سید:
خیلی انتظار کشیدم که بازم بیای
باز برای بدرقه ام با اون لباس گلدار
و دلخوشم کنی به یک روغ مصلحتی
که بازم میش هبیام برای دیدارت
ولی چه فایده که خوابت عجیب سنگین بود
صدای خاطره هامون که نکرد بیدارت
میگن روزه گرفتی و دیگه غزل نمینوشی
بمونه این آخرین غزلم برای افطارت
شکسته میرم و خاطرات سرد تو رو
به یادگار میبرم امشب خدانگهدارت
آرام:
تو که بی وفا بودی.چی کار میکردم خوب
حامد: شب خوش داداشی.برو لالا.ما هم کم کم باید بریم
محمود: این ها درد و دله.اسپم کجا بود.ما داریم این جا به پایان دنیا میرسیم.همون جایی که زمین و آسمون به هم میرسه
پ.ن: پرت رو آتیش زدند پیدات شدا
هورسا: خواهر گرامی و عزیزم.ممنونم از لطفت.ایشالا همین طور باشه که میگی
امیر:
تو بودی که مدام به این سید دردانه ی ما میگفتی عشقم.عجیجم.یادت رفته
پ.ن: سید میبینی به کی دل بسته بودی