خدایی امروز به معنی واقعی کلمه دهنمونو سرویس کردن !! اینا فک کردن با یه سری آدم بی سواد طرف از هر حرف و صحبتی استفاده میکردم که سرمون شیره بمالن !!
ساعت 7ونیم که رسیدیم اونجا گفتن تا 9 باید صبر کنین ! نشستیم تو چمنا تا ساعت 8ونیم .. بعد جممون کردن یه گوشه ، نبردنمون تو که! بردنمون آخر دیوارهای پادگان دم در خونه های مردم به صف ردیفمون کردن ! ( بیچاره مردم اون محل چه عذابی می کشن ) .. به ترتیب شهر مرتب کردن ، لیستی که از **** وظیفه استان ها داده بودن به نماینده ها گرفتن و اسمامونو نوشتن !! رفتن یه ربع بعد دوباره برگه جدید آوردن اسمامونو دوباره نوشتن ! همش بخاطر اینکه اتلاف وقت کنن ! شد حول وحوش ساعت 10 ! هیچ خبری نشد ازشون .. بچه ها رفتن دم در دژبانی هیچ کس که جوابگو نبود دژبان ها اومدن بیرون پراکنده کردن بچه ها رو ... نه جوابی میداد که آدم بدونه باید چیکار کنه و نه اینکه خودشون میدونستن باید چیکار کنن !!
خلاصه یه سرهنگ تمامی به اسم سرهنگ جعفری اومد بیرون دژبانی و بچه ها رو جمع کرد و وایساد حرف زدن که فعلا نمیدونیم باید چیکار کنیم واسه ما دستورالعمل نیومده ، به احتمال زیاد باید برین 01 نیرو زمیتی خدمت و یه سری صحبتای قشنگ دیگه واسه پیچوندن اما نهایتا گفت برین ساعت 11 و نیم بیان که مشخص بشه باید باهاتون چیکار کنیم !!! یچه ها هم که نمیرفتن بیچاره خود اون سرهنگ تمام با بچه های دژبانی ، همه رو تا سر بلوار اسکورت کرد که بفرستشون بره و دم پادگانو خلوت کنه .. اصن یه وضی
( ناگفته نماند سرهنگ بسیار محترم و متشخصی بود و برخوردی درخور بچه ها داشت . دمش گرم )
رفتیم یه دوری زدیم و ساعت 11 و نیم برگشتیم دیدیم یه عده دارن میرن تو یه عده هم پشته درن دارن اعتراض میکنن !! جویا که شدیم دیدیممممم بعلللهههه
بچه های فوق و دیپلم و اونایی که قبلا سابقه خدمتی دارنو دارن پذیرش میکنن ؛ اما از پذیرش لیسانسه ها معذورن و میگن که ما ظرفیت نداریم و باید برین ناجا تا شمارو بفرستن 01 نیروزمینی ... خیلی وضعیت شلوغ و بدی بود
برو و بیاهایی که بچه های لیسانس داشتن ، اعتراضاتی که کردن و تماس هایی که با آشناها برقرار کردن هم راه به جایی نبرد و خیلیا دیگه نا امید شدن و رفتن ناجا تا تغییر بدن محل آموزششونو.. ( واسه اونایی که باید این هماهنگی رو میکردن متاسفم ) اما یه عده ای هم موندن و دم دژبانی سرو صدا کردن که نهایتا دو تا سرهنگ اومدن و از پشت در دژبانی با بچه ها صحبت کردن ( سرهنگ خلجی و سرهنگ اسرافیلی ) سرهنگ خلجی مسئول اینکار بود ....... آقا خسته شدم اما داستان اصلی هنوز شروع نشده ولی دیگه حالشو ندارم ادامه بدم:general505: