یه شب کل خونواده دور هم جمع شده بودیم داشتیم تلویزیون میدیدیم
که یهو یه بچه رو نشون داد که پستونک دهنش بود، بابام یهو زد زیر خنده! گفتم چرا میخندى؟
گفت یاد بچگیات افتادم، هر وقت گریه مى کردى، شست پامو مى کردم تو حلقت
چون شور بود خوشت میومد ، ساکت میشدى !
===========
۱مامان بزرگ جیگر دارم بعضی وقتا که میاد خونه ما بابام شبا چراغ دستشویی رو روشن میذاره
تا شبا مامان بزرگم راه رفتن به دستشویی رو گم نکنه
۱بار نصف شب بود من خوابم نبرده بود دیدم مامان بزرگم بیدارشد رفت طرف دستشویی
چراغ دستشویی رو خاموش کرد رفت تو!!!
بعد از اینکه در اومد چراغو روشن کرد بعد رفت خوابید…
تا صبح ۱۰ بار رفتم دستشویی از بس خندیدم
===========
دقت کردین میری زیربارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی که یه قطره بارون بره تودهنت،نمیره…
حالا داری بایکی صحبت میکنی،یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت
==================\
تو ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﯾﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﻡ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ؟؟؟
ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺧﺸﺘﻢ :|
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ!