خب چون لینک بالایی فیـلـتره، دارم فایل پی دی اف رو همینجا ضمیمه می کنم.
حتما دانلود کنید.
مطمئن باشین به محض خوندن چند سطر اول ، نمی تونین چشماتونو ازش بردارین!
چند تیکه ی جالب دیگه از همین کتاب:
عشق
سراسر زندگی آدم بیشعور، عشق ورزیدن است، منتها به خودش. به قول یکی از بیمارانم "تنها مرام آدم بیشعور آن است که فقط به خودش عشق بورزد؛ کاری که وقتی یک بار تجربه شد، آدم دوست دارد باز هم تکرارش کند." البته مشکلی در اینجا وجود دارد و آن اینکه چون بیشعورها بر اساس طبیعتشان نمی توانند کس دیگری را دوست بدارند (بجز مواقعی که پای منافعشان درمیان باشد) فهمشان از مقوله ی عشق بسیار محدود و تک بعدی می شود. مثلا می توانند ببخشند، اما فقط خودشان را. تصور اینکه می توان دیگران را هم بخشید به سختی برای بیشعورها قابل پذیرش است. سیاره ی عشق آدم های بیشعور، سیارک بسیار کوچکی است که بر روی آن فقط برای یک نفر جا هست و کس دیگری را به آنجا راه نیست.
***
به خاطر آنکه در اجتماع همیشه به کسانی که زودتر از دیگران به چیزی دست می یابند، پاداش داده می شود، این طور به نظر می رسد که بی شعورها آدم های موفق و پیروزی اند. در تجارت، همیشه کسی که بهتر بتواند ایده های دیگران را بدزدد، موقعیت بهتری به دست می آورد و در دولت هر چقدر کسی بتواند بهتر و ظریف تر خواسته های مردم را نادیده بگیرد، مقام بالاتری را از آن خود می کند. نسل جدید، بی شعورها را موفق تر می بیند و با این دیدگاه احمقانه خود را تحت تأثیر بی شعوری قرار می دهد.
***
... خود من عمویی داشتم که از همین دست بود. او معمولا در مواقع نامناسبی در هیأت یک روح نه چندان سرگردان ظاهر می شد و هر بار که باز می گشت بخشی از هیأتش را از دست داده بود. آخرین باری که ظاهر شد همه چیزش را از دست داده بود و فقط بیشعوری اش باقی مانده بود.
هیچ بلایی خانمان سوز تر از بیشعوری نیست!