این مقاله به نقل از
یک پزشک هست. از دوست عزیز
sarukhan که این مقاله رو به بنده معرفی کردند تشکر میکنم.
به مناسبت بازنشستگی الکس فرگوسن: پیرمرد چشم و چراغ ما بود
۱۸ روز پیش زمانی که
منچستر یونایتد، با برد سه به دو در برابر آستون ویلا، برنده لیگ برتر انگلیس شد، کسی فکرش را نمیکرد که
سر الکس فرگوسن، به فکر بازنشستگی باشد، اما چند روز پیش فرگوسن اعلام بازنشستگی کرد، تا از این به بعد به تنها به عنوان یکی از مدیران و سفیر باشگاه فعالیت داشته باشد و
دیوید مویس جانشین او شود.
ما با تیمها و بازیکنها و مربیان فوتبالی که دوست داریم بزرگ میشویم و زندگی میکنیم. وقتی دفتر روزگار را ورق میزنیم، ناخودآگاه بردها و باختها و موفقیتها و ناکامیهای تیمهای مورد علاقهمان در کنار حوادث زندگیمان، جزئی از زندگی ما محسوب میشود، گویی وقتی تیممان میبرد، هالهای از افتخار و شخصیت به وجودمان اضافه میشود.
بنابراین کافی است که مهاجم تیممان گلی زیبا بزند، هافبکی تکلی جانانه در جدالی مردانه بزند، دروازهبازانی شیرجه برود، بازیکنی دیگر با پاسی زیرکانه، لایههای دفاعی حریف را محو کند و یا مربی تیممان در شطرنج فوتبال موفق شد، این جاست که میخواهیم با غرور سر بلند کنیم و کسی را گیر بیاوریم تا به او یادآوری کنیم: «این منم! کسی که از میان این همه تیم ، این تیم پر شر و شور را انتخاب کردهام، تیمی که فلسفه وجودیاش با شخصیت من همنوا است.»
گاهی تیم و بازیکنهای مورد علاقهمان میشوند مظهری از لایههای شخصیتی پنهان شده، شیطنتها و علایقی که در دنیای واقع هرگز بروز ندادهایم. پس شما ممکن است با همه محافظهکاری در کار و زندگیتان، یاغیگری و بیپروایی یک بازیکن را بپسندید و با اینکه جبر جغرافیایی گاه محو و رقیقتان کرده است، وقتی که گوشهای تیمتان را سبکبالانه در حال نفوذ و رخنه در دفاع دشمن میبینید، آرزو کنید که ای کاش خودتان همان آزادی را میداشتید.
برای ایرانیها حکایت عشقهای فوتبالی، بسی عجیب و غریبتر است، آنها معمولا یک تیم را در داخل و دستکم یک تیم را به عنوان سوگلی فرنگی از میان باشگاههای اروپایی انتخاب میکنند.
در این میان حکایت شیدایی آنهایی که بخشی از زندگی خود را در دهه شصت یا هفتاد گذارنده باشید، بسیار شورمندانهتر است، آنها خاطرات زیادی برای تعریف کردن دارند، آنها میتوانند سالهایی را برای شما تعریف کنند که جز دو مجله هفتگی و یک رادیو و چند دقیقه برنامه تلویزیونی راهی برای دنبال کردن بازیها و اخبار تیمهای مورد علاقهشان نداشتند.
عاشقی آنها، درست شبیه عاشقیهای عجیب و غریب ادبیات ما میماند، همان گونه که شخصیتهای اساطیری با خواندن جمال یار، ندیده، عاشق او میشدند، چه فصلهایی که از تیم اروپایی مورد علاقهمان تنها چند گل و چند دقیقه بازی میدیدیم، اما وقتی کیهان ورزشی یا دنیای ورزش در دست میگرفتیم، در ذهن بسیاری از گلها را شبیهسازی میکردیم و پیش خودمان تجسم میکردیم که بازی تیممان در لیگ قهرمانان اروپا، در چه جوی برگزار شده است.
وقتی به فوتبال اروپایی در دهه شصت خودمان فکر میکنم، ناخودآگاه به یاد همکلاسیهایی میافتم که مجموعهای از تصاویر بازیکنها و تیمها را که میان بستهبندی آدامسها قرار داده میشدند، جمعآوری میکردند، در اینترنت ندیدهام تا حالا کسی به این فکر افتاده باشد که مجموعه شخصیاش از این تصاویر را اسکن کند و آنلاین بگذارد. اما به یاد میآورم که همکلاسیهایم در دوره دبستان و راهنمایی برای خودشان نوعی مدیر نقل و انتقالات شده بودند، عکس ستارههای مشهور را محال بود بتوانی از دستشان دربیاوری، مگر به حکم معجزهای یا دادن عکس سه چهار بازیکن متوسط یا عکس ستارهای دیگر که نداشتند.
دوره دبیرستان من مقارن بود با زمان اوج فوتبال آث میلان و سه بازیکن هلندیاش، دورهای که مساوی گرفتن از میلان هم در حکم پیروزی محسوب میشد. آث میلان و ورزش و مردم روزهای یکشنبه و گزارشگری شفیع. زمانی که خبری از پخشهای زنده نبود و برای دیدن چند دقیقه از بازی تیم محبوبت باید مینشستی و دقایق طولانی گزارشهایی مثل ورزش همگانی را رصد میکردی، ورزش قهرمانی گویا در آن زمان حکم تابویی نصفه و نیمه را داشت، گویی تلویزیون از بازتاب قهرمانی به خصوص نوعی غربیاش زیاد خشنود نبود …
سال ۹۴، فکر میکنم دوم یا سوم دبیرستان بودم که آن فینال به یادماندنی بین میلان کاپلو و بارسلونای یوهان کرویف رخ داد، هنوز هم گل دیدنی ساویسویچ را که بعد از اشتباه میگوئل آنخل نادال درون دروازه آندونی زوبی زارتا نشست، از یاد نمیبرم. این مسابقه با تأخیر از تلویزیون بخش شد. یادم میآید که در آن بازی صرفا به خاطر لج و لجبازی با دو سه نفر از همکلاسیها طرفدار بارسلونا شده بودم!
در همین سال تلویزیون ایران برای نخستین بار در عمر ما، تصمیم گرفت که جام جهانی ۹۴ آمریکا را به صورت زنده پخش کند، چیزی که در وهله نخست برای ما باورکردنی نبود. سال بعد برای نخستین بار یک بازی فینال جام باشگاههای اروپا هم به صورت زنده پخش شد، اما در این سال میلان از آژاکس یک به هیچ باخت و دیگر آن شکوه سابق را نداشت.
با مقدمهای به این بلندی میرسیم به
حکایت منچستر، باید اعتراف کنم که منچستر بدون
فرگوسن را اصلا به یاد ندارم و در واقع وقتی خاطراتم را مرور میکنم اولین تصویری که از منچستر در ذهن من میآید پوستر و تصاویر رنگی مجله دنیای ورزش و تصاویری از ستارگان آن روزها مثل پل اینس، مارک هیوز و لی شارپ است. سالهایی که «شارپ» تبلیغ درج شده روی پیراهن منچستر بود. از همان زمان بود که منچستر شد، تیم اروپایی مورد علاقهام.
الکس فرگوسن در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۴۱ در «شیلدهال رود» به دنیا آمد، پدرش یک کمک قالبگیر در صنایع کشتیسازی بود. او به عنوان یک بازیکن آماتور فوتبال کارش را با «کویینز پارک» از شانزده سالگی شروع کرد. او در سال ۱۹۶۰ به «سنت جان استون» پیوست، اما در این باشگاه هم جایگاه پایداری پیدا نکرد، تا اینکه بعد از پیوستن به «دونفرملین» توانست برای نخستین بار به عنوان یک بازیکن حرفهای در سال ۱۹۶۴ جایگاه ثابتی پیدا کند.
فصل ۱۹۶۵ – ۱۹۶۶ در لیگ اسکاتلند، فصل موفقی برای فرگوسن جوان بود، او در این سال ۴۵ گل در ۵۱ مسابقه به ثمر رساند، چیزی که باعث شد با ۶۵ هزار پوند که در آن زمان رکوردی برای نقل و انتقال بین دو باشگاه اسکاتلندی بود به رنجرز بپیوندد.
اما در این باشگاه او حال و روز خوشی نداشت، حتی برادر فرگوسن تبعیض را در این عدم موفقیت مؤثر میدانست و حتی بعضیها اعتقاد داشتند که کاتولیک بود همسر فرگوسن -کتی- در این تبعیض عاملی بوده است!
فصل بعد فرگوسن میخواست به ناتینگهام فارست برود، اما همسرش مایل به نقل مکان به انگلیس نبود، به همین خاطر او در دو باشگاه اسکاتلندی فعالیت کرد تا اینکه در سال ۱۹۷۴ از فوتبال خداحافظی کرد. در ۳۲ سالگی او حرفه مربیگری را از باشگاه گمنام East Stirlingshire شروع کرد، این یک کار جانبی برای او بود و برای آن تنها ۴۰ پوند در هفته حقوق میگرفت!
اما سالهای موفق مربیگری او در اسکاتلند مربوط به مربیگری
آبردین بین سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۶ است که در این سالها او سه قهرمانی لیگ ، یک قهرمانی جام برندگان جام اروپا و ۴ قهرمانی جام حذفی اسکاتلند را کسب کرد.
سالهای بیخبریام از منچستر!
فرگوسن خیلی پیشتر از این زمان، یعنی زمانی که موفقیتهای او با منچستر در مجلات ورزشی ما برجسته شوند، در نوامبر سال ۱۹۸۶، از باشگاه آبردین به منچستر پیوسته بود. منچستر اولین بازی را تحت ***** او در مقابل آکسفورد یونایند باخته بود. در آن زمان هنوز لیگ برتر زاده نشده بود و لیگ جزیره در بالاترین سطح خود، مسابقات دسته یک نام داشت.
نخستین فصل منچستر تحت ***** فرگوسن خوب نبود و این باشگاه به مقامی بهتر از یازدهم دست پیدا نکرد. فصل بعد منچستر تا حدی بهتر بود و بین تیمهای بالای جدول بود. اما مجددا در فصل ۸۸-۸۹ منچستر یازدهم شد!
در فصل بعدی اگر موفقیت منچستر در جام حذفی در مقابل کریستال پالاس نبود، فرگوسن اخراج میشد، چرا که در مسابقات لیگ منچستر سیزدهم شده بود و تنها پنج امتیاز با تیمهایی که به دسته دوم سقوط کرده بودند، فاصله داشت.
با همین پیروزی بود که منچستر در فصل ۹۰ -۹۱ در جان برندگان جام یوفا شرکت کردم و در فینال و در شهر روتردام، بارسلونا را دو به یک برد، تا مبدل به نخستین باشگاه انگلیسی شود که از زمان فاجعه هیسل، یک جام اروپایی را میبرد. اما در همین فصل جایگاه منچستر در لیگ، مقام ششم بود و در جام حذفی و اتحادیه منچستر نتوانست قهرمان شود.
فصل ۹۱ – ۹۲ هم باشگاه بعد از لیدز دوم شد، اما برنده جام اتحادیه شد، در انتهای همین فصل یک بازیکن ۱۸ ساله منچستر نامزد بهترین بازیکن جوان سال شده بود، او کسی نبود جز
رایان گیگز!
اما سرانجام به فصل ۹۲-۹۲ میرسیم، زمانی که
اریک کانتونای افسانهای از لیدز به منچستر پیوست و باشگاه برای نخستین بار قهرمان جزیره شد،
در انتهای همین فصل بود که یک بازیکن ۲۲ ساله ایرلندی از ناتینگهام به باشگاه پویست، او
روی کین نام داشت!
فصل ۹۳- ۹۴ منچستر موفقتر بود، چون توانسته بود هم قهرمان لیگ برتر شود و هم قهرمان جام حذفی، در این فصل اریک کانتونا، ۲۵ گل به ثمر رساند بهترین بازیکن انگلیس شد. در همین زمان بود که برایان رابسون از باشگاه جدا شد و دیوید می به باشگاه پیوست.
سال ۹۴ – ۹۵ همه چیز تحت الشعاع درگیری اریک کانتونا با یک هودار باشگاه کریستال پالاس قرار گرفت، بعد از اینکه این تماشاگر به او دشنامهای نژادپرستانه داد، اریک کانتونا تاب نیاورد و با حرکات کنگفویی به سوی او حمله کرد، جریمه او پنج ماه محرومیت و ۱۲۰ ساعت شرکت اجباری در کارهای خیریه اجتماعی بود.
اریک کانتونا در قامت یک یاغی محبوب تظاهر کرده بود، جنگجویی غیور و کمحوصله برای منچستر. فرگوسن که سالهای مربیگری او نشان میدهد اصلا مربی بازیکنسالاری نیست و به محض مشاهده نخستین نشانههای ناسازگاری و یا اسیر حاشیه شدن بازیکنانش در فروش آنها تردید نمیکند، پشت و پناه کانتونا در این ماههای دشوار بود.
اریک کانتونا، در آن سالها بسیار محبوب بود، تکنیکاش، ژستش، یقه بالا زده پیراهنش را هنوز به یاد میآورم یا عکسالعملش بعد از آن گل فراموشنشدنی:
سال ۹۴ – ۹۵ را با ظهور بازیکنان آیندهداری مثل
گری نویل، دیوید بکهام و نیکی باتبه یاد میآوریم، در این بین دیوید بکهام یک ستاره بزرگ شد، گری نویل یک بازیکن معمولی اما مهم برای منچستر و نیکی بات هم یک ستاره آیندهدار که البته هیچگاه از یک حد متوسط فراتر نرفت.
در همین فصل بود که
اندی کول هم خریداری شد، اما فصل اصلا مطابق میل شاگردان فرگوسن نبود و آنها بدون حتی یک جام، فصل را به پایان بردند.
قبل از شروع فصل ۹۵- ۹۶، سه بازیکن بزرگ از باشگاه جدا شدند: پل اینس، اندری کانچلسکیس و مارک هیوز. همه فکر میکردند که باشگاه بازیکنانی را برای جانشین کردن آنها خواهد خرید، اما فرگوسن در رویهای متفاوت ترجیح داد که به بازیکنان جوانش اعتماد کند، بازیکنانی که نسل طلایی منچستر را ساختند: دیوید بکهام، گری نویل، فیلیپ نویل و نیکی بات!
خیلیها میگفتند که با این «بچهها» نمیشود به جایی رسید، اما منچستر در این فصل با بردن لیگ برتر و جام حدفی، منتقدان را ساکت کرد. در این سال اریک کانتونا کاپیتان تیم بود و ۱۹ گل به ثمر رساند.
فرگوسن با این قهرمانی رویهای منحصر به فرد را در بین باشگاهها درجه یک اروپا شروع کرده بود، اینکه میشود به بازیکنان جوان اعتماد کرد و بعد از چند فصل از آنها ستاره ساخت، رویهای که تا آخرین سال مربیگری هم به آن پایبند بود.
تصور میکنید اگر کس دیگری بود به رافائل، فیل جونز، جانی اوانز، مایکل کریگ (در تیم فعلی) در یک باشگاه بزرگ این همه میدان میداد؟ خریدهای منچستر سیتی و چلسی را مقایسه کنید با خریدهای همیشه مقتصدانه منچستر!
فصل ۹۶ – ۹۷، منچستر باز قهرمان جزیره شد، این بار چهره شاخص منچستر یک نروژی جوان به نام
اله گونار سولشار بود که ۱۹ گل برای باشگاه زد، در جام باشگاههای اروپا هم وضعیت خوب بود، اما در نیمه نهایی باشگاه به دورتموند خورد، دورتموند منچستر را حذف کرد و در فینال هم پیروز شد تا قهرمان آن سال باشگاههای اروپا شود، فینالی که به دلایلی از تلویزیون پخش نشد و چند ماه بعد بی سر و صدا شاهد آن بودیم!
خبری بسیار ناراحتکننده و باورنکردنی در انتهای این فصل این بود که اریک کانتونا چند روزی قبل از ۳۱ سالگیاش، اعلام کرد که قصد بازنشستگی از دنیای فوتبال را دارد، کاری که او نهایی کرد، باشگاه
تدی شرینگهام را برای جانشین کرد او خرید. اما شرینگهام کجا و کانتونا کجا!
فصل ۹۷ – ۹۸ باشگاه هیچ جامی نبرد و بعد از این فصل بود که منچستر بازیکنانی مثل
یاپ استام -دفاع هلندی- و
دوایت یورک را خرید. در همین زمان دو بازیکن باسابقه از باشگاه جدا شدند: گری پالیستر و برایان مککلیر.
دوایت یورک با اندی کول برای دو سه سال یک زوج سیاه فراموشنشدنی ساختند، یاپ استام هم یک دفاع سختگیر هراسانگیز بود!
سال طلایی منچستر
میرسیم به فصل ۹۸ – ۹۹ سال طلایی منچستر!
سالی که در آن منچستر قهرمان لیگ برتر، جام حذفی و جام باشگاههای اروپا شد.
هنوز هم گل دیدنی گیگز در وقت اضافی مسابقه نیمه نهایی جام حذفی را مقابل آرسنال از یاد نمیبریم، زمانی که او از نیمه زمین شروع به حرکت کرد و با پشت سر گذاشتن انبوهی از بازیکنها، گل برتری را به ثمر رساند. (
ببینید)
آن سال، سال اوج بکهام با سانترهای طلاییاش بود، مسابقه نیمهنهایی منچستر -یوونتوس هم فراموشنشدنی است، جایی که منچستر با پیروزی دشوار بر یوونتوس در ایتالیا توانست به فینال راه پیدا کند.
و چه فینال درماتیک و فراموشنشدنیای مقابل بایرن مونیخ!
فصل ۱۹۹۹ – ۲۰۰۰ و ۲۰۰۰ – ۲۰۰۱ هم منچستر قهرمان باشگاههای انگلیس شد. در همین زمان بود که سر و کله
رود ون نیستلروی و
خوان سباستین ورون آرژانتینی هم پیدا شد.
در این دو فصل باشگاه در دو نیمه نهایی مغلوب رئال مادرید و بایرن مونیخ شد.
هنوز خاطره شکست ناراحتکننده منچستر در خانه مقابل رئال مادرید را در این فصل فراموش نمیکنم و آن دریبل دیدنی مک منمن را.
کم آوردن منچستر در جام باشگاهها اروپا مقابل ستارگان فوتبال چیزی بود که سالهای بعد هم به صورت مکرر اتفاق افتاد. به نظر میرسید که باشگاه در برهههای حساس مقابل بازیکنان شاخص و تکنیکی حریف توان ایستادگی را ندارد. اما این مطلب گویا نظر فرگوسن را عوض نکرد، گویا حوصله سر و کله زدن با ستارگانی که خود را تافته جدا بافته دنیای فوتبال میدانند، ندارد، البته شاید هم سیاست کلی سران باشگاه خرید بازیکنان گرانقیمت نبوده است، گلیزرها در این سالها در چند نوبت با تعلل باعث شدند که فرگوسن نتواند بعضی از بازیکنان مورد علاقهاش را بخرد.
سال ۲۰۰۱ – ۲۰۰۲ سال ناراحتکنندهای بود، باشگاه در جام باشگاههای اروپا توسط بایر لور کوزن حذف شد و در لیگ هم سوم شد.
در همین زمان بود که الکس فرگوسن تصمیم به بازنشستگی گرفت، اما خیلی زود از این تصمیم منصرف شد. در تعطیلات بین دو فصل باشگاه ریو فردیناند را خرید.
در فصل ۲۰۰۲ – ۲۰۰۳ در حالی که در یک بازه زمانی باشگاه هشت امتیاز از آرسنال عقبتر بود، توانست قهرمان لیگ شود.
اما در همین زمان بکهام بعد از اختلاف با فرگوسن، به رئال مادرید پیوست. شایع بود که فرگوسن در رختکن بعد از یکی از باختهای تیم چیزی را سمت بکهام پرتاب کرده است که باعث شکافتن ابروی او شده است.
در این سال منچستر در نیمهنهایی از رئال در مجموع دو بازی رفت و برگشت شکست خورد، آنها بازی رفت را در مادرید سه به یک باخته بودند، در بازی برگشت در حالی که بکهام تنها به عنوان یک بازیکن ذخیره وارد میدان شد، آنها ۴ به ۳ بردند، یک گل را هم بکهام از روی ضربه کاشته زد، اما این برد باعث صعود آنها نشد.
این بازی را هم فراموش نمیکنم، این بازی را در دوره خدمت سربازی تماشا میکردم، یادم میآید که در محل اقامت یک پی سی داشتم و برق مرتب قطع میشد و هر بار برای بالا آمدن سیستم باید مدتی صبر میکردم، خلاصه اینکه استرس زیادی در آن بازی تحمل کردم!
فصل بعدی باشگاه جانشین جوانی برای بکهام یافته بود،
کریستیانو رونالدو. او بازیکن آیندهداری به نظر میرسید، اما در فصل اول حضور در حین دریبلهای بیپایانش به نظر میرسید که گاهی آشفته میشود و پاهایش به هم گیر میکند!
در فصل ۲۰۰۳ – ۲۰۰۴ منچستر گرچه قهرمان جام حذفی شد، اما در لیگ سوم شد.
قبل از فصل ۲۰۰۴ – ۲۰۰۵ بود که باشگاه
وین رونی ۱۹ ساله را از اورتون خرید. اما در این فصل باشگاه موفق نبود.
سال ۲۰۰۵، سال ورود مالکان آمریکایی باشگله -
گلیزرها- بود، مالکانی که طرفداران منچستر دل خوشی از آنها ندارند، آنها سهام غالب باشگاه را با مبلغ ۸۰۰ میلیون دلار خریدند.
در این سال منچستر بدترین عملکرد را در جام باشگاههای اروپا داشت و اصلا از گروه خودش هم بالا نیامد. در نوامبر سال ۹۵، روی کین باشگاه را ترک کرد. در ژانویه
ویدیچ و
اورا به تیم پیوسند، اما باشگاه با هشت امتیاز اختلاف در لیگ دوم شد.
در فصل ۲۰۰۶ – ۲۰۰۷، منچستر گرچه توانسته به صورت کوبندهای در دو مسابقه رفت و برگشت، بر رم غلبه کند، اما از آث میلان در نیمهنهایی شکست خورد، منچستر اما در لیگ جزیره اول شد.
در فصل بعدی منچستر بعد از حذف کردن بارسلونا در مسکو در نخستین دیدار فینال جام باشگاههای اروپا که به صورت تمامانگلیسی برگزار شد، با بردن چلسی در ضربان پنالتی قهرمان شد.
این دومین قهرمانی منچستر در این جام تحت ***** فرگوسن بود.
فصل ۲۰۰۸ – ۲۰۰۹ گرچه باشگاه در فینال جام باشگاههای اروپا مغلوب بارسلونا شد، اما توانست باز هم قهرمان جزیره شود، این برای دومین بار بود که منچستر سه سال پیاپی قهرمان انگلیس میشد. مجموع قهرمانیهای منچستر در لیگ انگلیس حالا دیگر به عدد ۱۸ رسیده بود، آنها توانسته بودند با لیورپول مساوی کنند!
در تابستان رونالدو باشگاه را ترک کرد و به رئال پیوست، فصل ۲۰۰۹ – ۲۰۱۰ منچستر در نیمهنهایی جام باشگاههای اروپا به حکم گل زده کمتر در خانه حریف، مغلوب بایرن مونیخ در نیمهنهایی شد و در لیگ انگلیس هم دوم شد.
تابستان بعدی آنها با یک بازیکن جوان به نام
خاویر هرناندز قرارداد امضاء کردند.
فصل ۲۰۰۱ – ۲۰۰۲، قصل موفقی برای منچستر بود، چرا که آنها با کسب نوزدهمین قهرمانی لیگ، رکورد لیورپول را شکستند
اما در فینال برای دومین بار مغلوب بارسلونای پپ گواردیولا شدند و ما هنوز شوق و اضطراب پیرمرد را فراموش نمیکنیم، و آن صحنهای که با خودمان فکر میکردیم چرا باید فوتبال گاهی اینقدر بیرحم باشد و هر مسابقه یک برنده داشته باشد!
۲۰۱۱ – ۲۰۱۲ در مرحله گروهی منچستر با باخت در مقابل بازل حذف شد و به ناچار در جام یوفا مبارزه کرد که در آنجا هم به جایی نرسید.
و سرانجام در فصل ۲۰۱۲ – ۲۰۱۳، منچستر گرچه توسط رئال مادرید در جام باشگاههای اروپا مغلوب شد و نتوانست به نیمهنهایی راه پیدا کند، اما توانست به بیستمین قهرمانی خود در لیگ انگلیس برسد.
فرگوسن در حالی منچستر را ترک میکند که ۱۴۹۸ بازی منچستر را مربیگری کرده است و در ۸۹۴ بازی پیروز بوده است، او در دوران مربیگری حرفهای مجموعا در ۲۱۵۳ بازی مربی بوده است.
اما این فقط اعداد و آمار نیستند که او را متمایز و برتر میکنند، چیزی که او را متمایز میکند کار با چندین نسل از بازیکنان فوتبال، ستاره ساختن از بازیکنان جوان است.
بازیکنانی مثل پل اینس، یاپ استام، دوایت یورک، دیوید بکهام، رود ون نیتسلروی بازیکنان بزرگی بودند که با او اختلاف پیدا کردند و مجبور به ترک باشگاه شدند، اما در عین حال که او پشت و پناه بسیاری از بازیکنان جوان بود.
به لیست ستارههایی که روزی شاگرد او بودهاند نگاه کنید: کانچلسکیس، اشمایکل، بکهام، کانتونا، دنیس اروین، سولشار، گیگز، اندی کول، نیستلروی، وین رونی، کریس رونالدو …فرگوسن به تنهایی یک تاریخ است و مگر ممکن است در گستره تاریخ فردی با اشخاص دیگر اختلاف پیدا نکند؟
از رایان گیگز گرفته تا خاویر هرناندز در این روزها، همه افتخار میکنند که روزی شاگرد او بودهاند.
از دید فنی، فرگوسن مربی موفق لیگها و مربی گاه ناکام بازیهای بزرگ اروپایی بود. گرچه علت بسیاری از ناکامیها منچستر در بازیهای بزرگ اروپایی را میشود کیفیت نازل بازیکنان این تیم در مقابل ستارههای تیمهای بزرگی مثل بارسلونا یا رئال دانست. مربیهای این تیمها بزرگ هر دو سه سال آمدند و رفتند، اما کسی که ماند، رشد کرد و نسلهای متعدد را بالاند فرگوسن بود.
همه تیکی تاکا را زاده پپ گواردیولا و بارسلونای او میدانند،اما سالها قبل از پپ و بارسلونا این منچستر بود که با بازیکنانی معمولیتر، سیستم کنترل بازی و دستیابی به گل با پاسهای مکرر، سریع و هدفدار را ابداع کرد، تیکی تاکای فرگوسن گرچه به اوج بارسا نرسید، اما این خوبی را داشت که انعطافپذیرتر بود.
از دید اخلاقی فرگوسن جزو مربیهای نسبتا بیحاشیه و باوقار فوتبال بود، دانش و وقار او تا حدی بود که حتی مربیانی مثل مورینیو که ید طولایی در جنگ روانی دارند، هیچگاه به خود اجازه بیاحترامی به او را ندادهاند.
آیا منچستر با مویس موفق میشود، آیا ما میتوانیم به جای فرگوسن، آن سبک آدامس جویدن و آن حساسیتها و نکتهبینیهایش، مربی دیگری را در منچستر تحمل کنیم؟
دلمان برای فرگوسن، آن نگرانیهایش، آن شوق همیشگیاش برای برد و قهرمانی، آن خوشحالیهایش حتی بعد از یک گل به تیمی ته جدولی جدا تنگ میشود، او که با وجود کهنسال شدن در سرما و گرما کنار تیم بود.
در این سالها برای طرفداران منچستر، فرگوسن در حکم عضو مجازی خانواده بوده است، ما در این سالها بارها تلویزیونهایمان را عوض کردهایم، از تلویزیونهای رنگی با فناوری نازل رسیدیم به مانتیورها و LEDهای بزرگ، از دنبال کردن اخبار با مجله دنیای ورزش رسیدیم، به دنبال کردن فوتبال از طریق اینترنت و سایتهای ورزشی و اپلیکیشنهای ورزشی، زمانی گلهای تیم مورد علاقهام را روی نوار VHS ضبط میکردم، هنوز هم مسابقه فینال سال ۹۹ بین منچستر و بایرن مونیخ رو روی یکی از VHSها دارم، اما حالا میشود روز بعد از یک بازی گلهای هر بازی را روی یوتیوب پیدا کرد. زمانی بازیهای منچستر در جو دوستداشتنی خوابگاههای دانشجویی میدیدم و در آنجا سر به سر هم میگذاشتیم و حالا زمان دیدن فوتبالها، در شبکههای اجتماعی با هم بحث و جدل میکنیم.
من حتی زمانی را به یاد میآورم که بازیها منچستر را با یک رادیوی ساده روی موج کوتاه از بخش جهانی رادیوی بی بی سی دنبال میکردم و چقدر برایم لذتبخش بود که ساعتها قبل از اعلام نتایج بازی منچستر در رسانههای خودمان، با گزارشی هیجانانگیز بازی را با صدای گزارشگر اصلی میشنوم!
ما همراه فرگوسن و بازیکنان فوتبال مسن شدیم، همان گونه که گیگز از جوان اول فوتبال منچستر تبدیل شد به یک بازیکن در آستانه بازنشستگی، ما هم سالهای عمرمان سپری شد.
در همه این سالها فرگوسن یک جزء همیشگی نامحسوس در زندگی ما بود. فرگوسن میرود، اما مسلما مثل ستارههای فوتبال ما فراموش نمیشود و مورد بیلطفی قرار نمیگیرد. او به عنوان یک مدیر و سفیر ورزشی در کنار باشگاه خواهد بود و مجسمه او همیشه از آن بالا بر
تئاتر رؤیاها نظاره خواهد کرد.
اینم ادرس اصلی مقاله در سایت یک پزشک :
به مناسبت بازنشستگی الکس فرگوسن: پیرمرد چشم و چراغ ما بود | یک پزشک
از نگارنده این مطلب هم صمیمانه تشکر میکنم.