بابا ی من نه کار داره نه خونه ، چه برسه به کارخونه ، ملت مرفه و مفرح هستناااااا
شهرام آبدارچی نمیخواین ؟
ملت پی پی سی کنار ( بر وزن دریا کنار) شب بخیر
نه بابا! اينجوريا هم نيست! ما واسش كلاس مي ذاريم! بعدشم! شما تاج سر ماييد...
-
پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است
PPC گپ و گفتگو آزاد بچه های بخش
- شروع کننده موضوع lordofpersia
- تاریخ شروع
نه بابا! اينجوريا هم نيست! ما واسش كلاس مي ذاريم! بعدشم! شما تاج سر ماييد...
تازه مجتبي جان! دارم يه سري سوال در ميارم واسش كه احتمالا نياز به آتش نشاني داره...
سلام برادر عزيز... شما خوبين؟
دوستان بالاخره ما آباداني ها آرزو به دل نمونديم و يك برد توي ليگ برتر بدست آورديم!:blink:
اين حادثه شگفت آور رو به خودم تبريك ميگم.
آقا سعيد اميدوارم كه هر چه زودتررررررررررر كار مورد علاقه ات رو پيدا كني. متاسفانه معضل اشتغال بد جوري گريبانگير جوون ها شده. ايشالا كه يه فرجي حاصل بشه.
آقا تبريك مي گم! عجب بردي هم بوده ها! بيچاره كردين همشهري ما رو كه!
راستي مي دونيد كه فرهاد مجيدي PPC داره؟
پدي يك ساله شد! ديروز پدي يك سالش شد و حالا ديگه واسه خودش مردي شده!
مبارك باشه
چند تا استخون متعلق به 200 سال پيش بهش هديه ميدادي تا اون يادگاري نگهشون داره
lordofpersia
کاربر تازه وارد
عجب خانواده اکشنی هم داره!!!!!:blink:اين طوله سگ داداشمه! اسم سگ داداشم "پاني" بود! رفته بودن كارخونه بابا اينا، سگاي ولگرد تيكه تيكه كرده بودنش نامردا... پدي تو ماشين بدونيا اومد... البته با 4 تا خواهر و 5 تا برادر... :blink:
تا حدي سر زدم اينترنتم ديد صندلي زياد داغ شده خودش ذوب شد حالا به زور دارم ميارمش بالا . دارم فوتش مي كنم
تازه مجتبي جان! دارم يه سري سوال در ميارم واسش كه احتمالا نياز به آتش نشاني داره...
شما لطف داري . .. ( اسمايل خنده )
lordofpersia
کاربر تازه وارد
مردم gilette fusion استفاده میکنن بعد دم از نداری میزنن!!!!!
)
سلام شهرام جان
آقا شک نکن رو خریدش واقعا گوشی با عشقی هست من که خیلی راضیم بخصوص که وقتی با این گوشی میرم تو سرویس اینترنت ایران سل و به pc وصل میکنم از همه گوشیهای دیگه سری تر دیتا رو دریافت میکنه اصلا یه چیز عجیبی هست
از صداش هم که هر چی بکم کم گفتم
خوش دستیش هم که انکار دستت تو دست خانمت باشه:happy:
حتما بگیر
- تاریخ عضویت
- 7 ژوئن 2007
- نوشته‌ها
- 2,834
- لایک‌ها
- 8
دیشب می خواستی پست بزنی ، وقتی میفرستادی ، 5 نفر قبلش جواب رو داده بودند ...
چطورین بچه ها ؟
چطوری جواد ، دلمون تنگ شده برات ؛ دیگه خیلی کم پیدایی ...
- تاریخ عضویت
- 7 ژوئن 2007
- نوشته‌ها
- 2,834
- لایک‌ها
- 8
پارسا رشتت چيه؟
صنایع - تحلیل سیستم . ترم 3 ، شما چی برادر ؟
نه بابا! اينجوريا هم نيست! ما واسش كلاس مي ذاريم! بعدشم! شما تاج سر ماييد...
ما خاک پاتیم عزیز دل برادر :happy:
من قانعم ، مثل تو هم فکر شکم نیستم
ممنون سیاوش ، آقا تبریک ... از الان هم فلیمت مبارک داوشی
مردم gilette fusion استفاده میکنن بعد دم از نداری میزنن!!!!!
شما سکوت :lol: اونارو از توی جوب ِ آب پیدا کردم ...
خوبی علی لرد ؟
نمیدونم چی شد که وقتی پتی شهرام جان رو دیدم یاد یه خاطره افتادم (یکم طولانیه ولی حیفه اگه نخونینش )
پارسال یا پیارسال بود که حاج خانم آش نذری بار گذاشته بود و قرار بود یه کاسه آش برای خاله گرام ببرم
کاسه رو با هزار بدبختی با یه موتوری که جایی برای بستنش نبود بردمش خونه ای خالم و زنگ و زدم و از پشت آیفون صدای گرفته یه پیرزن مهربون اومد و پرسید: کیه ؟
گفتم خاله جان مزاحم همیشگیت، و از پشت همون آیفون یه خوش و بش تپل و اساسی کردیم
یه لحظه تا گفت بیا خونه خاله، و گوشی آیفون رو که گذاشت از تویه خونش یه صدای وحشتناک پارس سگ اومد
(راستی اینو نگفتم که خاله بنده یه خونه سه طبقه داره که دو تا طبقه ای پایینش رو داده اجاره، و تازگیها یه مستاجر جدید گرفته)
در و که باز کرد وارد حیاط خشگل خونه که شدم چشمام یه سره به تراس خونه مستاجر خونه ای خالم بود
سایه ای سگ مستاجر خالمو دیدم که از پشت پرده میخاست با پنجه هاش در و پیکر تراس رو بیاره پایین و بیاد منو تیکه پاره کنه! (اسمایلو چسبوندن جیگر مردونه به زیر گلو!)
یهو دویدم سمت راه پله ها و تا اومدم از در خونه ای این مستاجره رد شم دیدم سگ پشت در داره تند تند پارس میکنه و صدای کشیده شدن پنجه هاش به در کاملا مشخص بود که خیلی امروز اعصابش سگیه!
خودمو به هر بدختی رسوندم به در واحد خونه ای خالم
خالم منو با اون وضع دید و یه سلام گرمی کرد و پرسید خاله چرا رنگت پریده؟ با خودم گفتم اگه بهش بگم از دست یه سگ ترسیدم خیلی سه میشه
منم سلام کردم و گفتم هیچی خاله جان سرما خوردم حالم بده و با عرض شرمندگی باید زود برگردم
یه خداحافظی کردیمو با یه سرعت وحشتناک از پله ها رفتم پایین همینطور سرم بالا بود و داشتم تراس خونه ای مستاجر رو نیگاه میکردم که دیدم صدای باز شدن در تراس اومد خودمو قلبم داشت وا میستاد با سرعت تمام خودمو رسوندم سمت در حیاط
دوباره یه نیگاه به تراس کردم یهو جا خوردم :blink:
دیدم یه سگ که طول و عرض مساحتش و رو هم ضرب میکردی 20 سانت هم نمیشد! داره بالا پایین میپره پارس میکنه :lol:
یهو افتادم زمین و زدم زیرخنده!
اونروز رو هنوز یادم نرفته
یه آدم گنده از یه سگ زپرتی اینطوری بترسه! :lol:
آخرش این ماجرا رو برای خونواده خودمون و خالم تعریف کردم
همه از خنده رنگشون قرمز شده بود
البته حقیر تو این مدت زندگیم کلی خاطرات از اینجور حیوونات دارم
اگه حوصلش بود و بچه ها پاکار این جور شر و ورهای بنده بودن شاید یکی دو تا دیگه نوشتم! (اسمایل اعتماد به نفس خفن بالا) :lol:
پارسال یا پیارسال بود که حاج خانم آش نذری بار گذاشته بود و قرار بود یه کاسه آش برای خاله گرام ببرم
کاسه رو با هزار بدبختی با یه موتوری که جایی برای بستنش نبود بردمش خونه ای خالم و زنگ و زدم و از پشت آیفون صدای گرفته یه پیرزن مهربون اومد و پرسید: کیه ؟
گفتم خاله جان مزاحم همیشگیت، و از پشت همون آیفون یه خوش و بش تپل و اساسی کردیم
یه لحظه تا گفت بیا خونه خاله، و گوشی آیفون رو که گذاشت از تویه خونش یه صدای وحشتناک پارس سگ اومد
(راستی اینو نگفتم که خاله بنده یه خونه سه طبقه داره که دو تا طبقه ای پایینش رو داده اجاره، و تازگیها یه مستاجر جدید گرفته)
در و که باز کرد وارد حیاط خشگل خونه که شدم چشمام یه سره به تراس خونه مستاجر خونه ای خالم بود
سایه ای سگ مستاجر خالمو دیدم که از پشت پرده میخاست با پنجه هاش در و پیکر تراس رو بیاره پایین و بیاد منو تیکه پاره کنه! (اسمایلو چسبوندن جیگر مردونه به زیر گلو!)
یهو دویدم سمت راه پله ها و تا اومدم از در خونه ای این مستاجره رد شم دیدم سگ پشت در داره تند تند پارس میکنه و صدای کشیده شدن پنجه هاش به در کاملا مشخص بود که خیلی امروز اعصابش سگیه!
خودمو به هر بدختی رسوندم به در واحد خونه ای خالم
خالم منو با اون وضع دید و یه سلام گرمی کرد و پرسید خاله چرا رنگت پریده؟ با خودم گفتم اگه بهش بگم از دست یه سگ ترسیدم خیلی سه میشه
منم سلام کردم و گفتم هیچی خاله جان سرما خوردم حالم بده و با عرض شرمندگی باید زود برگردم
یه خداحافظی کردیمو با یه سرعت وحشتناک از پله ها رفتم پایین همینطور سرم بالا بود و داشتم تراس خونه ای مستاجر رو نیگاه میکردم که دیدم صدای باز شدن در تراس اومد خودمو قلبم داشت وا میستاد با سرعت تمام خودمو رسوندم سمت در حیاط
دوباره یه نیگاه به تراس کردم یهو جا خوردم :blink:
دیدم یه سگ که طول و عرض مساحتش و رو هم ضرب میکردی 20 سانت هم نمیشد! داره بالا پایین میپره پارس میکنه :lol:
یهو افتادم زمین و زدم زیرخنده!
اونروز رو هنوز یادم نرفته
یه آدم گنده از یه سگ زپرتی اینطوری بترسه! :lol:
آخرش این ماجرا رو برای خونواده خودمون و خالم تعریف کردم
همه از خنده رنگشون قرمز شده بود
البته حقیر تو این مدت زندگیم کلی خاطرات از اینجور حیوونات دارم
اگه حوصلش بود و بچه ها پاکار این جور شر و ورهای بنده بودن شاید یکی دو تا دیگه نوشتم! (اسمایل اعتماد به نفس خفن بالا) :lol:
دیشب می خواستی پست بزنی ، وقتی میفرستادی ، 5 نفر قبلش جواب رو داده بودند ...
چطورین بچه ها ؟
چطوری جواد ، دلمون تنگ شده برات ؛ دیگه خیلی کم پیدایی ...
مخلصم پارسا جان بخدا منم دلم براتون تنگ شده بود
اگه خدا قبول کنه امروز رو بکل درخدمت دوستانم :blush:
- تاریخ عضویت
- 7 ژوئن 2007
- نوشته‌ها
- 2,834
- لایک‌ها
- 8
جواد ، من از این کوچولوهاش میترسم اما از اون گنده ها نه ... اینا عین کنه هستند ، گیر بدند ول کن نیستند !
بی جنبه هستند ... می خوان ادای گنده هاشونو در بیارن ، نمیشه ، اینجوری چسب ِ آدم میشن
بی جنبه هستند ... می خوان ادای گنده هاشونو در بیارن ، نمیشه ، اینجوری چسب ِ آدم میشن
