• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
و در ضمیر چمن
جوی یک مجادله جاری است
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود
باغ ما شاید قوسی از دایره سبز سعادت بود
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
از مرزی گذشته بود،
در پی مرز گمشده می گشت
کوهی سنگین نگاهش را برید.
صدا از خود تهی شد و به دامن کوه آویخت :
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
و کوه از خوابی سنگین پر بود.
خوابش طرحی رها شده داشت.
صدا زمزمه بیگانگی را بویید،
برگشت،
فضا را از خود گذر داد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد.
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
ما خاموش
و بیابان نگران
و افق یک رشته نگاه
We were silent
and the desret was worry
and the horizon was a string of glare​
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نقاشي هاي سهراب
 

فایل های ضمیمه

  • 0001.jpg
    0001.jpg
    21.7 KB · نمایش ها: 3

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نقاشي هاي سهراب
 

فایل های ضمیمه

  • 3.jpg
    3.jpg
    34.4 KB · نمایش ها: 8
  • 0004.jpg
    0004.jpg
    21.2 KB · نمایش ها: 6
  • 4.jpg
    4.jpg
    50 KB · نمایش ها: 12
  • 0005.jpg
    0005.jpg
    20.8 KB · نمایش ها: 3

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نور را پيموديم دشت طلا را درنوشتيم
افسانه را چيديم و پلاسيده فكنديم
كنار شن زار آفتابي سايه بار ما را نواخت
درنگي كرديم
بر لب رود پهناور رمز روياها را سر بريديم
ابري رسيد و ما ديده فرو بستيم
ظلمت شكافت زهره را ديديم و به ستيغ برآمديم
آذرخشي فرود آ‚د و ما را در نيايش فرو ديد
لرزان گريستيم خندان گريستيم
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
بهروز جان ممنون از نقاشیها ... من ندیده بودمشون.... اون دختری که نشسته و سرش پایینه چه حسه غریبی داره
چقدر سهراب آدم عجیبی و لطیفی بوده ... حیف زود فوت کرد
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
من صدای وزش ماده را میشنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را روی پلک تر عشق ...
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه نور ، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ، که دلم میخواهد
بدوم تا سر کوه .
دورها آوایی است، که مرا میخواند.
 

arian-host

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 نوامبر 2005
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
0
تنها روی ساحل
مردی به راه می گذرد
نزدیک پای او
دریا همه صدا
 

arian-host

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 نوامبر 2005
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
0
امواج بی امان
از راه می رسند
لبریز از غرور تهاجم
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
چه عجب یه سهراب بازه دیگه هم پیدا شد
friends.gif
 

arian-host

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 نوامبر 2005
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
0
حالا اینجارو داشته باش
دنگ
فرصتی از کف رفت
قصه ای گشت تمام
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر

آنجل یک شعری هست که می گه خون می چکد از ناخن ها ، بلدی اینجا بنویسی؟
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
به نقل از arian-host :
حالا اینجارو داشته باش
دنگ
فرصتی از کف رفت
قصه ای گشت تمام
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر

آنجل یک شعری هست که می گه خون می چکد از ناخن ها ، بلدی اینجا بنویسی؟
نه ولی اینی که نوشتی میتونی بگی که کدوم شعر سهراب هستش ؟!؟! حیف که اینجا تنکس نداره
mad0228.gif

خیلی زیبا بود
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
نگاه میکردی :
میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود
 

arian-host

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 نوامبر 2005
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
0
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
قصه ام دیر زنگار گرفت
( دلسرد - مرگ رنگ )
در ضمن مثنوی هم پایه ام ، اگه بحثی بود
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
اینم آخرین من برای امروز :
ما خاموش ، و بیابان نگران ، و افق یک رشته نگاه
بنشینیم، تو چشمت پر دور ، من دستم پر تنهایی ، و زمین پر خواب ...
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
به نقل از arian-host :
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
قصه ام دیر زنگار گرفت
( دلسرد - مرگ رنگ )
در ضمن مثنوی هم پایه ام ، اگه بحثی بود
برای مثنوی به بهروز عزیز یه پیشنهاد بده چون من تاحالا تاپیکی در ان مورد ندیدم ... شایدم بود ... شعر کنیزکش بی نظیره ... ولی خب این تاپیک سهرابه ... باید صدای پای اون بیاد :blush:
 
بالا