قطار بی ترمز
****************************
عینکم را که می زنم بر چشم//هرخزان را بهار می بینم
کُل هفتاد و چند میلیون را// بر قطاری سوار می بینم
رُل آن را به دست مردی از// خطۀ گرمسار می بینم
دور راننده اش که نورانی ست// هاله ای پایدار می بینم
این که بی ترمز است و پرسرعت// خارج از هر شعار می بینم
ودرآن راحتی و امکانات// کامل و بی شمار می بینم
سرنشینان آن زپیر و جوان// همه مشغول کار می بینم
چون زیاد است کوپه های قطار// همه را خانه دار می بینم
ساکنان را بدون دغدغۀ // پول رهن و اجار می بینم
بابت اینکه شد اجاره ، اجار// خویش را غصه دار می بینم
مرد و زن را زفرط خوشحالی//چاق همچون تغار می بینم
بر دل مردم از فراوانی// راحتی و قرار می بینم
پیش ِبانی خیر آن، همه را // شاکر و شرمسار می بینم
بر سر سفره از درآمد نفت// بسته های دلار می بینم
جای بنزین درون باک همه// اتم هسته دار می بینم
مفسدان بزرگ چون شهرام// بر سر چوب دار می بینم
تیم فوتبال و سر مربی آن// صاحب افتخار می بینم
طرح ها و لوایح مجلس// محکم واستوار می بینم
تخم معتاد را ملخ خورده // کی؟ کجا ؟ من خمار می بینم ؟
چون که جوگیر قافیه شده ام// (آر ها ) پشت (آر)می بینم
عینکم چون که اَند خوشبینی ست// هر یکی را هزار می بینم
شوره زارو کویر لوت و نمک// مملو از چشمه سار می بینم
عمه فرزانۀ نود ساله// هلویی آبدار می بینم
سیب زمینی بـَردۀ شیراز// کیوی شهسوار می بینم
شعر« جاوید» را که درپیتی ست // جالب و شاهکار می بینم
تازه اورا مثال سعدی یا // دست کم چون بهار می بینم
از پریشب که عینکم گم شد//باز اوضاع ، زار می بینم