• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اشعار طنز

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
پادشاهی به شکار مگسی می آید!!!!!!!!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آدما یه روح پاکن تو کتاب سبز دینی

معنی زندگی مونده بین صفحه های شیمی

آدما معنی مایعن! شکل دنیا رو می گیرن

توی این فشار بی رحم زیر دست غم می میرن

دنیا دنبال یه چیزه مثل فرمول چگالی

هیشکی از تو نمی پرسه: غریبه تو در چه حالی؟!

مثه جاده های بی رحم که فقط راه درازه

قصه ی دردای مردم قصه ی اسید و بازه

آدما بارای هم نام، عاشق دوری و دوری

دردای هم نمی بینن دل میدن به عشق کوری

آدما یه روز تو دنیا می رسن به یک تفاهم

مثه فرمولای شیمی! مثه مبحث تعادل

شعری از ترانه خداوردی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس/ ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا عليك جانم / گفتم: كجا روي؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگير فالي گفتا نمانده حالي / گفتم: چگونه‌اي؟ گفت در بند بي خيالي

گفتم: كه تازه تازه شعر وغزل چه داري ؟ / گفتا: كه مي‌سرايم شعر سپيد باري

گفتم: ز دولت عشق گفتا كه : كودتا شد / گفتم: رقيب! گفتا: او نيز كله پا شد

گفتم: كجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟ / گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز

گفتم: بگو زمويش گفتا كه مش نموده / گفتم: بگو ز يارش گفتا ولش نموده
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چنین گفت رستم به اسفندیار
که هنگام بازی صدات در نیاد
 

f@rzad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
15 آگوست 2007
نوشته‌ها
8,501
لایک‌ها
18,797
محل سکونت
Tehran
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس/ ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا عليك جانم / گفتم: كجا روي؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگير فالي گفتا نمانده حالي / گفتم: چگونه‌اي؟ گفت در بند بي خيالي

گفتم: كه تازه تازه شعر وغزل چه داري ؟ / گفتا: كه مي‌سرايم شعر سپيد باري

گفتم: ز دولت عشق گفتا كه : كودتا شد / گفتم: رقيب! گفتا: او نيز كله پا شد

گفتم: كجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟ / گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز

گفتم: بگو زمويش گفتا كه مش نموده / گفتم: بگو ز يارش گفتا ولش نموده

ادامه هم داره ها ... : :happy:


گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره‏
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى

گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟

گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادکلن شد در شیشه ‏هاى رنگى‏
گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى
گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
« عطر نرگس رقص باد آهسته می آید بهار »


بنده اما مي كنم از دست مهمانان فرار


گرچه فروردین هوایش دلپذیر و جالب است


لیک هرگز نیستم من این هوا را خواستار


چون به همراه هوای دل پذیرفرودین


می رسد مهمان برایم از یمین و از یسار


چون که مدت هاست هشتم را به نه دادم گرو


پس به من از جانب این قوم می آید فشار


نیست درمان جز فراراز حمله ی قوم مغول


چون بجز تخریب از آنها نباشد انتظار


يا به هر علت اگر در خانه ماندم روز عيد


مي كنم خود را به شكل ماهرانه استتار


لامپ ها خاموش مي گردند در شب لاجرم


تا يقين گردد كه رفته ميزبان از اين ديار


آيفن تصويري خود را چنان ميزان كنم


تا شود رخسار مهمانان به خوبي آشكار


هرچه زنگيدند و كوبيدند در را ،بي خيال


ميهمان چون خسته گردد مي رود دنبال كار


گر زبانم لال آمد زوركي در خانه ام


مي روم زير لحاف و مي كنم داد وهوار:


دارم از سردردمي ميرم به فريادم رسيد

مي شوم از دست اين سردر آخر رهسپار


لوزه تينم باد كرده معده ام دارد ورم


كليه ام در خود هزاران سنگ كرده احتكار


شست پاي راستم رفته درون چشم چپ


نيست ديگر بعضي از اعمال من در اختيار


ميهمان بخت برگشته ترحم مي كند


بر من بيمار و كي گيرد در آن خانه قرار؟


از من بيمار كي خواهان عيدي مي شود؟


تازه شايد رحم كرد و داد ما را صد دلار


از پذيرايي مهمانان شوم آخر خلاص


در امان مانند سيب و موز و كيوي و خيار


الغرض «جاويد» با اين پولتيك !!جالبش


« می شود حالی به حالی ،خوش به حال روزگار »


چون كه دك شد ميهمان از خانه برخيز و برقص


«ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار»

محمد جاوید
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
بي تو On line شبي باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ي تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از Case وجودم
شدم آن User ديوانه كه بودم

وسط صفحه Room , Desktop ياد تو درخشيد
Ding صد پنجره پيچيد
شكلكي زرد بخنديد
يادم آمد كه شبي با هم از آن Chat بگذشتيم
Room گشوديم و در آن PM دلخواسته گشتيم
لحظه اي بي خط و پيغام نشستيم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به يك Talk بد آهنگ
Windows و Hard و Mother Board
آريا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ريخته در طرز سلامت
من بدنبال معناي كلامت
يادم آمد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين Room نظر كن
Chat آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به Email ي نگران است
باش فردا كه PM ات با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين Log Out , Room كن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترك Chat كردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول كه Email ام به تمناي تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet كردي ولي من نرميدم نه گسستم
باز گفتم كه تو يك Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودي . نرميدم . نگسستم

..........

Room ي از پايه فرو ريخت
Hacker ي Ignor تلخي زد و بگريخت
Hard بر مهر تو خنديد
PC از عشق تو هنگيد

..........

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهاي دگرهم
نگرفتي دگر از User آزرده خبر هم
نكني دگر از آن Room گذر هم
بي تو اما به چه حالي من از آن Room گذشتم
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
خانمی با همسرش گفت این چنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین!


ای که هستی همسری بس ایده آل!
خواهشی دارم ... مکُن قال و مقال!


هفت سین تازه ای خواهم ز تو
غیر خرج عید و غیر از رختِ نو


"سین" یک، سیّاره ای، نامش پراید
تا برانم مثل برق و مثل باد


"سین" دوم، سینه ریزی پُر نگین
تا پَرَد هوش از سر عمّه شهین!


"سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ رنگ


"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ!


"سین" پنجم، سمع دستورات من!
تا ببالم من به خود، در انجمن!


...


آنگه، آن بانو، کمی اندیشه کرد
رندی و دوز و کلَک را پیشه کرد!


گفت با ناز و کرشمه، آن عیال!
من دو "سین" کم دارم، ای نیکو خصال!


...


گفت شویش: من کنون یاری کنم
با عیال خویش، همکاری کنم!


"سین" ششم، سنگ قبری بهر من!
تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!


"سین" هفتم، سوره ی الحمد خوان...
بعد مرگم، بَهر شوی بی زبان!
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
نگران نباش عشق من
یارانه ام را به حسابم ریخته اند
ومن دیگر آنقدر ثروتمند شده ام
که می توانم تورا تا هر کجا که بخواهی برسانم.
راستی ...

هنوز هم اهل پیاده روی هستی ؟!!
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
تمام عکاسخانه های این شهر را

به دنبال یک عکس قدی

شاید تمام رخ از عشق گشته ام...

فتوشاپ بیداد می کند این روزها!
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
آنکس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند
بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند

آنکس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند

محمدرضا عالی پیام



 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
وصف الحال مردها پس از فوت همسر (شعر طنز) ;1a;

مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند

بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !

دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند

خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند

دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!

بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت

بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال

جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !

از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست

پدری دارم
حسرتش یک شب خواب

دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب

اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است

جانمازم نمره
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست

من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار

و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید

باید از قیمت دانش نالید
وبه آنها فهماند

که من ایجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
همسرم می گفت بد جوری هراسانم همش
در آ یینه بین و فال و فنجانم همش
حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست
هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟
صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود
ازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همش
عاقبت تصویب شد قانون تجدید فراش
دارم احساس بدی، غمگین و نالانم همش
مثل سیر و سرکه می جوشد دلم ، دلواپسم
چونکه با اسم هوو می لرزد این جانم همش
همسر خوبی نبودم ، می پذیرم کاملا
خاطرت آسوده باشد فکر جبرانم همش
مُرد دیگر آن زن خود خواه لوس بی ادب
بعد از این یک خانم خوش خلق و مامانم همش
بوده ام ولخرج تا امروز اما بعد از این
در — کفش و لباس و کیف ارزانم همش
هرچه می خواهی برایت می پزم عالی جناب
قرمه سبزی یافسنجان ؟تحت فرمانم همش
جای کافی شاپ و استخر و سونا و سینما
بیشتر پیش شما در خانه می مانم همش
جیغ هایم ، نعره هایم ،اخم هایم را ببخش
یک مریضی بود و فعلا تحت درمانم همش
نیستی آش دهن سوزی ولی با این همه
بی شما حس می کنم در سطر پایانم همش
گفتم ای یارم، نگارم، همسرم اصلا نترس
کاسبی ها راکد و در اوج بحرانم همش
بنده فکر پاس چک هامم نه تجدید فراش
هیچ می پرسی چرا سر در گریبانم همش
ازدواج این روزها آن هم مجدد، ساده نیست
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
شماره ناشناس
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
-بله ،شما؟
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم .
شماره ناشناس بعدی :
-دوست پسر داری؟
-نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ……واقعا که …
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….
 

S.M.H

‏‎کاربر فعال خاطرات و آشپزي و خوراکي ها
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 فوریه 2011
نوشته‌ها
5,666
لایک‌ها
6,608
سن
34
شماره ناشناس
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
-بله ،شما؟
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم .
شماره ناشناس بعدی :
-دوست پسر داری؟
-نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ……واقعا که …
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….

دمت گرم عجب شعر طنزی بود
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی
 
بالا