شماها یادتون نمیاد وقتی ما طفل بودیم،
یکی از سرگرمی هامون این بود که تو حموم در چاه فاضلاب رو میذاشتیم
تا آب جمع بشه مثل استلخ بشه بعد دست و پا میزدیم شاد میشدیم !
***
عکاس سرکلاس درس اومده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیره،
معلم هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع بشن
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همه تون بزرگ شدید
به این عکس نگاه کنید و بگید:
این احمده ،الان دکتره ، یااون مهرداده ، الان وکیله
یکى از بچهها ازته کلاس گفت : اینم آقا معلمه، الان مـــــــــــــرده !
***
با فامیلمون و پسرش که تازه کنکور داده بود نشسته بودیم
داشتیم راجع به نتایج حرف میزدیم،
که باباش از من پرسید تو کجا دانشگاه میری ؟
گفتم من زیاد درس نخوندم آزاد قبول شدم ،
برگشت به پسرش گفت : خاک بر سرت یعنی تو از اینم کمتری ؟
***
آدم دیدم بخاطر صندلی تو مترو خودشو زده به حاملهگی !