• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

الان دارید چه کتابی میخونید

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
الان دارم این کتاب رو میخونم :

پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند.

نوشته ی آلن دوباتن / ترجمه ی گلی امامی
************************************

نمی دونم چرا اصلا متوجه گذشت زمان نشدم! همین چند لحظه ی پیش (!) کتابو دستم گرفتم و الان رسیدم به صفحه ی 95!

از مقدمه ی کتاب:

هر چند خود پروست به ندرت احساس خوشبختی میکرد ,کتاب چگونه پروست می تواند... بررسی خیره کننده ای است که به ما نشان می دهد خواندن پروست چه تاثیری می تواند در زندگی ما داشته باشد.
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
هفت شاهی وچند داستان دیگراز نویسنده ی مجارژیگمولد موریتس ازاون شاهکارهاییکه بعد از کلی فضولی توکتابخونه پدربزرگم یافتم:D
مال سال 1331وشامل چندتا داستان درموردهقان ها وطبقه ی فقیر مجارستان درزمان جنگ جهانی اوله بهشذت تاثیر گزار وزیباست مخصوصا داستان بیچاره ها وهفت شاهی
 

Quen

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,319
لایک‌ها
3,806
محل سکونت
شهر گناه
"پله پله تا ملاقات خدا"

دربارۀ زندگی ، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدین رومی

نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب
 

mahmahot

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2008
نوشته‌ها
1,187
لایک‌ها
1,094
محل سکونت
تهران
"پله پله تا ملاقات خدا"

دربارۀ زندگی ، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدین رومی

نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب

واقعا کتاب مستند و جامعی است درباره مولانا.دو قرن سکوت ایشان هم که معرف حضور است؟
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
از مقدمه ی کتاب:

هر چند خود پروست به ندرت احساس خوشبختی میکرد ,کتاب چگونه پروست می تواند... بررسی خیره کننده ای است که به ما نشان می دهد خواندن پروست چه تاثیری می تواند در زندگی ما داشته باشد.

درود

خود شما هم اعتقاد داريد كه خواندن شاهكار پروست زندگي شما را تحت تاثير قرار داده؟ اگر واقعا به همين صورت بوده لطفا اگر برايتان امكان دارد درباره نوع تاثير و پايداري آن توضيح بفرماييد.
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
درود

خود شما هم اعتقاد داريد كه خواندن شاهكار پروست زندگي شما را تحت تاثير قرار داده؟ اگر واقعا به همين صورت بوده لطفا اگر برايتان امكان دارد درباره نوع تاثير و پايداري آن توضيح بفرماييد.

درود بی پایان بر دوست مهربانم!

قبل از جواب دادن اجازه بده یه مطلبی رو بگم. توجه کردی که خواننده ی کتاب معمولا با قهرمان داستان احساس نزدیکی میکنه و گاهی اوقات و در مورد بعضی از داستان ها این حس همذات پنداری کمی شدیدتر میشه؟ حتما براتون پیش اومده که رگه هایی از زندگی ,افکار و عقایدتون رو از زبان راوی داستان خونده باشین. برای من که زیاد پیش میاد. البته باید خیلی خودشیفته باشم که بخوام ادعا کنم با افکار و عقاید مارسل پروست خودم رو می سنجم و با ایشون خودم رو قابل قیاس میدونم! ولی در همه ی ماها کمی حس خودخواهی هست که تا حد متعادلش میتونه طبیعی باشه.

در رابطه با این اثر باید بگم که هنگام خوندنش تو خیلی از سطرها و پاراگراف ها افکار و عقاید و احساسات خودم رو میدیدم.(اتفاقی که ممکنه برای تک تک ما رخ بده)ولی اون چیزی که خیلی شگفت زده م میکرد دقت بالا و توجه فوق العاده ی نویسنده نسبت به جزیی ترین مسایلی بود که معمولا ما یا اونها رو نمیبینیم و یا چنان بهشون عادت کردیم که برامون قابل دیدن نیستند. دقت و توجه مافوق تصور پروست نسبت احساسات آدمیان و قضاوت بی طرفانه در مورد اونها مافوق تصور بود.

از تمام این ها که بگذریم یک نکته رو در مورد خودم بگم! دو تا نویسنده هستن که من جدای از اینکه به خاطر آثارشون بهشون علاقه دارم , یک حس خاص و علاقه ی عاطفی هم نسبت بهشون دارم! یکی از این نویسندگان پروست هست و دیگری چخوف! نمیتونم و نمیتونستم موقع خوندن آثار این دو نویسنده عاشقشون نشم! افکار و عقاید مترقی و حتی امروزی (با این که این دو نویسنده متعلق به 100 پیش بودن) این دو نویسنده ,ضمیر پاک و روشنشون که توی آثارشون کاملا هویداست به شدت منو تحت تاثیر قرار میده. حالا یکی با طنز خاص خودش (چخوف) و دیگری با درک عمیقش از مسایل انسانی و نحوه ی بازگو کردن این مسایل(پروست).

و چقدر جالبه برام که این دو نویسنده هر دو از بیماری ریوی رنج میبردن و علت مرگشون هم برمیگرده به همین بیماریها. چخوف سل ریوی داشته و پروست آسم. مدتی پیش خودم فکر میکردم که که ظاهرا بیماریهای ریوی یک ربطی به رقت احساسات مبتلایانش داره! (باز هم اینجا حس خودشیفتگیم گل میکرد و بیماری آسم خودم رو به حساب همین حساسیتها میگذاشتم!!! )

و در یک کلام; بله ! فکر میکنم از پروست و اثرش بسیار تاثیر گرفتم. البته من فقط یک بار جستجو رو خوندم و به شدت احساس نیاز میکنم که دوباره این اثر رو بخونم . یکی ا ز درسهایی که از این کتاب گرفتم این بود که به این باور قلبی برسم که در پس هر رفتاری علت خاصی هست و من حق قضاوت در مورد اون رفتار رو ندارم! و اینکه سعی کنم از لحظه لحظه ی زندگیم لذت ببرم و آگاهانه زندگی کنم.(خب مثل اینکه خیلی کلیشه ای و شعارگونه حرف زدم!)

و در آخر توصیه میکنم اگر جستجو رو نخوندی حتما بخونش. حیفه کسی که اهل مطالعه س این اثر رو از دست بده.;)
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
درود بی پایان بر دوست مهربانم!

قبل از جواب دادن اجازه بده یه مطلبی رو بگم. توجه کردی که خواننده ی کتاب معمولا با قهرمان داستان احساس نزدیکی میکنه و گاهی اوقات و در مورد بعضی از داستان ها این حس همذات پنداری کمی شدیدتر میشه؟ حتما براتون پیش اومده که رگه هایی از زندگی ,افکار و عقایدتون رو از زبان راوی داستان خونده باشین. برای من که زیاد پیش میاد. البته باید خیلی خودشیفته باشم که بخوام ادعا کنم با افکار و عقاید مارسل پروست خودم رو می سنجم و با ایشون خودم رو قابل قیاس میدونم! ولی در همه ی ماها کمی حس خودخواهی هست که تا حد متعادلش میتونه طبیعی باشه.

در رابطه با این اثر باید بگم که هنگام خوندنش تو خیلی از سطرها و پاراگراف ها افکار و عقاید و احساسات خودم رو میدیدم.(اتفاقی که ممکنه برای تک تک ما رخ بده)ولی اون چیزی که خیلی شگفت زده م میکرد دقت بالا و توجه فوق العاده ی نویسنده نسبت به جزیی ترین مسایلی بود که معمولا ما یا اونها رو نمیبینیم و یا چنان بهشون عادت کردیم که برامون قابل دیدن نیستند. دقت و توجه مافوق تصور پروست نسبت احساسات آدمیان و قضاوت بی طرفانه در مورد اونها مافوق تصور بود.

از تمام این ها که بگذریم یک نکته رو در مورد خودم بگم! دو تا نویسنده هستن که من جدای از اینکه به خاطر آثارشون بهشون علاقه دارم , یک حس خاص و علاقه ی عاطفی هم نسبت بهشون دارم! یکی از این نویسندگان پروست هست و دیگری چخوف! نمیتونم و نمیتونستم موقع خوندن آثار این دو نویسنده عاشقشون نشم! افکار و عقاید مترقی و حتی امروزی (با این که این دو نویسنده متعلق به 100 پیش بودن) این دو نویسنده ,ضمیر پاک و روشنشون که توی آثارشون کاملا هویداست به شدت منو تحت تاثیر قرار میده. حالا یکی با طنز خاص خودش (چخوف) و دیگری با درک عمیقش از مسایل انسانی و نحوه ی بازگو کردن این مسایل(پروست).

و چقدر جالبه برام که این دو نویسنده هر دو از بیماری ریوی رنج میبردن و علت مرگشون هم برمیگرده به همین بیماریها. چخوف سل ریوی داشته و پروست آسم. مدتی پیش خودم فکر میکردم که که ظاهرا بیماریهای ریوی یک ربطی به رقت احساسات مبتلایانش داره! (باز هم اینجا حس خودشیفتگیم گل میکرد و بیماری آسم خودم رو به حساب همین حساسیتها میگذاشتم!!! )

و در یک کلام; بله ! فکر میکنم از پروست و اثرش بسیار تاثیر گرفتم. البته من فقط یک بار جستجو رو خوندم و به شدت احساس نیاز میکنم که دوباره این اثر رو بخونم . یکی ا ز درسهایی که از این کتاب گرفتم این بود که به این باور قلبی برسم که در پس هر رفتاری علت خاصی هست و من حق قضاوت در مورد اون رفتار رو ندارم! و اینکه سعی کنم از لحظه لحظه ی زندگیم لذت ببرم و آگاهانه زندگی کنم.(خب مثل اینکه خیلی کلیشه ای و شعارگونه حرف زدم!)

و در آخر توصیه میکنم اگر جستجو رو نخوندی حتما بخونش. حیفه کسی که اهل مطالعه س این اثر رو از دست بده.;)

درود فراوان بر شما دوست عزيز اهل ادب و هنر!
girl_yes.gif
flowersmile.gif


بسيار بسيار سپاسگزارم كه اين قدر دقيق و موشكافانه تجربه خود را از خواندن اين شاهكار بيان كرديد! مانند هميشه بسيار تحسين برانگيز!
thanku.gif
flowers-006.gif


در مورد بيماري آسم هم به نكته بسيار جالبي اشاره كرديد!
birgits_snill.gif
اگر اينطور است پس شايد بد نباشد ما هم برويم به اين بيماري مبتلا بشويم! :rolleyes: :D زماني بنده اين احساس را درباره بيماري سل داشتم و اينكه به هر حال در يك دوره خاص تعدادي از اين شاعران و نويسندگان بسيار رومنتيك در اثر ابتلا به اين بيماري از دنيا رفته اند! البته بنده هنوز به سل مبتلا نشده ام!!! :D گرچه به احتمال زياد اولين بيماري خطرناكي كه به آن مبتلا بشوم MS خواهد بود.

درسي كه از اين كتاب گرفته ايد درس بسيار ارزشمنديست و بايد گفت چه زيبا به آن باور قلبي دست يافتيد!
34zn0n5.gif


در مورد خواندن اين شاهكار هم شك نكنيد كه اين كار را در زمان مناسب انجام خواهم داد. شايد برايتان عجيب باشد كه چطور تا الان انجام نشده؟ علت اصلي اين موضوع برمي گردد به آن اوايل دوران جواني كه تصميم گرفتم تا جايي كه امكان دارد از خواندن ترجمه پرهيز كرده و متن اصلي و يا حداقل ترجمه انگليسي نوشته ها را بخوانم. گرچه تصميم مفيدي بود اما شوربختانه كاستيهايي هم داشت كه مهمترينش از دست رفتن فرصت خواندن بعضي شاهكارهاي پرحجمي چون اين شاهكار بود! البته چكيده ان به همراه برخي نقدهايي كه بر آن نوشته شده را خوانده ام اما بي شك هيچكدام با خود اثر برابري نمي كند.

از سال گذشته به توصيه دوست بسيار فرهيخته ديگري دوباره به خواندن ترجمه و همينطور برخي داستانهاي كوتاه پارسي رو اوردم كه خوشبختانه همچنان هم ادامه دارد. سپاس فراوان او را كه مرا دوباره با اين جهان گسترده ادب پيوند داد گرچه البته "زان يار دلنوازم شكريست با شكايت/گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت"!
9.gif


و سپاس فراوان شما را كه با تلنگري ديگر به يادم آورديد آنچه نبايد هيچگاه از ياد برد!
d_daisy.gif
 
Last edited:

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
رستاخيز از تولستوي
تولستوي هميشه نويسنده ي محبوبم بوده وبه نوعي استاد زندگيم مسلما اين كتاب هم يه شاهكار فراموش نشدنيه
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
درود فراوان بر شما دوست عزيز اهل ادب و هنر!
girl_yes.gif
flowersmile.gif


بسيار بسيار سپاسگزارم كه اين قدر دقيق و موشكافانه تجربه خود را از خواندن اين شاهكار بيان كرديد! مانند هميشه بسيار تحسين برانگيز!
thanku.gif
flowers-006.gif


در مورد بيماري آسم هم به نكته بسيار جالبي اشاره كرديد!
birgits_snill.gif
اگر اينطور است پس شايد بد نباشد ما هم برويم به اين بيماري مبتلا بشويم! :rolleyes: :D زماني بنده اين احساس را درباره بيماري سل داشتم و اينكه به هر حال در يك دوره خاص تعدادي از اين شاعران و نويسندگان بسيار رومنتيك در اثر ابتلا به اين بيماري از دنيا رفته اند! البته بنده هنوز به سل مبتلا نشده ام!!! :D گرچه به احتمال زياد اولين بيماري خطرناكي كه به آن مبتلا بشوم MS خواهد بود.

d_daisy.gif

دور از جون! خدا نکنه به آسم مبتلا بشین. گرچه با درمانهای امروزی قابل کنترله ولی در هر صورت بیماری آزار دهنده ایه.

حالا چرا MS؟ این یکی رو که دیگه از ته ته ته قلبم میگم خدا نکنه. دور از جونتون.

رستاخيز از تولستوي
تولستوي هميشه نويسنده ي محبوبم بوده وبه نوعي استاد زندگيم مسلما اين كتاب هم يه شاهكار فراموش نشدنيه

چقدر قشنگ گفتی نگین جان. تولستوی واقعا میتونه استاد زندگی باشه. رستاخیز هم اثر خاصیه. خوش به حالت که الان داری یک کتاب خیلی خوب میخونی.
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
رستاخيز از تولستوي
تولستوي هميشه نويسنده ي محبوبم بوده وبه نوعي استاد زندگيم مسلما اين كتاب هم يه شاهكار فراموش نشدنيه

بله اين اثر يكي از بهترينهاست. خواندن اين شاهكار تولستوي را هميشه به همه-مخصوصا خانمها-توصيه كرده ام. :rolleyes:

به هوش باشيد كه هر به ظاهر پاك و نجيب هم مي تواند يكي از اسيران بي شرم غرايزش باشد! :hmm:
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
33
همین الان میخوام برم جاناتان مرغ دریایی رو بخونم با ترجمه ی لادن جهانسوز

ممنونم از lilyrose برای معرفی این کتاب و این مترجم...
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
دور از جون! خدا نکنه به آسم مبتلا بشین. گرچه با درمانهای امروزی قابل کنترله ولی در هر صورت بیماری آزار دهنده ایه.

حالا چرا MS؟ این یکی رو که دیگه از ته ته ته قلبم میگم خدا نکنه. دور از جونتون.

:blush::blush:

ممنون از توجهتون. آخه خيلي زيبا و دلنشين گفتيد درباره ارتباط بين اين بيماري و آن بزرگان، خب من هم هوس كردم! :happy: :blush: و بله بايد بيماري ناخوشايندي باشه چون همين چند هفته پيش كه به خاطر سرماخوردگي از يك شربت مخصوص اين بيماري استفاده كردم، حالم به جاي اينكه بهتر بشه روز به روز بدتر مي شد وقتي به دكتر ديگه اي مراجعه كردم مشخص شد اون شربت مخصوص مبتلايان به آسم بوده و من نبايد اصولا اون رو استفاده مي كردم! :eek: گويا براي انبساط ريه بوده اين دوا! :wacko:

البته خوشبختانه همانطور كه اشاره كرديد اين روزها درمانهاي موثري براي آسم وجود داره! :) اميدوارم شما هم به زودي به طور كامل درمان بشيد هرچند كه البته خوشبختانه از ان بيماريها هم نيست كه برنامه زندگي فرد رو به هم بريزه! :happy:

گفتم MS چون تو اين يكي دو سال اخير حجم استرس، نگرانيها و افسردگي كه داشتم رو به افزايش گذاشته تا حدي كه دكتر بهم تذكر داد كه اگه رويه م رو تغيير ندم به احتمال زياد بايد با MS دست و پنجه نرم كنم! :eek:
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
گفتم MS چون تو اين يكي دو سال اخير حجم استرس، نگرانيها و افسردگي كه داشتم رو به افزايش گذاشته تا حدي كه دكتر بهم تذكر داد كه اگه رويه م رو تغيير ندم به احتمال زياد بايد با MS دست و پنجه نرم كنم! :eek:

خواهر گلم سلام،

نوشته‌های خوب شما و سایر دوستان فعال در بخش ادبیات رو همیشه با علاقه می‌خونم. از خوندن جملۀ بالا بی‌اندازه ناراحت شدم و نتونستم بی‌تفاوت بگذرم.

توصیه‌ای دارم برادرانه، امیدوارم از حرفام دلخور نشید: همه انسان‌ها در مسیر زندگی، کم و بیش با ناملایمات و مشکلات متعددی مواجه میشن و در نتیجه خواه ناخواه دچار استرس‌ها و نگرانی‌هایی میشن. مکانیسم دفاعی بدن در این مواقع، برای جلوگیری از آسیب دیدن روان انسان در اثر استرس‌ها و نگرانی‌ها، راه‌های مختلفی رو به مغز پیشنهاد میده. یکی از این راه‌ها فرار از مشکلات و پناه بردن به محیطی / چیزی است که بشه در آن / با آن آسان‌تر مشکلات رو به دست فراموشی سپرد.

در حالی که تنها راه حل این مشکل، یعنی غلبه کردن بر استرس‌ها و نگرانی‌ها، در قدم اوّل، مطرح کردن اون‌ها با خانواده، دوستان مورد اعتماد و از همه بهتر مشاوره با یک روان‌شناس خوبه. و در قدم بعد که خیلی مهمه، روابط اجتماعی و فیزیکی و در جمع حضور داشتنه. همینطور که می‌دونید، انسان موجودی است اجتماعی و انزوا، روح و جسمش رو مریض و افسرده می‌کنه.

خیلی از ماها به تصوّر اینکه، چون در جامعه‌ای مجازی فعالیت می‌کنیم و اونجا دوست و هم‌صحبت داریم، تنها نیستیم و انسان‌های اجتماعی هستیم. در صورتی که شاید انسان هیچ موقع به اندازه نسل فعلی منزوی نبوده. رابطه در دنیای مجازی به هیچ وجه نمی‌تونه جانشینی برای ارتباط بین انسان‌ها در دنیای حقیقی باشه و جای خالی ارتباط فیزیکی که برای سلامت روان ما مفیده رو پر کنه.

روان‌شناسان به این نتیجه رسیده‌اند که حضور روزانه پنجاه دقیقه در دنیای مجازی، باعث کاهش توانایی در زندگی واقعی و اجتماعی ما میشه و نهایتاً منجر به بیشتر منزوی شدنمون. پارادوکس جالبیه، نه؟! :(
حالا همین انزوا اگه به مرحله حاد برسه، یقیناً تبدیل به افسردگی میشه. و خدا نکنه اگه این افسردگی به بیماری دیگه‌ای تبدیل بشه.

برای همین میگم: ما شما و نوشته‌های شما رو دوست داریم، اما برای حفظ سلامتی خودتون، لطفاً سعی کنید در فعالیت‌های روزانتون، وقت کمتری رو برای اینجا اختصاص بدید. اصلاً سعی کنید کمتر تو خونه باشید. یه مدت از هر چیزی که شما رو منزوی می‌کنه دوری کنید، حتی کتاب خوندن. زندگی رو آسون بگیرید. از همه بهتر یک مسافرت طولانی مدته! :happy:

امیدوارم هر چه زودتر نگرانی‌ها و مشکلاتتون برطرف بشه.
 

mahmahot

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2008
نوشته‌ها
1,187
لایک‌ها
1,094
محل سکونت
تهران
:blush::blush:

ممنون از توجهتون. آخه خيلي زيبا و دلنشين گفتيد درباره ارتباط بين اين بيماري و آن بزرگان، خب من هم هوس كردم! :happy: :blush: و بله بايد بيماري ناخوشايندي باشه چون همين چند هفته پيش كه به خاطر سرماخوردگي از يك شربت مخصوص اين بيماري استفاده كردم، حالم به جاي اينكه بهتر بشه روز به روز بدتر مي شد وقتي به دكتر ديگه اي مراجعه كردم مشخص شد اون شربت مخصوص مبتلايان به آسم بوده و من نبايد اصولا اون رو استفاده مي كردم! :eek: گويا براي انبساط ريه بوده اين دوا! :wacko:

البته خوشبختانه همانطور كه اشاره كرديد اين روزها درمانهاي موثري براي آسم وجود داره! :) اميدوارم شما هم به زودي به طور كامل درمان بشيد هرچند كه البته خوشبختانه از ان بيماريها هم نيست كه برنامه زندگي فرد رو به هم بريزه! :happy:

گفتم MS چون تو اين يكي دو سال اخير حجم استرس، نگرانيها و افسردگي كه داشتم رو به افزايش گذاشته تا حدي كه دكتر بهم تذكر داد كه اگه رويه م رو تغيير ندم به احتمال زياد بايد با MS دست و پنجه نرم كنم! :eek:

در همین زمینه زمانی بود که در انباری نمور و نیمه تاریک و دنج سالهای دبیرستان کتابهای داستایوفسکی را می خواندم با آن توصیفات جامع از سل که شخصیتهای مختلفش داشت و عجیب توهم سل مرا فراگرفته بود می ترسیدم با هر سرفه ای لکه ای خون از دهانم خارج شود. کلا مانند دانشجویان پزشکی که با خواندن علایم هر بیماری خود را مبتلای آن می دانند.خلاصه عجب توهمی بود:lol: در مورد ام اس هم باید بگویم که استرس و نگرانی هم در پیدایش هم در تشدید بیماری تاثیر دارد. از اینها دوری کنید:)
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
33
حالا که بحث بیماریه منم بگم:دی

من همیشه از چندین سال پیش فکر میکنم که من سرطان خون میگیرم نمیدونم چرا!
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
خواهر گلم سلام،

نوشته‌های خوب شما و سایر دوستان فعال در بخش ادبیات رو همیشه با علاقه می‌خونم. از خوندن جملۀ بالا بی‌اندازه ناراحت شدم و نتونستم بی‌تفاوت بگذرم.

توصیه‌ای دارم برادرانه، امیدوارم از حرفام دلخور نشید: همه انسان‌ها در مسیر زندگی، کم و بیش با ناملایمات و مشکلات متعددی مواجه میشن و در نتیجه خواه ناخواه دچار استرس‌ها و نگرانی‌هایی میشن. مکانیسم دفاعی بدن در این مواقع، برای جلوگیری از آسیب دیدن روان انسان در اثر استرس‌ها و نگرانی‌ها، راه‌های مختلفی رو به مغز پیشنهاد میده. یکی از این راه‌ها فرار از مشکلات و پناه بردن به محیطی / چیزی است که بشه در آن / با آن آسان‌تر مشکلات رو به دست فراموشی سپرد.

در حالی که تنها راه حل این مشکل، یعنی غلبه کردن بر استرس‌ها و نگرانی‌ها، در قدم اوّل، مطرح کردن اون‌ها با خانواده، دوستان مورد اعتماد و از همه بهتر مشاوره با یک روان‌شناس خوبه. و در قدم بعد که خیلی مهمه، روابط اجتماعی و فیزیکی و در جمع حضور داشتنه. همینطور که می‌دونید، انسان موجودی است اجتماعی و انزوا، روح و جسمش رو مریض و افسرده می‌کنه.

خیلی از ماها به تصوّر اینکه، چون در جامعه‌ای مجازی فعالیت می‌کنیم و اونجا دوست و هم‌صحبت داریم، تنها نیستیم و انسان‌های اجتماعی هستیم. در صورتی که شاید انسان هیچ موقع به اندازه نسل فعلی منزوی نبوده. رابطه در دنیای مجازی به هیچ وجه نمی‌تونه جانشینی برای ارتباط بین انسان‌ها در دنیای حقیقی باشه و جای خالی ارتباط فیزیکی که برای سلامت روان ما مفیده رو پر کنه.

روان‌شناسان به این نتیجه رسیده‌اند که حضور روزانه پنجاه دقیقه در دنیای مجازی، باعث کاهش توانایی در زندگی واقعی و اجتماعی ما میشه و نهایتاً منجر به بیشتر منزوی شدنمون. پارادوکس جالبیه، نه؟! :(
حالا همین انزوا اگه به مرحله حاد برسه، یقیناً تبدیل به افسردگی میشه. و خدا نکنه اگه این افسردگی به بیماری دیگه‌ای تبدیل بشه.

برای همین میگم: ما شما و نوشته‌های شما رو دوست داریم، اما برای حفظ سلامتی خودتون، لطفاً سعی کنید در فعالیت‌های روزانتون، وقت کمتری رو برای اینجا اختصاص بدید. اصلاً سعی کنید کمتر تو خونه باشید. یه مدت از هر چیزی که شما رو منزوی می‌کنه دوری کنید، حتی کتاب خوندن. زندگی رو آسون بگیرید. از همه بهتر یک مسافرت طولانی مدته! :happy:

امیدوارم هر چه زودتر نگرانی‌ها و مشکلاتتون برطرف بشه.

درود بر شما برادر عزيز و مهربان!

پيش از هر چيز بايد بگويم كه بنده واقعا تحت تاثير نوشته پرمهر شما قرار گرفتم و وقتي متوجه شدم در چه زماني از شبانه روز اين جمله ها را نوشتيد بيش از پيش شرمنده شدم! :blush::blush::blush:

بله حق با شماست؛ همه در زندگي خود مشكلاتي دارند. بنده البته از همان اول اينطور نبودم ها! تا قبل از يكي دو سال پيش واقعا روحيه خوبي داشتم تا حدي كه به نوعي يك فرد بدون مشكلي شمرده مي شدم كه سنگ صبور ديگران بود اما...واقعا هنوز برايم باورنكردنيست كه دچار چنين مشكلي شده باشم! نه اينكه بگويم هيچوقت مشكل نداشتم اما هميشه براي رفع مشكلاتم تلاش مي كردم و خدا را شكر معمولا هم به خوبي برطرف مي شدند و دقيقا به همين دليل است كه وقتي با مشكلي روبرو مي شوم كه راههاي برطرف كردنش به گونه اي عجيب بسته شده بيش از انكه غمگين شوم دچار بهت و حيرت مي شوم! :eek: متاسفانه نمي توانم بيشتر درباره نوع مشكل توضيح بدهم. :blush:

كاملا موافقم كه بعضي فعاليتها و مسافرتها در بهبود حال شخص تاثير فراوان دارد. دقيقا به همين علت چند وقتيست كه از بعضي مطالعات مربوط به ادامه تحصيل دست كشيده ام چون واقعا دچار يك نوع ترديد شدم!!! :blush:

باور كنيد اين جمله هاي شما تاثير شگفت انگيزي داشته اند چرا كه با اينكه شما را نمي شناسم ولي واقعا احساس كردم يك دوست و آشناي قديميست كه صحبت مي كند! :rolleyes::blush:

سپاس فراوان به خاطر توجه و لطف شما!
thanku.gif




در همین زمینه زمانی بود که در انباری نمور و نیمه تاریک و دنج سالهای دبیرستان کتابهای داستایوفسکی را می خواندم با آن توصیفات جامع از سل که شخصیتهای مختلفش داشت و عجیب توهم سل مرا فراگرفته بود می ترسیدم با هر سرفه ای لکه ای خون از دهانم خارج شود. کلا مانند دانشجویان پزشکی که با خواندن علایم هر بیماری خود را مبتلای آن می دانند.خلاصه عجب توهمی بود:lol: در مورد ام اس هم باید بگویم که استرس و نگرانی هم در پیدایش هم در تشدید بیماری تاثیر دارد. از اینها دوری کنید:)

درود

چه تجربه جالبي داشتيد شما! :happy:

در مورد استرس و نگراني هم چشم! :blush: خوشبختانه بعد از خواندن نوشته هاي روحيه بخش شا دوستان روحيه بسيار بهتري پيدا كردم! :blush:
thanku.gif
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
درود بر شما برادر عزيز و مهربان!

پيش از هر چيز بايد بگويم كه بنده واقعا تحت تاثير نوشته پرمهر شما قرار گرفتم و وقتي متوجه شدم در چه زماني از شبانه روز اين جمله ها را نوشتيد بيش از پيش شرمنده شدم! :blush::blush::blush:

بله حق با شماست؛ همه در زندگي خود مشكلاتي دارند. بنده البته از همان اول اينطور نبودم ها! تا قبل از يكي دو سال پيش واقعا روحيه خوبي داشتم تا حدي كه به نوعي يك فرد بدون مشكلي شمرده مي شدم كه سنگ صبور ديگران بود اما...واقعا هنوز برايم باورنكردنيست كه دچار چنين مشكلي شده باشم! نه اينكه بگويم هيچوقت مشكل نداشتم اما هميشه براي رفع مشكلاتم تلاش مي كردم و خدا را شكر معمولا هم به خوبي برطرف مي شدند و دقيقا به همين دليل است كه وقتي با مشكلي روبرو مي شوم كه راههاي برطرف كردنش به گونه اي عجيب بسته شده بيش از انكه غمگين شوم دچار بهت و حيرت مي شوم! :eek: متاسفانه نمي توانم بيشتر درباره نوع مشكل توضيح بدهم. :blush:

كاملا موافقم كه بعضي فعاليتها و مسافرتها در بهبود حال شخص تاثير فراوان دارد. دقيقا به همين علت چند وقتيست كه از بعضي مطالعات مربوط به ادامه تحصيل دست كشيده ام چون واقعا دچار يك نوع ترديد شدم!!! :blush:

باور كنيد اين جمله هاي شما تاثير شگفت انگيزي داشته اند چرا كه با اينكه شما را نمي شناسم ولي واقعا احساس كردم يك دوست و آشناي قديميست كه صحبت مي كند! :rolleyes::blush:

سپاس فراوان به خاطر توجه و لطف شما!
thanku.gif


خوشبختانه بعد از خواندن نوشته هاي روحيه بخش شما دوستان روحيه بسيار بهتري پيدا كردم!

خیلی خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم، از اینکه الان حالتون بهتره و روحیه بهتری دارید. حرف‌های من واقعاً از ته دل و از صمیم قلب بود و از قدیم گفتن: سخنی کز دل بر‌آید، لاجرم بر دل نشیند.

بعدم درسته که من یک غریبه‌ام، اما فراموش نکنید که شاید، یک «غریبِ آشنا»م! :happy:
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
خیلی خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم، از اینکه الان حالتون بهتره و روحیه بهتری دارید. حرف‌های من واقعاً از ته دل و از صمیم قلب بود و از قدیم گفتن: سخنی کز دل بر‌آید، لاجرم بر دل نشیند.

بعدم درسته که من یک غریبه‌ام، اما فراموش نکنید که شاید، یک «غریبِ آشنا»م! :happy:

:blush:

بله دقيقا به همين علت هم بر دل نشست! :happy::blush:

اين غريبه آشنا بودن شما من رو ياد غريب آشنا بودن جرويس پندلتن در بابالنگ دراز انداخت! :D داشتم به اين فكر مي كردم كه در داستانهاي ديگري هم از اين غريب آشناها وجود دارند؛ داستانهايي مثل دوست ناديده نوشته غزل تاجبخش. موارد ديگر را متاسفانه به خاطر ندارم. اين هم براي اينكه نگويند درباره همه چيز صحبت كرديد الا كتابي كه در حال خواندنش هستيد! :rolleyes: گرچه البته شايد بتوان گفت اين چند روز درحال خواندن كتاب زندگي بوده ايم!
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
خب همانطور که خودتون هم اشاره کردید ،تاپیک داره کم کم از مسیر خودش خارج میشه،ادامه ی بحث رو میتونید در سخنکده دنبال کنید:blush:
 
بالا