوباره‌ مرجان است از وطن. مرجاني که اين بار پرتجربه‌تر است و هدفمندتر.


مرجانه در برابر اين سئوال که آيا پرسپوليس داستاني است از گذر زمان، ماجراهاي خانوادگي يا داستاني سياسي است؟ مي‌گويد: "هيچ کدام از اين موضوع‌ ها و همزمان همه‌ آنها. من هميشه با يک انديشه‌ بسيار نادرست در مورد کشورم طرف بوده ‌ام، اينکه ايران کشور پر نفت و ثروتمند با پادشاهاني قدرتمند و ملکه ‌اي زيبا بوده؛ سرزمين هزار و يکشب. و همين کشور هزار و يک شب بعد از سال ۱۹۷۹ در نظر آنها تبديل شد به بدترين کشور با مردمي ديوانه که به خون غربي ها تشنه‌اند. ايران نه کشور افسانه‌اي هزار و يک شب است و نه سرزمين تروريست‌ ها و در عين حال ترکيبي است از هر دوي آنها. من در دوره زماني مناسبي در اين کشور بوده‌ام که هم شاهد انقلاب بودم هم جنگ و به دليل همين جنگ مجبور به ترک ميهنم شدم، با در نظر گرفتن همه‌ اين‌ها، کار من بازتاب چيزهايي‌ست که شاهدشان بوده‌ام."

پرداختن به چنين داستان هايي که قهرمان هايشان بر خلاف منطق وجودي داستان هاي مصور رايج نشاني از قدرت هاي فوق طبيعي ندارند، نيازمند جسارت و توانايي زيادي است. شايد به همين دليل کتاب هاي مصور- به جز چند استثناء- تاکنون جايگاهي والا در زندگي فرهنگي نيافته‌اند. ولي بدون شک پرسپوليس يکي از اين استثناء ها به شمار مي رود که تا به امروز تقريباً به همه‌ زبان‌هاي اروپايي برگردانده شده است. اقبالي که در انتظار فيلم نيز هست و با توجه به نقش خود مولف در برگردانده شدن آن به فيلم، اين احتمال بيشتر و بيشتر مي شود. از تصاوير منتشر شده فيلم پيداست که ويژگي برجسته آثار يعني سادگي تصاوير و جملات کوتاه و صريح شخصيت ها[سرشار از طنز گاه شيرين و گاه گزنده] کاملاً به فيلم منتقل شده است
 

GHoST_DoG

Registered User
تاریخ عضویت
10 آپریل 2007
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
2
دیروز تو اخبار میگفت از طرف وزارت ارشاد به پخش این فیلم تو کن اعتراض شده که به ایرانیا تو این فیلم توهین شده و از این حرفا خوب پس تکلیفش برای پخش در ایران کاملا روشنه
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
ساتراپي: کشورم را نقد مي کنم، چون عاشقش هستم
گزارش ميدل ايست آنلاين - چهارشنبه 2 خرداد 1386 [2007.05.23]


کن- کارتوني گزنده اي که درباره زندگي يک دختر جوان در زمان آيت الله ها در ايران، عليرغم اعتراض ايران، روز سه شنبه به نمايش درآمد.

"پرسپوليس"، يکي از 22 فيلمي است که براي جايزه بزرگ جشنواره کن با هم رقابت مي کنند وقصه آن بر اساس داستان هايي مصورازمرجانه ساتراپي است. اين داستان از نگاه يک دختر هشت ساله بيان مي شود و درست در زماني مي گذرد که شاه در آستانه خلع يد توسط انقلابيوني بود که تا امروز بر سر کار مانده اند.

اگر اين نگاه انتقاد آميز پاسخي در خور باشد، کارتون سياه و سفيد که کار مشترک مرجانه ساتراپي و ونسان پارونو است، ممکن است روز شنبه، نخل طلاي جشنواره را از آن خود بکند.
ايران اين فيلم را به دليل " ارائه تصويري غير واقعي از نتايج و دست آوردهاي انقلاب اسلامي" بايکوت کرده است و به اين فستيوال فرانسوي به دليل انتخاب فيلمي که به زعم آنها بيانگر "سياست هاي جانبدارانه حکومت هاي مستبد" است، اعتراض کردند.

با اين حال خود ساتراپي معتقد است که اين اتوبيوگرافي انتقادي فيلمي سياسي نيست و پيامي براي فروش ندارد. او در معرفي اين فيلم مي گويد: « بيش از هر چيز اين فيلم درباره عشق من نسبت به خانواده ام است. اگر مخاطبين غربي ايرانيان را انسان هايي معمولي به حساب بياورند و نه "بنيادگراي اسلامي" و "تروريست" و " محور شيطان"، آن موقع است که احساس مي کنم که با ساختن اين فيلم، کاري انجام داده ام.»

مرجانه، تنها دختر يک زوج روشنفکر ايراني، داستان زندگي اش را از سال 1978، نقل مي کند، يعني از زماني که هشت ساله بود تا دختري 14 ساله و نترس شد و پدر و مادرش از ترس دستگيرشدن يا اتفاقي بد تر از آن، او را به وين مي فرستند. او بعد ها به ايران باز گشت و به دانشگاه هنر، جايي که مدل هاي نقاشي برهنه آن حجاب داشتند، رفت و يک ازدواج نا موفق را پشت سر گذاشت.

او که در خانواده اي نسبتا مرفه بزرگ شده است، توسط اقوام و همسايگان، در جريان هاي ماجراهاي وحشتناک دستگيري ها و شلاق زدن ها قرار مي گيرد. مرجي، اسم کوتاه شده مرجانه، در دوران کودکي، متوجه رياکاري هاي اجتماعي و معلمان و همسايگانش است.

او در نيمه دهه 80 از معلم تعليمات ديني اش سوال مي کند که چگونه است که شما ادعا مي کنيد هيچ زنداني سياسي وجود ندارد، درحالي که در مقايسه با زندانيان زمان شاه که تعداشان 3000 نفر بوده، اين تعداد به 300000 در رژيم شما مي رسد؟

ساتراپي تحت تاثير تاثير جنگ خليج و روابط دختر و پسر و زندگي درتبعيد، عقايدش را درباره ايران در حال تغيير و ملا ها و شورشيان، با طنز و احساسات بيان مي کند.

زماني که اولين کتاب اتوبيوگرافي اش "پرسپوليس" در سال 2000 در فرانسه به چاپ رسيد، هنوز سي سال نداشت. اين سري کتاب ها به زبان هاي مختلف ترجمه شده اما هنوز در ايران در دسترس نيست.

ساتراپي در پاسخ به اين سووال که چرا او و کارگردان ديگر فيلم از همان تصاوير سياه و سفيد استفاده کرده اند، مي گويد: به عقيده من اين کار کمک مي کند که همه مخاطبان با آن ارتباط برقرار کنند، چه در چين باشند، چه در اسرائيل و شيلي و کره، اين يک داستان جهاني است.

ساتراپي گفت:«من از کشورم متنفر نيستم. من کشورم را به نقد مي کشم، چون عاشقش هستم».
 

atashpareh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژانویه 2007
نوشته‌ها
103
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
Shiraz
من كتاب اولش رو خوندم... واقعاً خوب اتفاقات و شرايط اجتماعي زمان انقلاب رو از ديد يه دختر بچه ي كم سن و سال مطرح مي كنه... اين كتاب واقعياتي رو كه همه مون ازش اطلاع داريم به زباني شيرين و گاه طنزآلود برامون بيان مي كنه... من توي اين كتاب توهيني به ايران و ايراني نديدم ولي نشان دادن واقعيات به زبان ساده به مذاق حكومت فعلي ايران خوش نمياد...
اين فيلم هم قطعاً توهيني به ايران و ايراني نيست ولي هجوي بر حكومت جمهوري اسلامي و رفتارهاي اجتماعي كه پس از انقلاب در ايران رواج دادند محسوب ميشه... مطمئن باشيد اين فيلم به هيچ وجه در ايران اجازه ي پخش نمي گيره....
 

Sohrabkhan

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
174
لایک‌ها
5
محل سکونت
persiantools
من كتاب اولش رو خوندم... واقعاً خوب اتفاقات و شرايط اجتماعي زمان انقلاب رو از ديد يه دختر بچه ي كم سن و سال مطرح مي كنه... اين كتاب واقعياتي رو كه همه مون ازش اطلاع داريم به زباني شيرين و گاه طنزآلود برامون بيان مي كنه... من توي اين كتاب توهيني به ايران و ايراني نديدم ولي نشان دادن واقعيات به زبان ساده به مذاق حكومت فعلي ايران خوش نمياد...
اين فيلم هم قطعاً توهيني به ايران و ايراني نيست ولي هجوي بر حكومت جمهوري اسلامي و رفتارهاي اجتماعي كه پس از انقلاب در ايران رواج دادند محسوب ميشه... مطمئن باشيد اين فيلم به هيچ وجه در ايران اجازه ي پخش نمي گيره....

شدیدا تایید می شه.در ضمن در جلد دوم کتاب هم هیچ توهینی به ایران و ایرانی جماعت نشده و فقط حکومت حال حاضر نقد شده .
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
پرسپوليس؛ قصه بلوغ در ايران
واشنگتن پست: - یکشنبه 6 خرداد 1386 [2007.05.27]

آنجلا دونالد

در زماني که دولت ايران بر سر برنامه هسته اي خود در بن بست غرب گرفتار آمده است، کارگردان فيلم پرسپوليس مي گويد فيلم او يادآور اين نکته است که ايرانيان درست مانند ساير اعضاي بشر هستند.

مرجان ساتراپي در مصاحبه اي در کافه اي در شهر ساحلي کن فرانسه گفت: "آنچه ما مي خواستيم بگوييم اين است که اگر اين آدم ها شما را مي ترسانند، دقيق تر نگاه کنيد: آنها پدر مادر دارند، آنها معشوق دارند، اميد دارند، قصه دارند. تنها تفاوت واقعي در اين دنيا ميان احمق ها و غير احمق هاست."

ساتراپي مي گويد فيلم او در مورد يک نوجوان عادي است که پس از انقلاب اسلامي 1979 تازه به بلوغ مي رسد. اين فيلم برگرفته از رمان هاي مشهور تصويري اواست. پرسپوليس که اولين فيلم کارگرداني شده توسط ساتراپي است، کانديداي جايزه برتر جشنواره فيلم کن است.

ساتراپي مي گويد: "پرسپوليس درست همان اندازه که فيلمي در مورد بلوغ است، يک فيلم طنز در مورد غلبه بر ترس هايي چون سرکوبگري دولت تندروي ايران و بمباران دائمي جنگ ايران و عراق است."

مقامات ايران با ارسال نامه اي به سفارت فرانسه در تهران، در مورد حضور اين فيلم در جشنواره کن اعتراض کردند. در اين نامه آمده است: "بعضي از بخش هاي پرسپوليس چهره غيرواقعي دستاوردها و نتايج انقلاب شکوهمند اسلامي را نشان مي دهد."

اما ساتراپي مي گويد: "من هيچ نظري ندارم جزء اينکه مي گويم فيلم را ببينيد. من هرگونه انتقاد، اعتراض و نقطه نظري را مي پذيرم. نگرش تک بعدي هيچوقت خوب نيست، حتي اگر مال خودتان باشد."

وينسنت پارانود هنرمند و نقاش کتاب هاي مصور و همکار کارگردان ساتراپي در اين فيلم مي گويد: "ساتراپي نه ديدگاه يک مورخ، بلکه يک ديدگاه شخصي دارد. به اين خاطر است که ما اينقدر جذب داستان مي شويم."

پرسپوليس که يک انيميشن سياه و سفيد تخيلي است، با مرجانه که يک بچه استثنايي است و گفتگوهاي خيالي با خدا و کارل مارکس دارد، آغاز مي شود. او در عالم خيال خود را يک پيامبر مي بيند و به روزي فکر مي کند که "آنقدر بزرگ شده است که پاهايش را بتراشد."

والدينش [که کاترين دنوو و سيمون اکبريان به جاي انيمشن آنها سخن گفته اند] در تظاهرات مردمي که شاه سرکوبگر را سرنگون کرد، دستگير مي شوند. ناگهان زندانيان سياسي از جمله دايي مرجانه از زندان آزاد مي شوند. قصه هاي پرواز دايي به اتحاد جماهير شوروي و دستگيري او در راه بازگشت به ايران مرجانه را تحت تأثير قرار مي دهد.

اما اين اميد خيلي طول نمي کشد. وقتي رژيم اسلامي به قدرت مي رسد، مدرسه مرجانه مي خواهد که دخترها روسري به سر کنند. مهماني هاي والدينش در حالي مخفي برگزار مي شود که همه مهمان ها مشروبي را مي نوشند که از انگور له شده داخل وان حمام درست شده است. دايي او دوباره زنداني مي شود و مرجانه در يک صحنه دلخراش او را ملاقات مي کند.

مرجانه مثل يک نوجوان عادي طغيان مي کند. او ژاکتي را که روي آن نوشته است "پانک نمرده است" با يک روسري به تن مي کند. وقتي به بازار سياه مي رود تا سي دي بخرد، دست فروش ها نوارها را زير کت هايشان پنهان مي کنند و اسم سي دي هاي خواننده اي به نام "مايکل جکسون" را جار مي زنند که هرگز به آهنگ هايش گوش نکرده اند.

در نهايت پدر و مادر مرجانه که نگران امنيت دختر بي پروايشان هستند، او را به مدرسه اي در وين مي فرستند و اين صحنه از فيلم با دلشکستگي مرجانه توسط يک اتريشي متقلب تمام مي شود.

ساتراپي که اکنون 37 ساله است، بالاخره به فرانسه نقل مکان کرد، به مدرسه هنر رفت و چهار جلد پرسپوليس را نگاشت. به رغم همه مشکلات زندگي در ايران، او اندوه همه يادگار هايي را مي خورد که در ايران به جا گذاشته است.

در فيلم پرسپوليس مرجانه در حاليکه گريه مي کند، سيگار مي کشد و هواپيماهايي را که عازم تهران هستند، تماشا مي کند و يک روز را در فرودگاه اورلي پاريس به سر مي برد
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
دست ساتراپی بالا رفت
جايزه هيات داوران کن به پرسپولیس - دوشنبه 7 خرداد 1386 [2007.05.28]

سرانجام فیلم جنجالی 'پرسپولیس' که ایرانيان هوادار دولت به مخالفت شديد با نمايش آن در فستیوال کن دست زده بودند، سازنده خود مرجانه ساتراپی را در هنگام توزيع جوايز شصتمين جشنواره کن به بالای سن برد تا به عنوان فیلمسازی از فرانسه، جایزه ویژه هیئت داوران شصتمین جشنواره فیلم کن را به طور مشترک با کارگردان مکزیکی به دست آورد. و همان جا اعلام داشت که اين جايزه را به ايرانيان تقديم می کند.

اولین کار سینمایی خانم ساتراپی با همکاری ونسان پارونو، ساخته شده و مبنای آن کتاب مصوری است که این گرافیست ایرانی مقیم فرانسه چند سال پیش آن را بر اساس تجربه سال های زندگی خودش در ایران خلق کرد. . دیگر برنده امسال جایزه ویژه هیئت داوران فیلم روشنایی خاموش اثر کارلوس ریگاداس از مکزیک بود.

جایزه ویژه هیئت داوران پس از 'نخل طلا' و 'جایزه بزرگ'، عموما به عنوان سومین افتخار جشنواره کن شناخته می شود. در جشنواره امسال نخل طلا به یک فیلم رومانیایی با نام چهار ماه، سه هفته و دو روز رسید و جایزه بزرگ نیز به مزرعه سوگوار از ژاپن اهداء شد.

پيش از آن که نام مرجانه ساتراپی به عنوان برنده جایزه هیات داوران مطرح شود در بيش تر خبرها و گزارش ها از ايران به عنوان غایب بزرگ کن سخن می رفت و حتی از تحريم ايران هم نوشته شده بود. و اين دومين سالی است که از سيتمای پرتلالو ايران که درخشش بیست سال اخيرش را تا اندازه مديون جشنواره کن و کارهای موفق عباس کیا رستمی و محسن مخلمباف دو فیلمساز بزرگ ايرانی است، فیلمی در بخش مسابقه راه ندارد.

برخی دیگر از جوایز اهداء شده در شصتمین جشنواره فیلم کن عبارتند از:
بهترین هنرپیشه: کنستانتین لاوروننکو برای فیلم تبعید - روسیه
بهترین کارگردان: جولیان شنابل برای فیلم پروانه و ناقوس افتان - آمریکا
بهترین فیلمنامه: فاتح آکین برای فیلم لبه بهشت - ترکیه / آلمان
جایزه ویژه شصتمین دوره: گاس ون سانت کارگردان آمریکایی و برنده نخل طلا 2003 برای فیلم فیل

ونسان پارونو( راست) مرجانه ساتراپی و کارلوس ریگاداس. آسوشیتدپرس
 

teboy65

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2005
نوشته‌ها
42
لایک‌ها
0
میشه لینک کتاب های 3-4 را هم بدی؟
 

Sohrabkhan

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
174
لایک‌ها
5
محل سکونت
persiantools

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
پرسپوليس به جنگ تاريک انديشي مي رود
از نگاه ليبراسيون: - چهارشنبه 9 خرداد 1386 [2007.05.30]

ديديه پرون

علاقه مندان سينما هميشه نسبت به فيلم هاي انيميشن، پيشداوري خاصي دارند. از اين نظر، انتخاب پرسپوليس در جشنواره کن، جدا از موفقيت غيرقابل انکار آن، بسيار جالب توجه است، زيرا بعد جديدي از فيلم هاي انيميشن را براي بيننده آشکار مي کند: اتوبيوگرافي توأم با قصه سرايي.

فيلم پرسپوليس نسخه اي است که توسط ونسان پارونو و مرجان ساتراپي از روي چهار جلد کتاب مصور به همين نام ساخته شده؛ کتاب هايي که بين سال هاي 2000 و 2003 موفقيت بسياري براي نويسنده آن، مرجان ساتراپي، کسب کردند. وي در اين چهار جلد، برهه هاي سرنوشت ساز زندگي خود را از زمان سرنگوني حکومت شاه در سال 1978 [مرجان 8 ساله است] تا سفر به اتريش و رسيدن به بلوغ ذهني "سرکش" به تصوير مي کشد.

با توجه به تفاوت هاي موجود بين فيلم و کتاب [تحرک، قصه سرايي] و همچنين وجوه مشترک آنها [سياه و سفيد، داشتن رئاليسم داراي سبک و صرف نظر از خطوط چهره]، مي توان نتيجه گرفت که فيلم به خوبي خصوصيات هنري و فضيلت هاي انساني را تلفيق کرده و از ديد تماشاگر هوشيار، پا را بسيار فراتر از يک ساختار تاريخي يا درام دروني گذاشته است.

داستان به دختر کوچکي از يک خانواده روشنفکر در تهران، اعضاي خانواده او و ملتي مي پردازد که شديداً قرباني نقاب دين سالاري و اصولگرايي شده. مرجان که بين بروسلي يا پيامبر شدن مردد است، خود را در سن 14 سالگي در وين مي يابد.

زندگي جديدي براي اين دختر جوان آغاز مي شود: اختلافات فرهنگي، مقوله پانک و شکست هاي عاطفي و عشقي. افسردگي در وجودش بيداد مي کند و سپس به خانه و کاشانه اش بازمي گردد. تجربه يک ازدواج ناموفق و تحصيل در رشته هنرهاي پلاستيک براساس احکام شرعي آيت الله ها باعث مي شوند تا به سوي فرانسه جلاي وطن کند.

دنباله داستان در فيلم وجود ندارد: مرجان ساتراپي مليت فرانسوي مي گيرد، رو به نقاشي مي آورد و فيلمي را مي سازد که به زبان فرانسه با ما سخن مي گويد، از تبعيد و غربت.

دولت تهران در مورد گزينش اين فيلم در جشنواره کن اعتراض کرد و محتواي اين فيلم را اتهاماتي عليه حکومت اسلامي دانست. از نظر تهران، انتخاب اين فيلم در کن يک اقدام سياسي و ضدفرهنگي است. وزير امور خارجه فرانسه در پاسخ به اين اعتراض گفت: "اين گزينش يک تصميم هنري بوده و به هيچ وجه سياسي نيست".

سازماني وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد ايران در بيانيه اي نوشته است: "امسال در جشنواره کن فيلمي در مورد ايران گزينش شده که هيچ تصوير واقع گرايانه اي از پيامدهاي موفق انقلاب اسلامي نمي دهد." وزارت امور خارجه فرانسه نيز پاسخ داده که مسؤولين و دست اندرکاران جشنواره کن تحت نظارت دولت فرانسه کار نمي کنند.

کاملاً مشخص است که مسؤولين جمهوري اسلامي از اينکه اين چنين وجهه خود را در برابر مطبوعات بين المللي ازدست داده اند ناراحت اند. کن هميشه فيلم هايي را از ايران گزينش کرده که در داخل کشور ساخته شده و از قيچي سانسور گذشته اند و همچنين مي توان آنها را در جرگه فيلم هاي حساس طبقه بندي کرد [کيارستمي، مخملباف، پناهي،...]؛ فيلم هايي که حتي اگر احتمالاً قصد به خشم آوردن حکومت آيت الله ها را مي داشتند، هيچ گاه به طور مستقيم انقلاب 1979 را مورد خطاب قرار نداده بودند. اين فيلم ها هيچ گاه تا اين حد مستقيم به تاريک انديشي که حدود 30 سال است بر جامعه ايران سايه افکنده نپرداخته بودند.

پرسپوليس ايران اسلامي را به سخره مي گيرد و اين درحالي است که مرجان ساتراپي کاريکاتوريست نيست. او با خاطرات و يادگارهاي تأثرانگيز و بدون اينکه احساساتي فکر کند، به بيان واقعيات مي پردازد. پرسپوليس که گاهي خنده دار است و گاهي شاعرانه، هيچ اتهامي عليه حکومت ايران در برندارد، بلکه آزادي هاي فردي را توصيف مي کند که به شدت مورد ***** قرار گرفته اند، به ويژه نسبت به زنان که در عرض يک روز مجبور به حفظ حجاب و دوري از اماکن عمومي شده اند.

مرجان ساتراپي در اين خصوص مي گويد: "پرسپوليس يک فيلم انسان گرا ست. به هرحال مردم اين فيلم را خواهند ديد و من فکر مي کنم که اين فيلم به مبارزه با تمامي کليشه هاي موجود در ايران مي رود."

وي در ادامه مي گويد: "من دوستدار واقعي آزادي هستم و نسبت به تمامي غضب ها، اعتراضات و انتقادات به مانند يک دموکرات واقعي و انتقادپذير برخورد مي کنم. معتقدم تنها از طريق انتقادات و اعتراضات است که مي توان سازنده ظاهر شد. درواقع نياز به يک گفتگوي باز کاملاً احساس مي شود."

در اين فيلم، مرجي کوچک به همان اندازه که با حکومت اسلامي مخالف است، شيوه حکومت شاه را نيز نمي پذيرد. نزديکان مرجان در اين دو دوره به وسيله عوامل حکومت وقت زنداني يا کشته شده اند.

ساتراپي در ادامه مي افزايد: "من در زندگي هيچ گاه جايگاه خود را به عنوان زن درنظر نگرفته ام. هيچ گاه به عنوان صرفاً يک دختر تربيت نيافته ام. هميشه به من گفته شده که يک انسانم. به علاوه، در زبان فارسي ضمير «او»، زن و مرد نمي شناسد [برخلاف فرانسه و انگليسي] و براي همه يکسان استفاده مي شود."

او همچنين مي گويد: "از زماني که به زنان ايراني گفته شد که هر زن نصف يک مرد ارزش دارد، تعداد زنان در دانشگاه ها دو برابر شده است." از نظر او، "دشمن واقعي دموکراسي نه حکومت است، نه اشخاص و نه دولت، بلکه دشمن واقعي فرهنگ مرد سالاري است".

او در اين خصوص مي افزايد: "همان طور که پدر رييس خانواده است و حرف آخر را مي زند، ديکتاتور نيز حرف آخر مي زند. پس مي توان گفت که دموکراسي ازطريق آزاد ساختن زنان از قيد و بند امکان پذير خواهد بود و اين آزادي به وجود نمي آيد مگر به وسيله آموزش، تحصيل و کار."

او در مورد آزادي خاطرنشان مي سازد: "منظورم از آزادي اين نيست که بتوان لباس دکولته به تن کرد يا به هر شکلي که مايليم لباس بپوشيم. منظورم از آزادي، آزادي بيان و آزادي عمل است."
 

teboy65

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2005
نوشته‌ها
42
لایک‌ها
0
لینک تورنت کتابها به زبان انگلیسی
دستتون درد نکنه دانلود کردم اما این هم فقط دو جلدش بود!
 

BRADER SHIAN

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,491
لایک‌ها
2
محل سکونت
مینشن
نگاه♦ هنر روز
مهدي عبدالله زاده [email protected] - پنجشنبه 24 خرداد 1386 [2007.06.14]
به بهانه حضور پرسپوليس در کن، يادداشتي به قلم يک آقاي نسبتا مطلع از اوضاع و احوال و آثار خانم ساتراپي- در روزنامه کيهان "معروف" تهران منتشر شد. نگاه کوتاهي کرده ام به اين مطلب که نمونه وار فرهنگ کيهانيان است.


کيهان تهران و فيلم پرسپوليس
يادداشت يک آقاي نسبتا مطلع

سعي نويسنده محترم، ظاهرا بر اين بود تا اين بار با دقت در ارائه جزيياتي که- مثلا- ديگران نمي دانند، به نوشته خود اعتبار و تاثير گذاري بيشتري ببخشد. اما تلاش ايشان براي به هم بافتن و استنتاج از اين جزئيات کاملا درست، از پس زمينه زندگي و تجربه خانم ساتراپي، به جز تناقض گويي هاي پر شمار و نتيجه گيري هاي مضحک، حاصلي نداشت.

نويسنده يادداشت معتقد است: "... ناتواني «مرجان ساتراپي» در تصويرسازي هاي پرمايه (كه توان رقابت با ديگر هنرمندان اين ژانر هنري را داشته باشد) وي را ترغيب به ترك ايران كرد." اين که چطور بانويي تا به اين حد ناتوان، کميک استريپ هايي بسيار موفق و پرفروش خلق مي کند، نخستين سوالي است که مي شود از اين آقا پرسيد. البته نگاه به دنيا از منظر "کيهاني" نتيجه اي هم جز چنين اظهار نظري در بر ندارد. در ديدگاهي که مطابق با آن، فارابي و وزارت ارشاد در خلق يک اثر هنري بيشتر سهيم اند تا خود هنرمند، لابد حضور «سوني پيكچرز كلاسيك» آمريکايي و تهيه کننده فرانسوي توانسته از هنرمند ناتواني چون ساتراپي فيلمي درخور ارائه کند.

نويسنده، سپس با توضيح نوعي "ناتواني" ديگر به اين نکته اشاره مي کند که: "... ناتواني هم آغوش ساختن «نگارگري كلام» با «ادبيات بصري» در ايستگاه نخست زاويه ديد زيباشناسي، نشان از آن دارد كه تصويرگر حتي نتوانسته از دايره شعارهاي سياسي عليه ايدئولوژي اي كه نمي پسندد (دين مقدس اسلام) پا را فراتر گذارد." در خوشبينانه ترين شکل ممکن، ميتوان گفت که اين ارائه فضل، تنها با نگاه به کميک استريپ پرسپوليس صورت گرفته، نه با تماشاي فيلم. اما در هر حال اين ادعا از آن جهت بي معني است که اولا "هم آغوشي" مورد نظر ايشان بديهي ترين اصل در روايتگري به شيوه کميک استريپ است؛ به گونه اي که اگر جز اين باشد و اين امر شريف صورت نگيرد؛ اصلا کميک استريپي در کار نيست. دوما وقتي راجع به مديوم انيميشن صحبت مي شود، سر و کار مان با سينما و تصوير متحرک است و ديگر نمي شود از اين هم آغوشي به عنوان يک پارامتر ياد کرد. سوما از اين که به هر حال نقد و تحليل هنري-هرچند ضعيف و بي پايه- در ميان فحاشي هاي کيهان جايي براي خود باز کرده سبب خوشحاليست؛ اما به فرض که اين تحليل درست باشد،
مي توان ميليون ها مخاطب پرسپوليس را آنقدر دست کم دانست که در ميان هزاران اثر برجسته ادبي – هنري، به اثري "سطحي و شعار زده" اقبال نشان مي دهند؟ آن هم لابد فقط به خواست و اعمال نظر صهيونيست ها؟

جايي ديگر، آقاي نويسنده پا را از اين فراتر مي گذارد و پرسپوليس را يک عقده زنانه مي داند. اما منظوراو ازبيان اين عبارت روشن نيست. اگر منظور، واکنش منطقي به رويکردهاي طالباني به مذهب، در سالهاي دهه نخست انقلاب است، بله، بنده هم به صراحت اين نظر را تاييد مي کنم؛ با اين ياد آوري که همين دوستان کيهاني عزيز چنين عقده هايي را به وجود آوردند. اما اگر منظور اين است که عقده هاي روانشناسانه و فردي موجب خلق اين اثر بوده اند، در رد اين حرف نياز به کلامي نيست. خود اثر به تعادل و منطق و سلامت نگاه خالقش اشاره دارد.

فضاي پويا و روشنفکرانه حاکم بر خانواده ساتراپي و اين که چگونه اعضاي خانواده اي بورژوا فارغ از پيشينه شاهزادگي شان به مارکسيسم روي مي آورند از جذابيت هاي اين قصه واقعيست که طنز دلپذيري را رقم زده. اما آقاي نويسنده، بي اطلاع از چنين ظرافتي-و معنايي که در پس آن است- هر دو وجه شاهزادگي و مارکسيست بودن صاحب اثر را دست آويزي براي فحاشي مي يابد. او نوشته اش را اين چنين ادامه مي دهد:
"اوج برآمدن سرخوردگي هاي «مرجان ساتراپي» كه سبب خلق فيلم «پرسپوليس» به عنوان كميك استريپي كه روايتي مجعول و خصمانه را از اسلام و انقلاب نقاشي مي كند، مي توان در سياستي جست كه فستيوال ساحلي فيلم كن از سال 1992 در همگامي با اردوگاه هنري صهيونيسم دانست كه پروژه «ناتوي فرهنگي» را تئوريزه مي كنند..."

اما پرسپوليس نه در نقد مذهب است و نه کاري به اسلام دارد. مشکل آقايان همان مشکل ازلي ابدي قرائت از دين است . اضطراب ها و ترديدهاي هم پالکي هاي سابق هم کار به دستشان داده و آنها را براي اثبات دروغين خودشان اين چنين بي قرار ساخته. پرسپوليس همانقدر ضد اسلام است که طالبان مي گويند. پروژه ناتوي فرهنگي اما؛ از آن حرف هاست که نمي شود به طور معمول جوابش را داد! آخر يکي برود اين دوستان متوهم را بياورد به کن تا ببينند که فيلمي مثل پرسپوليس تنها رخداداين جشنواره نيست، لابلاي سي چهل فيلم ديگرجاي خودش را دارد و آخر سر هم از ميان ده پانزده جايزه، يک جايزه معمولي-و البته مهم مي گيرد.

اظهار نظر هاي اين نويسنده محترم- زماني که با رجعت به گذشته از سينماي سياه و عباس کيارستمي ميگويد، به شدت بوي کهنگي مي دهد. انگار کپي خاک خورده پانزده سال آرشيو مقالات سينمايي کيهان را به طور فشرده رونويسي کرده باشد. به همان بدي است و بي منطقي. او مي گويد: "عباس كيارستمي كه در كسوت شاعر «گريه» در اين بخش بناي تصويري سياه، منطبق با رويكرد فمينيست هاي راديكال از جامعه زنان مسلمان ايران را دارد، بازيگران خود را وادار نموده تا در برابر دوربين شيون و زاري كنند تا در اين «سه دقيقه سمبليك»، در برابر چشمان مخاطبان، زناني مايوس بر لبه مرگ را، زاري كنان به عنوان كليت جامعه زنان در ايران معرفي كند!"

وقتي سينماي سرشار از زندگي سينماگري چون کيارستمي را نهيليستي مي خواند و وقتي به دروغ يا از سر ناداني، فيلم "گريه" را اثري سياه مي داند ديگر نمي شود به بحث و بررسي گفته هايش ادامه داد. بايد خواننده را تنها گذاشت با اصل مطلب، که خود-بديهي و گوياست!
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
43
محل سکونت
unja
اگه هنوز کتابو ندارین من براتون آپلود کنم . ضمنا فایلی که من دارم 5 جلده
تورخدا فیلمشو آپ کنین کتاب محشر بود
خوشحالم کسایی مثل این خانم هم وطنمن و احساس مسوولیت نسبت به هموطناشون و رفع مشکلاتشو دارن :p
 

monjamed

كاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 می 2007
نوشته‌ها
403
لایک‌ها
2
ساتراپي: دوست دارم از تاريخ بگويم

توماس سوتينل

فيلم انيميشن "پرسپوليس" از چهار جلد کتاب مصور به همين نام، طراحي و نوشته شده توسط مرجان ساتراپي بين سال هاي 2000 تا 2003، ساخته شده است. اين چهار جلد کتاب که از سوي انتشارات Association به چاپ رسيده موفقيت بسياري نصيب نويسنده خود کرد. او در جلد اول اين کتاب ها کودکي خود را در ايران و در زمان انقلاب اسلامي سال 1978 به تصوير مي کشد. پس از آن دوري از وطن و سفر به اتريش و سپس بازگشت به تهران را تعريف مي کند. نويسنده براي منتقل کردن اين داستان به روي صحنه سينما تصميم به همکاري با يک کمک کارگردان گرفت. او نيز مانند مرجان ساتراپي نويسنده کتاب هاي مصور است: ونسان پارونو.

آيا شما براي ساخت فيلم "پرسپوليس" مردد بوديد؟
به هيچ وجه. من قبلاً چهار سال براي نوشتن اين کتاب هاي مصور زمان گذاشتم. ولي به واقع نمي توانم دلايلي را که باعث شد تا اين فيلم را بسازم بيان کنم. در زندگي حرفه اي خود هيچ گاه هدف مشخصي نداشته ام. هيچ گاه به خودم نگفته ام که بايد کتاب هاي مصور بنويسم. فقط به طور مبهم مي دانستم که ميل دارم تاريخ را تعريف کنم و نقاشي بکشم. من به کارگاهي که طراحان کتاب هاي مصور در آن کار مي کردند وارد شدم. فکر مي کنم اين مسأله باعث شد تا "آرام" شوم، زيرا هميشه در حال صحبت بودم و به همين دليل دوستانم به من گفتند يک کتاب مصور بنويسم.
فکر مي کنم به ساخت فيلم انيميشن علاقه داشتم، به ويژه از جنبه فکاهي مسأله و نمي خواستم صرفاً آثار مصور خود را بسط دهم. پس از اين تجربه، اکنون باورنکردني به نظر مي رسد که درست پس از نوشتن سناريوي فيلم، اين اثر تبديل به يک قصه شده. در حقيقت بين من و تاريخ يک فاصله ايجاد کرده.

پس درواقع فيلم پرسپوليس بيشتر از کتاب ها به يک قصه شباهت پيدا کرده...
اين ارتباط من با تاريخ است که تغيير کرده. تا زماني که پرسوناژ حرکت نکرده من مي توانم آن را در کالبد خود احساس کنم. اولين باري که 30 ثانيه از اين انيمشن را ديدم، احساس بدي پيدا کردم. ناگهان شخصيت هاي داستان از من جدا شدند. به علاوه، من با 90 نفر ديگر کار مي کردم و وظيفه ام انتخاب صحيح مسير براي هر يک از شخصيت هاي داستان بود. من نقش آنها را در برابر تهيه کنندگان انيميشن بازي مي کردم. در برابر آنها نمي توانستم از واژه هاي "من" يا "مادربزرگم" استفاده کنم. بايد مي گفتم "او اين چنين گفته" يا "مادربزرگم اين کار را کرده". درواقع مي توان گفت که اين مسأله يک جنبه شيزوفرني داشته. پس از بارها تکرار، در نهايت "او" به شخص ديگري تبديل شده بود.
نظر من شخصي است. من سخنگوي ايران يا يک نسل نيستم و مايل هم نيستم که اينگونه باشم. من مسؤوليت اين شخصي نگري و فرديت را تقبل مي کنم، زيرا اين مسأله امکان بازنمايي هويت را به وجود مي آورد. نمي توان هويت خود را با پرداختن به يک ملت احراز کرد، ولي مي توان اين کار را با پرداختن به يک شخص انجام داد. زماني که مسلمانان را به شدت تقبيح مي کنند، انسان ها تا حد يک موضوع انتزاعي کوچک مي شوند. پس خوب است اگر آنها را بمباران کنيم و اشکالي ندارد اگر 300 نفر از آنها هم بميرند، زيرا آنها از ما نيستند.

به نظر مي رسد جنبه طنزآميز فيلم بيشتر از کتاب هاست...
خوشبختي مطلق وجود ندارد، و همچنين بدبختي مطلق. در زمان تراژدي، موضوعات تأثرانگيز و طعنه آميز بسيار وجود دارند. حتي عموي من، انوش، در زماني که اعدام مي شد يک جمله پر آب و تاب را در مورد پيروزي نهايي پرولتاريا بر زبان آورد. ولي به هرحال اينگونه بوده. اين افراد [مارکسيست هاي ايراني] بسيار لجباز و يک دنده بودند. من به شخص خودم نقش يک قهرمان را نمي دهم. من از فرار مردي از دست پاسداران انقلاب پرده برمي دارم و هميشه کم و کاستي ها و نقص ها و کمبودهاي موجود در شخصيت را تمجيد مي کنم.

آيا شما به اين فکر افتاده ايد که اين شخصيت ها به زبان فارسي صحبت کنند؟
من اين کتاب ها را براي فرانسوي ها نوشته ام. اين مسايل براي ايراني ها بسيار تکراري است، زيرا آنها هر آنچه را که در اين کتاب ها توضيح مي دهم مي دانند. و به علاوه اين کتاب ها به زبان اشخاصي نوشته شده که مورد نظر من بوده. درخصوص فيلم، نمي توانستم اين کار را به زبان فارسي انجام دهم، زيرا صداها قبل از ترسيم تصاوير ضبط مي شوند.

چگونه مي توان تصور کرد که سازندگان انيميشن فرانسوي پرسوناژهايي خلق کنند که زبانشان را متوجه نمي شوند؟
من معتقدم اين سؤال که آيا فيلم فرانسوي است، کمي اهانت آميز بود. زماني که کارگردانان آلماني از دست نازيسم فرار کردند و در هاليوود به ساخت فيلم مشغول شدند، هيچ کس سؤال نکرد که آيا فيلم هاي آنها امريکايي است يا خير. اکنون 13 سال است که من در اين کشور زندگي مي کنم و به دعوت سفارت فرانسه به همه جاي دنيا نيز سفر کرده ام تا از زبان عزيزمان دفاع کنم. من يک فرانسوي ايراني يا يک ايراني فرانسوي هستم.

براي صداگذاري روي فيلم، هنرپيشه ها را چگونه انتخاب کرديد؟
در ايران دو ستاره سينماي فرانسه بسيار مشهور هستند: آلن دلون و کاترين دونو. کاترين دونو گفت پرسپوليس را دوست دارد و مايل است به جاي مادر صحبت کند. براي صداي مادربزرگ نمي توانستيم به شخص ديگري غير از دانيل داريو فکر کنيم. چيارا ماستروياني [مرجان] نزد مادرش رفت و سناريو را ديد و خواست تا براي صداگذاري امتحان کند. او يک دختر باورنکردني است، هميشه به او نقش دخترهاي جدي را داده اند و البته کمي افسرده، درحالي که او بسيار شوخ طبع و بذله گوست. پس از آن سيمون آبکاريان را پيدا کرديم که دقيقاً سبيل و صدايي شبيه به سبيل و صداي پدرم داشت.

به نظر شما، اين آخر داستان "پرسپوليس" است؟
زماني که جلد 4 "پرسپوليس" را چاپ کردم، از من سؤال شد چرا جلدهاي 5 و 6 را نمي نويسم. براي کسب درآمد ايده بسيار خوبي بود: "مرجان در پاريس". ولي هدف من اين نبود. من مزخرفات بسياري را که در مورد کشورم گفته مي شد مي شنيدم و اين داستان را طي سال ها تعريف کردم که به طور ناگهاني به صورت کتاب درآمد.
زماني که جلد اول پرسپوليس در سال 2000 به چاپ رسيد، فکر مي کردم براي چاپ جلد چهارم در سال 2003، مطمئناً ديگر پرسپوليس دلايل خود را براي ادامه پيدا کردن از دست داده، ولي تاريخ به من نشان داد که کاملاً اشتباه مي کردم.
زماني احساس کردم که اين وزنه سنگيني است و شروع به طراحي براي مجلات مد ايتاليايي و اسپانيايي کردم. به خودم مي گفتم من هنر را بخاطر هنر انجام مي دهم. پس از پنج يا شش طراحي، اين مسأله يک شکل سياسي به خود گرفت. درواقع من به سياست علاقه ندارم، اين سياست است که به من علاقه دارد.

فکر مي کنيد مردم در ايران فيلم شما را ببينند؟
صد در صد، همان طور که کتاب هايم را خوانده اند. شان پن [که صداي پدر را در نسخه امريکايي فيلم پرسپوليس دوبله کرده] به من گفت زماني که به عنوان گزارشگر "سان فرانسيسکو کرونيکل" به تهران اعزام شده بود، روزي در خياباني درحال گردش بود. پس از چند دقيقه مردي او را نگه داشته و از او پرسيده: "شما بوديد که در فيلم 21 گرم بازي کرده ايد؟" شان پن به من گفت: "وقتي فکر مي کنم فيلمي که تا اين حد به سکس و مواد مخدر مي پردازد در ايران ديده مي شود..." و من فکر کردم که اين يعني ايران. دليل ديگر من براي ساخت اين فيلم نشان دادن اين اختلافات بود.

منبع: لوموند، 26 ژوئن 2007

مترجم: علي جواهري
[email protected]
نقل از روز آن‌لاين
 

Bahar1984

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 جولای 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
برادر شیان این دختر دونوو شیارا دختر مارچلو ماتسترویانی نیست که شاهکار جاده رو ساخته البته شاید اشتباه میکنم چون خیلی وقته این فیلم ودیدم

chiara mastroianni dokhtar marcello mastroianni hast ama kargardan film jade fedrico fellini bode...:cool:
 
بالا