• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
اا من آخر:wacko: !!!

و در کدام بهار

درنگ خواهی کرد

و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟


تو قسمت قبلی شعرش سهراب میگه کجاست جای رسیدن ؟؟؟!که منظورش همون مقصده حقیقیه و این قسمت شعرش در واقع رسیدن به مقصدویه جور رسیدن به بهار میدونه اینکه در کدامین بهار متوقف میشی و نظاره میکنی.
سطح روح پر از برگ سبز شدن منظورش همون تعالی روحه که وقتی به اوجش برسی....

شراب باید خورد

و در جوانی یک سایه راه باید رفت


شاد باید بود شاد باید زندگی کرد از زندگی دنیا بهره برد.

کجاست سمت حیات؟

من از کدام طرف می رسم به یک هدهد؟

و گوش کن ، که همین حرف در تمام سفر

همیشه پنجره خواب را بهم می زد.


بعد از بخش قبلی شعرش سریع مسیرش عوض میشه سمت حیات و زندگی حقیقی که تو رو به مقصد میرسونه کجاست؟!؟
واز کدوم سمت میشه به آرزو رسید .
منظورش اینه وقتی که میاد فکر کنه به پایان سفر به اینکه به کجا میرسه آیا درست داره میره و هدف و مقصد همونیه که داره میره این فکرها آرامششو بهم میزده درطول سفر که همون زندگیه تو طول زندگیش همیشه این افکار همراهش بوده.

چه چیز در همه راه زیرگوش تو می خواند؟

درست فکر کن

کجاست هسته پنهان این ترنم مرموز؟


درست فک کن که حقیقت حیات و سفر چیه!؟؟
این حقیقت پنهان نایاب مرموز.....


چه چیز پلک ترا می فشرد،

چه وزن گرم دل انگیزی؟

چه چیز ی باعث آرامش تو میشه؟!

سفر دراز نبود:

عبور چلچله از حجم وقت کم می کرد.


؟متوجه نشدم قسمت دومشو.

ودر مصاحبه باد و شیروانی ها

اشاره ها به سرآغز هوش برمی گشت.

در آن دقیقه که از ارتفاع تابستان

به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،

چه اتفاق افتاد

که خواب سبزترا سارها درو کردند؟


بی خیال بودی همه چیو به بی خیالی سپری کردی ووقتی چشم بازکردی دیدی همه چی تموم شده حتی فرصت تو واسه زندگی و چقدر بیهوده حروم شد...

و فصل،فصل درو بود.

و با نشستن یک سارروی شاخه یک سرو

کتاب فصل ورق خورد


فصل ، فصل برداشت بود برای اونچه که کردی و بدست اوردن نتیحه کارت اما وقتی پلک زدی کتاب زندگی ورق بوده و همه از دست رفته بود جایی برای جبران نبود.


و سطر اول این بود:

حیات غفلت رنگین یک دقیقه «حوا»ست.


و تو آخرین ورق کتاب توی سطر اول نوشتن حیات غفلت رنگین یک دقیقه حواست.
اینجا سهراب داره اشاره میکنه به اشتباه حوا که باعث زندگی ادمی روی این کره خاکی بود در واقع حیات اینجا به خاطر اشتباه حوا بود یه اشتباه قشنگ ...من عاشق این جمله ام خیلی یه حس خیلی خاص و قشنگی بهم دست میده وقتی این جمله رو میخونم.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
در گذر زندگی و اتفاق و پستی و بلندی ها همیشه یادت باشه کی بودی...کی شدی...کجایی....کجا بودی...و نگاه کن به پایین و زیر پات..وقتی در اوجی...ببین چه هراسناکه سقوط!!
توصیف قشنگی بود مرجان وقتی تو اوجی به پایین نگاه میکنی و می بینی چقدر وحشتناک از اوج با یه اشتباه کوچیک به زیر بری.
چه بغضی نشست بر گلوم....
منم همین طور همزاد.....

...............

الفبا جان ممنون از دکلمه ...

............
حرکت چلچله ها معمولا به کندی و آرامی صورت میگیرد و اینجا به نظرم اشاره دارد به راهی که طولانی نیست اما رهروان به کندی حرکت میکنن.در واقع چلچله ها همان آدمیانند که با وجود عمر کوتاهی که دارند به کندی حرکت میکنند و وقت خودشناسی را درین دنیا از دست میدهند...
ممنون ساغر جون این قسمتو نفهمیده بودم مرسی از توضیحت.
ن غفلت را با دیدی لطیف و زیبا "رنگین" میخواند،مثل یک گناه شیرین! مثل حس شکستن یک تابوی دیرینه!
این قسمت هم خیلی زیبا بود حس شکستن یه تابوی دیرینه...:)


ندا میدونم یه قسمتایی از شعر خیلی به هم مربوطه..ولی به نظرت اگه تیکه های کوچیکتری رو بذاری بهتر نیست؟!
خب حنایی من تیکه های کوچیک گذاشتم که خب تو تنفلی کردی دوتا قسمته شعرو یکی کردی:f34r:!!!
باشه اگه بتونم چشم قسمت های کوچیکتری میزارم.:)
هدهد نماد یه انسان عاقل و فرهیخته است..بلد راه و عارف..هدهد میتونه راهنمایی باشه برای پیدا کردن سمت و جهت
..
مرسی واسم سوال بود منظورش از هدهد چیه .
حیاتی که ویژه ی انسانه، شاید حاصل یک دقیقه تفکر حوا باشه..تفکری که باعث غفلت شد،اما غفلتش یه جورایی میتونه مثبت برداشت بشه.
.
تایید میشه توصیه این تیکه آخرت خیلی خیلی دل نشین بود.:)

از همگی ممنون.
قسمت بعدی شعرو بزارم؟!؟

 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
مرسی از مرجان همیشه اول:)دی) و جواد و ندا وحنای عزیز که نظرات قشنگشون رو گفتن.
خیلی جالبه که از ابتدای شعر هر کدوم از ما داریم از یه بعد خاص سفر این مسافر رو تفسیر میکنیم وتا اینجا با همون دید داریم ادامه میدیم،و همین خیلی زیباست.مثلا دیدگاه جواد همیشه مرگه ،دیدگاه من سیر و سلوک در عشق ،دیدگاه مرجان بیشتر به معرفت و انسانیت نزدیکه و دیدگاه حنا و ندا رو هم خیلی دوست دارم ولی نمیدونم چیه:دی

-راستی من هی یادم میره به حنا تبریک بگم ،خلاصه دیدم اینجا رو که سر میزنه بهترین جا برای تبریکه ،تبریک من رو پذیرا باش
62izy85.gif


- آره ندا جان ادامه بده
4yajuyo.gif
1538.gif
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
مرسی از مرجان همیشه اول:)دی) و جواد و ندا وحنای عزیز که نظرات قشنگشون رو گفتن.
خیلی جالبه که از ابتدای شعر هر کدوم از ما داریم از یه بعد خاص سفر این مسافر رو تفسیر میکنیم وتا اینجا با همون دید داریم ادامه میدیم،و همین خیلی زیباست.مثلا دیدگاه جواد همیشه مرگه ،دیدگاه من سیر و سلوک در عشق ،دیدگاه مرجان بیشتر به معرفت و انسانیت نزدیکه و دیدگاه حنا و ندا رو هم خیلی دوست دارم ولی نمیدونم چیه:دی

-راستی من هی یادم میره به حنا تبریک بگم ،خلاصه دیدم اینجا رو که سر میزنه بهترین جا برای تبریکه ،تبریک من رو پذیرا باش
62izy85.gif


- آره ندا جان ادامه بده
4yajuyo.gif
1538.gif

ساغر جون تا جایی که میدونم دیدگاه منم سیر و سلوک عاشقیه!!در راه خدا...:p
کاملا باهات موافقم..جالبه که هرکدوم داریم رو دیدگاهی که از اول داشتیم پیش میریم و ادامه میدیم..خیلی قشنگ شده...

در ضمن خیلی ممنون ساغر جون بابت تبریکت..لطف کردی..:blush:

......

اره ندایی ادامه بده بی زحمت...

.........

واقعا دیدگاه های همه جالبه..ممنون از همگی..مرجان و ندا و ساغر و جواد عزیز..
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
اینم بقیه شعر سهراب :

نگاه می کردی:

میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود.



به یادگاری شاتوت روی پوست فصل

نگاه می کردی،

حضور سبزقبایی میان شبدرها

خراش صورت احساس را مرمت میکرد



ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس

همیشه چیزی،انگار هوشیاری خواب

به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت

و روی شانه ما دست می گذارد

و ما حرارت انگشت های روشن او را

بسان سم گورایی

کنار حادثه سر می کشیم.

.........................

اینم به خاطر حنایی کوتاه.
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
ممنون ندا جون که کوتاهتر گذاشتی!:blush:

میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود.
دقیقا نمیتونم چیز خاصی بگم..فقط اینکه ذهن به باد ربط داده شده و این حالت که میگه بین گاو و چمن در جریان بود،یه جورایی مثل اینه که دچار یه جور پریشانیه..ذهن با فعالیتش که تفکره باعث میشه انسان از درک شهودی و قلبی دور بشه، و این جریان که سهارب ازش یاد میکنه میتونه همین پریشانی فکر باشه..
گاو و چمن هر دو نماد طبیعتن..اما ذهن با روش های تحیلی میخواد این دو رو جدا کنه..وقتی پای فکر به وسط میاد،وحدت بین اجزای طبیعت و هستی یه جوری دچار جدایی میشه..اینجا مثال گاو و چمن هست..در واقع بین همه چیزه که ما با تفکر جدایی میندازیم..

به یادگاری شاتوت روی پوست فصل

نگاه می کردی،

حضور سبزقبایی میان شبدرها

خراش صورت احساس را مرمت میکرد

یادگاری شاتوت رو پوست فصل مثل خراش روی صورت احساس تداعی گر یه رد زخمه..همین خراش روی صورت احساس..چی میتونه خراشی باشه روی صورت احساس؟شاید همین تفکر..همین که باعث میشه بین اجزای طبیعت تفاوت پیدا کنیم...بازم مثل ایجاد تفاوت بین گاو و چمن،اینجا هم ذهن هستش که تفاوت ایجاد میکنه و باعث میشه وحدت بین اشیا از بین بره..
اما وقتی میگه حضور سبز قبایی میان شبدرها، یه جوری یک رنگی رو به یاد میاره..انگار در بین این تضادهای رنگی،یک رنگی ای رو به میون میکشه که این یک رنگی خراش صورت احساس رو مرمت میکرد..

ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس

همیشه چیزی،انگار هوشیاری خواب

به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت

و روی شانه ما دست می گذارد

و ما حرارت انگشت های روشن او را

بسان سم گورایی

کنار حادثه سر می کشیم.

هشیاری خواب اینجا مفهوم مثبت نداره..با توجه به اونچه قبلا گفتم،خواب میتونه به معنای ادراک قلبی و شهودی باشه(به هر حال خواب درواقع هم تنها عالمی هست که روح آزادانه حرکت میکنه و اسیر بدن و ذهن نیست..اونجا ذهن تصمیم نمیگیره چی درسته و چی غلط و چه اتفاقی باید بیفته..برای همین عالم خواب عالم ادراک هستش..)،که هشیاری خواب،یا همون بیداری،مسلما ما رو دور میکنه از این ادراک قلبی و خط سیر سلوک..
حالا این هشیاری خواب که عالم بیداری و فعالیت ذهن هستش ، همون خراشه روی صورت احساس میشه و بدون اینکه متوجه بشیم بهمون نزدیک میشه و غافلگیرمون میکنه..(به نرمی قدم مرگ میرسد از پشت و روی شانه ی ما دست میگذارد)
انگشتهای روشن استعاره از بیداری ذهن و دور شدن از عالم خواب و ادراک هستش..و وقتی میگه سم گوارا،همون ذهن و تفکر هست..یعنی با وجود اینکه ما رو دور میکنه از اون عالم زیبای ادراک و سیر و سلوک،اما ما ازش لذت میبریم..
همونطور که حیات روی زمین از یک دقیقه غفلت رنگین نشئت گرفت و درواقع سم گوارا و دلپذیری بوده که ما در آغوشش گرفتیم و این سم رو سر میکشیم..
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
الفبا جان بابت لینک بسیار سپاسگذارم
صدای یکی از دوست داشتنی ترین ها با اشعار یکی دیگه از دوست داشتنی های عالم من
ممنون:blush:

ساغر زیبا گفتی مثل همیشه


حنا این جمله ت رو دوست می داااااااااااااااااارم
"و سهراب هنوز در سفره..نه جسما که با حس درونی سفر رو ادامه میده.."

ممنون جواد عزیز

ممنون ندای عزیز که همه جوره روند این تاپیک رو ساپورت می کنه:blush:

منم موافقم..هر کدوم از ما داریم نسبت به دیدگاه و نگرش خودمون نه تنها به اشعار سهراب بلکه به جهان دور و برمون داریم تعبیر می کنیم
واسه اینه که من همیشه می گم هر شعری مخصوصا اشعار نو به تعداد هر نفری که می خونه اون ها معنی جدا دارن
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
اینبار من اول نشدم:(:happy:

نگاه می کردی:
میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود.

کلا سهراب از حیوانات زیاد حرف می زنه....این باد حد فاصل گاو و چمن هست...همون روزنه های زندگی و ما...فاصله های کوتاه که بین لمس کردنی ها هست....و اشاره می کنه به نگاه...یعنید دیدن...ببین..

به یادگاری شاتوت روی پوست فصل
نگاه می کردی،
حضور سبزقبایی میان شبدرها
خراش صورت احساس را مرمت میکرد

یه جور نگاه بسیار لطیفه که البته در حد توانم نیست بگم..ببین دیگر رفقا چی می گن:blush:

ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس
ای امان ای امان...همیشه دردی هست که بتونه احساس رو برنجونه....و به تعبیر دیگر همیشه ادم های احساسی راهی برای رنجیده شدنشون وجود داره

همیشه چیزی،انگار هوشیاری خواب
به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت
و روی شانه ما دست می گذارد
و ما حرارت انگشت های روشن او را
بسان سم گورایی
کنار حادثه سر می کشیم

من به نشانه ها خیلی معتقدم والان حس کردم سهراب هم دچار این اعتقاد بوده...همیشه چیزهایی هست که خدا بگه من هستم و دارم نگاهت می کنم...گاهی وزش یک باد..گاهی وجود یک غم بزرگ....این روزنه ها هستن که خدا رو باهاش می شه لمس کرد...من احساس می کنم سهراب هم همین نشانه ها رو داره می گه
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
الفبا جان بابت لینک بسیار سپاسگذارم
وای من یادم رفت تشکر کنم.:blush:...واقعا ممنون الفبا جان..:rolleyes:

اینبار من اول نشدم
آخی!!ببخشید..من آخه یه کم اومدن نیومدنم رو هواست..دیدم تا داغه و من هستم بپرم نظر بدم که دوباره جریمه نشم!!!:p

خیلی قشنگ بود مرجان جونم نظراتت..:rolleyes:..دیدگاه جالبیه..:rolleyes:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
وای من یادم رفت تشکر کنم.:blush:...واقعا ممنون الفبا جان..:rolleyes:


آخی!!ببخشید..من آخه یه کم اومدن نیومدنم رو هواست..دیدم تا داغه و من هستم بپرم نظر بدم که دوباره جریمه نشم!!!:p

خیلی قشنگ بود مرجان جونم نظراتت..:rolleyes:..دیدگاه جالبیه..:rolleyes:

فدای تو بشم من الهی:blush:
چشمای نازت خوشکل می بینه:blush:
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
نگاه می کردی:
میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود.


گاو و چمن همونطوری که میدونیم غذایی لذیذ تر از چمن برای گاو نیست و به نظر من ذهن باد اشاره به این داره که باد خاطره ها رو در ذهن خودش ثبت میکنه و به نظر میاد که این موضوع به خوردن سیب لذیذ درخت توسط حوا اشاره داره که آن زمان هم باد اون خاطره تلخ رو میدیده ولی نمی تونم دقیقا براش چیزی بگم.

به یادگاری شاتوت روی پوست فصل
نگاه می کردی،


همونطوری که حنا جان گفت جای شاتوت روی درخت مثل زخم میمونه و این رو میخواد بگه که حتی درخت شاتوت از میوه های خودش هم در امان نیست . این که انسان هم خودش به خودش ضربه میزنه همونطوری که درخت شاتوت با میوه هاش به نظر زخمی میاد

حضور سبزقبایی میان شبدرها
خراش صورت احساس را مرمت میکرد


(سبزقبا اسم مرغی سبز که تاج داره) وقتی سبز قبایی میان طبیعت می خواند احساسات لطیف انسان رو که در این دنیای پوچ و بی رحم خراش برداشته بود رو درمان میکرد.

ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس
همیشه چیزی،انگار هوشیاری خواب
به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت
و روی شانه ما دست می گذارد


همیشه یه چیزی وجود داره که احساسات لطیف انسان رو جریحه دار کنه چیزی که وقتی به سراغ ما می یاد ما مثل کسی که خوابه از اون بی خبریم و مثل مرگ آهسته و بی صدا میاد و روی احساسات لطیف ما خط میکشه و اون رو بیمار و زخمی میکنه.

و ما حرارت انگشت های روشن او را
بسان سم گورایی
کنار حادثه سر می کشیم.


و ما خیلی آسون احساسات زیبای خودمون رو در اختیارش قرار می دیم و میگذاریم که اون ما رو هر جوری که دوست داره بشکونه و نابود کنه......
 

alefba0098

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2008
نوشته‌ها
314
لایک‌ها
28
الفبا جان بابت لینک بسیار سپاسگذارم
صدای یکی از دوست داشتنی ترین ها با اشعار یکی دیگه از دوست داشتنی های عالم من
ممنون:blush:
خواهش می کنم ، قابل نداشت

وای من یادم رفت تشکر کنم.:blush:...واقعا ممنون الفبا جان..:rolleyes:

..:rolleyes:

این حرفا چیه. خواهش میشه

منم نظرمو بگم؟ البته عمرا من تعبیر شعر می تونم بکنم و به پای شما ها نمی رسم:blush:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
خواهش می کنم ، قابل نداشت



این حرفا چیه. خواهش میشه

منم نظرمو بگم؟ البته عمرا من تعبیر شعر می تونم بکنم و به پای شما ها نمی رسم:blush:

خوشحالم می شم شما هم تعبیر کنید
ماها اهل قلم نیست ولی داریم برداشتی که از شاعر دوست داشتیمون رو داریم بیان می کنیم:rolleyes:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
منم!!:blush::blush::blush::blush::blush::blush:
یعنی چی میگن باید خودم تنبیه انضباطی بکنم امشب حس نظر دادنم نیست :blush:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
منم!!:blush::blush::blush::blush::blush::blush:
یعنی چی میگن باید خودم تنبیه انضباطی بکنم امشب حس نظر دادنم نیست :blush:

اون فلک من کجاست:f34r:شما جریمه خوردی بد فرم:f34r:اخه مبصر کلاس این همه غیبت می کنه؟:hmm::f34r::blush:
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
اون فلک من کجاست:f34r:شما جریمه خوردی بد فرم:f34r:اخه مبصر کلاس این همه غیبت می کنه؟:hmm::f34r::blush:


ببین تازه باید دوبل جریمه بشه!!چون پیشنهاد جریمه ی ما رو هم اون داد!!!دی:
بعد خودش این همه وقت تاخیر داشته!!!دی:

....

الفبا جون ما هم برداشت آزاد خودمونو میگیم..:blush:..خوشحال میشیم نظرتو بدونیم...

......

من چندوقت نیستم..یهو نیام ببینم کلی جلو رفتید و 4 تا جریمه گذاشتید رو دستما!!!دی:

فعلا
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
ببین تازه باید دوبل جریمه بشه!!چون پیشنهاد جریمه ی ما رو هم اون داد!!!دی:
بعد خودش این همه وقت تاخیر داشته!!!دی:

....

الفبا جون ما هم برداشت آزاد خودمونو میگیم..:blush:..خوشحال میشیم نظرتو بدونیم...

......

من چندوقت نیستم..یهو نیام ببینم کلی جلو رفتید و 4 تا جریمه گذاشتید رو دستما!!!دی:

فعلا

تنبل ترین شاگرد حرف نزنه:happy:
تو که جریمه خورت ملسه جیگرم:happy:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
تنبل ترین شاگرد حرف نزنه:happy:
تو که جریمه خورت ملسه جیگرم:happy:

آفرین مرجان حالشو بگیر!!
خوبه میدونم من درگیر بودم وقت نکردما نامرد!!
مرجان!!:blush::blush::blush: من شرمنده سهراب عزیزم هستم سهراب جون حالا فردا دیگه واقعا میام نظراتمو به سمع و نظرت میرسونم!!
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
تنبل ترین شاگرد حرف نزنه:happy:
تو که جریمه خورت ملسه جیگرم:happy:

148fs542321.gif

من که تنبل نیستم!!!..من همیشه نفر دوم بودم..تازه اینبار اول بودم..تازه همش یه بار دیر کردم جریمه شدم..
148fs542321.gif


اصلا من میرم!!!
hiker.gif


154fs232528.gif


.......

آفرین مرجان حالشو بگیر!!
خوبه میدونم من درگیر بودم وقت نکردما نامرد!!
تو کری نخون که من بعدا حالتو میگیرم!!!
gun.gif
..فکر کردی مثل مرجان از خونت میگذرم؟!!!
3384.gif


....

جون من زیاد جلو نریدا..
4lqqtqv.gif
..فعلا..
4lqqtqv.gif
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
:happy:
تازه ساغر جریمه سنگین تر می خوره:happy:می خوایم بدیم از مثنوی معنوی و گلستان و بوستان و چندتا از اشعار اخوان رو در 10 دقیقه تعبیر کنه:lol:


ندا زود باش دیگه؟:(
حنا بیجا می کنی از خونه سهراب بری بیرون:blush:
در ضمن حنا خانوم داری با ندا حرف می زنی به من نگاه کن:f34r::hmm:

:happy:
 
بالا