استاد متنی رو میخوندم یاد شما و دوره دشواری کنونیتون افتادم
"ظاهرا وقتی عقاب سنش از نیمه می گذره ، چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگه نمی تونن شکار رو بگیرن و نگه دارن؛ نوک بلند و تیزش تاب دار و کند میشه ؛ شهبال ها هم بر اثر ضخیم شدن پرها ، به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار میشه...
درست توی این موقعیت ؛ عقاب تنها دو گزینه در پیش رو داره: یا باید بمیره ، یا آن که یک روزه ی دردناک و طولانی(که کم از مرگ و پرپر شدن نداره) بگیره ...
برای گذراندن این روزه ، عقاب باید به نوک یک قله بره
اون جاست که عقاب باید نوکش رو اون قدر به سنگ بکوبه که از جا کنده بشه از این به بعد دیگه عقاب تا مدتها نمی تونه چیزی بخوره یا صدایی داشته باشه ، در نتیجه سکوت آسمان رو فرا می گیره...
بعدش هم باید پرهای قدیمی اش رو بکنه و خودش رو به عبارتی پرپر کنه ؛ دست آخر هم چنگال هاش که یک وقتی تا قلب شکار فرو می رفت رو بکنه ...
از این جاست که عملا دوره روزه ی عقاب شروع می شه ! عقاب می بایست صبر کنه تا نوک تازه ای به جای نوک کهنه اش رشد کنه و پر و چنگال هاش را از نو در بیاره.
سرانجام پس از گذر از این دوره ، عقاب پروازی را که تولد دوباره نام داره آغاز می کنه و 30 سال دیگه هم زندگی خواهد کرد ."