-
پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است
گپ و گفتگوی طرفداران عکس و عکاسی!
- شروع کننده موضوع lilyrose
- تاریخ شروع
نرگس خاتون
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 5 دسامبر 2012
- نوشته‌ها
- 6
- لایک‌ها
- 4
سلام میشه عکس از بازیگر های معرف گذاشت؟
:happy:
:happy:
- تاریخ عضویت
- 26 جولای 2007
- نوشته‌ها
- 6,356
- لایک‌ها
- 5,482
hossein137
مدیر بازنشسته
سلام
والا این طور که بوش میاد کیکاووس جان من که حوصله ی این کارها رو ندارم.ولی اگه کسی باشه که این مسئولیت رو به عهده بگیره شاید دوباره پا بگیره مسابقه
aseman abi
Registered User
- تاریخ عضویت
- 3 دسامبر 2012
- نوشته‌ها
- 266
- لایک‌ها
- 178
ما اومدیم برنده شیم مسابفه جم شد؟
hossein137
مدیر بازنشسته
من منظورم مسابقه ی عکاسی بودها.با اون مسابقه های بخش عکاسی اشتباه نگیرید
unknown boy
Registered User
- تاریخ عضویت
- 1 جولای 2011
- نوشته‌ها
- 1,019
- لایک‌ها
- 918
دوران کودکی
unknown boy
Registered User
- تاریخ عضویت
- 1 جولای 2011
- نوشته‌ها
- 1,019
- لایک‌ها
- 918
زگهواره تا گور دانش بجو
تصویری از آخرین لحظات حیات پرفسور حسابی
تصویری از آخرین لحظات حیات پرفسور حسابی
unknown boy
Registered User
- تاریخ عضویت
- 1 جولای 2011
- نوشته‌ها
- 1,019
- لایک‌ها
- 918
Hatfield House Old Palace 2007
Electro SYyle
Registered User
هر کی اهل عکسای دینامکو فوتبالیه یه نگاه به این بندازه :happy:...
http://forum.persiantools.com/t347599.html
http://forum.persiantools.com/t347599.html
Hamid2day
مدیر ارشد بازنشسته
این مصاحبه را من از آقای تاجیک گرفتم
ایشون یکی از عکاسان حرفه ای کشور هستن
گفتگو با یک عکاس محمد تاجیک - شهریاریها
ایشون یکی از عکاسان حرفه ای کشور هستن
گفتگو با یک عکاس محمد تاجیک - شهریاریها
hossein137
مدیر بازنشسته
امشب دوست داشتم کمی حرف بزنم.اما انگار جایی برای تلپ شدن نبود.مجبور شدم به خونه های قدیمی/کافه های قدمی که هنوز هم تعدادشون از تعداد انگشت هام کمترند سر بزنم.و یادم افتاد روزهایی رو این جا سپری کردم.یادم افتاد که بعضی وقت ها حرف میزدیم.میخندیدیم.ناراحت میشدیم
بارون میاد.من عادت ندارم همراه خودم چتر ببرم.برای همین همیشه وقتی بارون میاد خیس خیس میشم.شاید فضای دراماتیکی داشته باشه اما فکر میکنم کمی هم باید به فکر بدنم باشم.برای همین در این جا رو باز دیدم و گفتم شاید سایه بانی بهتر از این جا پیدا نشه.
به این یکی دو سال که توجه میکنم میبینم شاید بهتر بود کم سر و صداتر این طرف و اون طرف میرفتم.شاید بهتر بود ناشناس تر باشم تا راحت تر حرف بزنم.راحت تر فکر کنم و راحت تر از بقیه خوشم بیاد یا بدم بیاد.
به رابطه ی یک پسر حدود 35 ساله با پدرش که بالای 60 سال سن داره توجه کردید؟ ممکنه پیرمرد بعضی اوقات بخواد جوونی کنه و یه کارهایی رو بر خلاف قواعد پیری و قوانین خودش انجام بده.ممکنه دلش بخواد یه دفعه که تو پارک نشسته جلوی چند تا بچه یا جوون دیگه دعوا کنه.فحش بده.برقصه.
ولی پسرش و سن و سالش همیشه باعث میشند که این کارها رو انجام نده.باعث میشند که بعضی حرف ها رو نزنه.بعضی کارها رو نتونه بکنه و این یعنی محدودیت.
این چند مدتی که گفت و گو آزاد بسته شده من هم انگار حال و روز همون پیرمرد های محدود رو دارم.نمیتونم هر حرفی رو بزنم.بقیه به دید یک خاطره بهم نگاه میکنند.بعضی ها بهم پی ام میدند و میپرسند اون جا باز نمیشه؟ میگند یوزرت ما رو یاد اون جا می اندازه.میگند چرا این طور شد.
و تو که باید مثل پیرمرد ها آینده نگر و منطقی عمل کنی.نباید حرف نا به جایی بزنی.نباید وجه خودت و بقیه رو خراب کنی.نباید اعتراضت رو جلوی بقیه ی یوزرها عنوان کنی.
اولش فکر میکردم با بازنشسته شدن.این حالات هم از بین میره و راحت تر به بقیه ی امورم میرسم.راحت تر حرف میزنم.ولی بعد دیدم نمیشه.مشکل از ریشه است و من به شدت از یوزر دوم بدم میاد.
اصلا" شاید همین گفت و گو آزاد هم بهانه باشه.مهم الانه که من خیس شدم و دارم چرند میگم.و شاید فردایی که من یا کس دیگری مجبور باشه این جای پاهای گلی رو پاک کنه.قطرات ابی که رو زمین ریخته رو پاک کنه.و از من قول بگیره دیگه از این حرفا نزم
خواهش میکنم لایک نکنید.
بارون میاد.من عادت ندارم همراه خودم چتر ببرم.برای همین همیشه وقتی بارون میاد خیس خیس میشم.شاید فضای دراماتیکی داشته باشه اما فکر میکنم کمی هم باید به فکر بدنم باشم.برای همین در این جا رو باز دیدم و گفتم شاید سایه بانی بهتر از این جا پیدا نشه.
به این یکی دو سال که توجه میکنم میبینم شاید بهتر بود کم سر و صداتر این طرف و اون طرف میرفتم.شاید بهتر بود ناشناس تر باشم تا راحت تر حرف بزنم.راحت تر فکر کنم و راحت تر از بقیه خوشم بیاد یا بدم بیاد.
به رابطه ی یک پسر حدود 35 ساله با پدرش که بالای 60 سال سن داره توجه کردید؟ ممکنه پیرمرد بعضی اوقات بخواد جوونی کنه و یه کارهایی رو بر خلاف قواعد پیری و قوانین خودش انجام بده.ممکنه دلش بخواد یه دفعه که تو پارک نشسته جلوی چند تا بچه یا جوون دیگه دعوا کنه.فحش بده.برقصه.
ولی پسرش و سن و سالش همیشه باعث میشند که این کارها رو انجام نده.باعث میشند که بعضی حرف ها رو نزنه.بعضی کارها رو نتونه بکنه و این یعنی محدودیت.
این چند مدتی که گفت و گو آزاد بسته شده من هم انگار حال و روز همون پیرمرد های محدود رو دارم.نمیتونم هر حرفی رو بزنم.بقیه به دید یک خاطره بهم نگاه میکنند.بعضی ها بهم پی ام میدند و میپرسند اون جا باز نمیشه؟ میگند یوزرت ما رو یاد اون جا می اندازه.میگند چرا این طور شد.
و تو که باید مثل پیرمرد ها آینده نگر و منطقی عمل کنی.نباید حرف نا به جایی بزنی.نباید وجه خودت و بقیه رو خراب کنی.نباید اعتراضت رو جلوی بقیه ی یوزرها عنوان کنی.
اولش فکر میکردم با بازنشسته شدن.این حالات هم از بین میره و راحت تر به بقیه ی امورم میرسم.راحت تر حرف میزنم.ولی بعد دیدم نمیشه.مشکل از ریشه است و من به شدت از یوزر دوم بدم میاد.
اصلا" شاید همین گفت و گو آزاد هم بهانه باشه.مهم الانه که من خیس شدم و دارم چرند میگم.و شاید فردایی که من یا کس دیگری مجبور باشه این جای پاهای گلی رو پاک کنه.قطرات ابی که رو زمین ریخته رو پاک کنه.و از من قول بگیره دیگه از این حرفا نزم
خواهش میکنم لایک نکنید.
- Saman -
Registered User
- تاریخ عضویت
- 3 دسامبر 2007
- نوشته‌ها
- 317
- لایک‌ها
- 761
درود دوباره!
حسين جان! خواستم لايك بزنم، اما كار نكرد! خب مهم نيست...
من هم دلم گرفته، هم از خودم، هم از كسي، هم از روزگار...اين دل تنگي توي چند وقت گذشته، خيلي بيشتر شده و من ديگه كلافه شدم...كاري هم از پيش نمي تونم برم...فقط اميدوارم به ياري خدا همه چيز رو براه بشه. فقط همين و بس!
يكي از پديده هاي خارق العاده طبيعي در پارك جنگلي يوسيمتي Moonbow هست، شايد براي شما جالب باشه كه بدونيد كه در طول مدت شب در بعضي آبشارهاي اين پارك، شاهد اين پديده هستيم، يعني ديدن رنگين كمان در شب! البته به شرطي كه قرص ماه كامل باشه كه نور كافي براي بوجود اومدن رنگين كمان ايجاد كنه و آبشار آب كافي داشته باشه و هم شما در موقعيت و زمان مناسب قرار بگيريد.
سخن ها ديگر به نظر كافي نيستند، هر چند كه هميشه نا كافي بودند.
حسين جان! خواستم لايك بزنم، اما كار نكرد! خب مهم نيست...
من هم دلم گرفته، هم از خودم، هم از كسي، هم از روزگار...اين دل تنگي توي چند وقت گذشته، خيلي بيشتر شده و من ديگه كلافه شدم...كاري هم از پيش نمي تونم برم...فقط اميدوارم به ياري خدا همه چيز رو براه بشه. فقط همين و بس!
يكي از پديده هاي خارق العاده طبيعي در پارك جنگلي يوسيمتي Moonbow هست، شايد براي شما جالب باشه كه بدونيد كه در طول مدت شب در بعضي آبشارهاي اين پارك، شاهد اين پديده هستيم، يعني ديدن رنگين كمان در شب! البته به شرطي كه قرص ماه كامل باشه كه نور كافي براي بوجود اومدن رنگين كمان ايجاد كنه و آبشار آب كافي داشته باشه و هم شما در موقعيت و زمان مناسب قرار بگيريد.
سخن ها ديگر به نظر كافي نيستند، هر چند كه هميشه نا كافي بودند.