• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

ツ ツ لــبخنـــد بـــرای ثانیــــه ای . . . ^_^

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پسر داییم دانشجوی ترم ۱ پزشکیه
سر شام مامانش سی تی اسکن سرشو آورد بهش داد
گفت مامان یه نگاه به این بنداز، اینم گرفت جلو نور درجا گفت وااااااااای!
زنداییم رنگش پرید گفت چیه؟
گفت دور اون قسمت از مغزت که مربوط به آشپزی میشه رو جلبک گرفته!
داییم همچین زد پس سرش همونم که تو یه ترم خونده بود از سرش پرید!


============
این دستگاه فشار خون مچیا از یخچالم برا خونه واجبتره!
میشه باهاشون چند ساعت مهمونارو سرگرم کرد!
حتی میشه شام هم نداد به بهانه فشار بالا…!!




به بعضیام باید گفت : عزیزم بی شعوریت ذاتـیه یــا خودتم در این راستا تلاش میکنی؟! :/ :|

 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ ﻻﯾﯽ ﺑﺎﺯﯼ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻨﺠﺮ
ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ 5-6 ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻪ ﻣﻘﺼﺮ
ﺑﻮﺩﻩ !
ﻣﯿﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﻠﻮﻍ ﭘﻠﻮﻍ ﺷﺪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪﻡ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﻼﻧﺘﺮﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗــــــــﺎ ﻣﺎﺷﯿﻨﻤﻮ
ﺩﺯﺩﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﻤﻮ ﺑﺮﺩﻥ :)) ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻮﻭﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﯼ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺘﻮﻥ ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ
ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺯﺩ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﺣﺎﺩﺛﻪ :))
ﺷﻤﺎﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﻧﮕﯿﺮﯾﻨــــــــــﺎ !!
--------------------------------------------


آقای مجری: این سشوار من کجاست!؟
بچه ها: سشوار!؟
آقای مجری: بابا سشوار...مگه نمیدونید سشوار چیه!؟ اون چیزی که باهاش سرمونو خشک میکنیم
کلاه قرمزی: حوله...
آقای مجری: حوله نه, اونی که باد میزنه
پسرعمه: پنکه...
آقای مجری: پنکه نه, باد شدید میزنه
ببعی: کولر
آقای مجری: ای بابا! باد میزنه, داغه
کلاه قرمزی: اطو اطو
فامیل دور: اجاق اجاق...
آقای مجری: بابا سشوار نشنیدید تا حالا!؟
فامیل دور: یه راهنمایی میشه بکنید آقای مجری؟ تو جیب جا میشه!؟
آقای مجری: ببینید سشوار...اینیکه تو حموم بود من میزدم به سرم
بچه ها: شامپو شامپو
آقای مجری: شامپو نه
فامیل دور: شما ریف میزنید به سرتون!؟
آقای مجری: من اون سشوار و میخوام...اون سشوار کجاست!؟
فامیل دور: سشوار بعید میدونم تو خونه داشته باشیم, فوقش یه شوار که اونم اینجا نداریم.ما تو دور یه نفر و داشتیم که یه شوار داشت بعد اون شوارش فوت کرد یه شوار دیگه گرفت شد 2شوار...سشوار دیگه نشنیده بودیم
آقای مجری: چرا خودتونو میزنید به اون راه!؟سشوار همونی که میگیریم سرمونو باهاش خشک میکنیم
فامیل دور: بیگودی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
شیوه ی مخ زدن در کشورهای مختلف


شیوه ی مخ زدن در کشورهای مختلف
فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!
ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!
انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس … پیس پیس …
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس … پیییییییییییییس …
ســــــــوووووووو … ســــــــــوووو …
ســــــــــــس … ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس …
پــــــــِـخخخخخخخخخ … چِــخـــــــــــــــه …
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!:rolleyes:

============
رفتم مهمونی سبزی پلو درست کرده بودن با کوکوسبزی! بعدم یه بند غر میزدن که چرا سبزی خوردن نمیخوری؟؟؟ خو لامصـــــــــبا... گوسفندم انقد سبزی یه جا نمیخوره

دقت کردین که “موزیک” و “بوى ادوکلن” خاطرات رو به صورت Full HD میارن جلوى چشم آدم ؟
 

chargahi

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2008
نوشته‌ها
381
لایک‌ها
841
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﺩﻡ :
ﺭﻭﺯﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﺷﺪﻡ . ﺗﺮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺣﺴﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ.
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺮﺍ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺗﻮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ . ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﺎﺷﯽ.
ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻧﺪﮎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﻓﻼﻓﻠﯽ ﺣﺎﺝ ﺍﺣﻤﺪ ﺟﻨﺘﯽ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ!

ﺧﺪﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ :D
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
مورد داشتیم از یارو پرسیدن پینت بال دوست داری ؟؟؟
. گفته : آره بابا اکثر آهنگ هاشو دارم !!

:)))))) :general208:eek:_O:p:D

+++++++++++++++
به مامانم میگم عروسی پسر خاله کراوات بزنم یا پاپیون؟
برگشته میگه:
زنگوله بنداز موقع برگشت دیگه گمت نکنیم دنبالتم نگردیم. :|
اینطوری نگام نکنید
خونواده اصلیم خیلی باهام مهربون بودن :general705:
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
تو تاکسي به دوستم دارم پيامک ميدم بعد ديدم بغل دستم يکي زل زده به گوشيم
به دوس دوستم پيام دادم يه مرده فضول زل زده به گوشيم دست بردارم نيس.
بعد بغل دستيم با کلي رو برگشته بهم ميگه: مودب باشيد لطفا!!!!
من ديگه حرفي ندارم! :eek:

++++
میگن خود استامینوفن کدئین وقتی سردرد می گیره ژلوفن می خوره
 

cheshayer

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2012
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
293
محل سکونت
Teheran
ﻛﻼﺱ ﺳﻮﻡ که ﺑﻮﺩﻡ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﺯﻧﮓ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﻛﻼﺱ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ
ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﯾﯿﺪ !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻛﺘﺎﺑﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﻜﺼﺪﺍ ﮔﻔﺘﯿﻢ :

ﮔﺸﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺩﯾﻢ !!

و از همون موقع اینجوری موندیم...:p:D
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
امان از این تریپ کار خیر که می ترسم یه روزی کار دستم بده . رسیدم توی کوچه مون، دیدم یه خانومی داره

ماشینش رو بین دوتا ماشین دیگه پارک می کنه. جای پارک خیلی کم بود و بنده خدا حسابی کلافه شده بود.

وایستادم و فرمون دادم بهش.« بیابیاااا، خب!حالا فرمون رو کامل برگردون!خوبه خوبه، خاموش کن.» بعدش

هم بدون اینکه منتظر تشکر خانومه بشم راه افتادم برم که دیدم خانومه صدا کرد و گفت دستت درد نکنه.زحمت

کشیدی! گفتم خواهش می کنم، کاری نکردم.گفت : دانشمند!من داشتم از پارک در می اومدم.

..

..

هی خدااااااااااااا
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
اینایی که هر روز یکی میشه نیمه گمشدشون!
اینا رو اذیت نکنین!
اینا رو خدا تیکه پاره آفریده !!

مث سرویس هشت تیکه اگرین ^_^

+++++++++++
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ ﺗﻪ ﯾﮏ ﮐﺮﺑﺎﺳﻨﺪ !
ﻧﺎﻣﻮﺳﺎً ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺎﺩﺭﯼ ﺑﺎ ﺑﺮﺩ ﭘﯿﺖ ﯾﮑﯿﻪ !؟

ﺍﮔﻪ ﺁﺭﻩ ﺑﮕﯿﻦ ﻣﺎ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﻧﺮﯾﻢ ! :))) :p
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
بابام ميگه گوشيو بذار بالا سرت سرساعت ۶ بيدارمون کنه
.
ميگم چرا خودت نميذاري؟؟
.
ميگه سرطان زاس... :eek:

اينجور نگا نکنيد بچه ک بودم بابام خيلي دوسم داشت :p
 

aryamehr1368

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,486
لایک‌ها
4,170
محل سکونت
گیلان
تعریف میکنن قدیم تازه رادیو اومده بود بعد یکی از پولدارها خریده بود و فروشنده میاد از شهر تو روستاشون روشن میکنه تنظیم هم میکنه و میره اینا هم داشتن گوش میدادن و خیلی کیفور بودن موقع خواب ک شد هر کاری کردن خاموش نمیشد همون موقع هم داشت مطالب ضد دینی میگفت اوناهم خوششون نیومد, ارباب هم ب یکی از رعیت ها دستور میده این حرومی رو ببر گم و گور کن خلاصه رعیت اینو میبره هر جور باهاش ور میره خاموش نمیشه با خودش میگه ارباب ک اینو لازم نداره اینم ک همش کفر میگه سزای کافر چال کردن میبرتش بیرون دور تر از خونه چال میکنه برمیگرده آقا نگو اینو تو تاریکی نزدیک قبرستون چال کرده خلاصه این رادیو هم زیر گل باز کار میکرده چون دم غروب بود مردم ک میخواستن برن مسجد نماز میشنون از قبرستون صدای ترانه ضعیفی میاد گاهی هم یکی حرف میزنه هر کس اونجا بود ب وحشت افتاده بود یکی میگفت مرده ها دارن حرف میزنن یکی میگفت بسم الله جنا حمله کردن خلاصه با فانوس و بیل و کلنگ و تفنگ رفتن اونور دیدن از زمین صدا میاد تازه هم ک چال شده بود ب خیال اینکه کسی تازه مرده داره حرف میزنه همه الفرار تا صبح ک ارباب اومد دید رادیوی خودش بود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پسرخالم کلاس سوم دبستانه، ساعت هفت صبح بیدارش کردن
با جدیت تمام سر همه خونواده داد زده می گه ای بابا ولم کنید
سه ساله دارم درس می خونم به کجا رسیدم!

جالبه پسرا به رانندگی خانوما ایراد می گیرن بعد هر روز چندتاشون رو می بینی کنار یه ماشین تصادفی و چپ کرده دارن می زنن تو سر خودشون و می گن وای حالا بابامو چی کار کنم!
نه اینا شماها نیستین، اینا توریستن!


=========
یه بار مامانم داشت نماز می خوند، بعد من دنبال یه چیزی می گشتم. یهو وسط نماز گفت: سمع الله لمن حمده، بالای یخچاله!!
یعنی تصورش رو بکنید فقط! من ترکیدم از خنده...
 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وصیت نامه ی من


ﻭﺻﯿﺖ ﻣیکنم ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ
.
.
.
.

ﺍﺯ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﻫﻔﺘﻢ ﺭﻭ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﯿﺪ ،ﻣﻔﺘﯽ ﺷﺎﻡ ﻭ ﻧﻬﺎﺭ ﺑﺰﻧﯿﺪ !!
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﮔﻼﺏ ﺑﺪﻡ ﻣﯿاد هااا ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺏ ﻣﻌﺪﻧﯽ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨه ، آکووافینا باشه بهتر !!!
ﻧﮕﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻧﯽ ﻫﻠﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﺍﻧﯽ ﺑﺸﻮﺭﯾﻤﺎﺍﺍ, مگس جمع میشه ..
ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ ﻓﺎﻣﯿﻞ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺳﻪ ﻣﺘﺮ ﺭﯾﺶ ﻧﺬﺍﺭﯾﺪ! ﺍﮔﺮﻡ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺎ ﻋﯿﻨﮏ ﺩﻭﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ..
ﮐﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻫﺎ ﺧﻔﻦ ﺑﺸﻪ !!
ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ میدونم سخته ولیییی ﺧﻮﺍﻫﺸﺎ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻡ ..
ﺟﯿﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﻭﺭﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺑﺪﻡ ﻣﯿاد !
ﻣﺮﺩﻡ، ﮔﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ!
ﺭﻭﯼ ﺧﺮﻣﺎ ﻫﺎ ﭘﻮﺩﺭ ﻧﺎﺭﮔﯿﻞ ﻧﺮﯾﺰﯾﺪ، شِکرک میزنه مگس جمع میشه ..
ﺑﺪﻣﺰﻩ هم ﻣﯿﺸﻪ ! اه اه اه ..
ﻫﻤﻮﻥ ﮔﺮﺩﻭ ﺑﺰﺍﺭﯾﺪ ﻻﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ !
ﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﺶ ﺑﻬﺶ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﯿﻤﺮﻩ ! کلاس خودتونم میره بالا ..
ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﺧﺎﮐﻢ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯾﻪ ..!!؟؟؟ ﺗﺮﺍﻓﯿﮑﻪ !!!
ﺩﺭﺍﯾﻮ e&f رو فرمت کنید .. ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐــــــــــﺎﻣﻞ !!!
ﺗﻮﯼ ﺩﺭﺍﯾﻮ d ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻋﮑﺴﺎ ﻫﺴﺖ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ و ترحیم ..
ﺗﺮﺟﯿﺤﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ, پول مفتم ندید بیرون ..
ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﻢ ﺭﻭ ﺑﻼﮎ ﻧﮑﻨﯿﺪ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭘﺴﺖ ﺑﺪﯾﺪ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﺟﯿﮕﺮ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﻪ !!
ﻫﺮ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﻭاسم ﺧﺘﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭘﯿﺞ ﻫﺎی فیسم سینه زنی راه بندازید ..!!
ﺭﻭﺣﻢ ﺷﺎﺩ ﻭ ﯾﺎﺩﻡ ﮔﺮﺍﻣﯿﺒﺎﺩ !
ﺍﻟﻔﺎﺗﺤﻪ !!
ﻧﯿﺸﺘﻢ ﺑﺒﻨﺪ


================

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﻪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻪ.
۲۷۴ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ۱۷۴۳ﺗﺎ ﮐﺎﻣﻨﺖ . ۸۷ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ۱۱۵ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻫﻮﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﺭﺍﻫﯿﺎﻥ ﻧﻮﺭ ﻧﯿﺰ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮﻩ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻩ : ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮔﻠﻢ ﻣﻦ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺗﺎ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ۲ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ، ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺁﺑﻤﯿﻮﻩ ﺑﺨﻮﺭ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﯽ !!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دیالوگی که امروز تو تاکسی شاهدش بودم (بین دو تا دختر):
- موبایلت داره زنگ می خوره گلم!
- اَه پیداش نمی کنم!
- نکنه خونه جا گذاشتیش؟!
بعدش هم به خاطر افراط در خنده، راننده لطف کرد پیاده م کرد!

=========

کاش برای ازدواج هم مثل انتخابات عمل می شد. چند تا نامزد توسط مامانم تأیید صلاحیت می شدن. می آمدن دونه دونه از هنرهای خود و برنامه هاشون برام توضیح می دادند، بعدش من هم سر فرصت باآگاهی همسرم روانتخاب می کردم. مهم تر این که: هر چهار سال یک بار هم، فرصت داشتم حماسه ی دیگری می آفریدم!
***
من موندم حافظ چه آپشنی داشته که سعدی نداشته که بشه باهاش فال گرفت!
 
بالا