• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
ما میرویم
و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت ؟
ما میگذریم
و آیا غمی بر جای ما در سایه خواهد نشست ؟
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودمو
تر شد ...
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
و آن وقت من ، مثل ایمانی از تابش "استوا" گرم
تو را سر آغاز یک باغ خواهم نشانید
و خاصیت عشق این است ...
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محب رفتم
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
سپهری برای من معبر ورودی به دنیای شعر نو بود
هر چند به زودی رهاش کردم اما از همین راه بود که با شاملو و دیگران آشنا شدم
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
یه زمانی عکسی از سپهری داشتم زیرش نوشته بود : از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر !!
یا للعجب !
 

daftarekhaterat

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2003
نوشته‌ها
4,989
لایک‌ها
58
سن
42
محل سکونت
در قلب پاك او

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
من قطاری دیدم
روشنایی می برد
من قطاری دیدم
فقه میبرد
و چه سنگین میرفت
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
خوابم چه سبک
ابر نیایش چه بلند
و چه زیبا بوته زیست
و چه تنها من
 

daftarekhaterat

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2003
نوشته‌ها
4,989
لایک‌ها
58
سن
42
محل سکونت
در قلب پاك او
بايد امشب بروم.
بايد امشب چمداني كه به اندازه تنهايي من جا دارد بردارم.

2 خط شعر سهراب ميخونم 2 ساعت در مورد فكر ميكنم...
 

vahidrk

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2005
نوشته‌ها
3,513
لایک‌ها
561
سن
37
محل سکونت
Home
اهل كاشانم .‌روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم , خرده هوشي ,‌سر سوزن ذوقي.
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
به نقل از daftarekhaterat :
بايد امشب بروم.
بايد امشب چمداني كه به اندازه تنهايي من جا دارد بردارم.

2 خط شعر سهراب ميخونم 2 ساعت در مورد فكر ميكنم...
دقیقا" همینجوری:eek: ه ... برای همین گفتم کوتاه بنویسیم ... هر 2 خطش 2 ساعت فکر میبره :)
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
دم غروب، میان حضور خسته اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید
و روی میز، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود
 

Elend

Registered User
تاریخ عضویت
15 ژوئن 2005
نوشته‌ها
629
لایک‌ها
30
به نقل از ashena55 :
یه زمانی عکسی از سپهری داشتم زیرش نوشته بود : از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر !!
یا للعجب !
این شعر ماله سپهری نیست !
 

vahidrk

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2005
نوشته‌ها
3,513
لایک‌ها
561
سن
37
محل سکونت
Home
زخم شب مي شد كبود
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را مي سود
نه صداي پاي من همچون دگر شب ها
ضربه اي به ضربه مي افزود.
 

vahidrk

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2005
نوشته‌ها
3,513
لایک‌ها
561
سن
37
محل سکونت
Home
روشني است آتش درون شب
و ز پس دودش
طرحي از ويرانه هاي دور.
گر به گوش آيد صدايي خشك:
استخوان مرده مي لغزد درون گور.
 

vahidrk

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2005
نوشته‌ها
3,513
لایک‌ها
561
سن
37
محل سکونت
Home
آفتاب است و، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت.
غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت.
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
من که از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، غاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچکش زاغچه ای را سر یک حزرعه جدی نگرفت.

این شعرش یه جوریه ... خیلی دلم میخواد ببینم خطابش به کیه ... چه کسی حرفی از جنس زمان نشنیده ؟ منظورش میتونه عقب افتادن یک اجتماع باشه ؟!
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید.
مرگ با خوشه انگور می آید به دهن.
مرگ در حنجره سرخ گلو میخواند.
مرگ مسئول قشنگیه پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می چیند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
گته در سایه نشسته است و به ما مینگرد.
و همه میدانیم ... ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است.
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

زندگی جذبه دستی است که میچیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است.
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی میپیچد.
زندگی دیدن یک باغجه از شیشه مسدود هواپیماست.
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهایی "ماه"،
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
 
بالا