• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

پروین اعتصامی

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کار مده نفس تبه کار را
کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بنده‌ی تدبیر تست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر انباز مکن عار را
ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
بار وبال است تن بی تمیز
روح چرا می‌کشد این بار را
کم دهدت گیتی بسیاردان
به که بسنجی کم و بسیار را
تا نزند راهروی را بپای
به که بکوبند سر مار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست
مصلحت مردم هشیار را
روح گرفتار و بفکر فرار
فکر همین است گرفتار را
آینه‌ی تست دل تابناک
بستر از این آینه زنگار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت
تا بشناسد در و دیوار را
چرخ یکی دفتر کردارهاست
پیشه مکن بیهده کردار را
دست هنر چید، نه دست هوس
میوه‌ی این شاخ نگونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شالوده‌ی کاخ جهان بر آبست
شالوده‌ی کاخ جهان بر آبست
تا چشم بهم بر زنی خرابست
ایمن چه نشینی درین سفینه
کاین بحر همیشه در انقلابست
افسونگر چرخ کبود هر شب
در فکرت افسون شیخ و شابست
ای تشنه مرو، کاندرین بیابان
گر یک سر آبست، صد سرابست
سیمرغ که هرگز بدام نیاد
در دام زمانه کم از ذبابست
چشمت بخط و خال دلفریب است
گوشت بنوای دف و ربابست
تو بیخود و ایام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پیچ و تابست
آبی بکش از چاه زندگانی
همواره نه این دلو را طنابست
بگذشت مه و سال وین عجب نیست
این قافله عمریست در شتابست
بیدار شو، ای بخت خفته چوپان
کاین بادیه راحتگه ذئابست
بر گرد از آنره که دیو گوید
کای راهنورد، این ره صوابست
ز انوار حق از اهرمن چه پرسی
زیراک سوال تو بی جوابست
با چرخ، تو با حیله کی برآئی
در پشه کجا نیروی عقابست
بر اسب فساد، از چه زین نهادی
پای تو چرا اندرین رکابست
دولت نه به افزونی حطام است
رفعت نه به نیکوئی ثیابست
جز نور خرد، رهنمای مپسند
خودکام مپندار کامیابست
خواندن نتوانیش چون، چه حاصل
در خانه هزارت اگر کتابست
هشدار که توش و توان پیری
سعی و عمل موسم شبابست
بیهوده چه لرزی ز هر نسیمی
مانند چراغی که بی حبابست
گر پای نهد بر تو پیل، دانی
کز پای تو چون مور در عذابست
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
-بسیاری از منتقدان که شعر پروین را مردانه می دانند، و در مقایسه با فروغ فرخزاد و شاعران و دیگر زنان عنصر زنانگی را در شعرش کمتر می یابند. امادر شعر او نکته ظریفی هست که این نظر را رد می کند . او که در دوران شکل گیری جنبش زنان در ایران در کانون بانوان این جنبش قرار داشت و برای تغییر وضعیت زنان تلاش می کرد.او نخستین [COLOR="red"]شعر خود را درباره زنان در جشن فارغ التحصیلی مدرسه ال بیت[/COLOR] خواند:

زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می گذشت
زن چه بود آن روزها گر زان که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن ،در معبد سالوس،قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف، زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود
 

linkhoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آگوست 2005
نوشته‌ها
237
لایک‌ها
6
محل سکونت
موطن آدمی را در هیچ نقشه ای نشانی نیست.....موطن آد
به نقل از پری :
-بسیاری از منتقدان که شعر پروین را مردانه می دانند، و در مقایسه با فروغ فرخزاد و شاعران و دیگر زنان عنصر زنانگی را در شعرش کمتر می یابند. امادر شعر او نکته ظریفی هست که این نظر را رد می کند . او که در دوران شکل گیری جنبش زنان در ایران در کانون بانوان این جنبش قرار داشت و برای تغییر وضعیت زنان تلاش می کرد.او نخستین [COLOR="red"]شعر خود را درباره زنان در جشن فارغ التحصیلی مدرسه ال بیت[/COLOR] خواند:

زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می گذشت
زن چه بود آن روزها گر زان که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن ،در معبد سالوس،قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف، زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود

با سلام دوستان گرامی .اگر مقدمه ای را اتاد ملک الشعرای بهار بر دیوان پروین نوشته خوانده باشید میدانید که پروین تا چه حد والا است . قیاس او با فروغ و ... قیاس مع الفارغ است . فروغ واسه ذل خودش شعر میگفت و شعرش فریاد خفته و اعتراض خودش به بختش بود ولی پروین دستپرورد بزرگی چون اعتصام الملک است . برای او شعر مقدس تر از آن است که به قصه دلدادگی زن و بسترو آغوش بپردازد . او فریاد خشم ناتوانان و محرومین جهان است . او براستی ندای روح القدس است . شاید همتای پروین در جهان را بتوان ویکتور هو گو دانست ...
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
سلام خدمت دوستان!
25 اسفند امسال بانو پروین 100ساله میشود . متاسفانه به دلیل مشغله ای که دارم نمی توانم به ارامگاه ایشان بروم و این برای کسی مثل من که پروین در زندگی اش باعث انقلابی بزرگ شده خیلی ناراحت کننده است.به خاطر همین بر آن شدم که این تاپیک را باز کنم بلکه با کمی گفتگو در مورد ایشان خاطرم کمی ارام شود.امیدوارم شما دوستان نازنین هم یاری کنید
.البته بانو اینقدر بزرگ هستند که حقیری چون من در این حد نیست که بخواهد در مورد ایشان صحبت کند پس این تاپیک بهانه ای میشود تا من از شما بزرگواران چیزهایی یاد بگیرم وکسی را که دوستش می دارم بهتر بشناسم.........پس بزرگواری کنید و یاری ام دهید!
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
خب ترجیح میدهم اول از همه مختصر چیزی که در مورد زندگانی ایشان میدانم ارائه بدهم..البته من چیز زیادی در مورد زندگانی ایشان نمی دانم .و منبع خاصی را هم نمیشناسم که در مورد زندگی ایشان باشد (اگر شما می شناسید به من بگویید خیلی خوشحال میشوم)و نیز همه ی ما خوب می دانیم که پروین شاعر احوال شخصی نبوده , یعنی تمام شعر هایش مسائل اخلاقی و عرفانی را در بر می گیرد پس از شعر ها یش هم نمی توان زندگی نامه اش را فهمید.

پروین اعتصامی تنها دختر یوسف اعتصام الملک در 25 اسفند 1285 در تبریز, در خانواده ای ادیب متولد شد.مادرش از خانواده ای سرشناس و زنی با کمالات اخلاقی بود.پدرس یوسف اعتصام هم که از ادیبان عصر بود و نیازی به معرفی ندارد(البته من فقط اسم ایشان را شنیدم و ایشان را نمیشناسم!).
پدر پروین با علامه دهخدا واستاد بهار ارتباطی نزدیک داشت و در زمانی هم این 3 نفر جلاساتی با حضور پروین و استاد شهریار برپا می کردند.که استاد شهریار هم در خاطرات شخصی شان به این جلسات اشاره کردند.و در واقع در همین جلسات بود که استعداد بالای پروین را شناختند.

وقتی پروین 6 ساله بود خانواده ی اعتصام به تهران مهاجرت کردند.پروین هم در مدرسه ی امریکایی تهران تحصیلاتش را به پایان رساند.
تا 28 سالگی ازدواج نکرد. نمی دانم شاید جفتی که روح بلند او را درک کند پیدا نکرده بود اما سر انجام در 28 سالگی فکر می کنم با یکی از فامیل های مادرش که باز هم فکر می کنم در شهر بانی ان دوران کار می کرد و ساکن کرمانشاه بود(فکر می کنم,مطمئن نیستم)ازدواج کرد....پروین به کرمانشاه رفت اما 2 ماه و نیم بعد بر گشت!
باقی عمر را هم به تدریس پرداخت..........
سر انجام در 34 سالگی بر اثر بیماری حصبه از دنیا رفت:(
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
خب ترجیح میدهم اول از همه مختصر چیزی که در مورد زندگانی ایشان میدانم ارائه بدهم..البته من چیز زیادی در مورد زندگانی ایشان نمی دانم .و منبع خاصی را هم نمیشناسم که در مورد زندگی ایشان باشد (اگر شما می شناسید به من بگویید خیلی خوشحال میشوم)

پروين اعتصامي که نام اصلي او "رخشنده " است در بيست و پنجم اسفند 1285 هجري شمسي در تبريز متولد شد ، در کودکي با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردي بزرگ بود در زندگي او نقش مهمي داشت ، و هنگاميکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروين در زمينه سرايش شعر کمک کرد.

" پدر پروين"

يوسف اعتصامي معروف به اعتصام الملک از نويسندگان و دانشمندان بنام ايران بود. وي اولين "چاپخانه" را در تبريز بنا کرد ، مدتي هم نماينده ي مجلس بود.

اعتصام الملک مدير مجله بنام "بهار" بود که اولين اشعار پروين در همين مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و يک دختر است.

"مادر پروين"

مادرش اختر اعتصامي نام داشت . او بانويي مدبر ، صبور ، خانه دار و عفيف بود ، وي در پرورش احساسات لطيف و شاعرانه دخترش نقش مهمي داشت و به ديوان اشعار او علاقه فراواني نشان مي داد.

"شروع تحصيلات و سرودن شعر"

پروين از کودکي با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وي مطالب علمي و فرهنگي به ويژه ادبي را از لابه لاي گفت و گوهاي آنان درمي يافت در يازده سالگي به ديوان اشعار فردوسي ، نظامي ، مولوي ، ناصرخسرو ، منوچهري ، انوري ، فرخي که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسي به شمار مي آيند ، آشنا بود و از همان کودکي پدرش در زمينه وزن و شيوه هاي يادگيري آن با او تمرين مي کرد.

گاهي شعري از شاعران قديم به او مي داد تا بر اساس آن ، شعر ديگري بسرايد يا وزن آن را تغيير دهد ، و يا قافيه هاي نو برايش پيدا کند ، همين تمرين ها و تلاشها زمينه اي شد که با ترتيب قرارگيري کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بياندوزد.

هر کس کمي با دنياي شعر و شاعري آشنا باشد ، با خواندن اين بيت ها به توانائي او در آن سن و سال پي مي برد برخي از زيباترين شعرهايش مربوط به دوران نوجواني ، يعني يازده تا چهارده سالگي او مي باشد ، شعر " اي مرغک " او در 12 سالگي سروده شده است:

اي مُرغک خُرد ، ز آشيانه

پرواز کن و پريدن آموز

تا کي حرکات کودکانه؟

در باغ و چمن چميدن آموز

رام تو نمي شود زمانه

رام از چه شدي ؟ رميدن آموز

منديش که دام هست يا نه

بر مردم چشم ، ديدن آموز

شو روز به فکر آب و دانه

هنگام شب آرميدن آموز

با خواندن اين اشعار مي توان دختر دوازده ساله اي را مجسم کرد که اسباب بازي اش " کتاب" است ؛ دختري که از همان نوجواني هر روز در دستان کوچکش ، ديوان قطوري از شاعري کهن ديده مي شود ، که اشعار آن را مي خواند و در سينه نگه مي دارد.

شعر " گوهر و سنگ " را نيز در 12 سالگي سروده است.

شاعران و دانشمنداني مانند استاد علي اکبر دهخدا ، ملک الشعراي بهار ، عباس اقبال آشتياني ، سعيد نفيسي و نصر الله تقوي از دوستان پدر پروين بودند ، و بعضي از آنها در يکي از روزهاي هفته در خانه او جمع مي شدند ، و در زمينه هاي مختلف ادبي بحث و گفتگو مي کردند. هر بار که پروين شعري مي خواند ، آنها با علاقه به آن گوش مي دادند و او را تشويق مي کردند.

" ادامه تحصيلات"



پروين ، در 18 سالگي ، فارغ التحصيل شد ، او در تمام دوران تحصيلي ، يکي از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پيش از ورود به مدرسه ، معلومات زيادي داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعي مي کرد ، در حد توان خود از همه چيز آگاهي پيدا کند. مطالعات او در زمينه زبان انگليسي آن قدر پيگير و مستمر بود که مي توانست کتابها و داستانهاي مختلفي را به زبان اصلي ( انگليسي ) بخواند . مهارت او در اين زبان به حدي رسيد که 2 سال در مدرسه قبلي خودش ادبيات فارسي و انگليسي تدريس کرد.

"سخنراني در جشن فارغ التحصيلي"

در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصيلي پروين و هم کلاس هاي او در مدرسه برپا شد. او در سخنراني خود از وضع نامناسب اجتماعي ، بي سوادي و بي خبري زنان ايران حرف زد. اين سخنراني ، بعنوان اعلاميه اي در زمينه حقوق زنان ، در تاريخ معاصر ايران اهميت زياد دارد.

پروين در قسمتهاي از اعلاميه "زن و تاريخ" گفته است:

« داروي بيماري مزمن شرق منحصر به تعليم و تربيت است ، تربيت و تعليم حقيقي که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفيذ نمايد. »

و درباره راه چاره اش گفته است :

« پيداست براي مرمت خرابي هاي گذشته ، اصلاح معايب حاليه و تمهيد سعادت آينده ، مشکلاتي در پيش است. ايراني بايد ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک اين پرتگاه را عبور کند. »

"اخلاق پروين"

يکي از دوستان پروين که سال ها با او ارتباط داشت ، درباره او گفته است :

« پروين ، پاک طينت ، پاک عقيده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستي فروتن و در راه حقيقت و محبت پايدار بود. کمتر حرف مي زد و بيشتر فکر مي کرد ، در معاشرت ، سادگي و متانت را از دست نمي داد . هيچ وقت از فضايل ادبي و اخلاقي خودش سخن نمي گفت.»

همه اين صفات باعث شده بود که او نزد ديگران عزيز و ارجمند باشد.

مهمتر از همه اين ها ، نکته اي است که از ميان اشعارش فهميده مي شود . پروين ، با آن همه شعري که سروده ، در ديواني با پنج هزار بيت ، فقط يک يا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و اين نشان دهنده فروتني و اخلاق شايسته اوست.

"نخستين چاپ ديوان اشعار"

پيش از ازدواج ، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و اين کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار ، درست نمي دانست. او فکر مي کرد که ديگران ممکن است چاپ شدن اشعار يک دوشيزه را ، راهي براي يافتن شوهر به حساب آورند!

اما پس از ازدواج پروين و جدائي او از شوهرش ، به اين کار رضايت داد. نخستين مجموعه شعر پروين ، حاوي اشعاري بود که او تا پيش از 30 سالگي سروده بود و بيش از صد و پنجاه قصيده ، قطعه ، غزل و مثنوي را شامل مي شد.

مردم استقبال فراواني از اشعار او کردند ، به گونه اي که ديوان او در مدتي کوتاه پس از چاپ ، دست به دست ميان مردم مي چرخيد و بسياري باور نمي کردند که آنها را يک زن سروده است ، استادان معروف آن زمان ، مانند دهخدا و علامهء قزويني ، هر کدام مقاله هايي درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.

" کتابداري"



پروين مدتي کتابدار کتابخانه دانشسراي عالي تهران (دانشگاه تربيت معلم کنوني) بود . کتابداري ساکت و محجوب که بسياري از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمي دانستند او همان شاعر بزرگ است . پس از چاپ ديوانش وزارت فرهنگ نيز از او تقدير کرد.

" دعوت دربار و مدال درجه سه"

معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طي برگزاري مراسمي خاص ، مورد ستايش و احترام قرار مي دهد . در چنين مراسمي وزير يا مقامي بالاتر ، مدالي را که نشانه سپاس ، احترام و قدرداني دولت از خدمات علمي و فرهنگي فرد مورد نظر است ، به او اهدا مي کند ، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لياقت را به پروين اعتصامي اهدا کرد ولي او اين مدال را قبول نکرد.

گفته شده که حتي پيشنهاد رضا خان را که از او براي ورود به دربار و تدريس به ملکه و وليعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذيرفت ، روحيه و اعتقادات پروين به گونه اي بود که به خود اجازه نمي داد در چنين مکان هايي حاضر شود . او ترجيح مي داد در تنهايي و سکوت شخصي اش به مطالعه بپردازد.

او که در 15 سالگي درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه مي تواند به محيط اشرافي دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟

او که انساني آماده ، داراي شعوري خلاق و همواره درگير در مسائل اجتماعي بود به اين نشان ها و دعوت ها فريفته نمي شد.

در اين جا يکي از اشعار پروين در مذمت اغنياي ستمگر را مي خوانيد :

برزگري پند به فرزند داد، کاي پسر

اين پيشه پس از من تو راست

مدت ما جمله به محنت گذشت

نوبت خون خوردن و رنج شماست

….

هر چه کني نخست همان بدروي

کار بد و نيک ، چو کوه و صداست

….

گفت چنين ، کاي پدر نيک راي

صاعقه ي ما ستم اغنياست

پيشه آنان ، همه آرام و خواب

قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست

ما فقرا ، از همه بيگانه ايم

مرد غني ، با همه کس آشناست

خوابگه آن را که سمور و خزست

کي غم سرماي زمستان ماست

تيره دلان را چه غم از تيرگيست

بي خبران را چه خبر از خداست

" دوران بيماري و مرگ پروين"

پروين اعتصامي ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زماني که برادرش – ابوالفتح اعتصامي - ديوانش را براي چاپ دوم آن حاضر مي کرد ، ناگهان در روز سوم فروردين 1320 بستري شد پزشک معالج او ، بيماري اش را حصبه تشخيص داده بود ، اما در مداواي او کوتاهي کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت و شبي حال او بسيار بد شد و در بستر مرگ افتاد.

نيمه شب شانزدهم فروردين 1320 پزشک خانوادگي اش را چندين بار به بالين او خواندند و حتي کالسکه آماده اي به در خانه اش فرستادند ، ولي او نيامد و …. پروين در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست .

پيکر پاک او را در آرامگاه خانوادگي اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در جوار خانم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعري از او يافتند که معلوم نيست در چه زماني براي سنگ مزار خود سروده بود . اين قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه ياد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است . گزيده اي از اين شعر در ذيل آمده است :

اين که خاک سيهش بالين است اختر چرخ ادب پروين است

گر چه جز تلخي از ايام نديد هر چه خواهي سخنش شيرين است

صاحب آن همه گفتار امروز سائل فاتحه و ياسين است

آدمي هر چه توانگر باشد چون بدين نقطه رسد مسکين است

اقتباس از کتاب چهره هاي درخشان
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
شعر " گوهر و سنگ " را نيز در 12 سالگي سروده است.
باور نمی کنم!!!!!!!!!!!!!!:blink: :blink:

سخنراني در جشن فارغ التحصيلي"

در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصيلي پروين و هم کلاس هاي او در مدرسه برپا شد. او در سخنراني خود از وضع نامناسب اجتماعي ، بي سوادي و بي خبري زنان ايران حرف زد. اين سخنراني ، بعنوان اعلاميه اي در زمينه حقوق زنان ، در تاريخ معاصر ايران اهميت زياد دارد.

قطعه ای که شاعر برای جشن فارغ التحصیلی خود سرود:

غنچه ای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است
همتی ای خواهران تا فرصت کوشیدن است

پستی نسوان ایران جمله از بی دانشی است
مرد یا زن برتری و رتبت از دانستن است

زین چراغ معرفت کامروز انذر دست ماست
شاهراه سعی واقلیم سعادت روشن است

به که هر دختر بداند قدر علم اموختن
تا نگوید کس پسر هوشیار ودختر کودن است

مهمتر از همه اين ها ، نکته اي است که از ميان اشعارش فهميده مي شود . پروين ، با آن همه شعري که سروده ، در ديواني با پنج هزار بيت ، فقط يک يا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و اين نشان دهنده فروتني و اخلاق شايسته اوست.

ای گل تو ز جمعیت گلزارچه دیدی
جز سرزنش و بد سری خار چه دیدی
ای لعل دل افروز تو با این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی
رفتی به چمن لیک گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی

البته من در چند جای دیگر از دیوان ایشان اشعاری خواندم که احساس می کنم مربوط به شرایط خودش بوده که البته هیچ اشاره ی مستقیمی به ان نکرده و انگار می خواهد در قالب پند تجربیات خود را ارائه دهد که این نیز خودش بزرگواری اش را می رساند:
شنیدن ز هر سفله حرف درشتی
ز مردم کشی,خواستن زینهاری

به آهی پراکنده گشتن چو کاهی
ز بادی پریشان شدن چون غباری

بسی خوشتر و نیک تر نزد دانا
ز دمسازی یار ناسازگاری

-البته من کامل این شعر را ننوشتم.


در اين جا يکي از اشعار پروين در مذمت اغنياي ستمگر را مي خوانيد :

یکی از زیبا ترین اشعار پروین در مذمت اغنیا مناظره ی`` قاضی و دزد``است که حالا حضور ذهن ندارم بعدا حتما ارائه خواهم داد.
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
البته بهتر آن است که بیشتر در مورد اشعار ایشان سخن بگوئیم.چون اشعار غنی ایشان جای بحث بسیاری دارد.راستش با اینکه عاشق پروین هستم و همیشه دیوان اشعارش روی میزم هست,هیچ وقت دنبال شرح زندگانی ایشان نرفتم.اما خب محض چاشنی به چند سایت سر زده ام و مطالبش را نیز ارائه می دهم
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
بيست و پنجم اسفند ماه، زادروز «پروين اعتصامي» شاعر معاصر ايراني است .
نوشتهاي که از نظر شما ميگذرد برگرفته از مقالهي بسيار پژوهشگرانه و عميقي است از دکتر «جلال متيني» که آن را در سال 1380 در فصلنامهي ايرانشناسي با عنوان «نامههاي پروين اعتصامي و چند نکته در بارهي ديوان شعر و زندگاني وي»، منتشر ساختهاست. «پروين اعتصامي» از شاعراني است که با وجود زندگي بسيار کوتاه و آرام خود، اشعاري سروده است که بازتاب دو گونه ديدگاه را ميتوان در آنها آشکارا ديد. ديدگاه اول، همان ديدگاه زنانه است که کاملا طبيعي جلوه ميکند اما ديدگاه دوم ديدگاه مردانه و بخصوص مردانهاي است که رنگ و بوي اخلاقيات عرفاني در آن برجستگي چشمگيري دارد.

نامههاي «پروين» که در اين نوشته به همت «دکتر متيني» منتشر شده، دنياي بسيار ساده و صميمي اين شاعر را به نمايش ميگذارد. مهمتر از همه آنکه مکاتبات او با «مهکامه محصص»، نشانگر آنست که «پروين» در مجموع، معاشرت گسترده و متنوعي نداشته است. اما وقتي که شعر وي را ميخوانيم ميتوانيم ببينيم که چگونه از خانه به محيط اداره و از محيط اداره، چگونه سر از دادگاه و محيطهاي مردانهي ديگر در ميآورد تا از يکسو رنج زن را به نمايش بگذارد و از طرف ديگر، ارزش کار و شخصيت وي را به همگان بنماياند.
اين نوشتار دربردارندهي بخشهاي زير است:
- «پروين اعتصامي» و حقوق نسوان
- دستبرد برادر به ديوان خواهر
- چرا برادر، سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» را حذف کردهاست؟
- «پروين» و «رضاشاه»
- دروغ اين مرد آمريکايي همه را گمراه کردهاست
- نشان درجهي 3 علمي
- «پروين» از نظر معاصران وي
- بيماري حصبه و درگذشت «پروين»
- دستخط «پروين»
- نامههاي «پروين»

مقدمه

پروين اعتصامي(1285- 1320 خورشيدي)شاعر بلند آوازهي دوران معاصر ما، مشهورتر از آن است که نيازي به معرفي داشته باشد. چه شعر او پس از مرگش به کتابهاي درسي قرائت فارسي در ايران را ه يافت و در نتيجه، دست کم تا انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، دانشآموزان دبستانها و دبيرستانها شعرهاي او را در کلاس ميخوانند و برخي از اشعارش را نيز از بر ميکردند. بديهيست چنين توفيقي به ندرت نصيب شاعران معاصر ما گرديدهاست.

آيا شگفتآور نيست که در زمان حاضر، پس از دوازده قرن که شعر فارسي در انحصار مردان بودهاست، ناگهان دو تن از زنان، با فاصلهي سه دهه در شعر فارسي درخشيدن بگيرند؛ يکي با پيروي کامل از شعر کهن فارسي ( از نظر قالب و لفظ و محتوا و با تکيه بر سنتها و مضمونهاي اخلاقي و اجتماعي مورد قبول قدما) و ديگري، در شعر نو و با شکستن سنتهاي شعر فارسي از نظر قالب و لفظ و محتوا و از همه مهمتر در بيان احساسات زنانه در شعر.
نخستين اين زنان، «پروين اعتصامي» بود و ديگري «فروغ فرخزاد». دريغا که هر دو شاعر چيرهدست در جواني و به ترتيب در سنين 34 و 32 درگذشتند.
موضوع مورد بحث در اين مقاله، «پروين اعتصامي» است. نه شرح احوال او و نه ارزيابي اشعارش که تا کنون بارها مقالههايي دربارهي او نوشتهشدهاست.

علت نگارش مقالهي حاضر را بايد در مقالهاي جست که در تابستان 1368، با عنوان«چند نکته در بارهي پروين اعتصامي» در «ويژهنامهي پروين اعتصامي»، در ايرانشناسي نوشتم.
در آن مقالهي کوتاه پنج موضوع کلي را به اختصار در بارهي «پروين» و شعرش مورد بحث قرار دادهام، که يکي از آنها اعتقاد او به «آزادي نسوان» بود و قصيدهاي که در اين باب، با عنوان «گنج عفت» سروده و اقدام «رضاشاه» را در کشف حجاب مورد تأييد قرار داده بود.

ديگر طرح اين موضوع که چون از زندگاني «پروين اعتصامي» بسيار کم ميدانيم، از همهي کساني که مستقيم يا غير مستقيم با «پروين»، در خانه، مدرسه، محل کار و در رفتو آمدها سر و کار داشتهاند، تقاضا شدهبود اطلاعات خود را در بارهي وي، از زمان کودکي تا مرگ، ولو بسيار محدود، براي چاپ به مجلهي «ايرانشناسي» بفرستند تا براي اطلاع محققان چاپ کنيم.

همچنين از آن زمان تا کنون کوشيدهام از کساني که احتمالا با «يوسف اعتصامي»،(اعتصامالملک)، پدر «پروين»، و يا خود «پروين» آشنا بودهاند، اطلاعاتي کسب کنم. بدين منظور در سالهاي گذشته به افراد مختلف يا نامه نوشته يا تلفني در گوشه و کنار دنيا به مذاکره پرداخته و حاصل آنها را در پروندهاي نگهداري کردهام.

حاصل اطلاعاتي را که در اين مدت دراز به دست آوردهام، ضمن بررسي ديوان «پروين اعتصامي» در چند قسمت به اطلاع خوانندگان ميرسانم:

نخست از قصيدهي «گنج عفت» او سخن خواهم گفت و از سه بيتي که برادر «پروين» از سال 1323 به بعد از اين قصيده، حذف کرده و نيز از ديگر تغييراتي که او در ديوان «پروين» دادهاست.
سپس به اين موضوع مهم خواهم پرداخت که چگونه در 60 سال اخير، افرادي در نوشتههاي خود از «پروين اعتصامي»، شخصيتي سياسي و ضد «رضاشاه» ارائه دادهاند.
علاوه براينها، مرگ او را نيز از نظر دور نداشتهام. در پايان، چهل و يک نامهاي را که «پروين» به يکي از نزديکترين دوستانش نوشته – و فتوکپي آنها در اختيار بنده است- مورد بررسي قرار داده و متن همهي آنها را بي کم و کاست در بخش «برگزيدهها»ي اين شماره (مجلهي ايرانشناسي، سال سيزدهم، شمارهي 1 بهار 1380) به چاپ رسانيدهام.



«پروين اعتصامي» و حقوق نسوان



با آن که نوشتهاند «پروين» دختري کمرو و خجالتي بودهاست، او به «آزادي نسوان» از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پيش از آن که به فرمان «رضاشاه» در 17 ديماه 1314، کشف حجاب در ايران عملي گردد، او در خردادماه 1303 خورشيدي در خطابهاي با عنوان «زن و تاريخ» در روز جشن فارغالتحصيلي خود در مدرسهي «اُناثيهي آمريکايي تهران»، از ستمي که در طي قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشتهاند، سخن گفت و در ضمن تصريح نمود که:

«سرانجام زن پس از قرنها درماندگي، حق فکري و ادبي خود را به دست آورد و به مرکز حقيقي خود نزديک شد... در اين عصر، مفهوم عالي «زن» و «مادر» معلوم شد و معني روحبخش اين دو کلمه که موسس بقا و ارتقاء انسان است، پديدار گشت. اين که بيان کرديم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنيت و صنعت، رايت فيروزي افراشته و اصلاح حقيقي بر اساس فهم و درک تکيه کرده... آنجا که دختران و پسران، بيتفاوت جنسيت، از تربيتهاي بدني و عقلي و ادبي بهرهمند ميشوند... آري آنچه گفتيم در اين مملکتهاي خوشبخت وقوع يافت. عالم نسوان نيز در اثر همت و اقدام، به مدارج ترقي صعود نمود. اما در مشرق که مطلع شرايع و مصدر مدنيت علام بود... کار بر اين نهج نميگذشت. اخيراٌ کاروان نيکبختي از اين منزل کوچ کرد و معمار تمدن از عمارت اين مرز و بوم، روي برتافت.... درطي اين ايام، روزگار زنان مشرق زمين، همهجا تاريک و اندوهخيز، همهجا آکنده به رنج و مشقت، همهجا پر از اسارت و مذلت بود... مدتهاست که آسايي از خواب گران يأس و حرمان برخاسته ميخواهد، آب رفته را به جوي بازآرد. اگرچه براي معالجهي اين مرض اجتماعي بسيار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند، اما داروي بيماري مزمن شرق، منحصر به تربيت و تعليم است. تربيت و تعليم حقيقي که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهي معرفت مستفيد نمايد.
ايران، وطن عزيز ما که مفاخر و مآثر عظيمهي آن زينتافزاي تاريخ جهان است، ايران که تمدن قديميش اروپاي امروز را رهين منت و مديون نعمت خويش دارد، ايران با عظمت و قوتي که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شدايد شرق، سهم وافر برده، اکنون به دنبال گمشدهي خود ميدود و به ديدار شاهد نيکبختي ميشتابد... اميدواريم به همت دانشمندان و متفکرين، روح فضيلت در ملت ايجاد شود و با تربيت نسوان اصلاحات مهمهي اجتماعي در ايران فراهم گردد. در اين صورت، بناي تربيت حقيقي استوار خواهد شد و فرشتهي اقبال در فضاي مملکت سيروس و داريوش، بالگشايي خواهد کرد.»

«پروین اعتصامی» در همین جلسه، شعر «نهال آرزو» را که برای جشن فارغالتحصیلی کلاس خود سروده بود، خواند. شعری که همان دختر شرمگین و آرام و کمرو در آن، فریاد برآورده که«از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند»:

نهــــــــــال آرزو

اي نهـــــــــال آرزو، خـــــوش زي کـــــه بار آوردهاي
غنچــــــه بيباد صبا، گــــــل بي بهــــــــار آوردهاي
باغبــــــانان تــــــو را امسال، سال خــــــرمي ست
زين همــــايون ميوه، کز هــــــــر شاخسار آوردهاي
شـــاخ و برگت نيکنـــامي، بيخ و بارت سعي و علم
اين هنـــــــرها، جملـــــــه از آمــــــــــوزگار آوردهاي
خــــرم آن کـــــاو وقت حاصل ارمغاني از تـــــو بــرد
برگ دولت، زاد هستي تــــــــوش کــــــــار آوردهاي

***
غنچهاي زين شاخه، ما را زيب دست و دامن است
همتي اي خواهـــران، تا فــــرصت کوشـيـدن است
پستي نسوان ايــــران، جمـــــله از بيدانشيست
مــــــرد يا زن، بــرتـــــــري و رتبت از دانستن است
زين چـراغ معرفت کامــــروز اندر دست مـــــــاست
شاهـــــراه سعي اقليـــــم سعادت، روشن است
بـــــه کـه هـــــــر دختــــــــر بداند قدر علم آموختن
تا نگويد کس پســر هوشيار و دختـــــر کودن است

***
زن ز تحصيل هنـــــــــر شد شهره در هـر کشوري
بــــرنکرد از ما کسي زين خوابِ بيـــــــداري سري
از چــــه نسوان از حقوق خويشتن بي بهـــــــرهاند
نام اين قـــوم از چـــه، دور افتاده از هــــر دفتـــري
دامـــن مــــــادر، نخست آموزگـــــار کــــودک است
طفـــــل دانشور، کجــــــا پـــرورده نادان مــــــادري
با چنين درمــــــاندگي، از مـــــاه و پروين بگـــذريم
گــــر که مــــا را باشد از فضل و ادب بال و پــــري



ناگفته نماند که سرودن شعر «نهال آرزو» در آن سالها، آنچنان با جوّ حاکم بر جامعهي ايران ناسازگار بودهاست که «اعتصامالملک»، پدر «پروين»، در سال 1314 و پيش از کشف حجاب، از آوردن اين شعر در چاپ اول ديوان «پروين» خودداري کردهاست تا غوغاي آخوندها و عوام را عليه خود و دخترش بر نيانگيزد.

بديهي است دختري که در مدرسهي آمريکايي تهران تحصيل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعي اروپا و آمريکا آشناست، وقتي در 17 دي 1314 خبر کشف حجاب و آزادي زنان را ميشنود، آن را از سر اعتقاد تأييد ميکند و بدين مناسبت قصيدهاي در 26 بيت با عنوان «گنج عفت» ميسرايد و اقدام «رضاشاه» را در سه بيت پايان آن - به صورت بسيار معقولي- مورد ستايش قرار ميدهد:

« خسروا، دست تـــواناي تو آسان کــرد کــــــــار
ور نه در اين کـــــار سخت، اميــــــد آساني نبود
شه نميشد گر در اين گمگشته کشتي ناخداي
ســـــاحلي پيـــدا از اين درياي طوفاني نبــــــود...»

اين قصيده را از آغاز تا پايان به دقت بخوانيم تا سپس دليل اهميت اين موضوع ، که نويسنده از کار ديوان «پروين» از سال 1368 تا به امروز غافل نبوده، روشن گردد.

زن در ايران، پيش از اين گويي که ايراني نبود
پيشهاش جز تيرهروزي و پريشــــــاني نبود
زندگي و مــرگش اندر کنج عزلت ميگذشت
زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زنداني نبود
کس چو زن، انـــدر سياهي قرنها منـــزل نکرد
کس چو زن، در معبــــد سالوس قــرباني نبود
در عدالتخانـــهي انصاف، زن شاهـــد نداشت
در دبستان فضيــــلت، زن دبستـــــــاني نبود
دادخواهيهــــاي زن ميمانــد عمري بيجواب
آشکارا بـــــــود اين بيـــــداد، پنهـــــــاني نبود
بس کسان را جامه و چوب شباني بود، ليک
در نهـــادِ جمله گـــرگي بود، چــوپاني نبود
از بــــــراي زن به ميــــــدا ن فــــراخِ زنــــدگي
سرنوشت و قسمتي، جز تنگ ميــداني نبود
نـــــور دانش را زچشم زن نهـــان ميداشتند
اين نـــدانستن ز پستي و گرانجـــــــاني نبود
زن کجــا بافنــده ميشــد بينخ و دوک هنــر
خــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقاني نبود
ميـــوههاي دکّـــهي دانش فراوان بــــود ، ليک
بهـــــر زن هــــرگز نصيبي زين فـــــراواني نبود
در قفس ميآرميد و در قفس ميداد جان
در گلستان، نام از اين مـــــرغ گلستاني نبود
بهـــــر زن، تقليـــد تيه فتنه و چــــ اه بلاست
زيرک آن زن کاو رهش اين راه ظلماني نبود
آب و رنـــگ از علم ميبايست شــــرط برتري
بـــــــــا زمـــــرّد ياره و لعل بـــــــدخشاني نبود
جلوهيصدپرنيان ، چونيک قبايساده نيست
عزت از شايستگي بود، از هوســــــراني نبود
ارزش پوشنده، کفش و جامـــــه را ارزنده کرد
قــــدر و پستي، با گـــراني و بـــــه ارزاني نبود
ســــادگي و پاکي و پرهيز، يک يک گــــوهرند
گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کاني نبود
از زر و زيور چه سود آنجا که نادان است زن
زيـــــور و زر، پــــردهپـــــوشِ عيب ناداني نبود
عيبها را جامهي پرهيز پوشاندهست و بس
جامـــــهي عجب و هـــ وا، بهتر ز عرياني نبود
زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک
پـــــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود
زن چو گنجور استو عفت،گنج و حرصو آز،دزد
وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبـــــــــــانی نبود
اهـــرمن بر سفرهی تقو ی نمیشد میهمــــان
زان که میدانست کان جا، جای مهمانی نبود
پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کج
تـــــوشهای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود
چشم و دل ر ا پـــرده میبایست، امـا از عفاف
چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کار
ورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبود
شهنمیشد گردر این گمگشته کشتیناخدای
ســــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود
بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقل دید
مهــــــر رخشان را نشایــــد گفت نــورانی نبود

***

دستبرد برادر به ديوان خواهر



در بخش سوم مقالهي «چند کلمه در بارهي پروين اعتصامي» که قبلا سخنش رفت، تنها همان سه بيت آخر قصيده را نقل کرده بودم با ذکر اين عبارت که «پروين» در اين بيتها «اقدام رضاشاه را در آزادي زنان ايران مورد ستايش قرار دادهاست». مدت زيادي از انتشار آن شمارهي «ايرانشناسي» نگذشته بود که يکي از آشنايان تماس گرفت و گفت: «فلاني، تو که شاعري و شعر ميگويي و شعر خوب هم ميگويي، چرا تا به حال دست خودت را رو نکرده و از اشعارت چيزي را به چاپ نسپردهبودي؟ تازه حالا هم شعرت را به نام ديگري چاپ ميکني!»
سخنان وي را شوخي محض تلقي کردم و گفتم با آن که از قواعد و ضوابط شعر کهن بيخبر نيستم، تا کنون حتي يک مصراع هم نسرودهام، چه رسد به به شعر نو که از قواعد آن به کلي بيخبرم. بعد گفتم ممکن است بفرماييد مقصودتان از شاعري بنده چيست؟
پاسخ داد:« همين سه بيتي که خودت ساختهاي و در سرمقالهي «ايرانشناسي»، به «پروين» بيچاره منسوب کردهاي. جواب دادم اين ابيات از «پروين» است، نه من. اما او اصرار داشت که اين بيتها در ديوان «پروين» نيست.

آن سه بيتي را که من نقل کردهبودم از ديوان «پروين اعتصامي»، طبع دوم، تهران، مهر »1320 بود. در اين تماس تلفني همان سه بيت و کمي پيش از آن را برايش خواندم و منتظر عکسالعمل او شدم. لحظاتي گذشت تا پاسخ داد که من هم ديوان شعر «پروين» را در برابر خود دارم که اين قصيده در آن چاپ شدهاست، ولي اين سه بيت در آن نيست. ديوان مورد استفادهي او، طبع سوم و تيرماه 1323 بود. آنگاه هر دو متوجه شديم که مسأله بايست مربوط به اختلاف چاپهاي ديوان باشد.

روز بعد به کتابخانهي کنگرهي آمريکا،در شهر «واشنگتن» رفتم و به لطف «ابراهيم پورهادي» - که سالها بخش کتابهاي فارسي ايران و افغانستان و تاجيکستان زير نظر او قرار داشت- چند چاپ ديوان «پروين اعتصامي» را که داشتند برايم آوردند. به مقايسهي آنها پرداختم و معلوم شد که اين قصيده با سه بيت مورد بحث فقط در چاپ دوم آمدهاست و نه در چاپهاي بعدي ديوان.

طبع دوم ديوان زير نظر «ابوالفتح اعتصامي» برادر «پروين» با توضيح ذيل منتشر گرديدهاست:

« مدتي بود از خانم «پروين اعتصامي» تقاضا مينمودم موافقت کنند به طبع مجدد ديوان که نسخ چاپ اول آن از ديررماني ناياب شدهبود اقدام کنم.بر اثر اين اصرار، در نوروز امسال اجازهي تجديد طبع را دادند.

گمان ميبردم چاپ دوم نيز مانن طبع اول تحت نظر خود ايشان انجام خواهد يافت. افسوس که اجل مهلت نداد و خانم «پروين اعتصامي» که در روز سوم فروردين در بستر بيماري خفتهبودند، در نيمهي فروردين 1320، نيمه شب، در عنفوان جواني به سراي جاويدان شتافتند. کاري را که آرزو داشتم در حيات خواهر انجام دهم، ناچار با تأسف و اندوه بسيار پس از درگذشت ايشان صورت دادم و اينک چاپ دوم ديوان از لحاظ ارباب فضل و دانش ميگذرد.

طبع جديد، قسمت عمدهي قصايد، مثنويات، تمثيلات، مقطعات و مفردات خانم «پروين اعتصامي»را شامل است. قصايد و قطعاتي که در طبع اول (سال 1314) نبوده و تعداد آنها متجاوز از پنجاه است، در طبع مجدد با علامت (*) نمايانده شده تا از آنچه سابقاً منتشر گرديده متمايز باشد..ابوالفتح اعتصامي

« تهران- مهر 1320

***

از اين مقدمه چنين برميآيد که «پروين» در نوروز 1320 و يا پيش از آن، اجازهي تجديد طبع ديوان را به برادر داده و وي در فاصلهي در گذشت او در نيمهي فروردين 1320 تا مهر 1320 چاپ آن را به پايان رساندهاست. وقتي بر بنده مسلّم گرديد که «ابوالفتح اعتصامي» در فاصلهي سه سال _ بين چاپ دوم و سوم ديوان _ در يک قصيده، سه بيت مهم آن را حذف کرده و در ميراث ادبي خواهر خود خيانت روا داشتهاست، به بقيهي قسمتهاي طبع سوم ديوان «پروين» نيز مشکوک شدم. بيم آن بود که برادر که يکتنه ميراثخوار ادبي خواهر بودهاست در موارد ديگر نيز دسته گلهايي از اين گونه به آب داده باشد! پس در طي 12 سال اخير، در چند نوبت، برخي از قسمتهاي اين دو چاپ را نه به قصد استقصاء، با يکديگر مقايسه کردم و دريافتم که «ابوالفتح اعتصامي» ذر چاپ سوم ديوان، نسبت به چاپ دوم، حداقل تغييراتي را به شرح زير دادهاست:

1 – از قصيدهي «گنج عفت» سه بيت مورد نظر را حذف کردهاست. او نه در مقدمهي کتاب و نه در زيرنويس صفحهاي که اين قصيده در آن به چاپ رسيده _ برخلاف سنت جاري _ به حذف اين بيتها در چاپ سوم اشارهاي نکردهاست، تا چا رسد به اين که دليل کار نادرست خود را ذکر کردهباشد. مشکل آن است که چون در شصت سال اخير، چاپ دوم ديوان «پروين اعتصامي» بسيار ناياب شده و همه از چاپهاي سوم به بعد ديوان، که توسط «ابوالفتح اعتصامي» به چاپ رسيده و يا چاپهاي ديگر استفاده ميکنند، کسي از وجود اين سه بيت مطلقاً اطلاعي ندارد.

2 _ بعد از اين که اين موضوع روشن گرديد، متوجه شدم «ابوالفتح اعتصامي» عنوان اين قصيده را هم در چاپهاي سوم به بعد، از «گنج عفت» به «زن در ايران» تغيير دادهاست. در حالي که «پروين» به يقين عنوان «گنج عفت» را با توجه به يکي از ابيات اين قصيده «زن چو گنجور است و عفت، گنج و حرص و آز، دزد...» برگزيده، که در آن «عفت» و «گنج»را به کار برده است.
برادر که پس از مرگ خواهر اين عنوان را هم به دليلي نپسنديده، آن را به «زن در ايران» _ شايد بر اساس کاربرد آن در اولين بيت قصيده: «زن در ايران پيش از اين گويي که ايراني نبود...» _ تغيير دادهاست.

3 _ در چاپ دوم، تعداد قصايد 43 است و در چاپ سوم، 42 عدد. «ابوالفتح اعتصامي» شعر «فرشتهي انس» (شمارهي 43، چاپ دوم) را در بخش «مثنويات و تمثيلات و قطعات» با شمارهي 145 ذر چاپ سوم آوردهاست. بدون هيچ اشارهاي به جا به جا کردن اين شعر.
ناگفته نماند که «فرشتهي انس»، با مطلع: «در آن سراي که زن نيست انس و شفقت نيست/ در آن وجود که دل مُرد، مُردهاست روان»، با توجه به قافيه دو مصراع بيت اول آن، قصيده نيست و قطعه است.
پس اگر قرار دادن اين شعر در بخش «مثنويات و ...» چاپ سوم به اين دليل بوده، البته کار درستي بودهاست. اما معلوم نيست چرا «ابوالفتح اعتصامي» چهار «قطعه»ي ديگر را که در بخش «قصايد» طبع دوم، چاپ شده به بخش «مثنويات» منتقل نساختهاست؟
مطلع آن چهار قطعه به قرار زير است:

شمارهي 4: يکي پرسيد از سقراط کز مردن چه خواندهستي/ بگفت اي بيخبر مرگ ار چه نامي زندگاني را..
شمارهي 9: عاقل ار کار بزرگي طلبيد/ تکيه بر بيهده گفتار نداشت...
شمارهي 20: داني که را سزد صفت پاکي/ آن کاو وجود پاک نيالايد...
شمارهي 36: تو بلندآوازه بودي اي روان/ با تن دون يار گشتي، دون شدي...

4 _ در چاپ دوم ديوان، شعر معروف «روزي گذشت پادشهي از گذرگهي/ فرياد شوق بر سر هر کوي و بام خاست» با شمارهي ترتيب و عنوان «205 – کجروان» چاپ شدهاست و در چاپ سوم با شماره و عنوان«57 - اشک يتيم». در حالي که به نظر ميرسد «پروين» با توجه به لفظ «کجروان» در بيت آخر اين قطعه، عنوان شعر خود را برگزيده بودهاست:

پروين به کجروان سخن از راستي چه سود
کـــو آن چنـــان کسيکه نرنجــد ز حرف راست

ناگفته نماند که «پروين: اين شعر را در صفر سال 1340 هجري قمري در مجلهي «بهار» با عنوان «اشک يتيم» چاپ کرده بود ولي در طبع دوم ديوان، عنوان آن را به «کجروان» تغيير دادهاست.


5 _ در چاپ دوم، شعر «چو رنگ از رخ روز پرواز کرد/ شباهنگ ناليدن آغاز کرد...»، با شمارهي تر تيب و عنوان «126- شباهنگ» چاپ شدهاست. «پروين» علاوه بر بيت اول که در آن «شباهنگ» را به کار برده، در بيت هفتم نيز همين لفظ را تکرار کردهاست: «بخفتند مرغان باغ و قفس/ شباهنگ افسانه ميگفت و بس...».
«ابوالفتح اعتصامي» نه تنها شمارهي ترتيب و عنوان شعر را از «126 – شباهنگ» چاپ دوم به «129 – شباويز» طبع سوم تغيير دادهاست، بلکه در بيت اول و هفتم آن نيز به جاي «شباهنگ»، «شباويز» به کار برده و به هيچ يک از اين تغييرات در چاپ سوم اشارهاي نکردهاست.

6 _ ترتيب پنج شعري که با عنوان «آروزها» در طبع دوم چاپ شده، در طبع سوم تغيير داده شدهاست.

7 _ شمارهي ترتيب و عنوان اين سه شعر نيز تغيير داده شدهاست:
شعر «63 – باد و بروت» چاپ دوم به «بادِ بروت»
شعر «201 – يک غزل» چاپ دوم به «56 – از يک غزل»
شعر «203 = رنجبر» چاپ دوم به «61 – اي رنجبر»
که به اين تغييرات نيز در چاپ سوم اشارهاي نشدهاست.

8 _ در چاپ دوم، سه بيت زير با شماره ترتيب و عنوان «202 – مقطعات و مفردات» بيهر گونه زيرنويسي چاپ شدهاست:

اي گـــل تـــو ز جمعيت گلــــزار چـــه ديدي
جــز سرزنش و بدســري خــار چـــه ديدي
اي لعــل دلافــــروز تــــو با اين همــه پرتــو
جــز مشتري سفلــه بــــه بازار چـــه ديدي
رفتي بـتـه چمن ليک قفس گشت نصيبت
غيــر از قفس اي مـــرغ گرفتـــار چــه ديدي

در حالي که همين سه بيت در چاپ سوم با شمارهي ترتيب و عنوان «207 – مقطعات و مفردات»، و با اين زيرنويس چاپ شدهاست:
« زبان حال: شاعر، شرح دورهي کوتاه (دو ماه و نيم) زناشويي خود را در اين سه بيت گنجاندهاست.

9 _ در همين قسمتِ «مقطعات و مفردات» در چاپ سوم، شرحي در ذيل دو بيت زير:

از غبـــار فکـــر بـــاطل پاک بايــــد داشت دل
تا بدانـــد ديو، کــــاين آيينه جاي گــرد نيست
مرد پندارند پروين را، چه برخي زاهل فضل
اين معما گفته نيکوتر که«پروين» مرد نيست

آمدهاست بدين شرح:«... اين رباعي را شاعر براي شناساندن خود و رفع اشتباه از کساني که او را مرد ميپنداشتند، گفته...»، که با زيرنويس چاپ دوم اين دو بيت متفاوت است. درضمن توضيح اين موضوع نيز لازم است که اين دو بيت رباعي نيست.

10 _ از نمونههايي که ذکر شد، آشکار است که «ابوالفتح اعتصامي» به طور کلي شمارهي ترتيب اشعار را در چاپ سوم و چاپهاي بعدي ديوان، مطلقاً در متن طبع دوم تغييري نميداد و اگر عم به دليلي خود را مجاز ميدانسته که در شعر خواهر دست ببرد، بايست در هر مورد در ذيل صفحهي مربوط، توضيح ميداد که ضبط چاپ دوم چه بودهاست.

عدم توجه به اين موضوع حاکي از آن است که وي با الفباي کاري که داوطلبانه به عهده گرفته بوده، آشنا نبوده و مانند کاتبان قرون پيشين به خود حق ميدادهاست که در يک متن ادبي به دلخواه خود تغييراتي بدهد. به همين دليل بود که روزي استاد «مجتبي مينوي» در «جشنوارهي توس»، در تالار فردوسي دانشکدهي ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي، فرياد برآورد که همهي کاتبان ما خائن بودهاند. چون تني چند به سخنان وي محترمانه اعتراض کردند، پاسخ داد: «اگر کاتبان ما امين بودند، از جمله نسخههاي خطي «شاهنامه فردوسي» که امروز در اختيار داريم، به تفاوت، بين چهل تا شصت هزار بيت نداشتند.» و چنين است وضع ديگر نسخههاي خطي ما.

***

عيب کار برادر گفته شد، هنرش را نيز بايد گفت. اگر «ابوالفتح اعتصامي» نبود، به هيچوجه معلوم نيست که پس از مرگ «پروين»، چه بر سر ديوان وي ميآمد. ظاهراً در خانوادهي «ميرزا يوسف خان آشتياني، اعتصامالملک» کسي که اهل چنين کاري باشد، وجود نداشتهاست.

«ابوالفتح اعتصامي» با آن که فروشگاهي براي فروش لولا و قفل، در خيابان «سپه» داشت، به استناد سخن «سرور مهکامه محصص» دوست نزديک «پروين»، اهل مطالعه و کتاب هم بودهاست. «مهکامه» در مصاحبهاي گفتهاست:
«پروين به ابوالفتح اعتصامي علاقهاي بسيار ابراز ميکرد و همواره در موقع ذکر نام او با خوشحالي فراوان، اشتياق وافرش را به مطالعهي مداوم، تحسين و ستايش ميکرد».

«ابوالفتح اعتصامي» بين سال 1320 (طبع دوم ديوان) تا سال 1355، هشتادو چهار هزار نسخهي ديوان «پروين اعتصامي» را شخصاً (با عنوان ناشر) چاپ کرده و در اختيار هموطنانش قرار دادهاست. به اين رقم، نسخههايي را که او از سال 1355 به بعد به طبع رسانيدهاست، يا ديگران بر اساس طبع وي چاپ کردهاند، بايد افزود.

***

چرا برادر سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» را حذف کردهاست؟





از موارد دهگانهي «ابوالفتح اعتصامي»که برشمردم، شمارههاي 2 تا 4 حداکثر، مريوط به اعمال سليقهي ادبي اوست. ولي حذف سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» از چاپ سوم ديوان، از مقولهي ديگري است. به نظر نگارندهي اين سطور، علت حذف آن را بايد به طور کلي در وضع سياسي ايران و جوّ حاکم بر ايرانِ پس از شهريور 1320 جست که افراد مختلف کوشيدهانذ از «پروين» هيجده، نوزده ساله، مبارزي ضد رضاشاه و دربار او معرفي کنند.

از ياد نبريم که پيش از حملهي ناگهاني متفقين به ايران در سوم شهريورماه 1320، مدتها راديو «بي.بي.سي» انگلستان، براي زمينهسازي، نخست رضاشاه و کارهاي او را در دوران سلطنتش از تمام جهات، مورد حمله قرار ميداد و ذهن ايرانيان را براي يک دگرگوني عظيم، آماده ميساخت. چنان که اين برنامه، پيش از انقلاب اسلامي ايران در سال 1357نيز از سوي همان سازمان سخنپراکني انگلستان تکرار شد.

باري دو کشور انگلستان و شوروي در سوم شهريور، ايران را از زمين ودريا و هوا مورد حمله قرار دادند. رضاشاه ناچار به استعفا شد و از سوي قواي اشغالگر انگلستان به اتفاق اکثر افراد خانوادهاش به جنوب افريقا تبعيد گرديد – البته کسي هم در آن زمان اعتراضي نکرد که رضاشاه، بد و بسيار بد، ولي چرا شاه مملکتي را قواي بيگانه به سرزميني بسيار دور از ايران تبعيد کردهاست_ پس از تبعيد رضاشاه و اشغال ايران، حمله به رضاشاه و اعمالش از سوي سهجبهه، به شدت آغاز گرديد که اينک پس از گذشت 60 سال هنوز هم کم و بيش همچنان ادامه دارد. نخست از سوي حزب تودهي ايران، ديگر از طرف به اصطلاح «روحانيان» که رضاشاه از آنان در دادگستري و آموزش و پرورش و اوقاف خلع يد کرده بود و با اعلام کشف حجاب اجباري _ عليرغم رأي آنان _ راه را براي پيشرفت زنان در ايران هموار ساخته بود و سوم از سوي رجل سياسي معروف دکتر «محمد مصدق» که در مجلس چهاردهم، رضاشاه و تمام کارهايش، از جمله کشف حجاب، ساختن راه آهن سراسري، نوسازي مملکت، حتي افزايش مدارس را _ به علت آن که به زعم او از کيفيت تحصيلات در آنها کاسته شده بود _ هدف حمله قرار ميداد و او را مأمور انگلستان معرفي ميکرد که استقلال مملکت را برخلاف سلطان احمد شاه قاجار بر باد دادهاست. در نتيجه در آن سالها کسي جرأت دفاع از کارهاي مثبت رضاشاه را نداشت.

***

تنها دليلي که به عقيدهي اين بنده براي حذف سه بيت: «خسروا دست تواناي تو آسان کرد کار...» از قصيدهي «گنج عفت» در سال 1323 به نظر ميرسد، آن است که چون در آن شرايط، دفاع از رضاشاه و تأييد اقدامات او نوعي خودکشي سياسي به حساب ميآمده، «ابوالفتح اعتصامي» _ که از عقيدهي سياسياش مطلقأ بيخبرم _ در درجهي اول شايد براي دفاع از خواهر درگذشتهاش و در درجهي دوم براي دفاع از شخص خود که ناشر ديوان بوده، اين سه بيت را در چاپ سوم حذف کردهاست. گمان من آن است که اين کار تحت تأثير جو کاذب «روشنفکري» حاکم بر آن سالها در ايران انجام شدهاست. چه در آن سالها بسيار بودند کساني که تودهاي نبودند ولي براي آن که از قافلهي باصطلاح «روشنفکران» عقب نمانند به چپ بودن و چپروي و تودهاي بودن تظاهر ميکردند. دليل اين که حذف اين سه بيت را مربوط به قدرت و نفوذ روحانيان و يا نفوذ شخص دکتر مصدق و مخالفت آنها با رضاشاه نميدانم، آن است که بيت پيش از اين سه بيت، يعني:
چشم و دل را پرده ميبايست، اما از عفاف چـــادر پـــوسيده، بنيـــــــاد مسلماني نبود
را «ابوالفتح اعتصامي» حذف نکردهاست، در حالي که «پروين» به صراحت و بيهرگونه تقيهاي، از «چادر»، با عنوان «چادر پوسيده» ياد کرده و عفاف و پاکدامني زن را برتر از «چادر پوسيده» دانستهاست. عنوان «گنج عفت» اين قصيده هم به احتمال قوي باز با توجه به طرز تفکر «روشنفکران» آن سالها حذف شده و «زن در ايران» که امروزيتر است، جانشين آن گرديدهاست.

«پروين اعتصامي» و «رضاشاه»



هر کسي از ظن خود شد يار من

آنچه که حذف سه بيت پايان قصيدهي «گنج عفت» را تأييد ميکند که مربوط به حوادث سياسي ايران در آن سالها بوده، آن است که «ابوالفتح اعتصامي» در تاريخچهي زندگاني «پروين» به دو موضوع در مخالفت خواهرش با دربار پهلوي و حکومت رضاشاه تصريح کردهاست. البته بيارائهي هرگونه سندي و لابد به عنوان اطلاع شخصي و خانوادگي(در حالي که بعد خواهيم ديد که حداقل مورد اول آن اطلاع شخصي وي نبودهاست:

الف: « پس از اتمام دورهي مدرسهي آمريکايي[در سال 1303] چندي در همانجا تدريس کرد. در همان اوان ، پيشنهاد ورود به دربار به او داده شد و نپذيرفت».
يعني «پروين» هيجده- نوزده سالهي ديپلمهي دبيرستان که تا آن زمان فقط دوازذه قطعه از اشعارش در مجلهي «بهار»، متعلق به پدرش «يوسف اعتصامالملک» چاپ شده بود و دو قطعه از اشعارش نيز در «منتخبات آثار» از «محمد ضياء هشترودي، چاپ 1342 قمري»، به چنين اقدام حادي عليه «رضاشاه» مبادرت ورزيدهاست.

ب: «در 1315 وزارت معارف ايران، نشان درجهي 3 علمي براي «پروين» فرستاد. «پروين» هرگز آن نشان را استعمال نکرد». سي سال بعد «ابوالفتح اعتصامي» قسمت آخير اين عبارت را به اين صورت تغيير دادهاست، تا نشان بدهد که «پروين» حتي رو در روي رضاشاه نيز ايستاده بودهاست: «درسال 1315... فرستاد. پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد»!

اظهار نظر صريح «ابوالفتح اعتصامي» در بارهي اين دو موضوع، سخت مورد پسند برخي از مخالفان رضاشاه قرار گرفتهاست و هر يک از آنان با نقل آن در نوشتههاي خود و افزودن پيرايههايي بدان، براي اثبات نظريات خود کوشيدهاند از «پروين اعتصامي» کم و بيش بانويي مخالف جدي رضاشاه معرفي کنند که ذيلاً از آنان نام برده ميشود.

الف _ «جامعهي سوسياليستهاي ايراني در اروپا» در سال 1350 نوشتهاند:

آقاي ابوالفتح اعتصامي (برادرش) در بارهي او ميگويد: «در 1304، پيشنهاد ورود به دربار را رد کرد. در 1315 وزارت فرهنگ پس از انتشار اولين طبع ديوان «پروين» و غوغايي که اين ديوان برپاکرد، يک نشان درجهي سه علمي براي او فرستاد. اين نشان هرگز مورد توجه شاعر قرار نگرفت و يکبار هم آن را بر سينهي پر معرفت خود نياويخت(ص 17).

«زمان پروين، زمان دلهره و بهت است. عصريست که خودکامگي، دروغزني، هوچيگري و جهل جاي همه چيز را در ايران گرفتهاست...»(ص2)

«با مسخرهبازي مجلس موسسان همه چيز تغيير شکل و ماهيت ميدهد...ديکتاتوري با تمام مظاهرش برسرمردم بينوا و بهتزده، سايهاي هولناک افکندهاست. دستگاه پليسي، جايگاه رفيع مشروطه را غصب کرده...صاحبان عقيدهي برابري و برادري را در سردابها جاي ميدهند، محاکمات دستوري و شرمآور يکي جانشين ديگري ميشود...در همه جا سنگها را بسته و سگها را گشودهاند... پروين در اين زمان و مکان دست به سلاح صوفيان ميزند... و اما سلاح صوفي که با پر عشق به خدا رسيدن است،برّايي خود رادر عصر پروين از دست داده. بشر زمان او روي دروازهي جنگ دوم جهاني و مصيبت اتم هيروشيماست... و از پروين متصوف شاعرٍ«اي رنجبر» روز را در ايران بيرون ميآورد... ديو استبداد با همان سياهذلي و تباهخواهي بر سرزمين ايرانشهر فرمانرواست. اهورامزدا به طلسم خوابآور اهريمن گرفتار است...» (ص 3 – 4).

«پروين ما مبتلاي درد اسلاف خود است. در قفس تنگ روز و روزگار...با دندان و ناخن ميلههاي قفس را سوهان ميزند...» (ص 8)

«پروين انساني رحيم و طاغيست. در مقابل مقرراتي که به اسم دين و قانون بر آدم تحميل شدهاست، طغيان ميکند...» (ص 10). «زور و ظلمي که هواي تنفس را سنگين و مسموم ساختهاست، از لابه لاي گفتارش بيرون ميريزد...» (ص 12)



سوسياليستها در بارهي مجالس يادبودي که براي «پروين» برگزار شدهاست نيز نوشتهاند:

... مرحومه «صديق دولتآبادي» مينويسد: «...وقتي از مقام وزارت فرهنگ خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي در کانون [بانوان] گرفته شود فرمودند:...مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد» (ص 17).

ولي «صديقه دولتآبادي نوشتهاست:

«من در خصوص پروين اعتصامي حرفي نزدم ولي راجع به «سراجالنساء» از مقام وزارت خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي گرفته شود... فرمودند...مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد...» (مجموعه مقالات و قطعات...تهران1323، ص 62-62).

و از همه شگفتانگيزتز آن است که سوسياليستهاي ايراني مقيم اروپا در سيسال پيش کشف کردهبودند که ناصرخسرو «... يکي از صوفيان سربلند و دانشمند ايرانيست و در بين صوفيان به مقام امامت رسيد و از شيعيان هفت امامياست...».

ظاهراً اين نخستين باري نيست که ناصرخسرو، شاعر نامدار و متعصب اسماعيلي مذهب و حجت جزيرهي خراسان، و مأمور از سوي المستنصربالله، خليفهي فاطمي مصر براي تبليغ در خراسان، «صوفي» خوانده شده و در بين صوفيان به مقام «امامت» نيز رسيدهاست!

ب _ منوچهر مظفريان که ديوان پروين اعتصامي را در سال 1362 چاپ کردهاست، در بارهي موضوع مورد بحث نوشتهاست:

«اين شاعر آزاده پيشنهاد ورود به دربار را با بلندنظري نپذيرفت و مدال وزارت مغارف ايران را رد کرد.»

ج _ کريم عسکري ترزني متخلص به «شهيد»، در کتاب «پروين اعتصامي بزرگترين شاعرهي پارسي زبان»، چاپ 1364 در اين موضوع سنگ تمام گذاشتهاست:

«هنگامي که در سال 1304 پيشنهاد ورود به دربار کثيف پهلوي به او [پروين] داده ميشود تا پست سرپرستي وزارت معارف آن زمان را بر عهده گيرد، با بلندنظري و دورانديشي آن پيشنهاد را رد گرده و تن به اين عمل ننگين نميدهد و اين حاکي از بزرگواري و اصالت اوست».

د _ محمدجواد شريعت در کتاب «پروين، ستارهي آسمان ادب ايران» چاپ 1366 نوشتهاست:

«در سال 1315 وزارت معارف ايران نشان درجهي سه علمي، براي پروين فرستاد و پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد».

ه _ استاد حشمت مويد در مقالهي «جايگاه پروين اعتصامي در شعر فارسي» نيز نوشتهاست:

«چنانکه ميدانيم، وي دعوت دربار را براي معلمي ملکهي پهلوي نپذيرفت و اين صداقت بسيار کمياب اخلاقي را داشت که هرگز فريفتهي جاذبهي مقامهاي پُرسود ومجللي که به آساني بدان دسترسي داشت، نگشت». «وي نه تنهادعوت دربار را براي معلمي ملکهي دربار پهلوي نپذيرفت و همچنين از قبول نشان درجهي سوم افتخار وزارت معارف امتناع ورزيد که اين هردو را ممکن است ناشي از مخالفت وي با رژيم حکومت زور شمرد». «وي از نابسامانيهاي سياسي و مصائب اجتماعي ايران دقيقاً آگاه بوده و با شهامتي بيش از هر شاعر ديگر زمان خود از فساد دستگاه زورمندان و جور و آز پادشاه انتقاد کردهاست...»

وي در اين موضوع، علاوه بر «ابوالفتح اعتصامي»، کتابThe new persia نوشتهي Vincent Sheean را نيز به عنوان مرجع خود ذکر ميکند. حشمت مويد البته اين موضوع را تصريح کردهاست که:

«...نبايد همهي اشعاري را که پروين در شکايت از بيداد پادشاهان گفتهاست معطوف به رضاشاه دانست. از جمله همين شعر «اشک يتيم» در صفر 1340 هجري قمري برابر با اکتبر 1921ميلادي. يعني فقط چند ماهي پس از کودتاي سوم اسفند 1299/ فوريه 1921 و پنج سال پيش از جلوس رضاشاه بر تخت سلطنت، سروده شدهاست».

و _ «حميد دباشي»، پروين را «يکي از معماران طراز اول تاريخ انديشههاي اجتماعي و سياسي ايران ميداند:

ميدانيم که پيشنهاد رضاشاه را براي ورود به دربار و تدريس ملکه و وليعهد وقت نپذيرفت. ميگويند که پروين گفتهاست که: «من هرگز نميتوانم به آن دربار قدم بگذارم» همچنان که پروين از قبول اين افتخار[مدال درجهي 3 لياقت] سرباز زد». « پروين نميتوانسته ترانههاي زيبا و شورانگيز عارف را نشنيده باشد، همچنانکه او نميتوانسته خشونت رضاشاه را در کشف حجاب زنان با تصوري توأمان – نفي و اثباتي همزمان _ تأمل نکرده باشد». پروين «باترسيم مبسوط فقر، و با محکوم کردن وتقبيح ظلم و بيداد حکام مرحلهي بعدي که در شعر پروين به وضوح حضور دارد به سؤال کشيدن مشروعيت سياسي حکومت وقت است...».

ز _ کار پروين اعتصامي در اين سالها در جمهوري اسلامي سخت بالا گرفتهاست و ادعاي «ابوالفتح اعتصامي در باب اين که پروين ورود به دربار را نپذيرفت و نيز نوشتهي Vincent Sheean آمريکايي، که بعد به آن خواهيم پرداخت، موجب گرديدهاست که يکي از «محققان» براي به کرسي نشاندن حرف خود به هر تقلبي دست بزند. «هادي حائري» درسال 1371 مقالهاي با عنوان «انديشههاي اجتماعي پروين» نوشته که در يازده صفحهي سهستوني با حروف ريز چاپ شدهاست، تنها در اثبات اين موضوع که پروين دشمن رضاشاه بودهاست. وي براي اثبات مدعاي خود نسبت به نوشتهي ايرج عليآبادي «دريا»، استناد ميکند:

«ارزش اين اشعار وقتي بيشتر ميشود که ميبينيم در زمان حکومت ديکتاتوري رضاخان سروده شده و حمله در درجهي اول متوجه دستگاه سلطنت و شخص رضاخان است. امروزه چه کسي نميداند که سلطنت يک دستگاه ظلم و زور و يک تکيهگاه براي «استعمارگران» است؟ امروز چه کسي نميداند که اموال رضاخان بدون ذرهاي کم و کاست، به زور از مردم اخذ شدهاست؟ چه کسي از ستم رضاخاني آگاه نيست؟ اين صداي ملت، اين صداي ناراضي و محکومکنندهي ملت است که از ميان اشعار «پروين» سرميکشد.»



بعد نوبت به خود هادي حائري و افادات وي ميرسد که از جمله نوشتهاست:

«بيتِ « به رنج گوشهنشيني و فقر، تندادن/ به از پريدن بيگاه ! داشتن غم جان!»، اشارهاي ست به دعوت «درباريشدن» را نپذيرفتن» (ص 51).

و نيز اين که شعر «سفر اشکِ» پروين به صورت موشح ساخته شدهاست. (با اين توضيح که در علم بديع، صنعت موشح عبارت از اين است که در اول ابيات، حرفي آورند که چون آنها را به هم متصل نمايي، تشکيل اسمي يا عبارتي دهد»).

و نيز اين که شعر «سفر اشکِ» پروين به صورت موشح ساخته شدهاست. (با اين توضيح که در علم بديع، صنعت موشح عبارت از اين است که در اول ابيات، حرفي آورند که چون آنها را به هم متصل نمايي، تشکيل اسمي يا عبارتي دهد»). اين تعريف حائري از صنعت «توشيح» درست است به شرط آن که در ترتيب ابيات تغييرداده نشود.
ولي «هادي حائري»براي استخراج عبارت مورد نظر خود «امر گرگ هار، برقتل شاعر: عشقي، رضا» (مقصود آن که: رضا نامي به امر سردار سپه، «عشقي» شاعر را کشت)، تغييرات زير را در شعر «سفر اشک» دادهاست:
نخست از 17 بيت آن، سه بيت (5، 6، 7) را حذف کرده و بقيهي ابيات را به اين شرح جابهجا کردهاست:

1، 10، 6، 3، 4، 9، 17، 13، 2، 16، 12، 14، 11. چون با وجود اين کارها، از حرف اول «گ»، «گر» و دربيت دوم به جاي «ب»، «بر»، و دربيت 15 به جاي «ت»، «تل» را قرار داده و نيز آغاز بيت 13 را از «جلوه و رونق گرفت» به «رونق و رقت گرفت» تغيير دادهاست! (ص 47).

در قصيدهي «گنج عفت» يا همان «زن در ايران» نيز مصراع «چادر پوسيده بنياد مسلماني نشد» را به «چادر پوشيده بنياد مسلماني نشد» تغيير دادهاست. به استناد رأي آيتالله محمد صالح حائري که:«به من گفتهاند دراصل چادري پوشيده بنياد مسلماني نبود» است اما از ترس شاه و تمايلاتش به آن صورت چاپ و شايع گرديد» (ص 53).

سؤال اين است که چرا حضرت آيتالله در بارهي ديگر ابيات اين قصيده اظهار نظري نفرمودهاند! بقيهي مقالهي «حائري» مشتمل بر همين گونه «تحقيقات دقيقه» است.

ط _ «سياوش تبريزي» در مجلهي Azerbaijan International ، چاپ آمريکا، از آذربايجاني بودن «پروين» براي ادعاي پانتورکيستها استفاده کرده و نوشتهاست:

«روشنفکران و شعراي آذري [مثل پروين اعتصامي]، اگر هم آثار خود را به فارسي نوشتهاند براي آن بوده که بتوانند فرهنگ آذربايجان را در سراسر ايران گسترش بدهند...»

عبارتي که در نوشتهي افراد مختلف، از «ابوالفتح اعتصامي» به بعد به چشم ميخورد، تکرار اين عبارت است که: «پيشنهاد ورود به دربار به او [پروين] شد و نپذيرفت». اگر بپذيريم که دربار پهلوي «پروين» را در سن هيجده، نوزده سالگي با داشتن ديپلم دبيرستان آمريکايي براي معلمي ملکهي پهلوي و وليعهد ايران دعوت کرده بودهاست، عبارت «ورود به دربار» براي بيان اين مقصود گويا نيست. چه در زبان فارسي در چنين موردي مثلا ميگوييم به فلاني پيشنهاد شد معلم ملکه و وليعهد بشود و او نپذيرفت. يا عبارتي نظير آن. به علاوه، سال 1368 هم در مقالهي «چند کلمه در بارهي پروين اعتصامي» ، اصل موضوع را به طور کلي مورد ترديد قرار دادم و نوشتم: «...از سوي ديگر اگر جنان دعوتي نيز از وي شده باشد و با توصيفي که از رضاشاه و قدرت و استبدادش مي کنند، آيا به سادگي ميتوان پذيرفت که «پروين اعتصامي» به آزادي، شانههاي خود را بالا انداختهباشد که: «نه، به چنان درباري قدم نميگذارم». آيا ممکن است دربار آنچناني، اين نافرماني را اهانت تلقي نکرده و به روي خود نياورده باشد».
امروز که اين مقاله را مينويسم، عقيدهام در بارهي نادرست بودن روايت «پيشنهاد ورود به دربار» استوارتر گرديدهاست و در اين باب خود را مديون استاد «حشمت مؤيد» ميدانم که براي نخستين بار همه را با مرجعي که اين مطلب از آن نشأت گرفته، آشنا ساختهاست.

منبع: http://kalam.se/kalam-parvin-etesami.html
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
راستش امروز که کلاس داشتم در مسیر برگشت به یکی از کتاب فروشی های شهرمان سر زدم در انجا به یکی از مقالات استاد زرین کوب در مورد پروین بر خوردم که داشتم مشتاقانه شروع به خواندنش می کردم که تیتر مقاله را دیدیم ,نتنها برای خواندنش سرد شدم بلکه عصبانی هم شدم:hmm:
چون در ان پروین را مرد خواند...و روح بزرگش را بخاطر روحیه مردانه او دانست.......
من نمی دانم چرا آقایان کارهای خارق العاده و انسانی را تنها خاص روحیه مردانه می دانند؟عرفان را خاص مردان می دانند؟:hmm:
مثلا خود من هر گاه کار جالبی می کنم یا حرف منطقی می زنم پدرم مرا پسر خطاب می کند:hmm:

مرد پندارند پروین را چه برخی ز اهل فضل............... این معما گفته نیکو تر که پروین مرد نیست


این در حالیست که پروین سرشار از لطافت زنانه بوده..........اما با روحی بزرگوار و انسانی
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
خداوند بیامرزه ایشون رو من هر چند گاهی یه سری به دیوانشون میزنم و از هنرشون لذت میبرم
ممنون که این تایپیک زیبا رو زدید
موفق باشید
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
راستش امروز که کلاس داشتم در مسیر برگشت به یکی از کتاب فروشی های شهرمان سر زدم در انجا به یکی از مقالات استاد زرین کوب در مورد پروین بر خوردم که داشتم مشتاقانه شروع به خواندنش می کردم که تیتر مقاله را دیدیم ,نتنها برای خواندنش سرد شدم بلکه عصبانی هم شدم:hmm:
چون در ان پروین را مرد خواند...و روح بزرگش را بخاطر روحیه مردانه او دانست.......
من نمی دانم چرا آقایان کارهای خارق العاده و انسانی را تنها خاص روحیه مردانه می دانند؟عرفان را خاص مردان می دانند؟:hmm:
مثلا خود من هر گاه کار جالبی می کنم یا حرف منطقی می زنم پدرم مرا پسر خطاب می کند:hmm:

مرد پندارند پروین را چه برخی ز اهل فضل............... این معما گفته نیکو تر که پروین مرد نیست


این در حالیست که پروین سرشار از لطافت زنانه بوده..........اما با روحی بزرگوار و انسانی

این اندیشه متاسفانه در ما رخنه کرده و تا حالا هم محکم سر جاش ایستاده گهگاه بزرگانی مانند پروین این اندیشه را اندکی جابه جا میکنند که متاسفانه این تلاش ها خیلی کمه
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
توشه پژمردگی

لاله ای با نرگس پژمرده گفت بین که مارخساره چون افروختیم
گفت ما نیز آن متاع بی بدل شب خریدیم و سحر بفروختیم
آسمان روزی بیاموزد ترا نکته هایی را که ما آموختیم
خرمی کردیم وقت خرمی چون زمان سوختن شد سوختیم
تا سفر کردیم بر ملک وجود توشه پژمردگی انداختیم
در زی ایام زان ره می شکافت آنچه رازین راه مامی دوختیم


من خودم از هرچه باداباد خیلی خشم میاد
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
موضوع شعر پروین
شاعران بسیاری را دیدم که در مورد زندگی ،احوال و تفکرات خود شعر گفته اند ( البته این بدی آنها نیست) اما پروین، تنها، معلم اخلاق است چنانچه خودش هم در چند جا متذکر می شود که سعی و عمل از تو و پندو نصیحت از من .
این به آن معنا نیست که فقط به زندگی دنیایی فرد توجه داشته، بلکه اخلاق را پله اول برای رسیدن به عرفان قرار داد و این که به احوال شخصی اش نپرداخته رهایی او را از بند دنیا می رساند .
در واقع شعر پروین دو جنبه دارد ، جنبه اخلاق و جنبه عرفان .البته او هیچ گاه اشاره بزرگی به مسایل عرفانی نمی کند مثلا هیچ شعر عاشقانه عرفانی از او نمی خوانیم مگر در چند جایی در مختصر بیت یا مصرعی ( ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن ..... ) و در چند جای دیگر به خواننده متذکر می شود که بهترین چیز کسب دانش و عرفان است اما با این حال عرفان و خدا دوستی در اشعارش کاملاً ملموس است و روح بزرگ و عارف او کاملا احساس می شود.
او مدام انسان را که اسیر بند هوا و هوس است، ملامت می کنداما در این میان نیز با پند و اندرز به او امید می دهد که برای انسان بودن تلاش کند:
ای شده سوخته آتش نفسانی..............سالها کرده تباهی و هوسرانی

دزد ایام گرفتست گریبانت ....................بس کن این بیخودی و سر به گریبانت

دست تقوا به گشا، پای هوی بر بند ........ تا ببنند که از کرده پشیمانی
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بانو سارا

ممنون بابت تاپيك خوبي كه ايجاد كرديد . اطلاعات خوبي ارايه مي شود و از سويي استقبال خوب بچه هاي فروم نشان از علاقه ايرانيان به اين شاعر تواناي ايران زمين دارد .


موفق باشيد و بيشتر به انجمن خودتان مراجعه كنيد .
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
اشعار پروین دو دسته اند :

( البته از نظر فنی به چند دسته قصاید ، مثنویات، تمثیلات و مقطعات تقسیم می شوند)

دسته اول : اشعاری که مدام مستقیماً به انسان متذکر می شود که روح بلندش توانائی بسیاری دارد اما بند حرص و طمع او را اسیر خاک کرده و نمی گذارد به آسمانها پرواز کند . قصاید او کاملاً این موضوعات را در بر می گیرد و چند شعر هم در مثنویات و مقطعات و تمثیلاتش اینگونه اند .مثلا شعر"چند پند" یا "نکته ایی چند " و ... و یا پنچ شعر "آرزو ها" یش که از برجسته ترین اشعار وی هستند . پروین درآن پنچ شعر مدام اخلاق و صفات برتر را ستایش می کند و به نوعی خواننده را دعوت به این گونه زیستن می کند .

و اما دسته دوم : مناظران جذاب اوست که برجسته ترین بخش اشعار وی را تشکیل می دهد. پروین در این بیش از 200 مناظره ( البته تعدادش را دقیقا نمی دانم شاید بیشتر یا کمتر از این باشد بعداً که مطمئن شدم تصحیح خواهم کرد ) به طور هنرمندانه ای به خواننده درس اخلاق و زندگی می دهد و تجربیاتش را در اختیار او می گذارد.
با خواندن این مناظرات خواننده بسان طفلی نوپا می شود که مادربزرگی در قالب قصه و داستان او را نصیحت می کند.

البته سخن گفتن در مورد اشعار و زندگی او کمک بسیاری به درک او نمی کند و بهترین منبع برای درک وی خود دیوان اوست . لذا برای درک بهتر اشعار باید به سراغ خود آنها رفت و آنها را دقیق خواند .به همین خاطربه موقع اش چند مناظره برتر وی را درج می کنم ( البته ارجعیت دادن به این چند مناظره نظر شخصی من است اما می دانم که تمام اشعار او غنی و زیباست)
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
اعتدال، هنر شعر پروین :

قبلاً هم گفتم ، تا بحال به دنبال شرح زندگانی یا سیرت پروین نرفته ام اما آنچه از شعرهایش برداشت می کنم، دختری درویش و بی تجمل، ساکت و منزوی، اما غیور و شیر زن است که فکر می کنم درست هم باشد.
این دیدگاه محصول هنر اعتدال پروین می باشد که به طوری استادانه در پشت اشعارش نهفته است . حفظ اعتدال در اشعار او موج می زند و نوعی تواضع و خاکساری را به خواننده القا می کند .
پروین هیچ گاه و باز با کمال اطمینان می گویم، هیچ گاه و هرگز و هرگز در مورد چیزی تند سخن نگفته است و کسی را مستقیماً مورد توهین قرار نداده .
و نیز جای بسی حیرت است که طنز که یکی از اصلی ترین عناصر اشعار وی می باشد با استادی تمام ، در کمال افتادگی و اعتدال بکار برده شده. من در کمتر جایی دیده ام طنز بدون توهین یا تندخویی بکار برود. مثلاً در سخنان سعدی ( البته اینکه من در مورد اشعار سعدی سخن بگویم یا بخواهم آن را با اشعار پروین مقایسه کنم بسی ابلهانه است) که با طنز همراه است ( چنانچه خودش نیز می گوید) گاهی تند خویی و توهین هم می بینیم مثلاً از القاب الاغ و ... استفاده می کند یا در مورد بعضی مسایل خیلی افراط دارد.
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
اعتدال، هنر شعر پروین :

قبلاً هم گفتم ، تا بحال به دنبال شرح زندگانی یا سیرت پروین نرفته ام اما آنچه از شعرهایش برداشت می کنم، دختری درویش و بی تجمل، ساکت و منزوی، اما غیور و شیر زن است که فکر می کنم درست هم باشد.
این دیدگاه محصول هنر اعتدال پروین می باشد که به طوری استادانه در پشت اشعارش نهفته است . حفظ اعتدال در اشعار او موج می زند و نوعی تواضع و خاکساری را به خواننده القا می کند .
پروین هیچ گاه و باز با کمال اطمینان می گویم، هیچ گاه و هرگز و هرگز در مورد چیزی تند سخن نگفته است و کسی را مستقیماً مورد توهین قرار نداده .
و نیز جای بسی حیرت است که طنز که یکی از اصلی ترین عناصر اشعار وی می باشد با استادی تمام ، در کمال افتادگی و اعتدال بکار برده شده. من در کمتر جایی دیده ام طنز بدون توهین یا تندخویی بکار برود. مثلاً در سخنان سعدی ( البته اینکه من در مورد اشعار سعدی سخن بگویم یا بخواهم آن را با اشعار پروین مقایسه کنم بسی ابلهانه است) که با طنز همراه است ( چنانچه خودش نیز می گوید) گاهی تند خویی و توهین هم می بینیم مثلاً از القاب الاغ و ... استفاده می کند یا در مورد بعضی مسایل خیلی افراط دارد.
 

saray

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
محل سکونت
mazandaran-sari
پروین و جلوه زن :

مدتی خیلی دنبال جریانات فمینیسمی بوده ام . مدام از این سایت به آن سایت می رفتم و در این باره سخنان زیادی هم شنیده ام.
پس از مدتی فهمیدم که اینان جز طبل هایی تو خالی نیستند که شعار و سخنان نغز می رانند و در عمل عاجز ! پشت تریبون می روند و می گویند: زن با مرد برابر است . اما با این کارشان تنها زن را حقیر می کنند . یکی از آنها نمی پرسد شما که این همه شعار می دهید چه قدمی برداشته اید ، شما می گویید زن با مرد برابر است ،خب مدرک بیاورید! در کدام گروه علمی شرکت کرده اید یا کی به دنبال درک عرفان و معرفت رفته اید ؟ به حرف ها که نمی توان اکتفا کرد ! پروین می گوید :

با سخن خود را نمی بایست باخت........ خلق را از کارشان باید شناخت

خود پروین اما در پشت انزوا غیورترین شیر زنان است . او انزوا را می ستوده :

از آب و دان خانه بیگانگان چه سود......... هر کس که منزوی ز اندیشه ایمن است

و او بدون آنکه شعاری بدهد وارد عمل شده بدنبال علم و معرفت رفت تا برای بالا بردن جایگاه زن قدمی بدارد:

دور کن از دامن اندیشه دست ............ از پی مقصود برو تات پا ست

او شعار نداد که زن توانا و با مرد برابر است بلکه او ثابت کرد که زن و مرد برابرند :

ما هم در دیار معرفت توانگریم ............ کالای ما چو وقت رسد کارهای ماست

ماروی خود ز راه سعادت نتافتیم .......... پیران ره به ما ننمودند راه راست
 
بالا