• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

همچون کوچه ای بی انتها - معرفى شاعران بزرگ دنيا

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
گوش کن

اگر ستاره ها روشن شده اند

یعنی کسی هست که به آنها نیاز دارد

یعنی که کسی می خواهد آنها باشند

کسی که آنها را لکه هایی می پندارد

سوراخهایی باشکوه



عصبی

در چرخش غبار بعد از ظهر

منفجر می شود بروی خدا

هراسان

می تواند از قبل دیر کرده باشد

در پارگی ها و از هم گسستن ها

دست نیرومند خدا را می بوسد

خواهش می کند از او قول بدهد

که آنجا حتما ستاره خواهد شد

قسم می خورد که امتحان سخت بی ستارگی را تحمل نکند



بعد همان اطراف

دلتنگ و متفکر

سرگردان

سکوت منتشر...

به دیگران می گوید :

حالا همه چیز خوبست

شما خیلی متاسف نیستید ......... هستید ؟

گوش کن

اگر ستاره ها روشن شده اند

یعنی کسی هست که به آنها نیاز دارد

یعنی ضروری ست

باید

هر عصر

در کوچکترین ستاره ی تنها صعود کرد

بالا تر از بلند ترین نقطه هر آسمانخراش

Vladimir Mayakovsky
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
چرا پایان نبرم جمله زندگیم را با نقطه یک گلوله ...؟؟؟

ولادیمیر مایاکوفسکی
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
دوستان در مورد ناظم حکمت ممنون میشوم اگر اشعاری قرار دهید .
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
دوستان در مورد ناظم حکمت ممنون میشوم اگر اشعاری قرار دهید .

جهان

من و دوره گرد گذرمان

بغايت در آمريكا گمناميم.

با اين همه

از چين تا اسپانيا، از دماغه اميد‌نيك تا آلاسكا

در هر وجب از آب و خشكي، دوستاني دارم

و دشمناني.

چنان دوستاني كه يكبار نيز، هم را نديده ايم

مي‌توانيم اما بميريم

از بهر ناني برابر، آزادي برابر،

رويايي برابر

و آنچنان دشمناني

تشنه بخون من،

و من به خونشان.

قدرتم از آن

كه نيستم تنها

در اين گسترده دنيا.

جهان و خلقش نمايانند در قلب من

آشكارند در علم من.

به آرامي و صراحت،

پيوسته ام

به پيكار عظيم


ناظم حکمت

بنا به درخواست دوست گرامی ar.shirazi
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
شعر زير را هوشنگ ابتهاج براي ناظم حکمت سروده‌است:


به ناظم حکمت


مثل يک بوسه‌ي گرم،

مثل يک غنچه‌ي سرخ،

مثل يک پرچم خونين ظفر،

دلِ افراخته‌ام را به تو مي‌بخشم،

ناظم حکمت!

و نه تنها دل من،

همه‌جا خانه‌ي توست:

دل هر کودک و زن،

دل هر مرد،

دل هر کس که شناخت

بشري نغمه‌ي اميد تو را، که در آن هر شب و روز

زندگي رنگ دگر، طرح دگر مي‌گيرد.





زندگي، زندگي

اما، نه بدينگونه که هست

نه بدينگونه پليد

نه بدينگونه که اکنون به ديار من و توست،

به دياري که فرو مي‌شکنند

شبچراغي چو تو گيتي‌افروز

وز سپهر وطنش مي‌رانند

اختري چون تو، پيام‌آور روز.

ليک، ناظم حکمت!

روي کاغذ زکسي

وطنش را نتوانند گرفت.

آري، اي حکمت: خورشيد بزرگ!

شرق تا غرب ستايشگر توست،

وز کران تا به کران، گوش جهان

پرده‌ي نغمه‌ي جانپرور توست.

جغدها

در شب تب‌زده‌ي ميهن ما،

مي‌فشانند به خاک

هر کجا هست چراغي تابان،

و گل غنچه‌ي باغ ما را

به ستم مي‌ريزند

زير پاي خوکان.

و به کام خفاش

پرده مي‌آويزند

پيش هر اختر پاک

که به جان مي‌سوزد،

وين شبستان فروريخته مي‌افروزد.





ليک جانداروي شيرين اميد

همچو خون خورشيد مي‌تپد در رگ ما.

و گل گم‌شده سر مي‌کشد از خاک شکيب.

غنچه مي‌آرد بي‌رنگ فريب،

و به ما مي‌دهد اين غنچه نويد

از گل آبي صبح

خفته در بستر خون، خورشيد.







نغمه‌ي خويش رها کن، حکمت!

تا فروپيچد در گوش جهان

و سرود خود را

چو گل خنده‌ي خورشيد، بپاش

از کران تا به کران!

جغدها، خفاشان

مي‌هراسند ز گلبانگ اميد

مي‌هراسند زپيغام سحر....



بسرائيم و بخوانيم، رفيق!

نغمه‌ي خون شفق

نغمه‌ي خنده‌ي صبح.

پرده‌ي نغمه‌ي ماست

گوش فرداي بزرگ.

و نوابخش سرود دل ماست

لب آينده‌ي پاک...



هوشنگ ابتهاج

تهران، اسفند 1330
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
نگاهتان خطا مي‌رود،

درست ديدن هم هنر است،

درست انديشيدن هم هنر است.

دستان هنرآفرينتان گاه بلاي جانتان مي‌شود

خميري فراوان را ورز مي‌دهيد، لقمه اي از آن را خود نمي‌چشيد،

براي ديگران بردگي مي‌کنيد و فکر مي‌کنيد آزاديد،

عني را غني‌تر مي سازيد و اين را آزادي مي‌ناميد!


ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
از یک سیبب نیمی ما
نیمی دیگر دنیای بزرگ ما
از یک سیب نیمی ما
نیمی دیگر مردم ما
از یک سیب نیمی تو
نیمی من
هر دوی ما...

ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند

می خواهم پیش از تو بمیرم​
ایا ان که بعد می میرد​
ان را که پیشتر مرده خواهد یافت ؟​
می خواهم بسوزانندم​
خاکسترم را در ظرفی بریزند​
برتاقچه اتاق تو​
ظرف را از شیشه ای شفاف کن​
تا درونم را ببینی​
می بینی فداکاریم را ؟​
ازخاک شدن دست می کشم​
ازگل شدن دست می کشم​
تا کنار تو باشم​
خاکستر می شوم​
تا با تو زندگی کنم​
انگاه، وقتی تو هم مردی​
می توانی درون شیشه بیایی​
تا انجا باهم زندگی کنیم​
خاکستر تو ، خاکستر من​
تا اینکه عروسی حواس پرت​
یا نوه ای بازیگوش​
بیرونمان بیاندازند​
اما دیگر​
چنان درهم شده ایم​
که حتی اگر ذره ای از ما بردارند​
اتم به اتم پیش هم نشسته ایم​
با هم به روی زمین پخش می شویم​
روزی اگر گلی وحشی​
نمی گیرد​
و سر بیرون زند​
حتما دو شکوفه خواهد داشت​
یکی تو​
یکی من .......​

ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
بسیار خوب ، امدیم و اکنون می رویم​
شاد بمان برادرم ، دریا​
اندکی از صدفهایت گرفتیم​
اندکی از نمک ابی ابی ات​
از تنهاییت اندکی​
از روشنائیت اندکی​
از اندوهت اندکی​
یکبار دیگر برایمان​
از سرنوشت دریا بودن گفتی​
امیدوارتر شدیم​
انسان تر شدیم​
بسیار خوب، امدیم و اکنون می رویم​
شاد بمان برادرم دریا​

" ناظم حکمت "
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
خوش آمدی!
چون دست بریده شده
جای خالی ات بر شانه هایمان بود...

خوش آمدی!
فراق دیر زمانی پایید.
دلتنگ شدیم.
چشم به راه ماندیم...

خوش آمدی!
ما
همانطوریم که ترکمان کردی
فقط کمی ماهرتر شده ایم
در خرد کردن سنگ ها،
در تمیز دادن دوست از دشمن...

خوش آمدی!
جایت حاضر است.

خوش آمدی.
گفتنی ها و شنیدنی ها بسیارند.
فقط زمانی برای حرف های طولانی نداریم.
برویم ...



ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
نام ناظم حکمت برای ما بسيار آشناست. اشعار او به زبان های گوناگون از جمله زبان فارسی برگردان شده .ناظم حکمت در سال 1902 در« سلانيک» شهری در خط مرزی يونان و ترکيه چشم به جهان گشود.او پس از اتمام دوره ی متوسطه وارد ارتش شد، اما بعد از چندی از ارتش اخراج گرديد. پس به مسکو رفت و در رشته ی اقتصاد سياسی به تحصيل پرداخت و بعد از به پايان بردن تحصيلات خود، راهی ترکيه گرديد.
زندگی عاطفی، سياسی و شاعرانه ی او سرشار از پيچ و خم ها و شور و هيجان هايی است که در اين مجال کوتاه نمی گنجد. شايد اين اشاره کافی باشد که او دوازده سال از عمرش را در زندان های استانبول، آنکارا، چانکری و بورسا گذرانيد و پس از آزادی هم از آنجا که عوامل حکومت لحظه ای از تعقيبش دست نمی کشيدند؛ دسيسه های بسيار برای کشتنش طراحی کردند.
ناظم حکمت از دوازده سالگی به سرودن شعر روی آورد و شعر او نيز مانند زندگی اش شورمند و سرشار از نشيب و فراز بود. انقلاب واقعی در زبان شاعرانه ی او بی شک تحت تأثير شعرهای شاعر بزرگ شوروی سوسياليستی آن زمان« ولاديمير ماياكوفسكي» اتفاق افتاده است. او با رها کردن شعر خود از بند قافيه و به کار گرفتن وزن تازه ای در شعر، سبک نوينی در شعر معاصر ترکيه بوجود آورد که نقطه ی عزيمت شاعران بعد از خود گشت.
يکی از مشهورترين شعرهای ناظم حکمت« قلب من» نام دارد که به ياد« مصطفی صبحی» **** حزب کمونيست ترکيه و چهارده تن از يارانش سروده شده که کشتی آنان توسط عوامل حکومتی نزديک بندر ترابوزان گلوله باران شد و اينک آن شعر :

قلب من
پانزده زخم بر سينه دارم ...
آب های تيره چون مارهای سياه و لغزان،
بر زخم های سينه ام پيچيده است.
و دريای تيره
-اين آب های خون آلود-
قصد جانم را دارد ...
قصد جانم را دارد،
اين آب های تيره ی خون آلود ...

دلم باز می تپد.
دلم باز خواهد تپيد.
پانزده زخم بر سينه دارم
از پانزده نقطه، سينه ام را شکافتند؛
به اميد آنکه در پی اين اندوه،
دلم ديگر، هرگز نتپد
دلم باز می تپد!
دلم باز خواهد تپيد ...!

 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
به کسی که رفيق خود را فروخت


اين شخص:
رفيق خود را لو داد
و در سيني طلايي فروخت
سر بريده ي خونينش را
و اينك ترس
چون سايه پا به پاي اوست.
اين شخص:
امروز، چون آبي گنديده زندگي ميكند
و هر روز، پيش از آنکه شب در رسد،
او در حاليكه شورت زنش را با خود،
روی سنگفرشها ميکشاند
به شما نزديك ميشود،پاورچين پاورچين
او را بشناسيد
از صداي زنگوله ي ملعونيكه
بر گردن دلش آويزان است.
و بدانيد كه خوره
تكه تكه ي گوشت روحش را ميخورد.
او امروز گرسنه است
گرسنه است اما
اين گرسنگی شريف و مقتدر
در وجود او
تقدس خود را از دست داده است.
آی...رفقا، اين شخص...
روزی
پيش از آنکه شب فرا رسد
رفيق خود را لو داد
و در يک سينی طلايی فروخت
سر بريده ی خونينش را.

-ناظم حکمت-
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
<< برگریزان >>

دیدن برگ ریزان دلم را به درد می آورد،
بخصوص در بلوارها،
بخصوص اگر بلوط باشد،
بخصوص اگر بچه ها از آنجا بگذرند،
بخصوص اگر آن روز آفتابي باشد،
بخصوص اگر با خودم آشتي باشم،
بخصوص اگر آن روز...
دلم نگرفته باشد.

ناظم حکمت
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
این جهان سرد خواهد شد

ستاره‌یی است بین باقی ستاره‌ها

یکی از کوچکترین‌هایشان

دنیای بزرگ ما آدمها

نقشی طلایی‌ست بر مخملی آبی

این جهان یک روز سرد خواهد شد

هرچند، نه مثل کوهی از یخ

یا ابری عاری از حیات

که

مثل درخت گردویی بی‌بار و بر

که می‌پیچد و می‌چرخد،

برای همیشه به قعر تاریکی می‌خزد

حالا شما باید این درد را حس کنید

و غم را تحمل

اما آنقدر این دنیا را دوست داشتید

که بتوانید بگویید

"من زندگی کردم"

ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
<< دنیا در دستان بچه ها >>

دنیا را به بچه ها بدهیم ،
دست كم براي يك روز.
دنيا را به بچه ها بدهيم،
مانند بادكنك رنگارنگي به دستشان دهيم بازي كنند.
آواز خوانان در ميان ستارگان بازي كنند...
دنيا را به بچه ها بدهيم،
مانند يك سيب درشت،
يك قرص نان ٍ گرم،
دست كم يك روز،شكمشان سير شود.
دنيا را به بچه ها بدهيم،
براي يك روز هم كه شده،
دنيا با دوستي آشنا شود.
بچه ها دنيا را از ما خواهند گرفت و
درختان جاودان بر آن خواهند كاشت...

ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
رفاقت با تو
رفاقت با بادبادکی کاغذیست!
رفاقت با باد دریا و سرگیجه...
با تو هرگز حس نکرده ام،
با چیزی ثابت مواجه ام!
از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،
چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!



ناظم حکمت
 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
«زندگی شوخی نیست»

زندگي شوخي نيست جدي بگيرش
کاري که في المثل يکي سنجاب ميکند
بي اينکه از بيرون و آنسو ترک انتظاري داشته باشد
تو را جز زيستن کاري نخواهد بود...


شاعر : ناظم حکمت
برگردان : احمد شاملو

 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
«نامه ها و اشعار»

زانو زده بر خاک زمين را نگاه ميکنم
علف را نگاه ميکنم
حشره را نگاه ميکنم
لحظه را نگاه ميکنم شکفته آبي ِ آبي
به زمين بهاران ماني تو, نازنين ِ من
تو را نگاه ميکنم.

خفته بر پشت, آسمان را ميبينم
شاخه هاي درخت را ميبينم
لک لک ها را ميبينم بال‌‍‌‌زنان
به آسمان بهاران ماني تو, نازنين ِ من
تو را ميبينم.

ميان آدميانم و آدميان را دوست مي دارم
عمل را دوست مي دارم
انديشه را دوست مي دارم
نبردم را دوست مي دارم
در نبرد من موجودي انساني‌يي تو
تو را دوست مي دارم.


شاعر: ناظم حکمت
ترجمه: احمد شاملو

 

ghoghnuse

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
1
محل سکونت
در قلب کسانی که دوستم دارند
چرا تو ؟
چرا تنها تو؟
چرا تنها تو از میان زنان،
هندسه ی حیات مرا در هم میریزی،
پابرهنه به جهان کوچکم وارد میشوی،
در را میبندی من
اعتراضی نمیکنم؟
چرا تنها ترا دوست می دارم میخواهم؟
میگذارم بر مژه هایم بنشینی
ورق بازی کنی
و اعتراضی نمیکنم؟
چرا زمان را خط باطل میزنی
هر حرکتی را به سکون وا میداری؟
تمام زنان را می کشی در درون من
و اعتراضی نمیکنم!



ناظم حکمت
 
بالا