روزی شخصی از حکیمی پرسید:
چرا تا مرز دیوانگی عاشق کسی میشویم در حالی که میدانیم در نهایت به او نمیرسیم؟
حکیم در جواب به او چنین گفت:
به من بگو چرا زندگی میکنیم در حالی میدانیم که در آخر خواهیم مرد!؟
آن شخص در همان حال که بسیار متحیر بود با پشت دست محکم زد تو دهن حکیم و گفت سوال منو با سوال جواب نده !...!
چرا تا مرز دیوانگی عاشق کسی میشویم در حالی که میدانیم در نهایت به او نمیرسیم؟
حکیم در جواب به او چنین گفت:
به من بگو چرا زندگی میکنیم در حالی میدانیم که در آخر خواهیم مرد!؟
آن شخص در همان حال که بسیار متحیر بود با پشت دست محکم زد تو دهن حکیم و گفت سوال منو با سوال جواب نده !...!