شامپو خریدم بیست هزار تومن ریختمش تو ظرف داروگر خمره ای که بقیه نفهمن ازش استفاده نکنن !!
فرداش اومدم برم حموم دیدم ظرفش خالیه !!!! داد زدم کی اینو زده به سرش ؟؟
بابام اومد یه دونه زد تو سرم گفت : آخه گدا سگ اینو میزنه سرش !! شامپوت خوراک ماشین شستن بود برو ببین ماشین چه برقی میزنه
.
=================
یارو اومده تو پیج سهراب سپهری پست گذاشته:
“آقای سپهری من عاشق شما و شعراتونم شب ها با شعرهای شما
و چشم خیس به خواب میروم، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید…”
حالا تا اینجاش اشکال نداره ، دو روز بعدش کامنت گذاشته زیر پست خودش که:
…” آقای سپهری تورو خدااااااااااا جواب مرا بدهید حتی یک سلام
===
مامان با بابام چند شب پیش با هم دعواشون شد مامانم قهر کرد رفت خونه مامانش اینا
بابام گفت به جهنم خودم به تنهایی زندگی میکنم
بعد از چند شب که کلی ظرف نشسته تو کابینت جمع شد دستا رو زد بالا ظرفا رو بشوره دیدم زیر لب داره غر میزنه و میگه اینم شد زن ببین این قابلمه ها چقدر جرم گرفته سیاه شده
صدام زد اهای دختر بیا ببین انقدر ساییدم این قابلمه ببین چه برقی میزنه کیف کن برو برا مامانت تعریف کن
رفتم نگاه کردم دیدم همه قابلمه های تفلون مامانم رو با سیم ظرف شویی به قدری ساییده که سفید شده
فقط اب دهنم رو قورت دادم
و اماده جنگی عظیم شدم .