• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اشعار سروده شده توسط کاربران پرشين تولز

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
شعر را خودم سروده ام برای افرادی ک قصد مهاجرت دارند ...کلید تشکر باعث انگیزه من میشود ....من رویای امریکا دارم برا پیشرفت



چند ساعت، ساعتم افتاد عقب
پاک قاطی شد سحر با نیمه شب

یک شبه انگار بگرفتم مرض
صبح فردایش زبانم شد عوض

"آن سلام نازنینم شد "هِلو
و انچه گندم کاشتم، رویید جو

"پای تا سر شد وجودم "فوت" و "هِد
"آب من "وا‌تر" شد و نانم "برد

وای من حتی پنیرم "چیز" شد
است و هستم ناگهانی "ایز" شد

من که با آن لهجه و آن فارسی
آنچنان خو کرده بودم سال سی

من که بودم آنهمه حاضر جواب
من که بودم نکته‌ها را فوت آب

من که با شیرین زبانیی‌های خویش
کار خود در هر کجا، بردم به پیش

آخر عمری چو طفلی تازه سال
از سخن افتاده بودم؛ لالِ لال

"کم کمک گاهی "هلو" گاهی "پیلیز
نطق کردم؛ خرده خرده؛ ریز ریز

در گرامر همچنان سر در گُمَمْ
مثل شاگرد کلاس دومم

گاه "گود مرنینگِ" من جای سلام
از سحر تا نیمه شب دارد دوام

با در و همسایه هنگام سخن
لرزه می‌افتد به سر تا پای من

می‌کنم با یک دو تن اهل محل
گاهگاهی یک «هلو» رد و بدل

گر هوا خوب است و یا اینکه بد است
گفتگو در باره‌اش صد در صد است

جز هوا، هر گفتگوئی نا‌بجاست
این جماعت حرفشان روی هواست

بگذر از نی من حکایت می‌کنم
وز جدایی‌ها شکایت می‌کنم

نی کجا این نکته‌ها آموخته؟
نی کجا داند نیستان سوخته

نی کجا از فتنه‌های غرب و شرق
داغ بر دل دارد و تیشه به فرق

بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی و هم نی زنم

سوختند آن‌ها نیستان مرا
زیر و رو کردند ایران مرا

کاش می‌ماندم در آن محنت‌سرا
تا بسوزانند در آتش مرا

تا بسوزانندم و خا کستر م
در هم آمیزد به خاک کشورم

دیدی آخر هر چه رشتم پنبه شد
جمعه‌هایم ناگهان یکشنبه شد

دم شما گرم خسته نباشي خيلي عالي بود
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
نمی دانم ،
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم ...
یا نفسم را به اندازه ی تو !
نمی دانم ،
چون تو را دوست دارم نفس می کشم ...
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم !
نمی دانم ،
زندگیم تکرار دوست داشتن توست ...
یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگیم !
تنها می دانم که دوست داشتنت ؛
لحظه
لحظه
لحظه ی
زندگیم را می سازد !
و عشقت ؛
ذره
ذره
ذره ی
وجودم را !

ღஜپریســــــــــــ ـا ஜღ
خسته نباشي خيلي زيبا بود
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
حساسيت بالاست!
حساسيت احساس خوبيهاست
احساسِ اين حساسيت بالاست
احساسِ حسِ نابِ خوبيهاست!
 

Iphone1387

Registered User
تاریخ عضویت
4 نوامبر 2010
نوشته‌ها
483
لایک‌ها
162
محل سکونت
sari
دمت گرم مش حسین. خوشم اومد ادامه بده
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
روزي

هرروزهمچو روزِ دگر ميرود ز بَر
روزي نيامد و نميشود از او خبر
بنداز دل، در رهِ امروزِ ديگري
كِمروزِ ديگرت دهد روزيت به زر
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
كه

آرامشِ دنيا ز چه است؟
آسايشِ زيبا به چه است؟
دل دادن و گل دادن و عشق
مديون تماشاي كه است؟
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
دل ديوانه ي من خون شده است
در پي عشق تو مجنون شده است
دلِ تو گر به دلم دل بدهد
دلِ ديوانه ي مجنون شده است
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
عمو هصین عالیه ادامه بده. نگفته بودی طبع شاعری داری :D
سلام داش مثود اميدوارم كه حالت خوب باشد :D
ديدم همينجوريش خيلي شعر ميگيم گفتم بيام حالا اينجوري شعر بگيم :D
خيلي خوشحال شدم پستتو ديدم چه خبرا خوبي؟ حالا جدي چجورين اميدي هست؟
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
در اين دنيا چه كس مأوا ندارد
در اين دنيا چه كس دعوا ندارد
عجب بيهوده دعواييست دنيا
عجب آلوده مأواييست دنيا
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
زندگي اجباريست!
به دلت ياد بده
زندگي را بكند
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,500
محل سکونت
Earth
نميدانم
نميدانم چه ميخواهم...
نميدانم چرا بايد بدانم آنچه ميخواهم
نميدانم چه چيزي سخت ميخواهد بداند من چه ميخواهم
چرا خواهد بداند من چه ميخواهم
چرا اصلا نميخواهد بداند من نميخواهم
چه رازي در سرش دارد نميدانم
چه بازيهاي پي در پي كه در انديشه اش دارد نميدانم
من از اين بازيه خودخواهگي ها سخت بيزارم
و هر جا خواهشي باشد، نمي خواهم
فقط من تخت ميخواهم بخوابم
 

hadiforever

Registered User
تاریخ عضویت
18 ژانویه 2014
نوشته‌ها
465
لایک‌ها
815
محل سکونت
دیار ترس وحماقت

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
اسم ت رو با جوهری از عشق روی قلبم حک کرده بودم
بی خیال ! به دل نگیر ، شاید روزی پاکش کردم
با تو بودن م رویای زیبایی بود که حقیقی پنداشتم
منو ببخش که عشق ت را چنین کودکانه پنداشتم
 

AmirBaharvand

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2016
نوشته‌ها
1,671
لایک‌ها
884
سن
36
محل سکونت
اندیمشک
الهی
پرم از لحظه با دردی و آهی
تویی ناجی ، منم موری‌، ز من تا چین راهی
مرا دریاب با کوته نگاهی
در این وادی الهی
به راهی
به چاهی
چو نرمی نسیم صبحگاهی
مرا مخروب کویش کن صباحی
الف.م.ب
 

phantom2

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2012
نوشته‌ها
876
لایک‌ها
239
چون شعرامو همیشه گم میکنم میخام اینجا بنویسم تا هم گم نشن هم بتونم تکمیل و اصلاح کنم هم دوست داشتین نظر بدین
باز آمدی غرقم کنی یا غرق دنیایم شوی......... این انتخاب سخت را بامن نه بی من میکنی؟
گویا همه خوابند ولی بیدار را باکی نبود..... باعشق خفتی در میان سودای مرگ رامیکنی؟
من را نمیبینی دگر در بازی شیطان وخود... من مست دنیا گشت ام تنها تو بازی میکنی؟
از من نه امیدی به تو ازنو نه امیدی به من ...... این انتخاب اخر است شیرین وفرهاد میکنی؟
گویا نفهمیدی هنوز آخر همه تسلیم او ...... قاضی نگفته جرم را حکم براعت میکنی؟
هیچ کس نمیداند که من رازی ندارم در دلم ..... من را ز گشتم بر خدا تا او کند پیدا مرا.
.
.

سرسبز بمان عشقم هر چند هوا سرد است.....این آیینه عبرت یک دایره گرد است
ما مرده به دنیاییم این را نتوان باور .......... صد سال بگرد شاید پیدا شود این آخر
گمگشته ی ما پنهان در ظاهر چشمان است ..... این قلب هزار تکه بی خانه و سامان است .
..
.
درکت نکردم عشقم مجنون بی سرشتم ..... با یک قلم از احساس بی تحربه نوشتم ..
با عقل به جنگ دنیا گویا نمیتوان رفت ..... مشکل از این تکبر دیگر چه میتوان گفت
مهلت نداد دنیا از بس که ما نفهمیم .....باید به تیغ حسرت این قصه را بفهمیم
این رویه قصه عشق احساس بی قاعده ..... حالا که فهمیده ام دیگر چه سود فایده
.
 
Last edited:

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
"شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا! کاسه صبر درختان پر شده ست"*
یک غزل زخم ِنمک خورده دلم دارد ولی
باز بغضم از خــنده های ِبی امان پر شده ست
آسمان!خاک زمین گشته خیالش راحت از-
-آنکه خورشید از خیال ِ اشک پنهان پرشده ست
باز غم آمد که بر پایان رسد امید ما
یک جهان از رنگ امید بهاران پر شده ست



*بیت اول برای فاضل نظری هست.
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
:general505:

در کوره راهی که بویِ رسیدن نمی دهد

عشق آمد,کوچه ها از بوی ایمان پر شده ست

یک جهان کوچ از نگاه تازه اش کوچید و رفت
تا نیاید ابــــر هم از اشک ِهجران پر شده ست

کن دعـــــــایی تا گــل ِنــرگس رسد از آسمان
هم زمین و هم زمان از بغض ِپنهان پرشده ست

درد جانکاهی همه جان ِجهان را برده است
کاسه ی صبر خدا از دست ِانسان پر شده ست
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
باخته ام
شبیه ماهی سرخی که به هوای آسمان آبی ,
تنگ آبی اش را رها کرده است...

و در میان این همه خوشبختی,به آخر خط رسیده ام
شبیه همان موجی که با هزار امید به ساحل می رسد
اما خسته و کوتاه بر می گردد

+البته می دونم شعر نیست ولی خواستم آپ بشه اینجا هم
 
بالا