IcedAngel
Registered User
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم که اگر برگی بکنم، خواهد مرد
میروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
میدانم که اگر برگی بکنم، خواهد مرد
میروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
-
پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است
انجمن دوستاران سهراب سپهری
- شروع کننده موضوع junkie
- تاریخ شروع
يكي از زيباترين تعابيري كه من در شعر سهراب ديده ام در شعر مسافر است . در بخشي از اين شعر مي گويد :
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو كه روي شاخه نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي كه در سكوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف
نمي رهاند
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو كه روي شاخه نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي كه در سكوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف
نمي رهاند
IcedAngel
Registered User
بدون شک شعر مسافر بعد از صدای پای آب بهترین کار سهراب هستش ... این قسمتی رو که نوشتین رو من هم خیلی دوست دارم ... میخونم یه حسه ناراحت کننده ای دست میده بهمبه نقل از behroozsara :
راستی راجع به اون پست بالایی (چند تا بالایی شماره 19) نظری نداری ؟ منظورش از این جمله به کیه ... ؟
به اعتقاد من اين شعر و شعرهاي بسياري از سهراب نوعي گلايه از زندگي مدرن و انسانهاي اين جوامع است كه طبيعت را فراموش ميكنند .
يه كمي به دور و بر خودمان هم نگاهي بياندازيم ميبينيم كه سهراب حق دارد اين گلايه را بكند . از خودمان بپرسيم كه چند وقت پيش طلوع خورشيد را از پشت يك كوه ديده ايم ؟؟؟ چند وقت ميشود كه غروب خورشيد را يك دل سير ( از آن جنسي كه مسافر كوچولوي آنتوان دو سنت اگزوپري مي گويد به تماشا ننشسته ايم ؟؟؟
يه كمي به دور و بر خودمان هم نگاهي بياندازيم ميبينيم كه سهراب حق دارد اين گلايه را بكند . از خودمان بپرسيم كه چند وقت پيش طلوع خورشيد را از پشت يك كوه ديده ايم ؟؟؟ چند وقت ميشود كه غروب خورشيد را يك دل سير ( از آن جنسي كه مسافر كوچولوي آنتوان دو سنت اگزوپري مي گويد به تماشا ننشسته ايم ؟؟؟
IcedAngel
Registered User
سنگها را میشنوم : ابدیت غم
کنار قبر، انتظار چه بیهوده است
کنار قبر، انتظار چه بیهوده است
IcedAngel
Registered User
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
IcedAngel
Registered User
این یکی دیگه آخرشه ... یک ساعت داشتم میخوندمش :
من از مجاورت یک درخت می آیم
که روی پوست آن دستهای ساده غربت
اثر گذاشته بود:
"به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی"
من از مجاورت یک درخت می آیم
که روی پوست آن دستهای ساده غربت
اثر گذاشته بود:
"به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی"
IcedAngel
Registered User
بیایید از شوره زار خوب و بد برویم.
چون جویبار، آیینه روان باشیم : به درخت، درخت را پاسخ دهیم.
چون جویبار، آیینه روان باشیم : به درخت، درخت را پاسخ دهیم.
IcedAngel
Registered User
و عشق صدای فاصله هاست ... صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
از نگاه ديگران
http://www.sohrabsepehri.com/others.asp
http://www.sohrabsepehri.com/others.asp