• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اعزامی های فرماندهی هوایی شهید خضرایی بیان اینجا

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
به داش سپهر :D
لیسانسا چون تعدادشون زیاد بود خیلی پروسه زمانگیرو طاقت فرسایی شد!
کلا فک من که به شخصه نفهمیدم چی شد که گردان هاشمی نژاد افتادیم، چون جمعیت زیاد بود و یه سری فرم هم کم اومد که نتونستیم اونارو پر کنیم
یه دفتر هم بود که باید مشخصات مینوشتیم توش، اونم سوژه ای بود :D
این مغازه دم در پادگان هم پوتین 44 نداشت منم دیگه مستقیم رفتم امام حسین هم پوتینو عوض کردم هم لباسو، علائم رو هم دادم دوخت، دیگه خیالم راحت شد
خیاطیه هم قفل 808 داشت هم آویز هم واکسو این خرت و پرتا :D همه رو هم همونجا زدم تو گوشش :D
اسم هم که نباید میزدیم، آره؟
راسنی گویا کسی اسلامشهر نیوفتاد(حداقل از لیسانسا) ممکنه ششم یه عده رو ببرن اونجا؟
 

mehrdad_sh

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2011
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
52,239
محل سکونت
TEHRAN
به داش سپهر :D
لیسانسا چون تعدادشون زیاد بود خیلی پروسه زمانگیرو طاقت فرسایی شد!
کلا فک من که به شخصه نفهمیدم چی شد که گردان هاشمی نژاد افتادیم، چون جمعیت زیاد بود و یه سری فرم هم کم اومد که نتونستیم اونارو پر کنیم
یه دفتر هم بود که باید مشخصات مینوشتیم توش، اونم سوژه ای بود :D
این مغازه دم در پادگان هم پوتین 44 نداشت منم دیگه مستقیم رفتم امام حسین هم پوتینو عوض کردم هم لباسو، علائم رو هم دادم دوخت، دیگه خیالم راحت شد
خیاطیه هم قفل 808 داشت هم آویز هم واکسو این خرت و پرتا :D همه رو هم همونجا زدم تو گوشش :D
اسم هم که نباید میزدیم، آره؟
راسنی گویا کسی اسلامشهر نیوفتاد(حداقل از لیسانسا) ممکنه ششم یه عده رو ببرن اونجا؟

الان كه نمي گن اسلامشهر كي افتاده

6 ام كه برين به خط مي كنن اسمهاي كسايي رو كه افتادن اسلامشهر رو پشت بلند گو مي خونن بعد سر و كله اتوبوس ها پيدا مي شه مي برن اسلامشهر.
 

sokooot

Registered User
تاریخ عضویت
21 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
341
لایک‌ها
10
سن
40
محل سکونت
جهنم
کاش ما هم 12 می رفتیم. من برای سفر خیلی نقشه کشیده بودم!:f34r:
اشکان جان لباسارو کجا عوض کردی؟
من پوتین 45 می خوام این43 هست! کلاهم که قربونش برم!! نصف سرم هم نیست!
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
الان كه نمي گن اسلامشهر كي افتاده

6 ام كه برين به خط مي كنن اسمهاي كسايي رو كه افتادن اسلامشهر رو پشت بلند گو مي خونن بعد سر و كله اتوبوس ها پيدا مي شه مي برن اسلامشهر.

گردان هاشمی نژاد هم مگه میره اسلامشهر؟
پست 2 که نوشته فقط دستغیب رو میفرستن اونجا

بابا اشکان ترکوندی!من هنوز کوله رو باز هم نکردم!
میگم که کل این پروسه دوختن و گتر کردن و زدن علائم و این صحبتا چقدر طول کشید؟
راستی تو اون بار و بندیلی که از بوفه خریدیم، یکی دو تا علامت نیرو هوایی هم بود. اونها رو هم باید بدوزیم؟ رو لباس من که علامت داره خودش!!
گردان هاشمی نژاد میشه گردان چند؟

والا خیاطه اگه سرش خلوت باشه 7-8 دقیقه هم نمیشه، علائم رو هم اگه لباس از قبل داشته باشه، رو قبلی میدوزن!
هاشمی نژاد گردان 3 هست گویا
30-40 متر قبله میدون امام حسین زیر پل هوایی(تو خیابون انقلاب) 2-3 تا مغازه بود که کارشون تعویض پوتین و لباس بود، 14 تومن واسه پوتین سر دادم( که واقعا خیلی خیلی سبک تر از پوتین خودشونه) 5 تومنم واسه لباس
دقیقا رویروی این مغازه ها اون دست خیابون طبقه پایین یه پاساژ(اسمش یادم نیست) 3-4 تا خیاطی که کارشون دوختن علائمه هستن، اونم 3500 گرفت علائم رو زد
اینا همونان که قفل و دمو دستگاه هم دارن :D
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
کاش ما هم 12 می رفتیم. من برای سفر خیلی نقشه کشیده بودم!:f34r:
اشکان جان لباسارو کجا عوض کردی؟
من پوتین 45 می خوام این43 هست! کلاهم که قربونش برم!! نصف سرم هم نیست!
پست بالایی نوشتم :D
البته این مدل پوتین که من گرفتم 45 نداشت، ولی 44ش هم برا من خوب بود، 3-4 مدل پوتین داشت که همشون از پوتین پیشفرض! خیلی بهتر بودن
 

omidianno

Registered User
تاریخ عضویت
3 آگوست 2011
نوشته‌ها
42
لایک‌ها
0
ای تو روحشون
من حالم داره به هم میخوره، فقط برا اعلام حضور خودم و کشوندم پا پی سی، وگرنه خواب ارجح بود
من کلم درد گرفته از آفتاب!
اینقد لفتش دادن که ما برا لباسا و ساک حتی جایی رو امضا هم نکردیم!
ولی زور داره گفتن 6 شهریور بریم:(
میگفتن اسلامشهریایرو مشخص کردن
منم هاشمی نژاد افتادم؛ اما امیدوارم لااقل همینجا بیافتم
منم کلام کوچیکه، اما حال ندارم عوضش کنم، همونو میذارم سرم، دو ماهه دیگه. پوتینم یه قدیمی دارم، همونو میپوشم، لباسامم که اندازس
خدا بده برکت
 

mehrdad_sh

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2011
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
52,239
محل سکونت
TEHRAN
گردان هاشمی نژاد هم مگه میره اسلامشهر؟
پست 2 که نوشته فقط دستغیب رو میفرستن اونجا



والا خیاطه اگه سرش خلوت باشه 7-8 دقیقه هم نمیشه، علائم رو هم اگه لباس از قبل داشته باشه، رو قبلی میدوزن!
هاشمی نژاد گردان 3 هست گویا
30-40 متر قبله میدون امام حسین زیر پل هوایی(تو خیابون انقلاب) 2-3 تا مغازه بود که کارشون تعویض پوتین و لباس بود، 14 تومن واسه پوتین سر دادم( که واقعا خیلی خیلی سبک تر از پوتین خودشونه) 5 تومنم واسه لباس
دقیقا رویروی این مغازه ها اون دست خیابون طبقه پایین یه پاساژ(اسمش یادم نیست) 3-4 تا خیاطی که کارشون دوختن علائمه هستن، اونم 3500 گرفت علائم رو زد
اینا همونان که قفل و دمو دستگاه هم دارن :D

والا من گردان بابايي بودم منتقل شدم اسلامشهر

بعد تو اسلامشهر اسمش گردانمون شد دستغيب
 

ehsan32909

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2006
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
0
ولی من بر خلاف دوستان امروز که بهم خیلی سخت گذشت (یعنی بهمون سخت گذروندن:hmm: )
من که تقریبا توی سایه بودم ولی هی اون ستوان عصبانیه میومد ما رو بلند می کرد. بعدش هم هی بشین، پاشو، صف ببند انگاری مهد کودک بود.
بعد از اینکه ما رو پذیرش کردن هر جا می رفتیم برای تقسیم میگهتن پره که آخر سر هم افتادیم گردان 2 دستغیب که گفتن میرید اسلام شهر.
بعد از کلی کاغذ بازی الکی و بیخودی، حدود 30-40 تخت و کمد رو جابجا کردیم و آخر سر ساعت 5 به ما لباس دادن و گفتن برید یکشنبه بیاید.
ولی در کل روز اول که خیلی سخت گذشت.
 

hamid_khapid

Registered User
تاریخ عضویت
30 مارس 2009
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
89
محل سکونت
تهران
ولی من بر خلاف دوستان امروز که بهم خیلی سخت گذشت (یعنی بهمون سخت گذروندن:hmm: )
من که تقریبا توی سایه بودم ولی هی اون ستوان عصبانیه میومد ما رو بلند می کرد. بعدش هم هی بشین، پاشو، صف ببند انگاری مهد کودک بود.
بعد از اینکه ما رو پذیرش کردن هر جا می رفتیم برای تقسیم میگهتن پره که آخر سر هم افتادیم گردان 2 دستغیب که گفتن میرید اسلام شهر.
بعد از کلی کاغذ بازی الکی و بیخودی، حدود 30-40 تخت و کمد رو جابجا کردیم و آخر سر ساعت 5 به ما لباس دادن و گفتن برید یکشنبه بیاید.
ولی در کل روز اول که خیلی سخت گذشت.
مطمئن باش اسلامشهر مزایایی داره که خضرایی به هیچ عنوان نداره
من دومین سری بودم که سربازای آموزشی وارد تیپ حضرت امیر شدن
سال 89!
الان شاید نفهمید ولی اواسط آموزشی می بینید چه هتلی هست اونجا
مخصوصا اوایلش که هنوز اونجا نمی دونستن سرباز آموزشی چیه و کادریها فقط پاسدار دیده بودن
یه خاطره جالب من تو تیپ حضرت امیر مشروب خوردن بود!
باورتون می شه؟
اونجا مشروب سرو شد!!!
حالا سیگار و موبایل و رقص تو آسایشگاه که بماند...!
 

mohammad_west

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
16
لایک‌ها
1
سلام به همه دوستان/ محمد هستم - ساکن اریاشهر (بلوار فردوس) متولد 68 - کاردانی الکترونیک / خوشحالم که آموزشی با هم هستیم/ و ممنونم به خاطر بچه های دوره قبل که حسابی سنگ تموم گذاشتن و تجربه هاشون رو گفتن اینجا، خیلی استفاده کردم بازم ممنون.
چند وقتی بود میخواستم بیام پست بدم اینجا با بچه ها بیشتر آشنا شم ولی وقت نمی شد اون تایم هایی هم که پیش میومد ترجیح میدادم اول از همه کل تاپیک رو بخونم که بالاخره امشب اینکارو کردم! ...

خوب منم امروز یه کلاه طرح تام و عینک طبی داشتم با تیشرت طوسی و یقه نقره ای و شلوار کتون قهوه ای اگه کسی یادش بیاد،

قبل از هر چیز تز پیج facebook رو دادید، ساختید الان یا نه؟ بسازیم دیگه!

رسیدم خونه فقط خوابیدم همونجوری گشنه! low battery کامل بودم! تا اینکه این آخرین شبی یه زره جون گرفتیم سریع اومدم پست بزنم همه اتفاقایی که افتاد رو توضیح بدم.

صبح ساعت 8:30 اومدم کم کم همه جمع می شدند یه سریا با ساک از شهرستان، یه سریا با رفیقاشون با هم یه جا افتاده بودن، بعضی ها خوشحال، بعضی ها ناراحت، بعضی ها هنگ ...خلاصه همرو جمع و جور کردن اون وسط حیاط، اول به بچه های شهرستان گفتند بیاید اینور همتون سریع کاراشونو انجام دادن و حدودا 1 ساعت و خورده ای بعد همشونو دیدیم که کوله به دست دارن میرن! خوب حالا نوبت به تهرانی ها شد، به ترتیب حروف الفبا به دو دسته تقسیم کردن. کلا این کارا رو کردیم:

» مرحله اول «

1- گرفتن برگه کوچیک (یه برگه سفیده A5 که کامپیوتری مشخصاتت توشه)

2- گرفتن فرم پذیرش و پرکردنش ( که شامل شماره حساب سپه هم بود - اونایی که نداشتن میگفتن یه تعهد بنویسید که تا 6 ام ok میکنید اعلام میکنید)

3-گرفتن برگه سفید ها که دیروز **** وظیفه گرفتن ازمون

4- آماده کردن 4 تا برگه جهت منگنه کردن > برگه سبز - برگه واکسن (قسمت پایینش فقط) - برگه پذیرش - کپی کارت ملی ( که اونایی که کپی کارت ملی نداشتن میگفتن حالا فعلا مهم نیست)

5- منگنه کردن

6- تحویل دادن برگه های منگنه شده و خوردن فرم (پذیرش شد) و رفتن به مرحله بعد!

بماند که همین چند تا ورق بازی ساده رو 3 ساعت و خورده ای تو ذل آفتاب طول دادن! و هی صف درست میکردن و به هم میزدن و به خط میکردن و طول میدادن

»مرحله دوم «

1- پرکردن فرم حقوق و وارد کردن مشخصات تو دفتر توسط همون ستوان 2 "میلاد" اکه امروز حسابی.... (هر چند چه اون چه هر کی دیگه هر چی میگفت ما دایورت میکردیم! یه درجه داره هم اون اول بود اندازه نخود ابهت نداشت هی میگفت اذیتت میکنما! ولی یه جوری میگفت آدم بدتر خندش میگرفت! :d)

2- مهمترین بخش امروز که عملیات زهر چشم گیری بود و هر کدوممون ماه رمضونی اندازه 100 تا کارگر افغانی کار کردیم!

بعد از کلی کاغذ بازی الکی و بیخودی، حدود 30-40 تخت و کمد رو جابجا کردیم و آخر سر ساعت 5 به ما لباس دادن و گفتن برید یکشنبه بیاید.

خداروشکر شما زیاد کار نکردید! اما کاردانی ها پاره شدن :D ما یه چیزی حدود 200 تا دشک و متکا رو با یه سری تخت و از آسایشگاه اینور آوردیم پایین بردیم اونور بعد بردیم بالای اون یکی اسایشگاه!!! خلاصه با انرژی دادن به همدیگه وو اقا بیاید کار خودمونه ووو تمومش کردیم بالاخره ! هرچند اولش گفتن فقط تشک ها رو بریزید پایین تمومه، اما بعدش جمع کردنشون، بردنشون به اونور، بردن بالای اون یکی آسایشگاه، پایین آووردن تخت ها و باز بردن به اون یکی اسایشگاه بهش اضافه شد! تازه یه افسر خوشحال اون آخر سری داشت دوباره استارت یه بیگاری جدید رو میزد که اون فرماندهه (اگه درجشو اشتباه نکنم) اومد و نجاتمون داد!

3- رفتیم آرم و علائم از بوفه خریدیم که 2 چوب تیغیدن (الان نکته بی اهمیت و کوچیکیه اما به نظرم از بوفه خریدن یه کلاه پوش واسه پولی شدنش بود چون اصولا تو پادگان همه چیز غیر از بوفه رایگانه!)

4- نشستیم این یارو سیبیله توضیح داد که آرمالام (اصطلاح باب امروز) رو کجا بزنیم و...

5- کوله انفرادی حاوی (لباس فرم - دو دست کمربند - پوتین - عرق گیر و شرت سفید - دو جفت جوراب) رو بهمون دادن که هیچ کدوم از هیچ لحاظ نه سایز بود نه استاندارد!!! ..... و بالاخره خلاص شدیم!!!

خلاصه اون یه نخ سیگاری که بعدش بچه ها زدن خیلی حال داده احتمالا! (البته من خودم به هوای خدمت 3 ماهی هست ترک کردم)

این بود یه شمایل کلی از روز اول ما تو خضرایی که فعلا آزادیم تا یکشنبه 6 صبح .

فردا هم میرم لباس ها رو پوتین همونجایی که اشکان رفته ok کنم خیالم راحت شه.

اقا هر چه زودتر این پیج face رو بساز، من نساختم گفتم شاید داری میسازی خبر ندادی یا در شرفشی! خلاصه بساز که زودتر لایک کنیم.

اینم لیست کل بچه های این دوره که تو اینجا پست دادن و حضور دارن:

seppeehr
omiddiano
sokoot
ehsan32909
ashkan r
hosein nouri
vahid_2
vahid_m7
desmati (hosein)
farshid_123
mohammad_west

یه راهی واسه شناسایی هم بزاریم، خیلی دوست دارم وقتی یکشنبه میایم چند نفرمون از قبل همیدگرو بشناسیم، خیلی حال میده....

از همه ممنون
 
Last edited:

mehrdad_sh

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2011
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
52,239
محل سکونت
TEHRAN
سلام به همه دوستان/ محمد هستم - ساکن اریاشهر (بلوار فردوس) متولد 68 - کاردانی الکترونیک / خوشحالم که آموزشی با هم هستیم/ و ممنونم به خاطر بچه های دوره قبل که حسابی سنگ تموم گذاشتن و تجربه هاشون رو گفتن اینجا، خیلی استفاده کردم بازم ممنون.
چند وقتی بود میخواستم بیام پست بدم اینجا با بچه ها بیشتر آشنا شم ولی وقت نمی شد اون تایم هایی هم که پیش میومد ترجیح میدادم اول از همه کل تاپیک رو بخونم که بالاخره امشب اینکارو کردم! ...

خوب منم امروز یه کلاه طرح تام و عینک طبی داشتم با تیشرت طوسی و یقه نقره ای و شلوار کتون قهوه ای اگه کسی یادش بیاد،

قبل از هر چیز تز پیج facebook رو دادید، ساختید الان یا نه؟ بسازیم دیگه!

رسیدم خونه فقط خوابیدم همونجوری گشنه! low battery کامل بودم! تا اینکه این آخرین شبی یه زره جون گرفتیم سریع اومدم پست بزنم همه اتفاقایی که افتاد رو توضیح بدم.

صبح ساعت 8:30 اومدم کم کم همه جمع می شدند یه سریا با ساک از شهرستان، یه سریا با رفیقاشون با هم یه جا افتاده بودن، بعضی ها خوشحال، بعضی ها ناراحت، بعضی ها هنگ ...خلاصه همرو جمع و جور کردن اون وسط حیاط، اول به بچه های شهرستان گفتند بیاید اینور همتون سریع کاراشونو انجام دادن و حدودا 1 ساعت و خورده ای بعد همشونو دیدیم که کوله به دست دارن میرن! خوب حالا نوبت به تهرانی ها شد، به ترتیب حروف الفبا به دو دسته تقسیم کردن. کلا این کارا رو کردیم:

» مرحله اول «

1- گرفتن برگه کوچیک (یه برگه سفیده A5 که کامپیوتری مشخصاتت توشه)

2- گرفتن فرم پذیرش و پرکردنش ( که شامل شماره حساب سپه هم بود - اونایی که نداشتن میگفتن یه تعهد بنویسید که تا 6 ام ok میکنید اعلام میکنید)

3-گرفتن برگه سفید ها که دیروز **** وظیفه گرفتن ازمون

4- آماده کردن 4 تا برگه جهت منگنه کردن > برگه سبز - برگه واکسن (قسمت پایینش فقط) - برگه پذیرش - کپی کارت ملی ( که اونایی که کپی کارت ملی نداشتن میگفتن حالا فعلا مهم نیست)

5- منگنه کردن

6- تحویل دادن برگه های منگنه شده و خوردن فرم (پذیرش شد) و رفتن به مرحله بعد!

بماند که همین چند تا ورق بازی ساده رو 3 ساعت و خورده ای تو ذل آفتاب طول دادن! و هی صف درست میکردن و به هم میزدن و به خط میکردن و طول میدادن

»مرحله دوم «

1- پرکردن فرم حقوق و وارد کردن مشخصات تو دفتر توسط همون ستوان 2 "میلاد" اکه امروز حسابی.... (هر چند چه اون چه هر کی دیگه هر چی میگفت ما دایورت میکردیم! یه درجه داره هم اون اول بود اندازه نخود ابهت نداشت هی میگفت اذیتت میکنما! ولی یه جوری میگفت آدم بدتر خندش میگرفت! :d)

2- مهمترین بخش امروز که عملیات زهر چشم گیری بود و هر کدوممون ماه رمضونی اندازه 100 تا کارگر افغانی کار کردیم!



خداروشکر شما زیاد کار نکردید! اما کاردانی ها پاره شدن :D ما یه چیزی حدود 200 تا دشک و متکا رو با یه سری تخت و از آسایشگاه اینور آوردیم پایین بردیم اونور بعد بردیم بالای اون یکی اسایشگاه!!! خلاصه با انرژی دادن به همدیگه وو اقا بیاید کار خودمونه ووو تمومش کردیم بالاخره ! هرچند اولش گفتن فقط تشک ها رو بریزید پایین تمومه، اما بعدش جمع کردنشون، بردنشون به اونور، بردن بالای اون یکی آسایشگاه، پایین آووردن تخت ها و باز بردن به اون یکی اسایشگاه بهش اضافه شد! تازه یه افسر خوشحال اون آخر سری داشت دوباره استارت یه بیگاری جدید رو میزد که اون فرماندهه (اگه درجشو اشتباه نکنم) اومد و نجاتمون داد!

3- رفتیم آرم و علائم از بوفه خریدیم که 2 چوب تیغیدن (الان نکته بی اهمیت و کوچیکیه اما به نظرم از بوفه خریدن یه کلاه پوش واسه پولی شدنش بود چون اصولا تو پادگان همه چیز غیر از بوفه رایگانه!)

4- نشستیم این یارو سیبیله توضیح داد که آرمالام (اصطلاح باب امروز) رو کجا بزنیم و...

5- کوله انفرادی حاوی (لباس فرم - دو دست کمربند - پوتین - عرق گیر و شرت سفید - دو جفت جوراب) رو بهمون دادن که هیچ کدوم از هیچ لحاظ نه سایز بود نه استاندارد!!! ..... و بالاخره خلاص شدیم!!!

خلاصه اون یه نخ سیگاری که بعدش بچه ها زدن خیلی حال داده احتمالا! (البته من خودم به هوای خدمت 3 ماهی هست ترک کردم)

این بود یه شمایل کلی از روز اول ما تو خضرایی که فعلا آزادیم تا یکشنبه 6 صبح .

فردا هم میرم لباس ها رو پوتین همونجایی که اشکان رفته ok کنم خیالم راحت شه.

اقا هر چه زودتر این پیج face رو بساز، من نساختم گفتم شاید داری میسازی خبر ندادی یا در شرفشی! خلاصه بساز که زودتر لایک کنیم.

اینم لیست کل بچه های این دوره که تو اینجا پست دادن و حضور دارن:

seppeehr
omiddiano
sokoot
ehsan32909
ashkan r
hosein nouri
vahid_2
vahid_m7
desmati (hosein)
farshid_123
mohammad_west

یه راهی واسه شناسایی هم بزاریم، خیلی دوست دارم وقتی یکشنبه میایم چند نفرمون از قبل همیدگرو بشناسیم، خیلی حال میده....

از همه ممنون

درسته كه امروز بهت سخت گذشت ولي بدون دوره اي به مراتب راحت تر از خضراي توي اسلامشهر در انتظارته. فرمانده گروهان و فرمانده گردان مهرباني خواهيد داشت.

6 ام به اسلامشهر مي ري مي دونم حتما اولش مي گي اين چه جهنم دره اي كه ما رو آوردن ولي همش تصورات غلطه.


ما همه اين دوره ها رو طي كرديم اوه چقدر توي اين دو ماه توي آفتاب نبوديم توي اون اوج گرماي تابستون عرق از سر و صورتمون نمي چكيد. چه بيگاري هايي كه من انجام ندادم. نگهباني و....

به شرايط زود عادت خواهيد كرد.

حميد راست مي گه روز آخر كه ديگه قرار بود بريم ما جشن گرفته بوديم توي آسايشگاه مي زديم و مي رقصيديم سر گروهبان هم فقط ما رو نگاه مي كرد و مي خنديد. يادش بخير يادش بخير
 

sokooot

Registered User
تاریخ عضویت
21 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
341
لایک‌ها
10
سن
40
محل سکونت
جهنم
من گتر زیاد دارم ( گتر سوارکاری ، گتر اسکی و..) ولی تو وسایل تحویلی چیزی که شبیه گتر باشه نمی بینم!!! این گتر سربازی چه شکلیه؟؟؟ شما گرفتین؟؟ کلا چیزی که به پا بشه بست نیست!!!
 

sokooot

Registered User
تاریخ عضویت
21 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
341
لایک‌ها
10
سن
40
محل سکونت
جهنم
شلوار گرمکن اجازه داریم ببریم؟؟
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
من گتر زیاد دارم ( گتر سوارکاری ، گتر اسکی و..) ولی تو وسایل تحویلی چیزی که شبیه گتر باشه نمی بینم!!! این گتر سربازی چه شکلیه؟؟؟ شما گرفتین؟؟ کلا چیزی که به پا بشه بست نیست!!!

یه کش سیاهه که تو همون پلاستیک آرمو علائم بود

شلوار گرمکن اجازه داریم ببریم؟؟

نمیذارن، شلوار کردی مشکی خودشون دارن که باید بگیریم

آقا راستی این پیج فیسبوک چی شد؟ :D
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
راستی الان نگاه کردم دیدم شورت به من ندادن :D
عوضش 2 تا جوراب دارم :D
شایدم همه 2 تا جوراب دارن، نمیدونم
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
من واکس که از این براق کننده های فوری خریدم! آویز چی چی بید؟

این قسمتو بعدا اضافه کردی من ندیدم :D
قفل آویز منظورم بود برای کوله

ی
بنده خدا دو سه نفر از 01 اومده بودن، باید میرفتن اسم رو انگار چاپ میکردن رو لباس. یارو هی داشت میگفت خضرایی هتله و امیر آقایی خیلی آدم خوبیه!:D

میخواستی بهش بگی البته اشتباه نکن، درستش امیر، دوآقایی‌ه :D
 

mohammad_west

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
16
لایک‌ها
1
درسته كه امروز بهت سخت گذشت ولي بدون دوره اي به مراتب راحت تر از خضراي توي اسلامشهر در انتظارته. فرمانده گروهان و فرمانده گردان مهرباني خواهيد داشت.

6 ام به اسلامشهر مي ري مي دونم حتما اولش مي گي اين چه جهنم دره اي كه ما رو آوردن ولي همش تصورات غلطه.


ما همه اين دوره ها رو طي كرديم اوه چقدر توي اين دو ماه توي آفتاب نبوديم توي اون اوج گرماي تابستون عرق از سر و صورتمون نمي چكيد. چه بيگاري هايي كه من انجام ندادم. نگهباني و....

به شرايط زود عادت خواهيد كرد.

حميد راست مي گه روز آخر كه ديگه قرار بود بريم ما جشن گرفته بوديم توي آسايشگاه مي زديم و مي رقصيديم سر گروهبان هم فقط ما رو نگاه مي كرد و مي خنديد. يادش بخير يادش بخير

آره میدونم حتما همینطوره حق با شماست... اینا رو هم نه از روی حس ناراحتی بلکه واسه توصیف امروز گفتم که شایدم نیاز نبود! نمی دونم. کلا منو یاد اون اوایل دوره دانشجوییم تو ساری داره میندازه، چون شرایط و محیط تغییر میکنه آدم ناخودآگاه از خودش یه خورده اینرسی نشون میده ولی زود عادت میکنه، منم از اون ادم هام که خیلی سریع با هر محیطی خودمو وفق میدم. امیدوارم ما هم خاطره های خوبی رو اونجا رقم بزنیم.

میگم یه سوال امام حسین بهتره بریم یا گمرک برا پوتین و لباس؟
دیگه اینه این لباس های من کلا ناقصه، کلاش که واسه بچه هاست! شلوارش هم کج دوختن دکمه وسطش نزدیک کمرم بسته میشه :D چقدر میگیرن همرو عوض کنن؟ اصلا این کارو میکنن؟ که مثل پوتین اینارو بگیرن سر یه چیزی بدیم عوض کنن یا باید اگه لباس دیگه ای بخوام یه دست کامل بخرم؟
 

mbx

Registered User
تاریخ عضویت
23 دسامبر 2006
نوشته‌ها
60
لایک‌ها
0
خب به سلامتی ...

بچه ها اولش یه چیزی بگم ... شنبه من و مهرداد و بقیه باید بریم خضرایی برای تقسیم. لطفا برامون دعا کنید که کوره داهات نیفتیم و یه جای داخل همین شهر تهران بیفتیم که بی مشکل بریم و برگردیم سر خونه زندگیمون. دمتان گرم.

در مورد اسلامشهر همون روز که گفتن بیایید اعلام میکنن حدود 200-230 نفر میبرن با توجه به ظرفیت آسایشگاههای اسلامشهر. هوا هم شانس آوردن خنک شده دیگه سختی یی که ما کشیدیم رو نخواهید کشید ما گرمای وحشتناک تیر و مرداد رو تحمل کردیم واقعا طاقت فرسا بود بعضی اوقات.

وسایل رو ببرید امام حسین مغازه ای که ضلع شمالغربی میدان هست نزدیک مسجد. (به تمیزی اجناس داخل ویترینش دقت کنید فکر کنم 98 سال باشه از وقتی مغازه افتتاح شده اونها از ویترین در نیومده!!!) :D اونجا قیمتش مناسبه. ولی ارزونتر میخواین برید گمرک. حسن آباد هم به درد نمیخوره گرون میگیرن. پوتین کفه نرم و طبی بگیرید به اسم یارد هست که فروشنده ها به اشتباه میگن گارد!! به هر حال از اونها بگیرید. یک سایز از شماره پاتون بزرگتر بگیرید که راحت باشین وقت رژه و ... به پاتون کمتر فشار بیاد. چرا؟ چون پا بعد از مدتی آماس (ورم) میکنه و خواه ناخواه یکسایز بزرگتر میشه از چیزی که هست. حالا پینه یا تاول هم بزنه که دیگه هیچی!! بنابراین کفش رو یه سایز بزرگتر تهیه کنید. پوتین بهمن که اونجا بهتون دادن رو هم الکی ندین به این بی وجدان ها. 3-4 تومن بیشتر ازتون برنمیدارن رسما.بنابراین بهتره نگهش دارید و بدین به برادری پدری همسایه ای پسرخاله ای کسی که پاش کوچیکتره ، به عنوان کفش کوه ازش استفاده کنه. ارزش نداره بفروشیش.

در مورد آرم ها، یکی رو بازوی سمت چپ یکی رو جیب سمت راست باید باشه. اون مارک اضافه مال همونجاست. بعدا بهتون یه دست لباس دیگه هم میدن.

واکس از این فوری ها به درد تون نمیخوره. ببینید پوتین باید هر روز واکس بخوره تا نرم بشه تو پاتون که اذیت نشه. همین الان هم پوتین رو عوض کنید. تا روز 6 که بهتون فرصت دادن هر روز واکسش بزنید و بذاریدش تو هوای آزاد یا تراس که نرم نرم بشه. این واکس فوری ها فقط براق کنندست به درد کفش مجلسی میخوره نه پوتین سرباز. البته داشته باشین یه وقت فرمانده یی سرگروهبانی به خاکی بودنش گیر داد سریع فرت فرت بکشین رو پوتین که رفع رجوع بشه. واکس هم بلدرچین خوبه فقط. اگه شانس بیارید بهتون بلدرچین میدن. اگر هم نه مارکهای تقلبی مثل پرستو و متفرقه های دیگه. که خشک هست و بی خاصیت. اگه اینطوری بود خودتون یه قوطی واکس بلدرچین از فروشگاه تهیه کنید. تفاوتش تو میزان روغن و نرم کنندگی و همینطور براقیت هست. به من پرستو رسید ولی به فرد تخت بغلیم بلدرچین دادن وقتی اون واکس میزد کفش نو میشد من واکس میزدم انگار با آب دهن میت کفش رو مالش دادی!!!!

دوره قبل گردان دستغیب رو بردن اسلامشهر. احتمال داره این دوره یه گردان دیگه رو ببرن.

کلاه قیمت 2000-2500 تومن هست. بیشتر ندین. تعویض هم نداره ضمنا کلاه.

برای پوتین یارد و تعویضش با بهمن، بیشتر از 6-7 تومن سر ندهید. حتی یکی از بچه ها با 4 تومن سر دادن از گمرگ خریده بود. یه نفر ه 17 تومن سر داده بود :Dخلاصه از ناآگاهی ما استفاده میکنن و هرکاری دلشون میخواد میکنن. پوتین یارد روکشش فرقی با بهمن نداره. کفی فرق میکنه. پول یه کفی به نظرتون 15 تومنه تو یه کفش همسان؟ هرگز!! گول نخورید پول مفت ندین به این سودجوهای نامرد که از سرباز هم نمیگذرن.

کلاه هم بزرگ بردارید. نذارید به سرتون فشار بیاد. اونجایی که فشار بیاد دچار ریزش مو به صورت موقتی میشه. تو چند تا از بچه ها اینو دیدم که میگما.

مهرداد روز اول گردانها مشخص نمیشه. به تعداد 226 نفر جدا کردن به اسم گردان دستغیب فرستادن اسلامشهر. دیدی که ساختمون گردان مون تو دور قبل تو خضرایی کاملا خالی و متروکه بود. من تا جایی که کسب اطلاع کردن به صورت رندم هر بار یه گردان فرستاده میشه شایدم بهتر بگم تبعید میشه اسلامشهر. به هر کس افتاد اسلامشهر تسلیت و تبریک میگم. چون هر کدوم مزایای خاص خودش رو داره. مخصوصا خونه تون اگه غرب تهران باشه یا به غرب تهران نزدیک باشه خیلی اسلامشهر به نفع تون هست.

راستی بچه های اسلامشهر تو فیس بوک یه پیج دارن به اسم: مردان آبی پوش. سرچ کنید پیدا میشه.

هرچی کار و بیگاری بهتون دادن تا جای ممکن از زیرش در برید. فقط اگه بیگاری گروهی اعزام شدین خداییش به دوستاتون کمک کنید. چون کار گروهیه. یکی دو نفر که بپیچونن، فشارش میاد رو اونهایی که نپیچوندن. در نظر بگیرید اگه اونها هم بپیچن، میان خر همه تونو میگیرن و دردسر میشه که چرا تمرد از دستور مافوق کردین. اوکی؟ بنابراین همیشه متحد باشید. یکی از اسلحه های روحی اونجا همین متفرق کردن و جدا کردن هست. مثلا 200 نفر رو میخوان تنبیه کنن و زهرچشم بگیرن. الکی میگن چون فلانی و فلانی و فلانی پای تلفن بودن ما به خاطر اونها شما رو تنبیه میکنیم. الکی بهم فحش ندین اینجور وقتا. اونها چه پای تلفن بودن چه نبودن شما تنبیه میشدین مثلا بشین پاشو میرفتین. فقط اونها با این علت مسخره توجیهش میکنن که موجه جلوه کنه.

بعدم شما اگه به گرمای 3 شهریور میگین گرم و اینها مارو در نظر بگیرید روز 11 تیر ماه زیر تیغ آفتاب چه اذیتی شدیم. تازه دو سه روزه که بارون میاد و دمای هوا تعدیل شده. هر سختی یی کشیدین به هیچ جاتون نباشه. در نظر بگیرید دوره ی قبلی ها احتمالا دو برابر سختی و گرما دیدن و مشقت داشتن. روزی که مارو بردن اسلامشهر واقعا از همه جای بدنم عرق تراوش میکرد چک چک چک!! کلی هم تهدید و... حتی نمیذاشتن یه نفر که مشکل کلیوی داشت بره دستشویی سه ساعت بود یه قلوپ آب نخورده بودیم تو اون گرمای وحشتناک سوار اون اتوبوسهای لگن!! ولی بعد از چند روز شرایط اوکی میشه. مطمئن باشید. این رو براتون همه نوشتن. رو دیوار آسایشگاه. رو دیوار توالت. زیر تخت و ...

یه تیکه کش هست گتر سربازی. هیچ چیز خاصی نیست. یه جوری ببنید دو سه انگشت بالاتر از لبه ی بالایی پوتین وایسه و یکمی هم پاچه شلوار شکم بده در حد همون دو انگشت به سمت پایین که خشگل بشه!!!! :lol:

شلوار کُردی بهتون میفروشن 3000 تومن مشکی رنگ. خودتونم داشته باشید میتونید ببرید. نخواستید با همون لباس سرمه ای میتونید بخوابید. من که شلوار کردی نپوشیدم. یه شلوار گرمکن مشکی داشتم با همون میخوابیدم. شب اول من با شلوارک گل گلی خوابیدم :D آخه کولرها خراب بود و خیلی گرم بود. مهرداد میدونه چی میگم. شما برید حالشو ببرید چون هم کولرهای خضرایی هم تیپ امیر به دست سربازهای دوره ی ما سرویس کامل و راه اندازی شدن و هیچ مشکلی ندارن. تازه سالن بریفینگ تیپ امیر هم کولر دار شد که خفه نشین از گرما.

همه وسایل رو بعدا بهتون میدن همون هفته ی اول روز دوم سوم به احتمال زیاد بهتون میدن نگران نباشید. شلوار کردی هم خودتون میتونید ببرید هم از اونجا بخرید. گفتم که شلوار مشکی ساده داشته باشین میتونید به جاش بپوشید. اگه ملحفه میندازی رو خودت شب هرجوری عشقت میکشه بخواب. البته دیگه لخت و عور نخوابیدا!!!!

2 تا جوراب و 1 شورت و 2 زیرپوش و 1 کمربند باید بهتون داده باشن. بعدا دو قوطی واکس و لوازم واکس و حوله دستی و حوله حمام و پودر رختشویی و صابون و شامپو و ... میدن بهتون. و البته یه دست لباس دیگه.

امیر اقایی هم یه ادم معمولیه. نه خیلی ... هست. نه فرشته! هیچ چیز ویژه ای هم نداره که بهش فکر کنید. امیدوارم بهتون سخت نگیره.
 

Ashkan R

Registered User
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2006
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
میشه ساعت زنگ دار برد که مثلا 10 دقیقه قبل از بیدار باش بلند شد و هل‌هلکی نشه همه کارا؟!
واسه گتر هم وقتی من پاچه شلوارو تا میزنم خیلی کت و کلفت میشه، ایراد نمیگیرن؟
 

mohammad_west

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
16
لایک‌ها
1
آقا ممنون از توضیحاتت. فقط نگفتی لباس سایز نیست چیکار کنیم؟ (کوچیکه نمیشه درز گرفت و.. اندازه کرد). گفتی کلاه تعویض نداره. لباس چی؟
 
بالا