• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اشعار طنز

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
از آتش عشق خود که سوزاند مرا؟
لبخند ملیحی زد و خنداند مرا

گفتم که دلم اسیر آن طره موست
سیلی زد و فحش داد و رنجاند مرا!!!
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
چرا میدی همش رنج و عذابم
بذا تا کشکمه بی خود بسابم

تو که روت با رقیبه پشتت از مو
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم؟
 

mrdelbariii

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 می 2007
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
3
سن
43
محل سکونت
تهران
شبی بی دستهایم پر کشیدی
و رفتی تا کنار او رسیدی . . .
تو را دیدم که دستت دست او بود،
به خود گفتم شتر دیدی ندیدی . . .
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
قطار بی ترمز
****************************
عینکم را که می زنم بر چشم//هرخزان را بهار می بینم
کُل هفتاد و چند میلیون را// بر قطاری سوار می بینم
رُل آن را به دست مردی از// خطۀ گرمسار می بینم
دور راننده اش که نورانی ست// هاله ای پایدار می بینم
این که بی ترمز است و پرسرعت// خارج از هر شعار می بینم
ودرآن راحتی و امکانات// کامل و بی شمار می بینم
سرنشینان آن زپیر و جوان// همه مشغول کار می بینم
چون زیاد است کوپه های قطار// همه را خانه دار می بینم
ساکنان را بدون دغدغۀ // پول رهن و اجار می بینم
بابت اینکه شد اجاره ، اجار// خویش را غصه دار می بینم
مرد و زن را زفرط خوشحالی//چاق همچون تغار می بینم
بر دل مردم از فراوانی// راحتی و قرار می بینم
پیش ِبانی خیر آن، همه را // شاکر و شرمسار می بینم
بر سر سفره از درآمد نفت// بسته های دلار می بینم
جای بنزین درون باک همه// اتم هسته دار می بینم
مفسدان بزرگ چون شهرام// بر سر چوب دار می بینم
تیم فوتبال و سر مربی آن// صاحب افتخار می بینم
طرح ها و لوایح مجلس// محکم واستوار می بینم
تخم معتاد را ملخ خورده // کی؟ کجا ؟ من خمار می بینم ؟
چون که جوگیر قافیه شده ام// (آر ها ) پشت (آر)می بینم
عینکم چون که اَند خوشبینی ست// هر یکی را هزار می بینم
شوره زارو کویر لوت و نمک// مملو از چشمه سار می بینم
عمه فرزانۀ نود ساله// هلویی آبدار می بینم
سیب زمینی بـَردۀ شیراز// کیوی شهسوار می بینم
شعر« جاوید» را که درپیتی ست // جالب و شاهکار می بینم
تازه اورا مثال سعدی یا // دست کم چون بهار می بینم
از پریشب که عینکم گم شد//باز اوضاع ، زار می بینم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مشدی قلی ، مشدی قلی !

مثل حلیم شدی ، شلی

دوماهه که شهری شدی

جای الاغ ، پشت رُلی



جر می زنی ، یعنی که چی ؟

خوب پاچه را بد می گیری

برای یک لقمه ی نون

چهل می دی ، صد می گیری ؟



توو اون موهات که ژل نبود

اون شیکمت که ول نبود

مشدی عمو میگه : " قلی

گمبولی بود ، خپل نبود ! "



یادت میاد میون ده

رو زین سرخ سم طلا

داد می زدی توو کوچه ها

زود می کشیم چاه خلا ؟



دختر "کبلی گل باجی "

می خواس تورا خیلی زیاد

می گف : " قلی نومزَدَمه

چشم حسودا در بیاد "



می گف : " قلی برای من

حنا به ریشش می ذاره

من بزُ خیلی دوس دارم

چون اونو یادم میاره ! "



می گف : " قلی گفته به من

عروسیمون میزنه ریش

بز که یهو ریش بزنه

بهش میگن برّه و میش " ...



قلی یهو چطو شدی

به چپ زدی راستی شدی

تغار شیکست و اون وسط

چه جوری شد ماستی شدی ؟



میون خون بی رگت

تیری گیلیسیرید نبود

می گن "تبرّکی " ، ولی

توو زندگیت "حمید " نبود !



قلی می گن ستاد زدی

مشغول وراجی شدی

تو قبلنا مشدی بودی

چه جوری شد حاجی شدی ؟



شاعرای درپیتی که

به نرخ روز نون می خورن

اونها که با تیغ و ژیلت

گوشها را از ته می بُرن



می گن بهت " مثل گلی

برای باغ تنفّسی "

رفتی واسه مصاحبه

خبر شدی توو بیست و سی !



قلی ، می گن "سُلی " شدی

اسم جدید کلاس داره

سین اومده به جای قاف

یه جوری اختلاس داره



حاجی سُلی ...حاجی سُلی !

گفتی دیگه نگیم قلی ؟

شبها بازم به آسمون

زُل می زنی ...نمی زُلی ؟!



اگر که رای ِ این و اون

اون بالاها تورا کشید

جون ننه ت مثل حالا

فوری نشی ندید بدید



پونه دیدی افعی نشی

چاخان نکن سکوت نکن

توو چشم آسمون جلا

دمپایی هاتو شوت نکن ...!​
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دیشب خواب عجیب و غریبی دیدم
خواب دیدم معلم مدرسه شده ام
و معلم ها هم بچه مدرسه ای شده اند
و من به آن ها تکلیف می دهم.

صد تا کتاب تاریخ بهشان دادم
که هر شب حفظ کنندو
وادارشان کردم که بدون آن که چراغ را روشن کنند
تمام آن ها را از بر بخوانند.

فرستادمشان گردش علمی
به اطراف مغولستان
و برای تکلیف شب شان
گفتم که یک مانگولیای ارغوانی هفت متری در آنحا پرورش دهند.

ازشان پرسیدم حساب کنید که
هر نمره افتضاحی برابر با چند فطره اشک است؟
و برای هر جواب غلط شان
از گوش آویزانشان می کردم.

و وقتی که سر کلاس حرف می زدند یا می خندیدند
چنان نیشگونی ازشان می گرفتم که دادشان به هوا می رفت
آنقدر بلند و بلند و بلندتر ...که یکهو از خواب پریدم
در حالی که حسابی دلم خنک شده بود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دوش در راه سفر شام،کبابم دادند...........واندر آن خر توخری لحم لوابم دادند
مشتی از چنته پلو در کف بشقاب کثیف...................در برش سوخته یک سیخ کبابم دادند
آن چنان خورده و دل درد گرفتم که مپرس...............چه شبی بود که تا صبح عذابم دادند
پیچ و تاب دلم از پیچ و خم جاده گذشت......................چه بگویم که در آن پیچ چه تابم دادند
چه غم انگیز شبی بود و تب آور سحری...........................چشم بیدار به جای خور و خوابم دادند
آن که شب کرده سفر با اتوبوس می داند.....................که چه بر خورده منِ خسته خرابم دادند
جای نوشابه ی حال آور نوشین و خنک................چای جوشیده و سردی چو دشابم دادند
منِ ناپخته چو ناپخته غذایی بودم.................پخته گشتم چو به کف صورت حسابم دادند
مشکلم را به برِپیر دخو بردم دوش.....................خنده ای کرد و این گونه جوابم دادند
بهر آسودگی از درد سر و شر زمان............................آخرین چاره نشان دار طنابم دادند
بعد از این شب سفر هرگز نکنم بی بر و توش.........................درس و مشقی که در این فصل کتابم دادند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای نسیم سحر آرامگاه یار کجست ؟............مدرک دیپلم اینجاست ولی کار کجاست ؟
هر کجایی که من این مدرک خود بردم................پاسخ این بود که پارتی پولدار کجاست ؟
روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند..........از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست ؟
پدر دختر تا دید مرا با فریاد چنین گفت................اول تو بگو درهم و دینار کجاست ؟
خانه در جردن و شمران تو چه داری بچه .............پست یا عنوان یا حجره و انبار کجاست ؟
ست الماس و گلوبند زمرد که به آن...................بکند دختر من فخر در انظار کجاست ؟
اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی ...............برگه پاکیت از دکتر و بهیار کجاست ؟
هرچه فریاد زدم حرف مرا کس نشنید...............که به دادم برسد گوش بدهکار کجاست ؟
نیست چون بهر جوان عیب کنون ، حمالم...........توی میدان بکنم باربری لیک بار کجاست ؟
مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول .............ایهالناس بگویید به من خریدار کجاست ؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
< اکنون که گل سعادتت پر بار است > .............از یاد مبر که همنشینت خار است
گر رمضان و تن شود لاغر و باز......................این نفس نفیس همچنان پر بار است
< امروز تو را دسترس فردا نیست >...............درمانگه ماست اما کویش جا نیست
یک ذره عقل یار چون در من دید ....................دستی به شقیقه اش بزد کز ما نیست
< ای آمده از عالم روحانی تفت >.................بشنو سخنی که در غیابت می رفت
علم ارچه بود به قدر یک اقیانوس..................کمتر بود ارزشش از یک قطره نفت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حجله یا گور / مهدی اخوان ثالث
شنیدم در دهی از آن ور آباد
جوانی سخت کم رو گشت داماد
چنان کم رو ، که اخذ اجرت خود
ز شرم « وِرمَنه» رویش نمیشد
تو گویی جز سکوت و جز شنفتن
نداری هیچ زادی بهر گفتن
شب عیش و زفاف و وصلت آمد
جوان در حجله با صد خجالت آمد
دو محرم را بخ خلوت کرده بودند
فراش وصل را گسترده بودند
مهیا مقتضی و منع مفقود
گل و گلچین و رخصت ، هر سه موجود
همین مانده بر افکندن نقابی
کنار و بوسه ای و فتح بابی
ولی کم رو جوان هر رشته می تافت
برای گفتگو حرفی نمی یافت
عروس از انتظار خود کلافه
زبی تابی و خشمش پُر ، قیافه
به قول پیر های استخوان دار:
جوان خندان شود با کاه ِ دیوار
جوان و اینقدر بی حال و کمرو؟
ندانم کاه دیوار است ، یا شو؟
سر انجام آن جوان دل را به دریا
زدو پرسید از همسر که : « آیا
تو میدانی اصول دین بُوَد چند؟»
عروسش زد تمسخربار لبخند
که : « حجلست این ، نه گور ، ای خانه آباد!
نکیر و منکری تو ريا، یا که داماد؟
خدایا حجله ام را گور گردان
ز من این کره خر را دور گردان»
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شوهر اول / مهدی سهیلی

رهگذری سر ِ مزاری دید
که جوانی به گریه می نالد
ناله ها از دلِ پریشان داشت
سینه ی ریش و چشم گریان داشت
بر سر قبر ناله ها میکرد
دائم از غم خدا خدا میکرد
مردِ غم پرورِ دل افسرده
گفتگو داشت با همان مرده
« کای فدای تو ، هم دل و هم جان
وی نثار رهت ، هم این و هم آن»
رفتن تو به غم اسیرم کرد
از دو روز حیات سیرم کرد
چون تو رفتی شکسته بال شدم
دردمند و مریض حال شدم
تا تو بودی من ِ غم آلوده
از غم و درد بودم آسوده
جسمم از تاب و از توان افتاد
یک جهان آفت ام به جان افتاد
کاشکی ، ای یکانه سرور ِ من
سایه ات کم نمیشد از سر ِ من
رهگذر تا اشک و آهش دید
پیشرفت و از آن جوان پرسید:
کای جوان! از چه ای چنین غمناک
پدرت بوده این که رفته به خاک
گفت : نه ... راحت ِ تن ِ من بود
شوهر ِ اول ِ زن ِ من بود
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
اي كور شوي الهي آكسفور

این مدرک دکترای کردان// شد مشکل و بحث داغ ایران
شد تحت شعاع این مقوله// یارانه و اشتغال و درمان
هم مشکل مسکن جوانان// هم بحث تورمات شایان
البته ککش نمی گزد هم// از این همه کذب و غمز و کتمان
محکم سر جای خود نشسته// با چهرۀ شاد مان و خندان
بیچاره مگر چکار کرده// خود گفته که گول خورده آسان
از یک نفری که بو نبرده// از معرفت و صفا و وجدان
ای کورشوی الهی آکسفورد// تا که ندهی فریب کردان
ای گِل بزنند آن درت را // دانشگه نحس انگلستان
تا که نکنی وزیرمان را//شرمندۀ به پیش مردم این سان
از من بشنو نصیحتی چند// ای تازه وزیر با توام...هان
گر مدرک آکسفورد ول شد// هاوایی دیگری فراوان
این بار به فوق دکترا هم// قانع نشوای عزیز جانان
تدریس بکن مجدداً ، در// دانشکدۀ حقوق تهران
این داد و هوار اهل مجلس // فاطی نشود برای تنبان
ضرب المثلم جلو عقب شد // از شدت حرص و جوش پنهان
جاوید» تو هم بگرد از امروز// در داخل جوی هر خیابان»
تا بلکه به چنگ تو بیاید// یک مدرک دکترای ارزان
تا درس دهی مقولۀ طنز // در محفل با صفای رندان
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دارايي هاي من

خانه ای دارم به متراژ مفید شصت وسه
لشکری کور وکچل دارم به سن مدرسه
پرتو وپروانه و پرویز و پوران و پری
پارسا و پونه و پدرام هم بود آخری
یک عدد دفترچه دارم بابت تقسیط وام
چون عقب افتاده اقساطم شده وضعم درام
مانده ارثی هم زبابایم ، ثقیل و پر بها
یک طلبکار قــَدر در بم یکی در آستارا
سی چهل سالی نماز و روزه هم دارد قضا
باید البته کنم بنده به جای او ادا
یک دومتری هم زمین دارم دو نبش و با کلاس
در دیار مردگان كه يك كمي باشد قناس
خودروام البته چون ماشین مشتی ممدلی ست
فاقد بوق و کلاچ و دنده ، حتی صندلی ست
دیسک و صفحه گر گران باشد ندارم هیچ غم
چون که دارد دیسک فابریکی ستون مهره ام
بی نیاز از میخم و خوشحال هستم چون که من
میخچه ای دارم به پا از شدت سگدوزدن
بی خیال کوپن روغن ویا قند وشکر
چون که قند و چربی ام بالاست ، درحد خطر
لوزه تین ام باد کرده مثل توپ فوتبال
خيك من آماس کرده از بزرگی طحال
معدن سنگی خدا داده زلطفش شاکرم
کلیه ام از این جهت مشغول کرده خاطرم
سنگ استخراج می گردد از آن سالی دوبار
بار اول در خزان و بار دوم در بهار
جای مروارید غلطان ،آب مروارید ِ چشم
برده از من در چنین اوضاع جالب دید ِ چشم
بیت الامراض است القصّه تن وامانده ام
تاکنون هم زورکی این طفلکی را رانده ام
الغرض این بود ارث وملک و دارایی من
نیست چیزی دیگری جز این کُت و این پیرهن
گفت بیخ گوش من « جاوید» با صوتی حزین
صورت دارایی خود را نکن فاش این چنین
چون که می بندند بر ناف تو محکم مالیات
یک عوارض هم سر هر سال می آید (برات)
ضمناً از فردا لزوماًنصب کن یک دزدگیر
روی این اموال و تا آژیر زد دزدش بگیر
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام آقا محمد با ارادت و عرض احترام از روی عادت
به رسم خوب ایام رفاقت نوشتم نامه تا گیرم سراغت
نوشتم نامه ای با عشق و امید اگر خطم بده لطفاً ببخشید
گمانم برده ای مارا ز یادت؟ منم ... «کبلا مرادو» از ولایت
چه ایام خوشی با هم سپردیم چه بحث و گفتمان‌هایی که کردیم ...
حدوداً دوم خرداد بودا ... دل مردم ز غم آزاد بودا ...
مث برق و مث توفان گذشت‌ها ... به یادت هست که؟ هفتاد و هشت‌ها ...
کجایی مشتی؟ اینجا جات خالی‌ست بدون تو تو ده صلح و صفا نیست
به این شدت که نه ... اما خدایی محمد خاتمی! ... جداً کجایی؟
تو یاهو وقتی on هستم که نیستی کلوب و سیصدوشصتم که نیستی ...
نه اخبار و نه بیست و سی میایی هنوز چپ می‌زنی؟ یا با اونایی؟
دل مردم براتان تنگه تنگه ... «حتی خاطرات تلختم واسه ما ... خیلی قشنگه!»
(زیادی شد اگر این مصرع فوق ولیکن شد پر از احساس و از ذوق! (با تشکر از گروه سون)
همه اینجا سلامی می‌رسانند اگرچه اکثراً چندی‌ست خوابند
ولی شکر خدا این کدخدائه می‌گن قلبش طلاس ... دستش شفائه ...
اصن دست روی هر چی که می‌ذاره طلا می‌شه ... سه سوت! ردخور نداره
خدا مرگم بده ...كافر شدم باز چرا این‌گونه شد این نامه آغاز؟

به قول شاعر رند نظرباز(؟!) بدون نام او کی نامه شد باز؟
«به نام حضرت باری تعالی»
( بدین صورت شروع شد نامه ... حالا!)
محمد خاتمی ... حالت چطوره؟ بگو دانم که احوالت چطوره؟
هنوز کیفیت به کوکه ... شاده جونت؟ هنوز سبزه سرت؟ سرخه زبونت؟
دماغت چاقه؟ اوضات خوبه سید؟ هنوز جنس عبات مرغوبه سید؟
هنوز هم بی‌جهت می‌خندی یا نه؟ به نافت گفتمان می‌بندی یا نه؟ (در صورت حذف بیت زیر جایگزین شود لطفاً)
هنوز دل به همه می‌بندی یا نه؟ به ریش جامعه می‌خندی یا نه؟
هنوزم طالب اصلاح هستی؟ به قول کدخدا ... گمراه هستی؟
اگر از حال ماها هم بخواهی سلامت ... شادمانی ... روبه راهی
تمام مردم ده خوب خوبند زنان مثل قدیم ... در رفت و روبند
و مردان مثل سابق گرم کارند نه معتادند و نه دیگر خمارند ...
جوونای ده پایین و بالا ... همه دنبال تحصیلن به مولا!
نه ماهواره نه علافی ... نه هیزی ... نه کوکائین ... نه شیشه ... نه مریضی
از اون روزی که رفتی از ده ما از این رو شد به اون رو کل اوضا(ع)
خلاصه از جلو ... پایین و بالا به ما خوب می‌رسن ... الحمدللا
كريم اوقلي که گاوش شیر می‌داد! همون که سهم آب و دیر می‌داد ...
درست شد وام تعمیرات خونه‌اش ... جواد هم زن گرفته نوش جونش!
خودت دیدی که ده چی بود ... چی شد زن اوستا غلام هم ساکشنی شد!
می‌گن جراحی کرد هفتاد و نه بار ... حالا باید ببینيش ... روم به دیوار!
پس از یک دوره فعل و انفعالات ... هزار الله اکبر ... از کمالات!
همه خوشحال و شاديم و غمي نيست دگر بحث حضور خاتمي چيست؟
تمام گاوها ... گوساله‌ها خوب عموها ... عمه‌ها و خاله‌ها خوب
مراتع سبز ... شالی‌ها به سامان هوا عالی ... بهاری ... ناز ... مامان!
می‌گم راستی رضاتون چونه؟ سید؟ هنوزم درسشو می‌خونه سید؟
می‌خواست دکتر بشه از اون قدیما؟ تهش شد یا که زایید زیر درسا؟
نوشتی توی آن دستخط پیشی می‌خواد دکتر شه ... می‌گفتی: «نمی‌شی!»
یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا که مدرک می‌ده مفتی ... ده تا ده تا!
به زیرک‌ها ... به دانشجوی باهوش ... مگه کردان نیومد؟ خوب اونم روش!
رفیقت بود که یک ذره تپل بود ... مشاور بود اگرچه، عقل کل بود!
دماغش چاقه؟ فوله گیگا بایتش؟ هنوز چیز می‌نویسه توی سایتش؟
فرامرز بچه مش اصغرآقا براش کامنت می‌ذاره ... روزی صدتا
آخه پهنای باند ما زیاده ... یه جورایی سر شیرش گشاده
خدا قوت بگو به این رئیسا ... چه حالی داد به این وب‌لاگ نویسا ...
پروکسی و مروکسی ما نداریم صدا داریم ولی سیما نداریم!
همه چی اینورا آزاد و مفته اینو بی‌بی توی اخبار شنفته
رسیور این طرف‌ها هم حلاله arab sat این وری ... سمت شماله!
می‌گن ارزونی بی‌سابقه است این انیشتینه؟ خدایا! نابغه است این؟
اصن دنیا به یک هو زیر و رو شد شنیدی بوش چطور بی‌آبرو شد؟
شنیدی چیزی از طرحای تازه؟ (قلندر خوابه و شب هم درازه؟)
جلو قاچاق خشخاشو گرفتن شنیدی کل اوباشو گرفتن؟
خدا خیرش بده ما که رضاییم نباشه، دسته جمعی کله پاییم
ز وضع قوت گر خواهی بدانی پریم تا خرخره از شادمانی
اگر یک دو نفر هم شکوه دارند از آن مزدورهای جیره خوارند
ملالی نیست اینجا طبق آمار به جز دوری تو آن هم نه بسیار ...
برنج و نان و گندم هست کافی می‌گم راستی توهم با قالیبافی؟!
ببینم توی دوری از ریاست ... خبرهایی شنیدی از سیاست؟
شنیدی گنجی و آزاد کردن؟ به شدت مردم و ارشاد کردن؟
شنیدی توی دانشگاه زنجان ... شنیدی چیزی از الهام و کردان؟
شنیدی برج میلاد و فروختن؟ شنیدی می‌شه چند تایی گرفت زن؟
خلاصه وضع ما که بی‌مثال است گرانی؟ چی؟ تورم؟ نه ... محال است
«برنج آنجا کیلویی خون باباست؟» برو سید، اینم از اون جواباست
برنج اینجا نهایت صد تومان است مرامی، بهترین جای جهان است
خیار و سیب‌زمینی مفت مفت است همان‌طوری که در آمار گفته است ...
تورم یک دو در صد «رشد» کرده ... گرانی سوی مردم «پشت» کرده ...
تساهل معنی تازه گرفته ... نمونه‌اش قافیه در مصرع فوق!!
تمام شد جیره کاغذ ولیکن حکایت همچنان باقی‌ست عمراً

خلاصه می‌کنم ای خاتمی جان ببین من چه خوشم: «آخ جانمی جان!!»
همه خوشحال و شادیم و غمی نیست نیازی به حضور خاتمی نیست
به جان تو خوشیم بسیار سید! حالا می‌خوای بیای چی کار سید؟
برو هر جا که حال کردی سفر کن اصولاً فکر ده از سر به در کن ...
برو ایتالیا ... قسطنطنیه ولایت را دودر کن کی به کیه؟
فقط رفتی اگر از این بیابان سلامم را رسان لطفاً به باران ...
در آخر این تو و این وضع ایران ...
حالا می‌خوای بیا ... می‌خوای بپیچان!

با تشکر از: RAYMAN
 

calsum181

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 فوریه 2009
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد

غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
 

calsum181

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 فوریه 2009
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
شعر با صفا


این روزا عمر عاشقی دوروزه


ایشالا پیر عاشقی بسوزه


بلا به دور از این دلای عاشق


كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!


گذاشته روی میز من ، یه پوشه


كه اسم عشق‌های بنده توشه


زری، پری،‌سكینه، زهره، سارا


وجیهه و ملیحه و ثریا


برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید ...


شعر با صفا


این روزا عمر عاشقی دوروزه


ایشالا پیر عاشقی بسوزه


بلا به دور از این دلای عاشق


كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!


گذاشته روی میز من ، یه پوشه


كه اسم عشق‌های بنده توشه


زری، پری،‌سكینه، زهره، سارا


وجیهه و ملیحه و ثریا


نگین و نازی و شهین و نسرین


مهین و مهری و پرند و پروین


چهارده فرشته و سه اختر


دولیلی و سه اشرف و دو آذر


سفید و سبزه ، گندمی و زاغی


بلوند و قهوه‌ای و پركلاغی ...


هزار خانمند توی این لیست


با عده‌ای كه اسم‌شون یادم نیست!


گذشت دوره‌ای كه ما یكی بود


خدا و عشق آدما یكی بود


نامه مجنون به حضور لیلی


می‌رسه اینترنتی و ایمیلی!


شیرین می‌ره می‌شینه پیش فرهاد


روی چمن تو پارك بهجت ‌آباد


زلفای رودابه دیگه بلند نیست


پله كه هس ، نیازی به كمند نیست


تو كوچه ، ‌غوغا می‌كنند و دعوا


چهار تا یوسف سر یك زلیخا!


نگاه عاشقانه بی‌فروغه


اگر می‌گن: «عاشقتم» دروغه


تو كوچه‌های غربی صناعت


عشقو گرفتن از شما جماعت


كجا شد اون ظرافت و كرشمه


نگاه دزدكی كنار چشمه؟


كجا شد اون به شونه تكیه كردن


كنار جوب آب ، گریه كردن


دلای بی‌افاده یادش به خیر


دختركای ساده یادش به خیر


من از ركود عشق در خروشم


اگر دروغ می‌گم ، بزن تو گوشم


تو قلب هیشكی عشق بی‌ریا نیست


حجب و حیا تو چشم آدما نیست


كشته دلبرند و ارتباطش


فقط برای برخی از نكاتش!


پرنده پر ، كلاغه پر ، صفا پر


صداقت از وجود آدما ، پر


دلا! قسم بخور ، اگر كه مردی


كه دیگه گرد عاشقی نگردی


ما توی صحبت رک و راستیم داداش


عشق اگه اینه ، ما نخواستیم داداش
 

majidzf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 مارس 2009
نوشته‌ها
3
لایک‌ها
0
از دود كه ميگي ديوونه ام ميكني
به سوي نعشگي روونه ام ميكني:D
 

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
554
لایک‌ها
81
سن
24
بنزین رود ز دستم صاحب دلان خدا را

بنزین دهیم اینک پنهان ، نه آشکارا

در این شب سیاهم گم گشته کارت بنزین

یا رب چه سان توان رفت تا بیت خاله سارا

در جایگاه بنزین گالن به دست زین پس

بنزین کنم گدایی تاوان این خطا را

ای مردمان که باشد سهمیه تان فراوان

بهر خدا نمایید با همچو من مدارا

در نیمه راه و بیراه ای بر اتول سواران

با یک دو لیتر بنزین یاری کنید ما را

بنزین انیس ما بود ، یار شفیق ما بود

دیگر به خواب ببینیم دیدار آشنا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

بنزین مده تو ارزان لیکن ستارگان را

رندی ز عمه پرسید بنزین کجاست آزاد

گفتا به رند عمه اش در بلخ یا بخارا

گفتند داده دولت سهمیه ایی فراوان

مردان مجلس و آن رندان پارسا را

در کوی مجلس ای داد ما را گذر ندادند

یا رب چه سان توان داد تغییر این قضا را

دیدم به خواب خوش دوش یک هاتفی که میگفت

از روی پند و اندرز درویش بینوا را

بنزین صدتومن را مفروش کم ز پانصد

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

بنزین لیتری پانصد هر کو شنید گفتا

اینک سزای آن کو کفران کند خدا را

در این زمانه دیگر ماشین اثر ندارد

ماشین کنون برابر با خار و سنگ خارا

جانا دگر نمانده بنزین به باک چهره(*)

ای یار مانده در راه معذور بدار ما را​
 

StudioX

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2009
نوشته‌ها
223
لایک‌ها
3
سن
35
محل سکونت
یه گوشه از ملک خدا
اینکه بردی دلم ام را اشتباهی پس بده
جز فراموشی ندارم من گناهی پس بده


روسیه گردم بدون دل من در زندگی
از برای من نخواهی روسیاهی پس بده



روز و شب چشمم براه عشقت می باشد بیا
گر تو هم داری چو من چشمی براهی پس بده



صد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط خستگی
تا نرفته بر سرم دیگر کلاهی پس بده



گیر ما دیگر نیاید دل پس این جزوه را
مستقیما گر نمیخواهی براهی پس بده



جان تو مشروط می گردم به جان مادرت
لازمش داری نگه دار از نخواهی پس بده



دل از من می بری من مرکز پخشم مگر
ای به قربانت شود جانم الهی پس بده



گر تو هم مانند من بی دلی باشد بیا
مال تو این دل اما گاه گاهی پس بده



چند ماهی مال تو اما دو روزی نزد من
من نمی گویم که آن را چند ماهی پس بده



از دعای هر شب و آه سحر اندیشه کن
تا نرفته بر فلک از سینه آهی پس بده



من نمی دانم چرا این دل را کش رفته ای
.................. گر نخواهی پس بده
 

jomong777

Registered User
تاریخ عضویت
4 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
1,188
لایک‌ها
129
سن
34
محل سکونت
تهران
بیا تا ما بگردیم یار و غمخوار
بیا تا دور یکدیگر بچرخیم
تو نقطه باش و من مانند پرگار!

نوشتم یادگاری روی جامیز
به روز هیجدهم از فصل پاییز
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
که صابون رفاقت ها شده لیز!

نوشتم یادگاری روی وایت برد
چرا شیشه ی چشمم را کنی خرد
بیا تا دوست یکدیگر بمانیم
برای مهربانی می شود مُرد!

نوشتم یادگاری در کتابت
بِکَن آن را بزن توی اتاقت
بیا تا دستمال تو بگردم
مرتب پاک کن با من دماغت!

نوشتم یادگاری توی دفتر
تلسکوپت منم، تویی چو اختر
بیا ای کشک ساییده ی اعلا
اگر من بد کنم مکن تو بدتر!
 
بالا