برگزیده های پرشین تولز

اکولوژی (بوم شناسی) و زیست شناسی

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
مالتیپل اسکلروزیس

علائم بیماری متنوع می باشد .گاهی علائم خفیف بوده به طوری که بیمار به پزشک مراجعه نمی کند.( مثلا به صورت ضعف و خستگی زودرس یا سرگیجه خفیف) در موارد دیگر علائم شدید بوده و شامل اختلالات شدید بینایی دوبینی( دو چیز دیدن) – فلج اندام ها – سرگیجه شدید و اختلال تعادل حین راه رفتن – اختلالات حافظه و افسردگی می باشند. برخی بیماران بیماری شان آنقدر خفیف است که به پزشک هم مراجعه نمی کنند و تا سال ها بعد به زندگی معمولی خود ادامه می دهند. ولی بعضی بیماران بیماری شدید داشته طوری که پس از چند سال دچار عوارض و عواقب شدید بیماری می شوند.حدود یک میلیون و صد هزار نفر در جهان مبتلا به بیماری مالتیپل اسکلروزیس می باشند. این بیماری در جوانان شایع بوده و تا سن 35 سالگی شیوع آن بیش تر می شود. تعداد خانم های مبتلا دو برابر آقایان است. علت بیماری MS خود ایمنی روی یک زمینه ارثی می باشد. تا به حال میکروب یا ویروسی خاص را به عنوان عامل این بیماری پیدا نکرده اند. این بیماری نه واکسن دارد و نه راه پیشگیری. فامیل نسبی افراد مبتلا به بیماری( مثلا خواهر و برادرها) احتمال ابتلای آن ها بیش تر خواهد بود. برای تشخیص بیماری آزمایش خون یا تست خاصی وجود ندارد و پزشک برای تشخیص از علائم و نشانه های بیمار و MRI و بررسی های دیگر و سیر بیماری کمک می گیرد.این بیماری راه معالجه دارد گر چه این معالجات امکان شفای قطعی بیماری را ممکن است فراهم نسازد ولی کمک زیادی به بیماران می کند.متخصصان مغز و اعصاب برای درمان از اینتر فرون بتا – استات گلاتی رامر- کورتیکوستروئید ها و دیگر داروها استفاده می کنند.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
هم سلول های شوان و هم نوروگلی میلین می سازند، در نورون های محیطی شوان و در مرکزی نوروگلی. شوان به صورت غلافی در خارج است . سلول های پشتیبان حدود 10 برابر نورون ها بوده و قدرت تقسیم دارند.

از وزیکول ها در محل سیناپس بارها استفاده می شود. برخی از میانجی ها مثل نور آدرنالین به پیش سیناپس برگشته و بارها استفاده می شود. نور اپی نفرین و استیل کولین غالبا تحریک کننده اند ولی گاهی مهار کننده می توانند باشند . GABA ( گاما آمینو بوتیریک اسید) همیشه مهار کننده است. سروتونین نیز مهار کننده می باشد. فقط یک نوع میانجی توسط هر نورون به جز موارد استثنایی آزاد می شود.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
دانشمندان موفق به یافتن عامل ژنتیک کلیدی ای در تعیین ریسک اچ آی وی/ایدز شدند

این مطالعه می تواند روشن کند که چرا برخی افراد استعداد بیشتری برای ابتلا به بیماری دارند



احتمال آلوده شدن به ویروس اچ آی وی و ابتلا به بیماری ایدز در افرادی که دارای کپی های بیشتری از ژن ضد اچ آی وی هستند کمتر از افرادی از همان ریشه جغرافیایی، مانند آمریکایی های اروپایی، است که دارای کپی های کمتری از این ژن هستند.

طبق اطلاعیه خبری مورخ 6 ژانویه منتشره از سوی موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی (1)، این یافته ها به دانشمندان کمک می کند تا دریابند چرا برخی از افراد استعداد بیشتری برای ابتلا به بیماری ایدز دارند.

دانشمندان معتقدند با منتهی شدن به آزمایشی برای شناسایی و گروه بندی افراد با استعدادهای گوناگون برای ابتلا به بیماری ایدز، این کشف می تواند به پزشکان بالینی امکان تطبیق مراحل درمان، آزمایشات واکسن، و دیگر مطالعات خود را با بیماران مختلف بدهد.

دکتر آنتونی فاچی (2)، مدیر موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی که بخشی از موسسات ملی بهداشت کشور است گفت، "خطر ابتلا به ویروس اچ آی وی و پیشرفت سریع بیماری در جمعیت های مختلف یکسان نیست. این مطالعه مهم، عوامل ژنتیکی مسئول افزایش و یا کاهش استعداد گروه های خاص برای آلوده شدن و پی آمدهای بعدی بیماری را مورد شناسایی قرار می دهد."

او گفت، این مطالعه همچنین نشان می دهد که دستگاه ایمنی مردم با اصل و نسب های جغرافیایی مختلف می تواند در واکنش به تنش های میکروبی تکامل پیدا کرده باشد، و اینکه چنین دستگاه های ایمنی متفاوتی می توانند به رویکردهای پزشکی در ممانعت از ابتلا به اچ آی وی/ایدز و دیگر عفونت هایی که در میان گروه ها متغیر است کمک کند.

این تحقیق حاصل همکاری میان محققین حمایت شده از سوی موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی و محققین کنسرسیوم بالینی ترای سرویس ایدز (3) ارتش ایالات متحده است.

اطلاعات در خصوص موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی درhttp://www.niaid.nih.gov به زبان انگلیسی موجود است.

موسسات ملی بهداشت (4)
موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی
اطلاعیه خبری مورخ 6 ژانویه 2005

دانشمندان موفق به کشف عامل ژنتیک کلیدی در تعیین ریسک اچ آی وی/ایدز شدند

طبق نتایج مطالعه ای که با بودجه موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی، وابسته به موسسات ملی بهداشت انجام شد، احتمال آلوده شدن به ویروس اچ آی وی و ابتلا به بیماری ایدز در افرادی که دارای کپی های بیشتری از ژن ضد اچ آی وی هستند کمتر از افرادی از همان ریشه جغرافیایی، مانند آمریکایی های اروپایی، است که دارای کپی های کمتری از این ژن هستند.

این یافته ها به دانشمندان کمک می کنند تا دریابند چرا برخی از افراد استعداد بیشتری برای ابتلا به بیماری ایدز دارند.

دانشمندان معتقدند با منتهی شدن به آزمایشی برای شناسایی و گروه بندی افراد با استعدادهای گوناگون برای ابتلا به بیماری ایدز، این کشف می تواند به پزشکان بالینی امکان تطبیق مراحل درمان، آزمایشات واکسن، و دیگر مطالعات خود را با بیماران مختلف بدهد. این تحقیق در شماره 6 ژانویه ساینس اکسپرس (5)، نشریه آن لاین ژورنال علم (6)، منتشر خواهد شد.

دکتر آنتونی فاچی، مدیر موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی گفت، "خطر ابتلا به ویروس اچ آی وی و پیشرفت سریع بیماری در جمعیت های مختلف یکسان نیست. این مطالعه مهم، عوامل ژنتیکی مسئول افزایش و یا کاهش استعداد گروه های خاص برای آلوده شدن و پی آمدهای بعدی بیماری را مورد شناسایی قرار می دهد. در مفهومی کلی تر، این مطالعه همچنین نشان می دهد که دستگاه ایمنی افراد با اصل و نسب های جغرافیایی مختلف می تواند در واکنش به تنش های میکروبی تکامل پیدا کرده باشد و اینکه چنین دستگاه های ایمنی متفاوتی می توانند به رویکردهای پزشکی برای ممانعت از ابتلا به اچ آی وی/ایدز و دیگر عفونت هایی که در میان گروه ها متغیر است کمک کند.


توجه این تحقیق به ژن مسئول کدگذاری سی سی ال 3 ال 1 (7)، که یک پروتئن موثر ضد اچ آی وی است و با سی سی آر 5 (8) هم کنش می کند معطوف است. سی سی آر 5 پروتئین گیرنده اصلی ای است که اچ آی وی به عنوان دروازه ای برای ورود و آلوده کردن سلول ها از آن استفاده می کند. نویسندگان ارشد این مقاله دکتر سانیل کی اهوجا (9) از مرکز علوم بهداشتی دانشگاه تگزاس (10)، و مرکز عفونت ایدز و اچ آی وی-1 سن آنتونیو وابسته به اداره امور سربازان پیشین (11)، و دکتر ماتیو جی دولان (12) از مرکز پزشکی ویلفرد هال (13) و پایگاه شهری بروکس (14) در سن آنتونیو متعلق به نیروی هوایی ایالات متحده هستند.

محققین نمونه خون بیش از 3.400 فرد اچ آی وی مثبت و منفی از اصل و نسب های جغرافیایی مختلفی را به منظور تعیین تعداد میانگین کپی سی سی ال 3 ال 1 هر گروه آزمایش کردند. آنها دریافتند که مثلا، آمریکایی های آفریقایی بالغ به طور میانگین چهار کپی از سی سی ال 3 ال 1 داشتند و این در حالی است که آمریکایی های اروپایی و آمریکای لاتین اچ آی وی منفی به ترتیب میانگین دو و سه کپی دارند.

این به آن معنا نیست که آمریکایی های اروپایی نسبت به سایر جمعیت ها استعداد بیشتری برای ابتلا به اچ آی وی/ایدز دارند. بلکه، با استفاده از عدد میانگین سی سی ال 3 ال 1 به عنوان نقطه مرجع هر گروه، نویسندگان این مقاله دریافتند که افرادی که تعداد کپی ژن سی سی ال 3 ال 1 آنها از میانگین جمعیت کمتر است، استعداد بیشتری برای آلودگی به اچ آی وی و پیشرفت سریع آن به ایدز دارند. و بر خلاف این، افرادی که تعداد کپی سی سی ال 3 ال 1 آنها از عدد میانگین بیشتر است، استعداد کمتری برای آلودگی به اچ آی وی و پیشرفت سریع آن به ایدز داشتند.

در جمعیت های گوناگونی که مورد مطالعه قرار گرفتند، هر کپی اضافه، خطر ابتلا به ویروس اچ آی وی را بین 4.5 و 10.5 درصد کاهش داد. در ضمن، افراد با تعداد کپی سی سی ال 3 ال 1 کمتر از میانگین، 39 تا 260 درصد بیشتر در خطر اتلا به اچ آی وی و پیشرفت سریع آن به ایدز هستند.

به منظور آزمایش بیشتر تاثیر کپی های سی سی ال 3 ال 1 در خطر اچ آی وی/ایدز، محققین تغییرات ژن سی سی آر 5 که قبلا ارتباط آن با سرعت های متغیر پیشرفت ایدز کشف شده بود، را مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند افرادی که به همراه عدد کپی سی سی ال 3 ال 1 کم، واریانت های شتاب دهنده بیماری سی سی آر 5 هم داشتند، در خطر حتی بیشتر ابتلا به اچ آی وی و ایدز هستند.

این مطالعه حاصل همکاری میان محققین حمایت شده از سوی موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی و محققین کنسرسیوم بالینی ترای سرویس ایدز ارتش ایالات متحده است. دکتر دیفنباخ (15) از موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی که بر تحقیقات پایه بخش ایدز موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی نظارت می کند می گوید، "این همکاری بر اهمیت وجود گروه های تحقیقاتی میان و چند رشته ای در تحقیقات ژنومی بالینی تاکید دارد."

این تحقیقات همچنین از سوی موسسه ملی بهداشت روانی (16) که بخش دیگری از موسسات ملی بهداشت است مورد حمایت قرار گرفت؛ و همچنین از سوی بنیاد ایدز کودکان الیزابت گلیسر (17)، و صندوق خوش آمد باروز (18).

موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی وابسته به موسسات ملی بهداشت وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده است. موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی به منظور پیشگیری، تشخیص، و درمان بیماری های عفونی همچون اچ آی وی/ایدز و دیگر عفونت های منتقل شده جنسی، آنفلونزا، سل، مالاریا، و بیماری های حاصل از عوامل احتمالی بیوتروریسم، از تحقیقات پایه و کاربردی حمایت می کند. این موسسه همچنین از تحقیقات مربوط به پیوند اعضا و بیماری های مربوط به دستگاه ایمنی، از جمله اختلالات خودایمنی، آسم، و آلرژی های مختلف نیز حمایت می کند.
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
به نقل از Monirzadeh :
این که توسط زبان فقط درک چهار طعم شور ، شیرین ، ترش و تلخ صورت می گیرد تصوری نادرست است. این اشتباه آنچنان است که مثلا درک رنگ ها را به سبز ، قرمز و آبی محدود سازیم. در حالی که بین این رنگ های اصلی پیوستاری از رنگ های دیگر وجود دارد و یا به عبارت دیگر فضای بی رنگ میان رنگ های اصلی وجود ندارد. مثلا رنگ نارنجی بین رنگ های سرخ و زرد قرار دارد و افزون بر این هر رنگ سایه روشن های مختلفی دارد مثل آبی آسمانی ، آبی دریایی ، آبی نیلی ، آبی پروس و بسیاری دیگر هم آبی برشمرده می شوند. مزه و طعم نیز چنین است. یعنی به تعداد محرک های حس چشایی طعم وجود دارد. از این گذشته فرد شدت های مختلف یک مزه را نیز حس می کند. خلاصه آن که فهرست مزه های مختلف و دامنه ی حس چشایی چنان غنی و وسیع است که فرهنگ فقیر ما در این زمینه عاجز از یافتن واژه یا معادلی برای هر یک از آنهاست.
دقیقا موافقم.در واقع بیشمار مزه (لبته قابل شمارش) از ترکیب چهار مزه ی اصلی به وجود میان که می تونیم اونا رو تو تناظر با ترکیب سه رنگ اصلی قرار بدیم.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
درسته در حقیقت مثل نقاش می مونه که رنگ ها رو قاطی می کنه تارنگ جدید بدست بیاد و خیلی از مزه ها نه کاملا شیرین هستند نه خیلی تلخ مثل مرزی بین اینهاست
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
فکر نمی کنم انو براتون گذاشته باشم
منتظر مقالات شما هستم

دستگاه جدید آنچه را چشم شما میبیند نشان داده، حسگری روباتی را بهبود میبخشد.

این تکنولوژی کارکردش بیشتر شبیه شبکه چشم است تا یک حسگر تصویری استاندارد



پژوهشگران آمریکایی در حال تهیه تکنولوژی های جدیدی هستند که میتواند امکاناتی برای حسگری تصویری در اختیار روبوت ها بگذارد تا بر کار فرودگاه های کم نور، وسائط نقلیه هوایی در بدترین شرایط جوی، و ماشین های جنگی بدون سرنشین نظارت کنند.

بنا به اطلاعیه رسمی "بنیاد ملی علم" (1) در 12 ژانویه، پژوهشگران قصد دارند تراشه تصویرگری بسازند که این امکان را به روبوت ها بدهد تا میدان دید خود را از محدوده نور کنترل شده آزمایشگاهی فراتر برده، به نور پراکنده دنیای طبیعی حساس شوند.

در مرحله نخست، پژوهشگران نرم افزاری تهیه کرده اند که با آن مداربندی تراشه مذکور را شبیه سازی کنند، برنامه ای که میتواند جزئیات پنهان تصاویر موجود را آشکار کند.

این وسیله بصری جدید کارکردش بیشتر شبیه شبکه چشم است تا یک حسگر تصویری استاندارد. همان گونه که نورون های چشم اطلاعات را پیش از ارسال علائمی به مغز پردازش میکنند، پیکسل های این وسیله هم درباره آنچه میبینند با هم "حرف خواهند زد" و از اطلاعات خود برای تطابق با نور موجود کمک گرفته، نهایتا" اطلاعات بصری را حتی در شرایط نامطلوب گردآوری میکنند.

به گفته ولادیمیر براژویچ (2)، طراح سیستم و متخصص بینایی روباتی، "بیشتر مسائل مطرح در مورد تصویرگری روباتی میتواند به این برگردد که در بعضی بخش های تصویر نور بیش از حد زیاد وجود دارد و در بخش های دیگر نور بیش از حد کم، و این در حالی است که ما برای مرئی کردن اشیا در هر میدان دیدی به نور نیاز داریم."

پژوهشگران به منظور خلق تصاویری که از روشنایی یکسانی برخوردار باشند، سیستمی ساخته اند که دامنه شدت نوری را که یک حسگر میتواند با آن تطابق یابد گسترش میدهد.

آنان امیدوارند که این تکنولوژی جدید به دریافت اطلاعات تصویری با کیفیت در نور طبیعی منجر شده، قابلیت اتکا به سیستم های بینایی ماشینی را افزایش دهد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
بوتولیسم
بيماری‌زايی
پس از بلع ماده غذايی يا عوامل آلوده، سم از جدار روده‌ها گذشته و وارد جريان خون و لنف می‌شود. وجود هماگلوتينين در زهرابه، آنرا در برابر آنزيم‌های گوارشی حفظ می‌كند. سم از طريق خون به گيرنده‌های غشايی پيش‌سيناپسی نورون‌های حركتی در سيستم اعصاب محيطی و اعصاب جمجمه‌ای متصل می‌شود از آنجا كه اين سم در واقع يك پروتئاز است باعث ليز و تخريب پروتئين‌های دخيل در آزادسازی استيل كولين در نورون‌ها می‌شود و رهاسازی استيل كولين را به فضای سيناپسی مهار می‌كند و از انقباض عضلانی جلو گيری كرده و در نتيجه به شلی و فلج عضلانی می‌انجامد و در اثر فلج عضلات تنفس بيمار می‌ميرد (استيل کولين يك ميانجی‌گر شيميايی در اعصاب است كه باعث انتقال پيام‌های عصبی در رشته‌های عصبی شده و در نهايت در عضلات انقباض رخ می‌دهد. در سم بوتوليسم قسمتی كه باعث تخريب پروتئين‌های آزادساز استيل كولين می‌شود، زنجيره سبك سم می‌باشد). سم بوتوليسم بر اعصاب كلی‌نرژيك سطحی اثر می‌كند اما سد خونی ـ مغزی مانع نفوذ آن به مراكز عصبی می‌شود.

ابتداي صفحه



علائم بوتوليسم:

در انسان: علائم بالينی بيماری طی 12 تا 36 ساعت (و به ندرت تا 48 ساعت و بيشتر) پس از مصرف غذای مسموم به صورت ضعف و فلج پايين رونده پديد می‌آيد: ضعف weakness، خستگی عمومی و سر درد، اختلالات در بينايی بطوری كه دو بينی Double Vision يا Diplopia از عادی ترين علائم بوتوليسم است و همچنين تيرگی ديد Blurred Vision ، گشاد شدن مردمك Dilation of Pupils ، تورم پلكها و اختلال در عمل تطابق. عضلات زبان فلج می شوند و اختلال در تكلم بوجود می آيد و بلع غذا در ابتدا مشكل Dysphagia و بعد غير ممكن می شود. نهايتا به دليل فلج عضلات تنفسی و ايست قلبي مرگ اتفاق می‌افتد. در اين بيماری برخلاف ساير مسموميت‌های غذايی علائم گوارشی معمولا بارز نيستند و تب وجود ندارد. ميزان مرگ و مير به شدت مسموميت بستگی دارد اما بطور كلی ميزان مرگ و مير در اين مسموميت بالاست. بسياری از موارد پس از 20 الي 24 ساعت منجر به مرگ می‌ شود ولی در صورتيكه بيماران مسموم 10 روز اول بيماری را بگذرانند معمولا خطر مرگ منتفی خواهد بود.

علاوه بر مورد فوق دو شكل اختصاصي بالينی رخ می‌دهد كه به غير از راه خوردن غذای مسموم (خوراكی) است:
۱- بوتوليسم زخم يا Wound Botulism :

در اينحالت اسپورها زخم را آلوده كرده و جوانه می‌زنند و در محل زخم توكسين توليد می‌كنند. بوتوليسم زخم با اعتياد تزريقی (به خصوص استفاده از هروئين) ارتباط دارد.



بوتوليسم زخم در دست يك پسر ۱۴ ساله
۲- بوتوليسم نوزادان يا Infant Botulism :

در آن باكتري در روده رشد و تكثير كرده و سم توليد مي‌كند. سپس سم از روده جذب شده و اين امر به آهستگي صورت مي‌گيرد. به اين نوع از بوتوليسم Floppy Baby Syndrome هم مي‌گويند. خوردن عسل آلوده به اين باكتري در انتقال بوتوليسم نوزادان نقش دارد.نوزادان مبتلا دچار ضعف يا فلج مي‌شوند و ممكن است به اقدام‌هاي حمايتي جهت تنفس نياز داشته باشند ولي معمولا به طور خودبخود بهبود مي‌يابند. بوتوليسم نوزادان يكي از علل سندرم مرگ ناگهاني نوزادان است.



بوتوليسم نوزادان در يك نوزاد شش هفته‌اي

ابتداي صفحه



در حيوانات: بوتوليسم در گاو، گوسفند و اسب بيشتر به وسيله باكتريهاي تيپ Cβ و D و به ندرت تيپ B گزارش شده است. تيپ D اين باكتري بيماري Lamziekte را در مناطقي از آفريقا در گاو ايجاد مي‌كند. در اين مناطق گاوان در اثر كمبود و فقر غذايي به مردارخواري عادت مي‌كنند. گزارش‌هاي متعددي از بيماري بوتوليسم در اسب در نتيجه مصرف علوفه فاسد و آلوده وجود دارد (در نواحي غربي اروپا) كه با ابتلا و تلفات قابل ملاحظه‌اي همراه بوده است.

علائم اغلب 3 تا 7 روز پس از خوردن مواد آلوده به زهرابه‌‌ي باكتري بروز مي‌كند. مسلما هر چه مقدار زهرابه بيشتر باشد دوره كمون و نهفته بيماري كوتاه‌تر است. در اشكال فوق حاد حيوان بدون بروز علائم تلف مي‌شود. تب وجود ندارد و بيماري منظره فلج عضلاني رو به پيشرفت را مجسم مي‌كند. ضعف و فلج عضلات از پاهاي عقب شروع شده و تا پاهاي جلو و سر و گردن توسعه مي‌يابد.در بيشتر موارد بيماري تحت حاد است. تلوتلو خوردن، لغزيدن و ناتواني در برخاستن از آثار اين بيماري است. دام مبتلا به روي جناغ سينه خوابيده و سر را روي زمين و يا به پهلوي خود تكيه مي‌دهد كه بي‌شباهت به فلج پس از زايمان نيست. زبان فلج و از دهان خارج مي‌شود و حيوان قادر به جويدن و بلع غذا نيست و بزاق از دهانش سرازير مي‌شود. دفع ادرار و مدفوع كمتر ممكن است تغيير كند. فلج عضلات سينه در اواخر بيماري منجر به تنفس شكمي مي‌شود. از حساسيت و هوشياري حيوان تا آخر كاسته نمي‌شود. 1 تا 4 روز پس از بروز علائم حيوان مي‌ميرد.

گاهي در شرايط طبيعي و يا در موارد تجربي گاوها علائم خفيفي نشان مي دهند و پس از 3 تا 4 هفته بهبود پيدا مي‌كنند. حيواناتي كه بهبود يافته‌اند تا مدتي از نظر اخذ غذا با مشكل روبرو هستند. مطابق بررسي‌هاي صورت گرفته ميكروارگانيسم‌هايي كه در چهار معده نشخواركنندگان وجود دارند قدرت زهرآگيني اين باكتري را كاهش مي دهند بنابراين ميزان كشنده‌ي زهرابه از راه دهان در گاو بيش از ساير راه‌هاست.

نوع ويژه اي از بوتوليسم در اثر نفوذ باكتري در جراحات نكروتيك در كره اسب هاي جوان در سنين 3 تا 8 هفتگي در ايالات متحده، استراليا و انگلستان شناخته شده كه چون با علائم لرزش همراه است آنرا سندرم كره هاي لرزان يا Shaker Foal Syndrome ناميده‌اند و در حقيقت نوعي مسموميت عفوني (Toxicoinfection) مي‌باشد. اين بيماري بطور ناگهاني با ضعف شديد عضلات و زمين‌گير شدن آغاز مي‌شود كره‌هاي مبتلا قادر به بزخاستن نمي‌باشند اگر آنها را سز پا نگه دارند لرزش شديد عضلاني در آنها ايجاد مي‌شود. لرزش در هنگامي كه كره زمين‌گير شده و دراز كشيده است آشكار نمي‌باشد. اگر كره قادر به راه رفتن باشد قدم‌ها ناموزون مي‌باشد. اگر پستان مادر را بگيرد شير از دهانش به خارج مي‌ريزد. اگر براي خوردن علف كوشش كند برخي از آن از منخرينش (حفره‌هاي بيني) خارج مي‌شود. كره مبتلا به يبوست است. مرگ در اثر فلج عضلات تنفس حدود 72 ساعت پس از بروز علائم فرا مي‌رسد. بعضي از كره ها پس از 14 روز بهبود مي‌يابند.

ابتداي صفحه

در پرندگان: علائم در پرندگان چند ساعت تا يكي دو روز پس از خوردن مواد آلوده بروز مي‌كند. تا كنون بيشتر تيپ Cα را عامل ابتلاء پرندگان تشخيص داده اند. مرغ مبتلا كسل و بي اشتهاست، چشمها نيمه‌بسته و كم‌فروغ است.عضلات پا و بال زودتر از ساير قسمت‌ها مبتلا مي‌شود. مرغ به زحمت جابجا مي‌شود، بال‌هايش روي زمين آويخته است. در اثر فلج عضلات گردن سر به طرف پايين مي افتد و مرغ قادر به نگاه داري سر بطور عادي نيست بدين جهت به بيماري نرمي گردن يا Limberneck معروف است.در بعضي از موارد شديد پرهاي مرغ مي‌ريزد. بطور كلي در اين بيماري پر حيوان زود كنده مي‌شود. سرانجام بيماري و سير آن به ميزان زهرابه‌ي خورده شده بستگي دارد. در موارد شديد ظرف مدت چند ساعت تا 1 روز منجر به مرگ مي‌شود ولي در اشكال خفيف‌تر به تدريج علائم مرتفع مي‌شود و سلامت خود را به دست مي‌آورد.



آثار كالبد گشايي: در كالبد گشايي تغييرات مشخصي ديده نمي‌شود. گرچه وجود مواد خارجي مظنون در دستگاه گوارش نشخواركنندگان و اسب ممكن است نظر را متوجه اين بيماري نمايد. گاهي زير پرده داخلي و خارجي قلب خونريزي وجود دارد و پرخوني در مخاط روده‌ها ديده مي‌شود. خونريزي در اطراف عروق مغزي گزارش شده و ممكن است سلول‌هاي پوركنژ در مخچه از بين رفته باشد.

ابتداي صفحه



تشخيص:

گرچه با توجه به علائم مي‌توان به موارد انفرادي بوتوليسم مشكوك شد ولي تشخيص قطعي بوتوليسم بوسيله جستجوي زهرابه‌ي باكتري در مواد غذايي خورده شده و يا محتويات گوارش دام‌ها و يا افراد تلف شده و شناسايي آن و تزريق به حيوان آزمايشگاهي (موش) امكان‌پذير است. براي اين منظور: مقداري از مواد غذايي خورده شده را در سرم فيزيولوژي استريل له كرده و بصورت شيرابه در آورده و سپس آنرا از پالا مي‌گذرانيم (فيلتراسيون) تا ميكروب‌هاي موجود در آن گرفته شود. مقداري از شيرابه پالا شده را به مدت 15 دقيقه مي‌جوشانيم. 0.5 ميلي‌ليتر تزريق داخل صفاقي (IP) از شيرابه جوشانده شده به موش اين حيوان را تلف نمي‌كند در صورتيكه تزريق همين مقدار از شيرابه‌ي جوشيده نشده موجب مرگ حيوان مي‌گردد. قابل ذكر است كه مخلوط كردن سرم ضد بوتوليسم يا آنتي‌توكسين با عصاره مزبور موجب خنثي شدن زهرابه مي‌شود.



تشخيص تفريقي:

بيماري بوتوليسم با فلج پس از زايمان در گاو و كمبود كلسيم در گوسفند بي‌شباهت نيست ولي شرايط ايجاد بيماري در آنها كاملا متفاوت است. هاري فلجي در گاو و انسفالوميليت در اسب بيماري لوپينگ‌ايل و اسكرپي در گوسفند و بعضي از مسموميت‌هاي گياهي در دام‌ها ممكن است با بوتوليسم اشتباه شود.

ابتداي صفحه



درمان:

در انسان در كنار انجام اقدامات حمايتي تنفسي به بيمار آنتي‌توكسين پلي‌والان يا سه ظرفيتي (A,B,E) داده مي شود.اين آنتي توكسين در بدن اسب‌ها ساخته مي‌شود از اينرو حدود %15 از گيرندگان آنتي‌بادي سرمي به بيماري سرم دچار مي‌شوند.

در حيوانات سرم‌هاي حاوي پادزهر اختصاصي و يا پلي‌والان را نيز مي‌توان در مراحل ابتدايي بيماري بكار برد ولي مؤثر بودن آن مورد ترديد است. تجويز مسهل براي خروج زهرابه از روده‌ها و داروهاي محرك اعصاب گاهي صورت مي‌گيرد. اينگونه معالجات در اسب همراه با وارد ساختن مواد غذايي بوسيله لوله معدي تقويت مي‌شود. بطور كلي درمان در موارد تحت حاد كه بيماري با كندي پيشرفت مي‌كند ممكن است با موفقيت همراه باشد كه در اينگونه موارد بايد بقيه حيوانات سالم را مايه كوبي نمود.



پيشگيري:

از آنجايي كه اسپور اين باكتري بطور گسترده‌اي در خاك پراكنده است سبزيجات ميوه‌ها و مواد ديگر مي‌توانند آلوده شوند. غذاهاي كنسرو شده و همچنين غذاهاي بسته بندي شده در منزل بايد به مقدار كافي حرارت ببينند و يا به مدت 20 دقيقه جوشانده شوند. در حال حاضر خطر عمده ناشي از غذاهاي بسته بندي شده در منزل است (بخصوص لوبيا سبز، نخود فرنگي، ذرت، فلفل، زيتون و ماهي دودي).از مصرف كنسروهايي كه سر و ته آنها بر آمده و باد كرده است اكيدا اجتناب شود (آنزيم‌هاي پروتئوليتيك كلستريديايي باعث تشكيل گاز و متورم شدن قوطي مي‌شوند).غذاهاي مسموم ممكن است فاسد يا ترش شوند و همانطور كه گفته شد ممكن است كنسروها تورم پيدا مي‌كنند و يا ظاهر طبيعي داشته باشند.

در حيوانات در دام‌هايي كه در چراگاه نگهداري مي‌شوند بايد كمبود مواد غذايي را از نظر فسفر و يا پروتئين با جيره دستي جبران كرد. از بين بردن لاشه حيوان به منظور جلوگيري از آلودگي مراتع توصيه مي‌شود. در مناطقي كه بيماري بومي است مايه كوبي با توكسوئيد اختصاصي مفيد مي‌باشد. تزريق يكبار توكسوئيد ايمني كافي پس از دو هفته در دام ايجاد مي كند و تا 2 سال دوام دارد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
◄علت تنبلی چشم چيست؟
نوزاد ، هنگام تولد ديد خوبی ندارد . با رشد شير خوار ، قدرت ديد او بهتر ميشود.برای رشد و تکامل بينائی بايد تصاوير به صورت واضح وشفاف روی شبکيه چشم شير خوار بيفتد. چنانچه تصوير تشکيل شده در هر دو چشم يکسان نباشد(مثلاً در لوچی) تکامل طبيعی بينائی انجام نشده و چشم برای هميشه ناقص خواهد ماند. به اين حالت تنبلی چشم يا آمبليوپيا مي گويند.▲

◄آيا تنبلی چشم درمان دارد؟
در حقيقت تنبلی چشم را فقط ميتوان پيشگيری کرد . اگر چشم يک کودکی تنبل شد، ديد آن برای هميشه مختل يا کور خواهد شد بطوری که با عينک يا عمل جراحی هم نميتوان ديد خوب را به آن برگردانيد. کودکی که چشم او در حال تنبل شدن است ، ممکن است شکايتی نداشته باشد و والدين او نيز از اين قضيه خبر نداشته باشند، و وقتی متوجه مسئله ميشوند که کار از کار گذشته باشد ، به ياد داشته باشيم چشم در حال تنبل شدن ظاهری طبيعي دارد، لذا معاينه چشم همه بچه ها ضروری است تا افراد در معرض تنبلی چشم را پيدا کنيم و پيشگيری لازم برای آنها را انجام دهيم.بسته به علت تنبلی چشم درمان پيشگيرنده ی مخصوص به خود را انجام مي دهند. مثلاً اگر شيرخواری کاتاراکت (آب مرواريد) داشته باشد يا اگر لوچ باشد يا افتادگی پلک داشته باشد ، با عمل جراحی ديد چشم را به حالت مطلوب در آورده واز تنبل شدن او چشم جلوگيری ميکنند.در صورتی که کودک لوچ باشد، و يک چشم او ضعيفتر از ديگری باشد، بايد از چشم ضعيف بيشتر استفاده کند تا از تنبل شدن آن جلوگيری شود، لذا پزشک معالج گاهی دستور بستن موقت چشم سالم را مي دهد تا کودک مجبور شود از چشم ضعيف تر استفاده کند. البته انجام خود سرانه اين کار ميتواند خطر ناک باشد. زمان و دوره های بستن چشم به سن و ديد بيمار بستگی دارد وتوسط پزشک معالج تعيين ميگردد.▲

◄چرا درمان زودرس تنبلی چشم ضروری است؟
راه های بينائی در مغز، در سال اول زندگی تکامل زيادی می يابند، و تا سن 8 تا 10 سالگی تکامل و رشد اين راه های عصبی پايان می پذيرد. چنانچه تنبلی چشم تا اين سن پيشگيری نشود، به کوری دائمی و غير قابل علاج منجر خواهد شد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
'ارتباط' يک بيماری خطرناک چشم به استفاده از کامپيوتر



گلاکوما قابل علاج است
محققان نگرانند که استفاده زياد از کامپيوتر می تواند به بيماری 'گلاکوما' (آب سبز) به خصوص در ميان کسانی که نزديک بين هستند منجر شود.

بيماری گلاکوما ناشی از افزايش فشار مايع داخل چشم است که باعث فشردگی عصب ها در پشت چشم می شود و در صورتی که معالجه نشود باعث کوری می شود.

اين يافته ها، که در نشريه "اپيدمی شناسی و بهداشت اجتماعی" منتشر شده است بر مطالعاتی که به روی 10 هزار کارمند ژاپنی انجام شد استوار است.

نويسندگان اين مقاله علمی و کارشناسان، انجام تحقيقات بيشتری در اين زمينه را توصيه می کنند، به خصوص از اين جهت که تصور می شود افراد نزديک بين عموما بيشتر در معرض خطر ابتلا به گلاکوما هستند.

فشار چشم

دکتر ماسايوکی تاتميچی، از دانشکده پزشکی دانشگاه توکيو و همکارانش چشم کارمندان چهار شرکت مختلف ژاپنی را که هر يک 5000 کارمند داشت معاينه کردند.

از کارمندان خواسته شد پرسشنامه هايی را درباره ميزان استفاده از کامپيوتر، چه در خانه و چه محل کار، و همچنين هرگونه سابقه ای در زمينه بيماری های چشم را پر کنند.

محققان سپس کارمندان را بسته به ميزان استفاده از کامپيوتر به دسته کاربران سبک، متوسط و سنگين تقسيم کردند.

کاربران به لحاظ ميزان استفاده از کامپيوتر در دراز مدت به چهار دسته پنج ساله تقسيم شدند که از دسته کمتر از پنج سال تا بيش از 20 سال را در بر می گرفت. آنها همچنين به لحاظ ميانگين ساعات استفاده از کامپيوتر در جلسه، که از يک ساعت در روز تا بيش از هشت ساعت در روز را در بر می گرفت، تقسيم بندی شدند.

کسانی که در طبقه کاربران سنگين جا می گرفتند معمولا مرد و جوانتر بودند.

در مجموع، معلوم شد که چشم 522 نفر (1/5 درصد) از کارمندان دچار نقص های مربوط به ميدان ديد است.

احتمال آنکه کارمندانی که در طبقه کاربران سنگين قرار داشتند از دوربينی يا نزديک بينی رنج ببرند بيشتر از سايرين بود.

در حدود يک سوم (165 نفر) از اين گروه از کارمندان به داشتن گلاکوما مظنون بودند.

تحليل های بيشتر نشان داد که ظاهرا استفاده زياد از کامپيوتر به ظهور علائم گلاکوما و نزديک بينی مرتبط است.

پژوهشگران علت اين مساله را نمی دانند، اما معتقدند که ممکن است ناشی از اين باشد که افراد نزديک بين بيشتر در معرض خطر فشار چشمی ناشی از استفاده از کامپيوتر هستند.

گلاکوما مهم ترين عامل کوری برگشت ناپذير در سراسر جهان است و تنها در بريتانيا بيش از 500 هزار نفر از آن رنج می برند.

محققان که نگران استفاده گسترده از کامپيوتر در جهان هستند در مقاله خود نوشتند: "بنابراين مهم است در دهه آينده، کارشناسان بهداشت عمومی، توجه بيشتری به نزديک بينی و نقص های ميدان ديد در اثر استفاده از سنگين از کامپيوتر نشان دهند."

مطالعات بيشتر

با اين حال آنها گفتند از آنجا که مطالعه آنها عمدتا شامل مردان بود و ميزان نزديک بينی يا دوربينی افراد در آن رسما اندازه گيری نشده است، بايد مطالعات بيشتری در اين زمينه انجام شود.

نيک استبری، رئيس کالج سلطنتی چشم شناسی، اشاره کرد که نزديک بينی به هر حال در ميان جمعيت ژاپن بسيار شايع است و اين ضعف از عوامل گلاکوما به حساب می آيد.

وی گفت: "من شک دارم که خيره شدن به کامپيوتر تفاوتی ايجاد کند."

با اين حال ديويد رايت، مدير انجمن بين المللی گلاکوما گفت: "ممکن است استفاده زياد از کامپيوتر با خطراتی همراه باشد."

وی اين دسته از کاربران را تشويق کرد برای تشخيص نخستين نشانه های ابتلا به گلاکوما، منظما برای معاينه چشم به پزشک مراجعه کنند زيرا معالجه آن در اين مرحله موثرتر است.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
یک مقدارم به چشم کلید کنیم

براي اكثر مردم بهار فصلي زيبا و دلپذير است. اما اگر هربار كه اين فصل فرا مي رسد دچار خارش و اشكريزش شويد و ديگران مرتباً از شما بپرسند كه چرا چشمتان قرمز شده است احتمالاً بهار برايتان چندان خوشايند نخواهد بود.

آلرژي هاي چشمي يكي از شايعترين علت هاي مراجعه به چشم پزشك است بطور متوسط از هر 10 تا 15 نفر يك نفر در طول عمر خود دچار علائم حساسيت هاي چشمي مي شود. علائم آلرژي چشمي در افراد مختلف متفاوت است و طيف وسيعي از علائم از سوزش و خارش خفيف تا علائم شديد و آزار دهنده و گاه خطرناك را در برمي گيرد. به علاوه، حساسيت هاي چشمي اغلب با ساير علائم آلرژي مثل تب يونجه (آبريزش از بيني) و حساسيت هاي پوستي (مثل درماتيت آتوپيك) همرا است. گرده گل ها و گياهان، مو و كرك و پر حيوانات، داروها و لوازم آرايش نقش اساسي را در ايجاد آلرژي چشمي دارند. البته گاهي اوقات هم تحريك چشم ناشي از مواد محرك (مثل دود سيگار يا گرد و غبار) علائمي ايجاد مي كند كه با آلرژي چشمي اشتباه مي شود.

چرا چشم درگير واكنش هاي آلرژيك مي شود؟

چشم دريچه اي به جهان خارج است. وقتي چشم ها باز هستند ملتحمه در تماس مستقيم با مواد حساسيت زاي موجود در هواست. ملتحمه كه بافت پوششي مخاطي قسمت جلوي كره چشم و سطح داخلي پلك هاست يك سد دفاعي در برابر محيط خارج است. در ملتحمه تعداد زيادي رگ، سلول هاي ايمني و مواد دفاعي وجود دارد كه باعث حفاظت لايه هاي داخلي تر كره چشم در برابر عفونت ها و عوامل بيگانه مي شود. به علاوه اشك چشم نيز داراي سلول ها و عوامل ايمني مي باشد كه به دفاع در برابر عوامل خارجي كمك مي كند بنابراين بسياري از واكنش هاي دفاعي در جلوي كره چشم در سطح ملتحمه اتفاق مي افتد. هرگاه كنترل طبيعي اين واكنش هاي دفاعي به هم بخورد و يا واكنش هاي دفاعي به جاي عوامل بيگانه در برابر عوامل خودي اتفاق بيافتد واكنش هاي حساسيتي ايجاد مي شود. مهمترين عوامل ايجاد واكنش هاي حساسيتي ماده اي به نام "هيستامين" است كه از گروهي از سلول هاي ايمني به نام "ماست سل ها" مي شود. هيستامين باعث ايجاد خارش مي شود. به علاوه هيستامين موجب گشاد شدن رگ هاي موجود در ملتحمه مي شود و همين امر باعث مي شود كه چشم قرمز به نظر برسد. البته به جز هيستامين مواد ديگري نيز مي توانند در واكنش هاي آلرژيك دخيل باشند اما هيستامين مهمترين واسطه ايجاد علائم حساسيت است.

چه افرادي بيشتر درگير حساسيت چشمي مي شوند؟

اصولاً واكنش هاي حساسيتي در افراد جوان (سن زير 30 سال) شايع تر است. به علاوه احتمال بروز آلرژي در كساني كه سابقه حساسيت قبلي داشته اند و يا در خانواده آن ها بيماري هاي آلرژيك وجود دارد بيشتر است. بخصوص افرادي كه آلرژي هايي از نوع تب يونجه (آبريزش از بيني حساسيتي) يا آلرژي پوستي (درماتيت آتوپيك) دارند بسيار مستعد ابتلا به حساسيت هاي چشمي هستند.

آلرژي چشمي چه علامت هايي ايجاد مي كند؟

همانطور كه گفته شد واسطه اصلي ايجاد علائم آلرژي هيستامين است. ترشح هيستامين در ملتحمه باعث بروز خارش، سوزش و اشكريزش مي شود. همچنين هيستامين با گشاد كردن رگ ها باعث مي شود كه چشم قرمز و پرخون بنظر برسد. به علاوه اين ماده موجب مي شود كه مقداري مايع از رگ ها به داخل بافت ملتحمه و پلك نشست كند در اين حالت تورم پلك ايجاد مي شود. ممكن است پلك ها آنقدر متورم شوند كه فرد حتي نتواند چشم هايش را باز كند. تجمع مايع در ملتحمه باعث مي شود كه ملتحمه ظاهر آبي پيدا كند، به علاوه گاهي اوقات تجمع مايع در ملتحمه آنقدر زياد است كه ملتحمه از سطح چشم فاصله مي گيرد و از داخل شكاف پلكي بيرون مي زند و شبيه يك كهير يا تاول بزرگي مي شود. گاهي اوقات بخصوص وقتي قرنيه نيز درگير حساسيت شده باشد حساسيت به نور ايجاد مي شود.

آلرژي چشمي معمولاً هر دو چشم را درگير مي كند، اما گاهي علائم حساسيت فقط در يك چشم بروز مي كند، بخصوص وقتي كه يك ذره حساسيت زا وارد چشم شود و فرد چشم مبتلا را بخاراند ممكن است شدت علائم در اين چشم خيلي بيشتر از چشم مقابل باشد.

انواع بيماري هاي آلرژيك چشمي

ورم ملتحمه آلرژيك (Allergic conjunctivitis)

نكته


ماليدن چشمي كه مي خارد يك واكنش طبيعي است اما ماليدن چشم ها باعث آزاد شدن مقادير بيشتر هيستامين و ساير واسطه هاي آلرژي مي شود و در نتيجه موجب بدتر شدن علائم حساسيت مي گردد. پس سعي كنيد تا جايي كه امكان دارد چشم ها را نماليد.

ورم ملتحمه يا كنژتكتيوبت شايع ترين شكل حساسيت چشمي است. اين بيماري اغلب در اثر حساسيت به گرده گل ها و گياهان ايجاد مي شود، به همين علت در فصل بهار شايع تر است؛ اما در افرادي كه به گرد و خاك خانگي، كپك ها، مو و پر حيوانات يا مواد شيميايي يا داروهاي خاص حساسيت دارند ممكن است علائم حساسيت در هر فصلي از سال ايجاد شود. كنژنكتيوبت آلرژيك فصلي اغلب با آبريزش از بيني همراه است. علائم مهم كنژتكتيويت آلرژيك عبارتند از: خارش و سوزش و قرمزي چشم ها، اشكريزش و ترشحات آبكي و تورم پلك و ملتحمه. از آنجا كه اكثر علائم حاد بيماري ناشي از آزاد شدن هيستامين در بافت ملتحمه است، درمان انتخابي اين علائم استفاده از قطره هاي چشمي آنتي هيستامين است جهت پيشگيري از بروز اين علائم مي توان از قطره هاي پايدار كننده ماست سل ها استفاده كرد (در مورد اين داروها در زير توضيح خواهيم داد). همچنين در موارد حساسيت خيلي شديد مي توان با نظر چشم پزشك از قطره هاي استروئيدي براي مدت كوتاهي استفاده كرد. شربت ها و قرص هاي آنتي هيستامين معمولاً روي علائم چشمي بيمار چندان مؤثر نيستند اما براي كنترل آبريزش از بيني و علائم پوستي حساسيت بكار مي روند.

ماليدن چشمي كه مي خارد يك واكنش طبيعي است اما ماليدن چشم ها باعث آزاد شدن مقادير بيشتر هيستامين و ساير واسطه هاي آلرژي مي شود و در نتيجه موجب بدتر شدن علائم حساسيت مي گردد. پس سعي كنيد تا جايي كه امكان دارد چشم ها را نماليد.

ورم ملتحمه همراه با درماتيت آتوپيك (Atopic dermatitis)

درماتيت آتوپيك نوعي حساسيت شديد پوستي است كه با خارش شديد همراه است و اغلب در بچه ها و نوجوانان تظاهر مي كند. علائم چشمي اين بيماري معمولاً نوجوانان و جوانان بخصوص پسرها را درگير مي كند. علامت چشمي اصلي اين بيماري خارش شديد و قرمزي پلك هاست. چشم ها ترشحات فراوان دارند و پلك ها حالت پوسته پوسته و دلمه بسته پيدا مي كنند. پلك ها ضخيم و سفت مي شوند گاهي حساسيت به نور ايجاد مي شود. اين بيماري در صورت درمان نامناسب به علت خارش مزمن و خراش مكرر سطح قرنيه توسط سطح ناهموار پلك ها، باعث ايجاد لك قرنيه و تاري ديد مي گردد.

گاهي اوقات مصرف برخي مواد غذايي حساسيت زا مثل تخم مرغ، آجيل، توت فرنگي، گوجه فرنگي، بادنجان، ادويه ها، شير و ماهي ممكن است باعث بدتر شدن علائم پوستي و چشمي درماتيت آتوپيك شود. در اين حالت حذف اين مواد از رژيم غذايي به كنترل بيماري كمك مي كند. به علاوه مواد حساسيت زاي موجود در هوا مثل گرد و خاك خانگي، كپك ها، مو و پرز حيوانات نيز مي تواند باعث شديدتر شدن علائم در افراد مبتلا شود.

پايه اصلي درمان اين بيماري استفاده از آنتي هيستامين هاي خوراكي قوي است براي كنترل خارش است. استفاده از قطره هاي آنتي هيستامين، قطره هاي پايدار كننده ماست سل ها و در موارد شديد دوره هاي كوتاه مدت قطره هاي استروئيدي مي تواند به كنترل علائم چشمي كمك كند.

گاهي اوقات يك عفونت ميكروبي پلك ها در زمينه درماتيت آتوپيك ايجاد مي شود كه باعث بدتر شدن خارش و ساير علائم چشمي مي شود. در اين حالت درمان عفونت با استفاده از قطره ها و پمادهاي آنتي بيوتيك و شستشوي مكرر پلك ها مي تواند به رفع عفونت و بهتر شدن علائم كمك كند.

علائم چشمي درماتيت آتوپيك ممكن است فرد را سال ها درگير كند. به علاوه در افراد مبتلا به اين بيماري احتمال ايجاد آب مرواريد (كاتاراكت) و لك قرنيه بيشتر از افراد عادي است به همين دلايل اين افراد بايد مرتباً تحت نظر چشم پزشك باشند.

كراتوكنژنكتيويت بهاره (Vernal Keratoconjunctivitis)

كراتوكنژنكتيويت (التهاب ملتحمه و قرنيه) بهاره بيماري ناشايعي است كه اغلب در مناطق روستايي گرمسير و در نوجوانان، بخصوص پسرها اتفاق مي افتد و قبل از 20 سالگي به تدريج بهبود مي يابد. بيماري معمولاً از اواسط بهار كه هوا رو به گرمي مي رود شروع مي شود و پس از 3-2 ماه كم كم برطرف مي شود و در سال بعد مجدداً عود مي كند.

در اين بيماري چشم ها خارش شديد پيدا مي كند و پلك ها متورم و سنگين مي شوند (گاهي به همين علت فرد ظاهر خواب آلوده پيدا مي کند). ممکن است حساسيت به نور ايجاد گردد. معمولاً ترشحات شيري رنگ چسبناک در گوشه چشم ها جمع مي شود. در پشت پلک بالايي ظاهر سنگ فرشي ايجاد مي شود (اين منظره در معاينه، با ميکروسکوپ چشم پزشکي به راحتي با برگرداندن پلک قابل مشاهده است) همچنين به علت تجمع سلول هاي التهابي در ملتحمه ممکن است لکه هاي سفيدرنگي در ملتحمه و دور قرنيه ديده شود. گاهي اوقات در اين بيماران بافت ملتحمه در اطراف قرنيه حالت برجسته و پشته پشته يدا مي کند.

کراتوکنژنکتيويت ها بهاره مي تواند به علت خارش مکرر باعث ايجاد خراش و لک قرنيه شود. مؤثرترين درمان اين بيماري استفاده از قطره هاي استروئيد چشمي (براي مدت کوتاه و زير نظر چشم پزشک) است. مي توان براي کمک به کنترل بيماري و جلوگيري از عود آن از قطره هاي پايدار کننده ماست سل ها و قطره هاي آنتي هيستامين موضعي نيز استفاده کرد. استفاده از عينک هاي آفتابي با شيشه بزرگ و دسته هاي ضخيم (که از ورود گرد و خاک به چشم جلوگيري مي کند) مي تواند به کنترل بيماري کمک کند. همچنين استفاده از کمپرس آب سرد و خنک کردن محل زندگي مي تواند تا حدي علائم را تسکين بخشد.

حساسين ناشي از لنز تماسي (کنتاکت لنز)

هر جسم خارجي که بصورت مزمن با ملتحمه و سطح داخلي پلک در تماس باشد مي تواند باعث بروز حساسيت شود. در مورد لنز تماسي خود لنز، رسوبات پروتئيني ايجاد شده بر روي لنز و محلول هاي تميز کننده لنز (بخصوص مواد نگهدارنده موجود در محلول) مي تواند موجب ايجاد حساسيت شود. خوابيدن با لنز تماسي احتمال ايجاد حساسيت را شديداً افزايش مي دهد.

حساسيت به لنز تماسي معمولاً بصورت قرمزي و خارش چشم و ايجاد ترشحات فراوان و غليظ بروز مي کند. بعلاوه معمولاً در سطح خلفي پشت پلک فوقاني حالت پشته پشته ايجاد مي شود (اين پشته ها در حقيقت برجستگي هاي طبيعي ملتحمه هستند که پاپيلا نام دارند و در اثر حساسيت بصورت غير طبيعي بزرگ و برجسته مي شوند)

مؤثرترين درمان اين نوع حساسيت توقف استفاده از لنز تماسي است. معمولاً قرمزي و خارش چشم چند روز تا چند هفته پس از توقف استفاده از لنز بهبود مي يابد اما برطرف شدن برجستگي هاي پشت پلک (پاپيلاها) ممکن است چندين ماه طول بکشد. در صورتيکه نتوان از عينک يا روش هاي ديگر براي اصلاح ديد استفاده کرد و فرد ناچار به استفاده از لنز باشد تغيير نوع لنز، تميز کردن مکرر لنز و شيسشوي کامل رسوبات پروتئيني و سپس آبکشي دقيق با آب مقطر و يا استفاده از لنزهايي که به صورت روزانه تعويض مي شوند ممکن است به بهبود اين عارضه کمک کند.

به علاوه ممکن است لازم باشد قطره هاي چشمي پايدار کننده ماست سل ها تا چند ماه در اين افراد مصرف شود. (در موقع استفاده از قطره بايد لنز تماسي را از چشم خارج کرد)

حساسيت هاي پلک

حساسيت هاي پلک اغلب نوعي واکنش حساسيتي ويروس است که در اثر برخورد مستقيم با يک ماده آلرژي زاي خاص ايجاد مي شود. اين عارضه معمولاً در اثر تماس با مواد شوينده يا مواد آرايشي اتفاق مي افتد و به همين دليل در خانم ها شايع تر است. (لاک ناخن در صورت ماليدن دست ها به چشم مي تواند اين عارضه را ايجاد کند).

علائم اين نوع حساسيت معمولاً 24 تا 48 ساعت پس از برخورد با ماده آلرژي زا اتفاق مي افتد. معمولاً پلک ها دچار خارش شديد و قرمزي مي شود، ممکن است جوش هاي ريز آبکي روي پلک ها ايجاد شود گاهي ملتحمه نيز قرمز مي شود. درصورتيکه فرد بطور مکرر با ماده آلرژي زا در تماس باشد پوست پلک ها ضخيم شده حالت چرمي پيدا مي کند و پلک کلفت مي شود.

بهترين درمان اين عارضه شناسايي ماده مولد حساسيت و پرهيز از آن است. در موارد حاد شديد استفاده از يک پماد چشمي استروئيدي ملايم براي مدت چند روز مي تواند به کنترل علائم کمک کند. درصورتيکه عفونت ميکروبي به ضايعه حساسيتي پلک اضافه شود لازم است عفونت با داروهاي آنتي بيوتيکي درمان شود.

چه بيماري هايي با آلرژي چشمي اشتباه مي شوند؟

نكته


بطور کلي در موارديکه علائم آلرژي شديدتر از معمول است يا علائم به اقدامات معمول برطرف نمي شود لازم است حتماً معاينه چشم پزشکي انجام شود چون برخي از بيماري هاي جدي چشمي مي تواند در ابتدا تظاهراتي مشابه آلرژي داشته باشد.

بسياري از بيماري هاي چشمي مي توانند با آلرژي اشتباه شوند. شايعترين اين بيماري ها عبارتند از:

خشکي چشم: معمولاً باعث ايجاد سوزش چشم ها و احساس وجود شن ريزه در چشم مي شود. در اين بيماري خارش چشم کمتر از بيماري هاي آلرژيک است. بعلاوه خشکي چشم معمولاً افراد مسن را مبتلا مي کند در حاليکه آلرژي در افراد جوانتر اتفاق مي افتد. يک نکته مهم آن است که داروهاي آنتي هيستامين که براي کنترل علائم آلرژي مصرف مي شوند مي توانند خشکي چشم را بدتر کنند.

انسداد مجراي اشکي: در اين بيماري نيز به علت بسته شدن مجراي اشکي چشم ها دچار اشکريزش مي شود اما بر خلاف بيماري هاي آلرژيک در اين حالت معمولاً خارش وجود ندارد. اين بيماري نيز در افراد مسن تر شايع تر است.

ورم ملتحمه عفوني: ورم ملتحمه عفوني ناشي از بيماري ها و ويروس ها مي تواند علائمي شبيه آلرژي چشمي ايجاد کند. تشخيص ورم ملتحمه عفوني از آلرژي چشمي مهم است چون ورم ملتحمه عفوني بخصوص نوع ويروسي آن، شديداً واگيردار است و مي تواند اطرافيان را مبتلا کند.

بطور کلي در موارديکه علائم آلرژي شديدتر از معمول است يا علائم به اقدامات معمول برطرف نمي شود لازم است حتماً معاينه چشم پزشکي انجام شود چون برخي از بيماري هاي جدي چشمي مي تواند در ابتدا تظاهراتي مشابه آلرژي داشته باشد.

آلرژي چشمي چگونه درمان مي شود؟
پرهيز از عامل حساسيت زا: در موارديکه بتوان ماده مسؤول ايجاد آلرژي را شناسايي کرد، بهترين و مؤثرترين درمان پرهيز از تماس با اين ماده است.
پاکسازي و بهبود محيط زندگي: تميز نگه داشتن خانه به منظور به حداقل رساندن گرد و غبار، پرهيز از نگه داري حيوانات خانگي، حفظ رطوبت مناسب در هوا و خنک کردن هواي منزل و استفاده از صافي هاي جذب کننده غبار مي تواند به کنترل علائم آلرژي کمک کند.
پرهيز از خاراندن چشم ها
استفاده از کمپرس سرد: کمپرس سرد باعث کم شدن تحريک چشم ها و احساس خارش مي شود و معمولاً اثر تسکين دهنده دارد.
استفاده از داروهاي مناسب
آلرژي درماني: در موارد خاص ممکن است بتوان با روش هايي مثل تلقيح ماده آلرژي زا و افزايش تدريجي مقدار آن، واکنش دستگاه ايمني بدن به يک ماده خاص را تغيير داد و مانع بروز علائم آلرژي در فرد مبتلا گرديد. البته اين روش پرهزينه و وقتگير است و در بسياري موارد امکان پذير نمي باشد.

چه داروهايي در درمان آلرژي چشمي به کار مي روند ؟

قطره اشک مصنوعي

قطره اشک مصنوعي گرچه اثر مستقيمي در درمان آلرژي ندارد، اما استفاده از آن باعث رقيق شدن مواد آلرژي زا تجمع يافته در چشم مي شود، به علاوه تا حدي از چسبيدن مواد آلرژي زا به سطح ملتحمه جلوگيري مي کند و عملکرد دفاعي لايه اشک را بهبود مي بخشد. استفاده از اين قطره ها به عنوان درمان کمکي بخصوص در افرادي که علاوه بر آلرژي زمينه خشکي چشم دارند گاه اثرات مفيد شگفت آوري دارد.

قطره هاي آنتي هيستامين و دکونژستانت (ضد احتقان)

نكته


به هيچ وجه از قطره هاي آنتي هيستامين و دكنونژستانت نظير قطره نفازولين + آنتازولين بيش از يكي دو هفته بصورت متوالي استفاده نكنيد زير مصرف طولاني مدت اين قطره ها خود مي تواند باعث تحريك و قرمزي چشم شود و حتی ممکن است در اثر عدم مصرف قطره چشم شديداً قرمز شود.

قطره هاي آنتي هيستامين اثر هيستامين در ملتحمه را خنثي مي کنند و باعث کاهش خارش چشم ها می شوند، اما روی تورم و قرمزی اثر چندانی ندارند. قطره های آنتی هیستامین دو مزیت عمده نسبت به اشکال خوراکی آنتی هیستامین دارند: اولاً این قطره ها سریعتر از قرص و شربت اثر می کنند. ثانیاً مصرف دارو به صورت قطره کمتر از مصرف خوراکی باعث ایجاد خشکی چشم می شود.

قطره های دکونژستانت قرمزی چشم را کم می کنند و در نتیجه ظاهر فرد بهبود پیدا می کند اما این قطره ها اثری روی خارش ندارند. این داروها باعث تنگ شدن رگ های ملتحمه می شوند و در نتیجه قرمزی چشم کم می شود. البته در صورت مصرف طولانی مدت خود این قطره ها می توانند باعث تحریک و قرمزی چشم شوند. بعلاوه پس از چند روز مصرف مداوم چشم اصطلاحاً به این قطره ها عادت می کند و قطره بی اثر می شود و حتی ممکن است در اثر عدم مصرف قطره چشم شديداً قرمز شود. بنابراين به هيچ وجه نبايد اين قطره ها را بيش از يكي دو هفته بصورت متوالي استفاده كرد. مصرف قطره هاي دكونژستانت در افراد مبتلا به آب سياه (گلوكوم) ممكن است خطرناك باشد. بنابراين اين افراد هرگز نبايد بصورت خودسرانه اين قطره ها را مصرف كنند.

در برخي از فراورده هاي دارويي مثل قطره نفازولين + آنتازولين ماده آنتي هيستامين و دكونژستانت با هم بكار رفته است. مصرف اين قطره ها مي تواند ظرف چند دقيقه قرمزي و خارش چشم را كنترل كند و معمولاً اين اثر تا 4-3 ساعت قابل توجه است. بنابراين در درمان علائم حاد آلرژي مي توان از اين قطره ها استفاده كرد و مصرف كوتاه مدت آن ها معمولاً عارضه مهمي (به جزء سوزش چشم در موقع استفاده از قطره) ندارد. اما همانطور كه گفته شد مصرف دراز مدت آن ها چندان مفيد نيست و ممكن است باعث بروز عوارضي شود.

قطره هاي پايدار كننده ماست سل ها

همانطور كه گفته شد واسطه اصلي ايجاد آلرژي ماده اي به نام "هيستامين" است كه از گروهي از سلول هاي ايمني به نام "ماست سل ها" آزاد مي شود. داروهاي پايدار كننده ماست سل ها مانع آزاد شدن هيستامين از ماست سل ها مي شود و در نتيجه از بروز واكنش هاي آلرژيك جلوگيري مي كند. اين داروها در تمام انواع حساسيت مؤثر است در افراد مبتلا به حساسيت فصلي و كراتوكنژنكتيويت بهاره مي توان از يكي دو هفته پيش از شروع فصل حساسيت اين قطره ها را استفاده كرد تا از بروز علائم حساسيت جلوگيري شود. از آنجا كه اين داروها نسبتاً بدون عارضه هستند مي توان مصرف آن ها را براي يك دوره طولاني (مثلاً چند ماه) ادامه داد بدون اينكه مشكل خاصي ايجاد شود. البته بايد توجه داشت كه شروع اثر اين داروها نسبتاً كند است و براي آغاز بهبودي با مصرف اين داروها معمولاً چند روز زمان لازم است. از داروهاي اين گروه مي توان به كرومولين سديم اشاره كرد. البته در حال حاضر داروهاي قوي تر و مؤثرتري نيز از اين دسته در دسترس است.

قطره هاي ضد التهاب غير استروئيدي

اين قطره ها با اثر ضد التهابي خود باعث كاهش علائم آلرژي بويژه خارش مي شوند. اما مصرف دراز مدت آن ها مي تواند سوزش و خارش چشم را بدتر كند. از اين دسته دارويي مي توان به قطره ولتازن (ديكلوفناك) اشاره كرد.

قطره هاي ضد التهاب استروئيدي

اين قطره ها مثل بتامتازون، پرونيزولون و دگزامتازون در درمان حساسيت هاي چشمي بسيار مؤثرند، اما به علت عوارض جلدي بالقوه مصرف آن ها محدود به آلرژي هاي شديدي است كه با درمان هاي معمولي بهبود پيدا نكند. به علت احتمال بروز عوارض جلدي مثل آب مرواريد (كاتاراكت) و گلوكوم (آب سياه) مصرف اين داروها بايدحتماً با تجويز چشم پزشك و براي مدت كوتاه انجام گيرد.

آنتي هيستامين هاي خوراكي

مصرف آنتي هيستامين خوراكي معمولاً در درمان آلرژي چشمي چندان مؤثر نيست، اما در مورادي كه آبريزش از بيني يا حساسيت پوستي (بويژه درماتيت آتوپيك) به همراه حساسيت چشمي وجود دارد مصرف آنتي هيستامين خوراكي مي تواند به كنترل اين علائم كمك كند.

خلاصه
به ياد داشته باشيد كه آلرژي يك زمينه مزمن است و ممكن است مكرراً عود كند.
آلرژي ها آزار دهنده اند اما اغلب خطرناك نيستند.
در موراد آلرژي هاي شديد چشمي و يا آلرژي هاي طول كشيده حتماً به چشم پزشك مراجعه كنيد.
درمان آلرژي هاي حاد با استفاده از قطره هاي آنتي هيستامين- دكونژستانت چشمي در يك دوره كوتاه به بهبود علائم كمك مي كند.
در آلرژي هاي مزمن بهترين دارو براي استفاده دراز مدت قطره هاي پايدار كننده ماست سل ها است.
قطره هاي استروئيدي حتماً بايد براي مدت يك دوره كوتاه و تحت نظر چشم پزشك مصرف شوند. از مصرف خودسرانه اين داروها (بتامتازون- دگزامتازون- پرونيزولون) جداً پرهيز كنيد.
قطره هاي خنك معمولاً خارش چشم را بيشتر تسكين مي دهند. قطره هاي چشمي را در يخچال نگهداري كنيد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
يا مبتلا به فشارخون هستيد؟ آيا مي دانيد كه بالا بودن فشارخون علاوه بر عوارضي كه در قلب، كليه، مغز و ساير اندام ها ايجاد مي كند مي تواند روي چشمان شما نيز تأثير بگذارد؟

بيماري فشارخون كه بصورت فشار دياستولي بالاي 90 و يا فشار سيستولي بالاي 140 ميلي متر جيوه تعريف مي شود باعث تغييرات گسترده و پيچيده اي در عروق بدن مي شود. از آنجا كه شبكيه تنها عضوي از بدن است كه عروق آن بصورت مستقيم قابل مشاهده مي باشد ممكن است قبل از آنكه عوارض فشارخون در ساير اعضاي بدن پديدار شود بتوان عوارض فشارخون را در رگ هاي شبكيه تشخيص داد. بنابراين اگر چشم پزشك فقط با معاينه چشم به شما گفت كه احتمالاً مبتلا به فشارخون هستيد تعجب نكنيد.

فشارخون، بالا بخصوص بصورت مزمن باعث تنگ شدن تدريجي سرخرگ هاي شبكيه مي شود كه در مراحل اوليه ممكن است چندان قابل تشخيص نباشد، اما به تدريج با پيشرفت بيماري، تنگي سرخرگ ها شديدتر مي شود. (اين تنگي شريان ها، در معاينه، با باريك شدن شديد شريان ها در مقايسه با وريدهاي شبكيه مشخص مي شود). در موارد پيشرفته تر علاوه بر تنگ شدن منتشر شريان ها ممكن است ديواره شريان در برخي نقاط بصورت موضعي دچار اسپاسيم شود و ظاهر نامنظمي پيدا كند. در مراحل بعدي خونريزي هاي كوچك در شبكيه اتفاق مي افتد به علاوه ممكن است موادي از داخل عروق به داخل شبكيه نشست كند و بصورت لكه هاي سفيد روي شبكيه ديده شود. در مواردي كه فشارخون شديداً بالا باشد ممكن است علاوه بر عوارض فوق ورم سر عصب بينايي اتفاق بيافتد. (فشارخون در اين حد بسيار خطرناك است و ممكن است منجر به سكته قلبي يا مغزي شود بنابراين فرد مبتلا بايد به سرعت در بيمارستان بستري گردد.) البته لازم به ذكر است كه اين عوارض فشارخون هيچكدام تغيير محسوسي در بينايي فرد ايجاد نمي كنند به علاوه در صورت درمان مناسب فشارخون، اين تغييرات به تدريج به حالت معمول بر مي گردند و شبكيه ظاهر عادي پيدا مي كند.

علاوه بر تغييرات فوق الذكر كه معمولاً باعث كاهش ديد نمي شوند، فشارخون مي تواند زمينه ساز بروز انسداد شريان يا وريد مركزي شبكيه (يا شاخه هاي آن ها) شود كه در اين حالت باعث افت ديد دائمي مي شود.

گرچه مهمترين تغييرات ناشي از فشارخون در شبكيه اتفاق مي افتد، اما ساير قسمت هاي چشم نيز از اين عوارض در امان نيستند مثلاً افزايش ناگهاني فشارخون بويژه در افراد جوان مي تواند باعث تغييراتي در عروق و رنگدانه هاي مشيميه شود كه البته تأثير خاصي روي بينايي فرد ندارد به علاوه افزايش حاد فشارخون گاهي باعث پاره شده رگ هاي ظريف ملتحمه و ايجاد خونريزي زير ملتحمه مي شود اين خونريزي معمولاً ظرف 3-2 هفته خودبخود جذب مي شود و نياز به درمان خاصي ندارد.

يك نكته بسيار مهم آن است كه در افراد مبتلا به ديابت وجود فشارخون بالا مي تواند باعث تشديد عوارض ديابت در شبكيه (رتينوپاتي ديابتي) شود. بنابراين كنترل فشارخون در افراد ديابتي اهميتي دو چندان مي يابد.

درمان

درمان اصلي مبتلايان به عوارض چشمي فشارخون، درمان خود بيماري فشارخون است. معمولاً در صورت درمان مناسب تغييرات شبكيه پس از مدتي برطرف مي گردند و درصورتيكه معاينه چشم پس از 3-2 ماه تكرار شود شبكيه ظاهر طبيعي خواهد داشت. معاينه شبكيه وسيله خوبي براي ارزيابي كنترل مناسب فشارخون مي باشد.
 

MitrAa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2005
نوشته‌ها
3
لایک‌ها
0
محل سکونت
IRAN/TEHRAN
به نقل از Monirzadeh :
در دوران كامبرين و ميليون سال پس از ان حيات فقط در دريا وجود داشت چون اشعه ماوراي بنفش خورشيد زندگي را در خشكي ها نا امن كرده بود ولي اين مشكل با پيداش سيانو باكتري ها ( گياهي فتوسنتز كننده ) حل شد.

اكسيژني كه توسط سيانو باكتري ها توليد ميشد پس از برخورد به ماوراي بنفش به ملكول اوزون تبديل ميشدند و كم كم لايه اوزون را به وجود آوردند. بدين صورت امكان زندگي در خشكي براي جانوران محيا شد و به مرور زمان گونه هاي مختلفي از جانوران و گياهان زندگي خود را بر سطح خشكي آغاز كردند.

ورود جانوران به خشكي :

حدود صد ميليون سال پيش ، پس از همياري ( رابطه اي دو طرفه كه به هر دو طرف سود ميرسد ) بين گياهان و قارچ ها به صورت گلسنگ باعث شد گياهان سطح زمين را بپوشانند و جنگل هاي بزرگي تشكيل شود و گياهان خشكي منبع جانوران را تامين كنند و تكامل جانوران خشكي را امكان پذير كند.

اولين جانوراني كه از دريا به خشكي امدند بندپايان بودند كه بنا به تصور زيست شناسان نوعي عقرب اولين موجودي بوده است كه از دريا به خشكي آمده است.

حشرات يكي از اولين ساكنان خشكي ها بودند كه اين گروه از بندپايان فراوان ترين و متنوع ترين گروه جانداران در تاريخ زمين بوده اند. به احتمال زياد اين موفقيت حشرات در ارتباط با پرواز كردن آنها بوده است و بايد بدانيد كه حشرات اولين موجوداتي بوده اند كه بال داشته اند.

اولين مهره داران ماهي هاي كوچك و فاقد ارواره اي بودند كه حدود 500 ميليون سال پيش به وجود امدند و پس از انها ماهي هاي ارواره داري به وجود امدند كه به جاي مكيدن غذا مي توانستند آها را بجوند در نتيجه به شكارچياني توانمند تبديل شدند و بدين گونه ماهي ها موفق ترين مهره داران زنده شدند و اكنون بيش از نيمي از گونه هاي مهره داران را به خود اختصاص داده اند.

نخستين مهره داران خشكي دوزيستان بودند كه از دگرگوني ماهي ها به وجود آمدند و با تكوين تغييرات ساختاري متعدد در پيكر دوزيستان اين جانداران با زندگي در خشكي سازگار شدند.

اعتقاد زيست شناسان بر اين است كه اندام حركتي دوزيستان از استخوان هاي باله ماهي ها حاصل شده اند و تكامل دستگاه حركتي استخواني راه رفتن را براي اين جانداران ممكن ساخت چون پايه اي محكم براي عمل اندام هاي حركتي در خلاف جهت هم بود و جثه حشرات به علت وجود اسكلت توانمند و انعطاف پذير بسيار بزرگتر از حشرات است. دوزيستان به خوبي با شرايط سازگار شدند ولي خزندگان كه از تحول دوزيستان به وجود امدند سازگاري هاي بهتري نشان مي دانند.

اين جانوران براي محافظت از خود در برار از دست دادن رطوبت بدن به اتمسفر پوستي ضد اب دارند و بر خلاف دوزيستان مي توانند در خشكي تخم گذاري كنند زيرا تخم هاي انها را پوسته اي اهكي و محافظ مي پوشاند. شواهد حاكي از ان است كه در حدود 300 ميليون سال پيش دوره اي خشك حاكم شد كه در آن مدت خزندگان كه سازگاري بهتري نسبت به خشكي داشتند برتريهايي به دست آوردند.

65 ميليون سال پيش در ضمن پنجمين انقراض گروهي اغلب گونه هاي زنده از جمله همه دايناسورها براي هميشه از روي زمين ناپديد شدند اما بعضي از خزندگان كوچكتر،پستانداران و پرندگان به بقاي خود ادامه دادند و اين انقراض باعث شد كه منابع بيشتري در اختيار جانوران باقي مانده قرار گيرد.

در اين هنگام اقليم جهان دچار تغيير شده بود و اب و هوا ديگر خشك نبود و خزندگان مزيت خود را از دست داده بودند و در اين زمان بود كه پستانداران و پرندگان به صورت غالب درآمدند.
اميدوارم مفيد واقع شده باشد

مطلب خيلي جالبي بودددددد :)
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
هوشیاری جهانی و پیش‌بینی آینده

تا به حال برای خیلی از ما اتفاق افتاده که پس از دیدن صحنه‌ای یا برخورد با واقعه‌ای در زندگی روزمره ناگهان چنین بنظر می‌آید که عین آن واقعه و صحنه را قبلاً دیده‌ایم یا تجربه کرده‌ایم. به این تجربه در زبان انگلیسی اصطلاحاً Deja vu (دِژا وو) می‌گویند که ترجمه فارسی آن آشناپنداری است. این پدیده بدون اغراق یکی از عجیب‌ترین تجربیاتی است که هنوز دلیلی برای آن کشف نشده. اگر واقعه‌ای که در حال حاضر برای ما اتفاق می‌افتد آشنا بنظر برسد این بدان معنی است که ما در گذشته توانسته‌ایم آینده خودمان را بنوعی (که معلوم نیست چطور) ببینیم!

با اینکه چنین امری محال بنظر می‌رسد ولی آزمایشهایی که از حدود سالهای ۱۹۷۰شروع شدند حاکی از آن است که انسانها ممکن است قادر باشند بطرز مرموزی پدیده‌های آینده را پیش‌بینی کنند. در نخستین گروه از این آزمایشها دکتر رابرت جان بنیانگذار آزمایشگاه پدیده‌های غیرمتعارف در دانشگاه پرینستون از یک دستگاه تولید کننده رویداد تصادفی Random Event Generator(شبیه یک و صفر) استفاده کرد و از گروهی افراد داوطلب خواست که صرفاً با فکر کردن و تمرکز خود سعی کنند بر خروجی این دستگاه تاثیر بگذارند (و مثلاً تعداد خروجی یک را بیشتر کنند). در این آزمایش هیچگونه رابطه فیزیکی بین افراد و دستگاه وجود نداشته و طبق قوانین فیزیکی شناخته شده و قوانین احتمالات باید منحنی تغییرات خروجی دستگاه در حوالی احتمال ۵۰/۵۰ حرکت کند و تعداد یکها و صفرهای خروجی در دراز مدت باید خیلی نزدیک هم باشد. اما نتیجه آزمایش بصورت اعجاب آوری نشان داد که همیشه افراد داوطلب فقط با فکر کردن توانسته اند نسبت خروجی را از حالت نرمال تغییر دهند. این آزمایش بعدها بوسیله گروه‌های دیگری هم بطور مستقل تکرار و صحت آن تایید شد ولی تاکنون توضیح علمی برای آن یافت نشده است.
در آزمایشهای دیگری به عده‌ای داوطلب مجموعه‌ای مخلوط از تصاویر زیبا و مشمئز کننده بصورت کاملاً تصادفی نشان داده شدند. در اکثر موارد افراد می‌توانستند قبل از نشان داده شدن تصویر مشمئز کننده آنرا پیش بینی کنند.

بعد از این فعالیتها بود که گروه دیگری از محققان آزمایش مشابهی را با تعداد بیشتری دستگاه تولید کنند اعداد تصادفی که بصورت شبکه در ۴۰ کشور بهم متصل شده‌بودند انجام دادند. در این پروژه که تحت نام هوشیاری جهانی فعالیت می کند هدف این بود که تاثیر جمعی ذهن افراد در نقاط مختلف را در هر لحظه بر روی خروجی دستگاهها بررسی کنند ولی عملاً این پروژه به نتیجه جالبتری هم دست پیدا کرد. از سال ۱۹۹۷ که این شبکه کار خود را آغاز کرده رابطه جالبی بین تغییر الگوی خروجی تصادفی این دستگاهها پیش از وقوع حوادث عمده جهانی دیده شده اند. بعنوان مثال در واقعه تروریستی یازده سپتامبر، خروجی‌های ۳۷ دستگاه از مجموع ۶۵ دستگاه فعال، درست یک ثانیه قبل از وقوع این حادثه شروع به انحراف از میزان متوسط خود کرده‌اند و در طول ساعتهای آتی این تغییرات بیشتر و بیشتر شدند. شبیه این تغییرات در بسیاری از وقایع بین‌المللی مهم در خروجی‌این دستگاهها دیده شده است (نتایج).

بعقیده عده‌ای، وجود چنین ارتباطی بین ذهن افراد مختلف (بدون آنکه خود آنها خبر داشته باشند) و قابلیت پیش‌بینی وقایع مهم جهانی هرچند در مدت زمان کوتاهی قبل از وقوع آن، حاکی از وجود نوعی هوشیاری جهانی است که ما هنوز از آن بی‌خبریم. بعضی حتی یک قدم هم جلوتر رفته و این هوشیاری جهانی را به «ذهن خداوند» ملقب می‌سازند. مخالفین می‌گویند با اینکه ما هنوز از دلیل تاثیر ذهن بر خروجی دستگاهای الکترونیک تولید کننده پدیده تصادفی بی اطلاعیم ولی دیتاهای موجود هنوز نمی‌تواند توجیه کننده قابلیت پیش‌بینی جمعی باشد و تنها بعد از وقوع وقایع مهم چون ذهن اکثر افراد شرکت کننده در این آزمایشها بطور مشابه با آنها مشغول می‌شود در نتیجه شاهد تغییرات مشابه در خروجی در اکثر دستگاهها خواهیم بود.

قابلیت پییش‌بینی آینده توسط انسان سوژه چند فیلم سینمایی اخیر نیز بوده. یکی از آنها فیلم Minority Report است که در آن پلیس از قابلیت پیشگویی آینده توسط سه جوان برای جلوگیری از انجام جرم قبل از وقوع آن استفاده می‌کند.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
پيش از آن كه درباره شبكه هاى عصبى (Nevral Network) چيزى گفته شود، بهتر آن است كه درباره شبكه هاى عصبى مصنوعى artificial nevral network)) يا به اختصار ANN بحث شود چه آن كه اغلب منظور ما از اصطلاح «شبكه هاى عصبى» در دنياى كامپيوتر، در حقيقت همان «شبكه هاى عصبى مصنوعى» است. بديهى است كه شبكه هاى عصبى بيولوژيكى از مدل هاى مكانيكى آن كه در ANN به كار مى رود، بسيار پيچيده ترند و لفظ شبكه هاى عصبى بايد به موارد بيولوژيكى ناظر باشد، اما به خاطر سادگى (يا شايد تنبلى!) كلمه «مصنوعى» معمولاً حذف مى شود و معمولاً اصطلاح «شبكه هاى عصبى»، ANN يا «شبكه هاى عصبى مصنوعى» را نمايندگى مى كند.يك شبكه مصنوعى عصبى، نوعى از پردازش اطلاعات است كه از سيستم اعصاب بيولوژيكى الهام گرفته شده است.
عنصر كليدى ANN همان بدعتى است كه در زمينه پردازش اطلاعات، به خاطر پيروى از سيستم عصبى بيولوژيكى حاصل مى شود و عبارت است از عصب هايى كه در يك مجموعه عظيم به هم پيوسته شده و با پيوندهاى درون گروهى تحت يك عملكرد متحد، توانايى حل مسائل خاص را فراهم مى آورند. سيستم هاى مبتنى بر ANN نيز همچون انسان ها، از طريق مثال ها و نمونه ها «ياد مى گيرند». يك شبكه عصبى مصنوعى، براى عملكرد خاصى نظير استنتاج از نمونه ها يا تحليل مصاديق طرح ريزى شده است و بايد طى يك پروسه يادگيرى به آن برسد. يادگيرى در سيستم هاى بيولوژيكى شامل تنظيم اتصالات سيناپتى (synaptic connections) موجود ميان عصب ها مى شود. اساس شبكه هاى عصبى مصنوعى نيز همين است.
• چند تعريف ديگر
بر طبق پژوهش شبكه هاى مصنوعى دارپا :(DARPA)«يك شبكه عصبى دستگاهى است متشكل از اجزاى پردازشگر بسيط كه به موازات هم كار مى كنند و نتيجه عملكرد آنها توسط ساختار شبكه معين مى شود.»
همچنين مطابق نظر هايكين :(Haykin)
«يك شبكه عصبى، پردازنده اى است كه به صورت عظيمى به طور موازى توزيع شده است تا بتواند دانش تجربى را ذخيره ساخته و آن را در دسترس نگه دارد. در اين حالت از دو جهت مغز انسانى شبيه سازى مى شود:
اول. شبكه توسط پروسه اى يادگيرانه دانش را به دست مى آورد. دوم. قوت اتصالات بين عصبى كه به عنوان وزن سيناپسى شناخته مى شود، براى ذخيره دانش به كار برده مى شود. شبكه هاى عصبى مصنوعى هر روزه بيش از پيش براى حل مسائل دنياى واقعى به كاربرده مى شوند. مزيت بسيار مهم آنها حل مسائلى است كه به روش فن آورى هاى متداول (يا به عبارت ديگر سنتى) بسيار پيچيده و بعضاً غيرممكن است مسائلى كه راه حلى مشخص (الگوريتمى) براى آنها يافت نمى شود، يا يافتن راه حل آنها بسيار پيچيده است، موارد خوبى براى به رخ نمايى كاربرد ANN هستند. عموماً به خاطر انتزاع اين روش از مغز انسان، شبكه هاى عصبى مصنوعى براى حل مسائلى كه توسط انسان به راحتى حل مى شود، اما توسط كامپيوترها خير (نظير تشخيص و انتزاع الگوها يا پيش بينى ها) بسيار مناسبند.
• چرايى كاربرد شبكه هاى مصنوعى
شبكه هاى مصنوعى با آن قدرت شگفت انگيزشان در معنى ساختن از اطلاعات نامتعين و دقيق مى توانند در جهت استنتاج از مصاديق و كشف الگوهاى ساختارى بسيار پيچيده _ كه چه براى انسان و چه براى كامپيوتر مى تواند بسيار سخت و سنگين باشد _ به كار روند. بر همين مبنا، يك شبكه مصنوعى آموزش ديده مى تواند همچون يك خبره (expert) براى تحليل اطلاعاتى كه به آن داده مى شود، مورد اعتماد قرار گيرد. چنين «خبره»اى حتى مى تواند توانايى آن را به دست آورد كه حالاتى را پيش بينى كند و سئوالاتى مبتنى بر «چه مى شد اگر...» را پاسخ گويد. برخى مزيت هاى ديگر ANN عبارتند از:
۱- يادگيرى انطباقى: به معناى توانايى ياد گرفتن چگونگى انجام كارها بر پايه اطلاعات دريافتى از تجربه هاى قبلى.
۲- خود سازمان دهى (self-organisation) ANN: مى تواند سازماندهى يا حتى شيوه دريافت اطلاعاتش را در طول زمان يادگيرى ايجاد و يا تصحيح كند.
۳- عملكرد همزمان: محاسبات ANN مى تواند به صورت موازى انجام شود و بنابراين با توجه به امكان طراحى و ساخت سخت افزار مخصوص با اين كار مى توان «همزمانى» واقعى را در پردازش اطلاعات تجربه كرد.
۴- تحمل خطا از طريق كار با اطلاعات تكرارى: حتى خرابى هاى جزيى يك شبكه مى تواند سبب كاهش بازدهى و يا حتى از كار افتادن شبكه شود اما در شبكه هاى عصبى مصنوعى، اين توان وجود دارد كه حتى در كنار خرابى هاى بزرگ هم، شبكه به كار خود ادامه دهد.
• شبكه هاى عصبى در محك تجربه
بر طبق تعريف و چگونگى كاركرد شبكه هاى عصبى، طبعاً اين پرسش ايجاد مى شود كه اين شبكه ها دقيقاً براى چه كارى مناسبند. در پاسخ اين پرسش شايد اولين گزينه، كاربرد وسيع ANN مسائل تجارى و مالى جهان واقعى باشد. همچنين كاربرد آنها در صنايع گوناگونى با موفقيت توام است.از آنجايى كه شبكه هاى عصبى، بهترين راه حل براى شناسايى الگوها و روش هاى ساختارى داده ها هستند، براى مواردى كه احتياج به پيش بينى و آينده نگرى مبتنى بر داده هاى موجود دارند، بسيار مناسبند. از جمله اين موارد مى توان به اينها اشاره كرد: پيش بينى فروش، كنترل امور صنعتى، پژوهش هاى مشترى شناسى، ارزش گذارى داده ها (معمولاً براى كنترل و تعيين صحت و سقم از موضع ارزياب) و مديريت خطر. همچنين به صورت جزيى تر مى توان به نمونه هاى زير نيز اشاره كرد: تشخيص گوينده در ارتباطات صوتى، تشخيص هپاتيت، تفسير كلمات چندمعنايى چينى، مين يابى زيردريايى، تحليل متنى، تشخيص اجسام سه بعدى و تشخيص كلمات دستخط و چهره نگارى.
• پس زمينه تاريخى
هر چند كه به نظر مى رسد «شبيه سازى شبكه هاى عصبى» موضوعى بسيار جديد باشد، اما حقيقت اين است كه تاريخ طرح اين مسئله، نسبتاً كهنسال است. سال ها قبل، چند شبيه سازى اوليه با استفاده از منطق ارسطويى انجام گرفت. مك كلاچ (Mc Culoch) و پيتز (Pitts) در سال ۱۹۴۳ بر پايه فهم خود از عصب شناسى، مدل هايى از شبكه هاى عصبى را به وجود آوردند. اين شبكه ها مبتنى بر چند فرض در مورد چگونگى كار سيستم اعصاب بودند. شبكه آنها بر پايه يك سيستم اعصاب ساده بود كه بر روى سيستم دودويى و محدوديت هاى ناشى از آن استوار شده بود. حاصل كار آنها عملگرهاى منطقى ساده مثل عطف و فصل بود. تلاش ديگر در اين راه توسط دو گروه ديگر در سال هاى ۱۹۵۴ و ۱۹۵۶ صورت گرفت. گروه اول كه فارلى (Farley) و كلارك (Clark) آن را تشكيل مى دادند ارتباط نزديكى با دانشمندان عصب شناس دانشگاه مك گيل داشتند و هر وقت مدل آنها كار نمى كرد با آنها مشورت مى كردند. نتيجه اين ارتباطات رشد علمى تركيبى بود كه تا به امروز هم ادامه يافت. اما عصب شناسان تنها گروهى از دانشمندان نبودند كه به كمك «شبكه هاى عصبى» شتافتند بلكه روانشناسان و مهندسين ساير رشته ها نيز در رشد و توسعه اين شاخه از فناورى كمك شايانى كردند. از جمله رزنبلات (Rosenblatt) با طراحى و ساخت پرسپترون (perceptron) تحرك و توجه خاصى را در اين زمينه موجب شد. پرسپترون سه لايه داشت كه لايه وسطى به اسم لايه ارتباطى (association layer) شناخته شده است. اين سيستم مى توانست نحوه اتصال يا ارتباط يك ورودى را به يك خروجى فراگيرد. سيستم ديگر آدالاين (ADALINE) بود كه به وسيله ويدرو (Widrow) و هاف (Hoff) در سال ۱۹۶۰ ارائه شد. آد الاين يك ابزار الكتريكى آنالوگ بود كه از قطعات ساده ساخته شده بود و روشى كه براى «يادگيرى» در آن به كار گرفته شده بود با روشى كه در پرسپترون به كار رفته بود، تفاوت داشت.
اما با تمام اين كوشش ها، رسيدن به ساختار شبكه مغز و سلسله اعصاب انسانى، آن هم توسط فناورى كامپيوترهاى اوليه، نااميدكننده بود!
در سال ۱۹۶۹ دو نفر از پيشاهنگان اين پژوهش ها به نام هاى مينسكى (Minsky) و پاپرت (Papert) كتابى منتشر كردند و در آن ضمن بر شمردن محدوديت روش هايى كه تا آن زمان براى شبيه سازى شبكه هاى عصبى ارائه شده بودند (نظير پرسپترون) رسماً و با قاطعيت اعلام كردند كه مجموعه پژوهش هاى آنها نشان مى دهد كه شبيه سازى شبكه هاى عصبى و تقليد از ساختار مغزى انسان به نتيجه نمى رسد و هر كوششى در اين راه عبث و بيهوده است. نتيجه كار آنها نااميدى و تبعيض بود. بسيارى از پژوهشگران بدون هيچ تحليلى ادعاهاى آنها را پذيرفتند و اكثر پشتيبانان، كمك هاى مالى براى تحقيق بر روى شبكه هاى مالى را قطع كردند. در نتيجه تا سال ها بعد، تبعيض قابل ملاحظه اى نسبت به اين رشته اعمال گرديد. با اين حال معدودى از محققان همچنان كار خود را بر روى شبيه سازى عصبى بر پايه روش هاى محاسباتى در مواردى نظير تشخيص الگو ادامه دادند. وقتى كه در چند مورد كار آنها به نتيجه رسيد، اندك اندك توجهات اميدوارانه به شبيه سازى شبكه هاى عصبى مجدداً جلب شد. به اين ترتيب از اواسط دهه ۱۹۷۰ تا اوايل دهه ۱۹۸۰ در سايه حمايت هاى گوناگون، مجدداً اين رشته پا گرفت و از آن پس با شتابى روزافزون دنبال شد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
در اولين لحظات تولد، نوزادان به صداهاى مادر پاسخ مى گويند و سايه ها را تشخيص مى دهند و تفاوت طعم ها و بوهاى خوب را كاملاً مى فهمند.
حتى كودكان هم از حس هاى خود لذت برده و عيناً مى دانند كه چه چيزى را نگاه مى كنند، چه چيزى را مى چشند، چه صدايى مى شنوند و چه چيزى را مى بويند. آنها از تماس پوستشان با ديگران لذت مى برند چون اين عمل از آزادسازى هورمون هاى فشار جلوگيرى كرده و واكنش هاى ايمنى را افزايش مى دهد. آنها مى توانند به صداى مادر پاسخ داده و صداى او را از ديگر صداها تشخيص دهند. آنها مجذوب شكل ها و اجسام متحرك مى شوند و قطعاً مى دانند چه چيزى را براى خوردن دوست دارند. تمام اين استعدادها، منعكس كننده اين واقعيت است كه در بدو تولد، دستگاه حسى نوزاد خوب رشد كرده و توسعه يافته است. با وجودى كه خطوط عصبى براى تنظيم شدن به سال ها وقت نيازمندند. در سال هاى اوليه زندگى نرون ها در مغز يعنى در بخش اصلى حس ها هستند. اين نرون ها، مدارى را به وجود مى آورند كه به كودك اين توانايى را مى دهد تا بوى ياس را از بوى بنزين، رنگ ارغوانى را از رنگ لاجوردى و صداى زبان مادرى اش را از ديگر زبان ها تشخيص دهد.
سفر كودك به قلمرو احساسات از زمانى كه درون رحم مادر قرار دارد شروع مى شود. تا پايان ماه هفتم، قشر بينايى مغز به طور اصولى، عملكرد خود را شروع مى كند، اطلاعات ديدارى را به صورت تكان هاى الكتريكى منتقل مى كند (اما نه به صورت خيلى كارآمد) تا پايان هفته دهم، اعصاب، حس لامسه را روى پوست جنين تقويت مى كند. تا پايان ماه چهارم قشر حسى مغز كه دريافت هاى حسى را ثبت مى كند به كار مى افتد. يك پيام آرام از شكم مادر منجر به حركت جنين مى شود. حدود ۲۸ هفتگى، جنين به صداهاى بلند پاسخ مى دهد. در اوايل هفته هفتم، جوانه هاى چشايى ظاهر مى شوند. با وجودى كه جنين نمى تواند بوهاى معمولى را احساس كند اما قادر است تا آخر هفته بيست و چهارم بوهايى كه در مايع آمنيوتيك (مايع داخل رحم) است، جذب كند.بچه ها در سال اول زندگى، دستگاه حسى شان را تنظيم مى كنند، در واقع، در سه ماه اول زندگى قسمت هايى از مغز كه سوخت و ساز بيشترى دارند همين نواحى حسى هستند، مثل اين است كه در اين دوره هاى شكوفايى، توده خاكسترى مغز براى درك دنياى جديد پيرامون خود، نيمه شب نيز به سوخت وساز مى پردازد.اطلاعات حسى، تنها به ادراك ختم نمى شود بلكه روى ديگر قسمت هاى مغز و عملكرد آنها تاثير متقابل مى گذارد.در بزرگسالان، حس بويايى مى تواند قدرتمندترين حس براى حافظه باشد. درست به محض متولد شدن نوزاد، توانايى شناسايى بوها، كاملاً وجود دارد. حس بويايى، ابتدايى ترين و قديمى ترين قسمت مغز است. نوزاد تازه متولد شده مى تواند بوى مادرش را از ديگر بوها تشخيص دهد. وقتى نوزادى، پوست مادرش را مى بويد، علامت اندام بويايى به مغز مى رسد و شكل دادن ارتباطات عصبى بين آن و حافظه مغزى و مراكز عاطفى آغاز مى شود. در نتيجه، بچه بوى مادر و پيوند آن با چيزهاى دلپذير را به خاطر مى آورد.
بچه ها در ماه دوم ياد مى گيرند كه بين بوهاى مختلف و شدت آنها، فرق بگذارند. اين ذخاير گسترده تر شده تا اين كه كودكان نوپا مى توانند بين بوها و خاطرات، روابط عصبى آگاهانه ترى را شكل بدهند. مثلاً بوييدن يك گل، علامت هايى به دستگاه مغز مى فرستد كه در قسمتى از مغز ذخيره مى شود.حس بينايى آخرين حسى است كه به آخرين ظرفيت خودش مى رسد. در هنگام تولد، نرون هاى قشر بينايى توسط ماده چربى پوشانده شده اند كه اين ماده باعث مى شود علايم عصبى از خطوط انتقال پيام دور بمانند، در نتيجه نوزادان تنها قادرند چيزى مثل نور و سايه را ببينند.
توجه آنها بيشتر روى اشيايى جلب مى شود كه ۲۰ تا ۳۸ سانتى متر دورتر از آنها باشند. آنها صورت اشخاصى كه به آ نها غذا مى دهند را مى بينند و با همين بينايى مبهم خود مى توانند اجسام مدور را از چهارگوش تشخيص دهند. آنها عاشق نگاه كردن به چهره ديگران هستند. كودك به سه ماهگى كه مى رسد مى تواند اشيايى كه به طرفش حركت مى دهند را دنبال كند و بعد از اين مرحله به زودى خواهد توانست اشياى متحرك را به آرامى دنبال كند. بين ۴ تا ۷ ماهگى قوه بينايى رنگ هاى كودك توسعه مى يابد و درست در همين زمان است كه اسباب بازى هايى با رنگ هاى روشن و براق توجه او را به خود جلب مى كند. تا ۶ ماهگى درك مسافت و عمق او چنان كه انتظار مى رود كار مى كند. قوه بينايى كودك افزايش مى يابد تا ۹ ماهگى كه ديگر قادر خواهد بود به وضوح بزرگ ترها و اجسام را ببيند. انگيزش بينايى براى رشد كودك خيلى مهم است. زمانى كه جلوى انگيزش هاى بينايى گرفته شود ستون بينايى واقع در مغز، به درستى نمى تواند ارتباط برقرار كند. اين بدان معناست كه چيزهاى متحرك بالاى تخت بچه، بيشتر از آنكه زيبا به نظر برسند، كار انجام مى دهند. آنها باعث مى شوند كه كودك روى آنها متمركز شده بينايى خود را بهبود بخشد. شنوايى نيز به تجربه بستگى دارد، بچه هاى تازه متولد شده داراى دستگاه كاملاً رشديافته شنوايى هستند و مى توانند صداهاى بلند و صداهاى كوتاه را تشخيص دهند و صداهاى بلند را به صداهاى كوتاه، ترجيح مى دهند. وقتى كه بزرگ ترها با بچه ها به صداى بلند حرف مى زنند، توانايى هاى شنوايى آنها با هم جور مى شود. ۲ تا ۳ ماهگى زمانى است كه كودك مى تواند منبع صدا را تشخيص داده و آن را دنبال كند.
در بدو تولد، حس لامسه تا اندازه اى رشد كرده كه كودك يك ليف حوله اى نرم را به يك گونى زبر و خشن ترجيح مى دهد و اين نشان دهنده اين موضوع است كه حس لامسه در شناخت كودكان و رشد فيزيكى آنها، نقش مهمى را ايفا مى كند.حس چشايى نوزادان به قدرى قوى و حساس است كه پس از خوردن يك بشقاب گل كلم، ديگر تمايلى به خوردن شير مادر ندارد. آنها مى توانند شورى و شيرينى و تلخى را تشخيص دهند و اين به خاطر عملكرد مايع آمنيوتيك در رحم است كه نقش يك پل چشايى را بر عهده داشته است. دانشمندان عقيده دارند كه بچه ها با طعم شيرين به دنيا مى آيند چون شير مادر طعم شيرين دارد و ما هميشه مزه اولين غذايى را كه خورده ايم، ترجيح مى دهيم
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
منبع هر کدام را نیاز داشتید بگید

حتماً مى دانيد كه دستگاه عصبى يعنى مغز، نخاع و اعصاب محيطى براى ادامه زندگى، حياتى است. اين دستگاه عصبى است كه شما را قادر به حس كردن، حركت كردن و فكر كردن مى كند.
چنين تصويرى از مغز كى و چگونه ايجاد شده است؟
شواهدى وجود دارد كه نشان مى دهد حتى انسان هايى كه در عصر حجر زندگى مى كردند هم مى دانستند كه بدون مغز مى ميرند. در تحقيقات باستان شناسى جمجمه هايى با قدمت يك ميليون سال يافت شده كه جاى ضربات كشنده مغزى روى آنها كاملاً مشهود است.
جالب تر يافتن جمجمه هايى ۷۰۰ هزار ساله است كه جدار آنها سوراخ شده است. اين سوراخ ها احتمالاً جنبه درمانى داشته زيرا نشانه هايى از ترميم و بهبود در جدار آنها وجود دارد كه نشان مى دهد فرد بعد از جراحى هم زنده مانده است. اينكه اولين جراحان مغز چه هدفى داشته اند مشخص نيست. شايد اين سوراخ ها براى درمان سردرد بوده است يا شايد هم جهت خارج كردن ارواح خبيثه از سر انسان هايى به كار مى رفته كه امروز، آنها را اسيكزوفرن مى ناميم. نوشته هايى كه از ۵۰۰۰ سال قبل از پزشكان مصر باستان باقى مانده نشان مى دهد آنها به خوبى با بسيارى از علائم مغزى آشنا بوده اند. با اين حال اين نكته هم كاملاً واضح است كه از نظر آنها جايگاه روح و حافظه و فكر، قلب بوده نه مغز. به همين دليل هم مصرى ها كه همه اجزاى بدن مرده هايشان را به دقت براى زندگى پس از مرگ حفظ مى كردند، مغز متوفى را از طريق بينى خارج كرده و دور مى ريختند. تا زمان بقراط هيچ شكى در اينكه قلب محل هوشيارى و فكر است وجود نداشته است.
•تصوير مغز در يونان قديم
هر عضو از بدن شما، شكلى مخصوص به خود دارد، شكلى كه با كارى كه انجام مى دهد متناسب است. مثلاً دست ها طورى آفريده شده اند كه بتوانند شى اى را بردارند يا پاها متناسب راه رفتن هستند. حالا فكر كنيد در يونان قديم زندگى مى كنيد يك لحظه چشم هايتان را ببنديد و سعى كنيد همان فكرى را كنيد كه بقراط حكيم كرد. سر به چه كارى مى آيد؟ جايى كه در آن چشم هست گوش، بينى و زبان هست. پس سر بايد براى درك محيط اطراف ما باشد.
اگر يك دانشمند عهد باستان بوديد مى توانستيد با برش هاى خام از مغز مرده ها كه انجام آن حتى در آن دوران هم غيرممكن نبود، عصب هاى مغز كه از چشم و گوش و بينى وارد مغز مى شوند را، ببينيد. بقراط هم احتمالاً همين كار را كرده بود. او عقيده داشت مغز نه تنها محل حس است بلكه فكر و عقل هم در آن جاى دارد. البته اين عقيده در مجامع علمى آن زمان پذيرفته نشد و مثل ساير اوقات فلاسفه پيروز شدند. ارسطو فيلسوف معروف يونانى اين عقيده را كه قلب تنها محل فكر و حس است بار ديگر به همه تحميل كرد. حتماً مى پرسيد: ارسطو براى مغز چه نقشى قائل بود؟ شايد باور نكنيد، ولى او عقيده داشت مغز رادياتورى است كه خون موجود در قلب را خنك مى كند. در واقع مغز از نظر او كولر بدن بود.
•تصوير مغز در تمدن روم
مهمترين تصويرى كه پزشكان روم باستان در مورد مغز داشتند به تصورات جالينوس برمى گردد. او پزشك گلادياتورها بود. او براساس تجربه ديده بود كه صدمات مغزى و نخاعى در گلادياتورها باعث نقايص حسى و حركتى و مشكلات فكرى در آنها مى شود. از طرفى او مغز بسيارى از حيوانات به خصوص گوسفند را تشريح كرد و متوجه شد مغز از دو قسمت اصلى مخ در جلو و مخچه در عقب تشكيل شده است. همان طور كه قبلاً گفتيم بقراط معتقد بود كه شكل هر عضو از بدن با كارى كه انجام مى دهد متناسب است. بر همين اساس گالن نظريه جالبى را ارائه كرد. نظريه اى كه با يك استدلال غلط به نتيجه درستى مى رسيد. او وقتى مغز گوسفندان را تشريح مى كرد، متوجه شد بافت مخچه در مغز سفت تر از بافت مخ است و از اين تفاوت نتيجه گرفت كه جاى حس و حافظه بايد در مخ نرم و محل حركت عضلات در مخچه سخت تر باشد. امروزه مى دانيم كه مخ محل حس حافظه و البته بخشى از حركت و مخچه محل تنظيم حركات است. در تاريخ علم اين اولين بارى نبود كه يك استدلال غلط به نتيجه درستى منتهى مى شد.
سئوال بعدى كه گالن بايد به آن جوان مى داد اين بود كه مغز چگونه حس و حركت را به اندام ها مى رساند. گالن قبلاً مغز را تشريح كرده و ديده بود كه داخل مغز تعدادى فضاى توخالى وجود دارد كه حاوى مايع است، حفره هايى كه در قلب هم وجود داشت. از طرفى گالن به طبايع چهارگانه معتقد بود. پس به اين نتيجه رسيد كه اين طبايع چهارگانه هستند كه حس و حركت را از حفره هاى مغزى به اندام ها منتقل مى كنند.
•تصوير مغز از رنسانس تا قرن ۱۹
نظريه جالينوس در مورد مغز ۱۵۰۰ سال بر مجامع علمى اروپا حاكم بود. با اينكه در رنسانس، جزئياتى از كالبدشناسى مغز توسط كالبدشناس معروف آندرياس وساليوس به آن اضافه شد، با اين حال نظرات جالينوس همچنان دست نخورده باقى ماند. تا اينكه در اوايل قرن هفدهم مخترعين فرانسوى شروع به ساخت دستگاه هاى مكانيكى هيدروليكى كردند. حفره هاى مغز پر از آب بود پس آنها مى توانستند مثل تلمبه هاى مهندسين فرانسوى عمل كنند. نظريه جديد كم كم شكل گرفت: «آب از داخل حفره هاى مغزى از طريق اعصاب به اندام ها پمپ شده و آنها را حركت مى دهد». يكى از طرفداران پروپاقرص اين نظريه رياضيدان و فيلسوف بزرگ فرانسوى «رنه دكارت» بود. با اينكه اين تئورى مى توانست رفتار حيوانات را شرح دهد ولى براى دكارت قابل پذيرش نبود كه بتوان همه رفتارهاى انسان را با اين تئورى شرح داد. انسان برخلاف حيوانات فكر مى كرد، حرف مى زد و از همه مهمتر داراى روح خدايى بود. پس دكارت پيشنهاد كرد كه مغز فقط غرايز حيوانى انسان را كنترل مى كند ولى ساير رفتارهاى انسانى مثل فكر كردن كه نام آنها را در مقابل مغز، ذهن مى گذاشت، در جايى خارج از مغز قرار دارند. از نظر دكارت فكر و روح از طريق غده پينئال با مغز جسمانى در ارتباط بوده و دستورات لازم را براى آن مى فرستند. حتى امروز هم بسيارى از مردم هنوز مغز و ذهن را از هم جدا مى دانند.
در قرن ۱۷ و ۱۸ كم كم تعدادى از دانشمندان از نظريه حفره هاى مغزى گالن عدول كردند. با پيشرفت علم تشريح آنها به كشف مهمى رسيدند؛ اينكه بافت مغز از دو قسمت سفيد و خاكسترى تشكيل شده است. ماده سفيد ادامه اعصاب محيطى بود كه آنها هم بافت سفيدرنگى داشتند. پس ماده سفيد بايد شامل راه هاى انتقالى باشد كه دستورات را از ماده خاكسترى به اندام ها مى برد.
•تصوير مغز در قرن نوزدهم
تا پايان قرن هجدهم نظراتى كه در مورد مغز وجود داشت به ۴ اصل محدود مى شد:
۱- آسيب به مغز مى تواند باعث از بين رفتن حس ها و حركت و فكر شود.
۲- مغز از طريق اعصاب با بدن ارتباط دارد.
۳- مغز از دو قسمت مخ و مخچه تشكيل شده است كه كارهاى مختلفى دارند.
۴- مغز مثل يك دستگاه مكانيكى كار مى كند.
در ۱۰۰ سال بعدى به اندازه تمام سال هاى قبل در مورد شناخت مغز پيشرفت حاصل شد. در اين دوره چهار كشف كليدى مسير تحقيقات را دگرگون ساخت.
•اعصاب مانند سيم ها هستند
در سال ۱۷۵۱ بنيامين فرانكلين مقاله اى را تحت عنوان «تجارب و مشاهدات روى الكتريسيته» منتشر كرد. اين مسئله انقلاب بزرگى را در فهم كار اعصاب مغزى ايجاد كرد. دانشمند ايتاليايى لوئيجى گالوانى و زيست شناس آلمانى اميل ريموند، متوجه شدند كه عضلات را مى توان با تحريك الكتريكى اعصاب به حركت درآورد. اين كشف فرضيه مكانيكى كار مغز يعنى پمپ آب داخل مغز از طريق اعصاب به اندام ها را كاملاً كنار گذاشت. نظريه جديد اين بود: «اعصاب مثل سيم هايى هستند كه پيام هاى الكتريكى را از مغز به اندام ها و از اندام ها به مغز مى برند.» با اين حال مشخص نبود آيا سيم هايى كه حركت را مى برند همان هايى هستند كه حس ها را مى آورند؟ مسير دو طرفه جريان الكتريسيته كه در همه سيم ها وجود داشت، همه را متقاعد مى كرد كه اعصاب مغزى هم دو جهته باشند، به خصوص كه قطع يك عصب معمولاً هم باعث فلج حركتى و هم بى حسى اندام مى شد. اين سئوال در سال ۱۸۱۰ پاسخ داده شد. چارلز بل پزشك اسكاتلندى و فرانكوس ماگندى فيزيولوژيست فرانسوى كه روى نخاع حيوانات مطالعه مى كردند، متوجه شدند اعصاب محيطى، قبل از آن كه وارد نخاع شوند به دو ريشه تقسيم شده، شاخه شكمى آن از جلو و شاخه پشتى از عقب وارد نخاع مى شوند. آنها فهميدند اگر ريشه پشتى را قطع كنند حس اندام مجاور از بين مى رود و اگر ريشه شكمى را قطع كنند فلج حركتى عضلات مجاور ايجاد خواهد شد. پس اين گونه نتيجه گرفتند كه هر عصب محيطى مخلوط از سيم هاى حسى و حركتى است كه بعضى اطلاعات حسى را به نخاع آورده و بقيه دستورات حركتى را از نخاع به عضلات مى برند. آنها در بخش عمده اى از مسير خود با هم همراه هستند، ولى وقتى به نخاع مى رسند از هم جدا مى شوند.

•هر محلى در مغز كار خاصى را انجام مى دهد
حالا كه ثابت شده بود ريشه هاى مختلف نخاع كارهاى مختلفى انجام مى دهند چرا اين فرضيه در مورد مغز صدق نكند؟
براى اثبات اين موضوع چه بايد مى كردند؟ بله درست حدس زديد، همان كارى را كه پيش از آن بل و ماگندى در مورد نخاع انجام داده بودند: يعنى بايد قسمت هايى از مغز را تخريب مى كردند و منتظر مى ماندند تا اتفاقى بيفتد. در سال ۱۸۲۳ فيزيولوژيست فرانسوى «مارى جين فلورانس» اين كار را در بسيارى از پرندگان انجام داد. او به نتايج جالبى رسيد و نشان داد كه مخچه محل تنظيم حركات و مخ محل درك حيات و ادراكات است. در واقع فرضيه اى را كه گالن هزار سال پيش بدون شواهد قانع كننده اى ارائه كرده بود فلورانس به درستى اثبات كرد.
حالا يك سئوال ديگر اين بار ذهن دانشجوى پزشكى اتريشى به نام فرانس جوزف گال را سخت به خود مشغول كرده بود: اين همه شيار روى مغز به چه كارى مى آيد؟ او ابتدا به اين نتيجه رسيد كه شيارهاى سطح مغز ادامه شيارهايى است كه روى جمجمه ديده مى شود و بر اين اساس شروع به متر كردن سر آدم هاى مختلف كرد به اين خيال كه از شكل جمجمه انسان ها شخصيت آنها را كشف كند. گال و دستيارانش به دقت سر صدها نفر را از همه اقطار اندازه گيرى كردند. در ضمن شخصيت آنها را براساس ملاك هاى خود مثل نجيب زادگى، جنايتكارى، باهوشى، خنگى و... مقابل اعداد و ارقام اندازه گيرى شده ثبت كردند. براساس اين اطلاعات گال براى هر قسمت از مغز كار خاصى قائل شد و نقشه هاى زيادى از مغز تهيه كرد. اين كار آنقدر سر و صدا به پا كرد كه در مدت كوتاهى تبديل به محبوب ترين علم روز شد. علمى كه جمجمه شناس يا فرنولوژى نام گرفت. فرنولوژى هيچ وقت در مجامع آكادميك آن دوران مورد قبول واقع نشد، با اين حال كتاب قطورى كه گال در اين باره نوشت در زمان خود به تيراژ ۱۰۰ هزار جلد رسيد.
يكى از سرسخت ترين مخالفان فرنولوژى، فلورانس يعنى همان دانشمندى بود كه ثابت كرد مخ و مخچه اعمال متفاوتى انجام مى دهند. مهمترين دليل او براى رد نظريه فرنولوژى اين نكته بود كه شكل استخوان جمجمه ربط زيادى به شكل بافت مغز ندارد كه البته ايراد درستى هم بود. او عقيده داشت تنها تفاوت در كار مغز در مخ و مخچه است و نمى توان براى هر يك از آنها اعمال خاصى را تعيين كرد. به نظر او اعمال حسى توسط تمام قسمت هاى مخ و اعمال حركتى توسط تمامى قسمت هاى مخچه انجام مى شود. اينكه چرا او اينقدر با فرنولوژى مخالفت مى كرد معلوم نيست ولى شايد دليلى شخصى داشت. احتمالاً او به گال حسادت مى كرد. گال آنقدر سر و صدا به پا كرده بود كه كار بزرگ فلورانس فراموش شده بود. در هر صورت امروزه مشخص شده كه نه تنها هر قسمت از مغز كار مشخصى انجام مى دهد بلكه تقسيم بندى هاى امروزه مغز بسيار جزيى تر از تقسيم بندى هاى كل و خيالى است كه گال در كتاب فرنولوژى خود به آن اشاره مى كرد.
شخص ديگرى كه گام مهمى در اثبات وجود اعمال مختلف در نواحى متفاوتى از مغز برداشت عصب شناس فرانسوى «پل بروكا» بود. بروكا مريضى داشت كه مبتلا به بيمارى عجيبى بود. او حرف ديگران را مى فهميد ولى نمى توانست صحبت كند بدون اينكه كر باشد. وقتى در ۱۸۶۱ اين بيمار فوت شد بروكا مغز او را با دقت تشريح كرد. بروكا در لوب پيشانى مخ در نيمكره چپ مغز بيمار ضايعه اى كشف كرد. پس او چنين نتيجه گرفت كه اين قسمت از مخ مربوط به عمل تكلم است. هنوز هم به افتخار وى مركز تكلم در مخ بروكا نام دارد.
تحقيقات به سرعت پيشرفت مى كرد در سال ۱۸۷۰ فيزيولوژيست هاى آلمانى گوستاو فريچ و ادوارد هيتزينگ الكترودى را داخل مغز سگ ها كردند و قسمت هايى از مغز آنها را با كمك جريان الكتريسيته سوزاندند. آنها متوجه شدند بعد از تخريب قسمت هايى از مخ حركت سگ دچار اشكال مى شود. آنها نتيجه گرفتند كه مخ فقط جاى حس و فكر و ادراك نيست بلكه در حركت هم نقش دارد. در سال ۱۸۸۱ عصب شناس اسكاتلندى «ديويد فرير» مشابه همين آزمايش را اين بار با حذف جراحى قسمتى از مغز روى ميمون ها انجام داد. او مشاهده كرد كه برداشتن قسمت هايى از مخ ميمون مى تواند باعث فلج عضلات آنها شود. در آزمايش ديگرى فيزيولوژيست آلمانى «هرمن مانك» متوجه شد برداشتن قطعه پس سرى مخ باعث كورى مى شود.
•تئورى تكاملى دستگاه عصبى
در سال ۱۸۵۹ چارلز داروين مقاله اى تحت عنوان منشاء گونه ها منتشر كرد و در آن نظريه تكامل خود را ارائه كرد. نظريه اى كه تمام جهان را تكان داد. او رفتارهاى گونه هاى مختلف را بررسى كرد و متوجه شد كه خيلى از رفتارها در گونه هاى مختلف با هم شباهت دارد. مثلاً در هنگام ترس مردمك چشم ها گشاده شده، ضربان قلب افزايش مى يابد و موها سيخ مى شود. اين واكنش در سگ ها، ميمون ها و حتى انسان مشابه است پس شايد مغز همه گونه ها ساختار مشابهى داشته باشند. تحقيقات بعدى نشان داد نتايجى كه از آزمايش روى مغز حيوانات به دست مى آيد مى توان به مغز انسان تعميم داد. امروزه براى بررسى اثر اعتياد به كوكائين روى مغز از موش ها استفاده مى شود زيرا معلوم شده است مغز موش ها به طريق كاملاً مشابه با انسان ها به كوكائين معتاد مى شوند.
از طرف ديگر شواهدى كه از بررسى مغز حيوانات مختلف به دست آمده فرضيه داروين را بيش از پيش مورد تائيد قرار مى دهد. مثلاً مشخص شده در ميمون هايى كه دائم بايد از شاخه اى به شاخه ديگر بپرند، به علت نياز به حس بينايى قوى، ناحيه بينايى مغز رشد بيشترى داشته است. در حالى كه در موش كور كه براى زندگى متكى به حس لامسه است حجم عمده مغز مربوط به نورون هاى حسى لامسه است.
•نورون واحد عملكردى مغز است
با اختراع ميكروسكوپ در سال ۱۸۰۰ ميلادى دانشمندان توانستند بافت هاى حيوانى را با بزرگنمايى فوق العاده اى مطالعه كنند. در سال ۱۸۳۹ جانورشناس آلمانى تئودور شوآن فرضيه سلولى خود را ارائه كرد: «همه بافت ها از واحدهاى ميكروسكوپى به نام سلول تشكيل شده اند.» با اينكه در مغز زير ميكروسكوپ سلول هايى ديده مى شد ولى بيش از آن كه جسم سلول در مغز مشاهده شود رشته هاى بسيار درهم پيچيده اى ديده مى شد كه معلوم نبود از كجا مى آيند. سال ها گذشت تا ثابت شد اين رشته ها از جسم سلول هاى مغزى منشا سلول هاى مغزى هستند و از طريق همين رشته هاست كه سلول هاى مغزى با هم ارتباط برقرار مى كنند.
•قرن بيستم و آينده
پيشرفت ها به سرعت ادامه يافت. امروزه سلول به سلول و مولكول به مولكول مغز در حال شناسايى است. امروزه مى دانيم كه نحوه ايجاد جريان الكتريكى در رشته هايى عصبى، جابه جايى يون هاى سديم و پتاسيم از كانال هاى سلولى و ايجاد اختلاف پتانسيل بين داخل و خارج رشته عصبى است. امروزه مى دانيم هيچ حركتى، هيچ حسى و هيچ فكرى و حتى هيچ تخيلى بدون وجود مغز ممكن نيست. هر ميلى متر از مغز مسئوليت خاصى را به عهده دارد. نوشتن، خواندن و ديدن، صحبت كردن، خوابيدن و بيدارشدن، آموختن، از بر كردن، محاسبه كردن و خشم گرفتن و به ياد آوردن همگى وزرايى در كابينه مغز دارند. شايد مهمترين چالش هاى علم اعصاب در سال هاى آينده، بر سر يافتن منشاء مغزى رفتارهاى متعالى انسان مثل عشق، مهر، شادى، غم و شايد خوبى و بدى باشد.
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
روشى كه موش ها (و ساير جوندگان) جهان را درك مى كنند با طريقى كه ما انسان ها جهان را مى شناسيم متفاوت است. در حالى كه حس بينايى انسان ها مهمترين منبع كسب اطلاعات براى آنها به شمار مى آيد، حس بينايى موش ها ضعيف بوده و نقش مهمى در شناخت آنها از محيط اطرافشان ندارد. موش ها براى شناخت محيط پيرامون خود بيش از چشم هايشان به سبيل هايشان اتكا دارند. موش ها محيط نزديك خود را از طريق تماس سبيل هاى صورت (كه به اين سبيل ها ويسكر گفته مى شود) درك مى كنند. اهميت ويسكرهاى صورت به عنوان منبع اصلى جمع آورى اطلاعات حسى در موش و ساير جوندگان از سال ۱۹۱۲ آشكار شده است. تحرك زياد و حساسيت ويسكرها، راهى براى جبران ضعف بينايى در شب و نياز آنها براى شناخت محيط هاى تاريك است، زيرا موش ها موجوداتى با زندگى فعال شبانه و متمايل به محيط هاى تاريك هستند. موش ها ويسكرهايشان را تا ۲ اينچ (۵ سانتيمتر ) در جلويشان گسترش مى دهند تا بتوانند اشياى محيط را لمس كنند. وقتى آنها شيئى جديد و يا محيط جديدى را جست وجو مى كنند مجموعه اى از حركات را انجام مى دهند كه شامل جلو بردن و عقب كشيدن ويسكرهاست. اين حركات ريتميك ويسكينگ (Whisking) ناميده مى شود. همزمان با حركات ويسكينگ، حركت سر و نوك بينى موقعيت ويسكرها را نسبت به هم تغيير مى دهد. حركت دائمى ژويسكرها يك راهنماى حسى و يك حس حمايت كننده و كمك كننده براى راه رفتن موش است كه با تعادل حيوان نيز ارتباط دارد.ويسكرها موهاى بلند و تخصص يافته اى هستند كه مانند ساير موهاى بدن از يك ستون سلول مرده تشكيل شده اند و از فوليكول هاى موجود در پوست رشد مى كنند. فوليكول ها به وسيله پايانه هاى عصبى و عضلات كوچك احاطه شده اند. ويسكرها در دوران جنينى (۱۲ روزگى) ظاهر مى شوند و نوزاد موش با ويسكر به دنيا مى آيد، اما توانايى حركت دادن ويسكرها به سمت جلو و عقب (ويسكينگ )۱۲ روز بعد از تولد ايجاد مى شود. حدود ۳۰ ويسكر بزرگ با نظم خاصى در هر طرف صورت قرار گرفته است. اين ويسكرها از سمت پشتى (دورسال) به شكمى (ونترال) در ۵ رديف (A، B، C، D و E) قرار گرفته اند و از سمت عقب (كودال) به جلو (روسترال) در ۵-۹ ستون گسترده شده اند و با اعداد ۱ ،۲، ... شماره گذارى مى شوند. ويسكرهاى عقبى بلندتر و ويسكرهاى جلويى كوتاه ترند و در كسب اطلاعات حسى نقش متفاوتى دارند. در حالى كه ويسكرهاى جلويى فاقد سيستم عضلانى هستند و كمتر حركت مى كنند، ويسكرهاى بزرگ خلفى با دو نوع عضله پيوسته شده اند. يكى از اين عضلات منطقه رويش ويسكرها يا Mystacial Pad را حركت مى دهد و عضله ديگر فوليكول مو را جابه جا مى كند. در واقع، موش ها از ويسكرهاى جلويى براى سنجش موقعيت سطح استفاده مى كنند در حالى كه ويسكرهاى خلفى سطح را لمس و معاينه مى كنند. هنگام شناخت اشياى جديد ويسكرها به سمت شيئى دراز مى شوند تا آن را لمس كنند. اين تماس چند صد ميلى ثانيه به طول مى انجامد و طى آن يك و يا چند ويسكر خميده مى گردند. سپس حركت ويسكينگ انجام مى شود. حركت به جلو بردن ويسكرها (Protraction) نقش مهمى در جمع آورى اطلاعات دارد در حالى كه به عقب كشيدن ويسكرها موقعيت ويسكرها را دوباره تنظيم (Reset) مى كند.
يك ويژگى جالب رفتار ويسكينگ، ريتميسيته آن است. زيرا فركانس آن در زمان تشخيص يك شى ء جديد، با فركانس آن در زمان جست وجوى محيط متفاوت است. سرعت حركت ويسكرها بر حسب نوع كارى كه انجام مى گيرد متفاوت است. به هرحال، همانطور كه ما انسان ها با حركت دادن نوك انگشتان روى شيئى، تشخيص آن را آسان تر مى كنيم حركت ويسكرها نيز مى تواند به افزايش تشخيص تماسى كمك كند. مطالعات سايكوفيزيكال روى موش هاى آموزش ديده نشان داده است كه آنها مى توانند تنها با استفاده از ويسكرهايشان تفاوت هاى كوچك در بافت اشيا را در سطح قابل مقايسه با انسان ها كه از نوك انگشتان استفاده مى كنند، تشخيص دهند. وقتى ويسكرها در تماس با شيئى خم مى شوند پايانه عصبى موجود در فوليكول آنها تحريك مى گردد و پيام عصبى توليد مى شود كه در طول عصب آوران به مركز عصبى منتقل مى گردد. اطلاعات حسى كه به وسيله ويسكرها جمع آورى مى گردد با واسطه سه سلول عصبى (نورون) به قشر حسى پيكرى مغز مى رسد. بررسى هاى آناتوميك و فيزيولوژيك نشان داده است كه قسمتى از مغز كه اختصاصاً اطلاعات حسى تماسى ويسكرها را پردازش مى كند، محتوى مجموعه هاى نورونى در لايه ۴ قشر است كه به آنها بارل (Barrel) گفته مى شود. هر بارل با يك ويسكر روى صورت سمت مقابل بدن ارتباط يك به يك دارد. بارل هاى قشرى با همان نظمى كه ويسكرها صورت دارند كنار هم قرار گرفته اند. سلول هاى موجود در يك بارل به حركت يك سبيل كه با آن ارتباط دارد بيشترين پاسخ را مى دهد و به تحريك سبيل هاى مجاور آن يا پاسخى نمى دهند و يا پاسخ اندكى مى دهند. امروزه محور نورونى ويسكر بارل به دليل ارتباط يك به يك ويسكرهاى صورت و بارل هاى قشر مغز، مدلى جذاب براى مطالعه ساختمان، عمل، رشد و شكل پذيرى در سيستم حسى پيكرى شده و توجه بسيارى از محققين را به خود جلب كرده است
 

Monirzadeh

Registered User
تاریخ عضویت
9 آپریل 2004
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
35
از سيصد و پنجاه سال پيش كه ويليام هاروى ثابت كرد هدف قلب پمپاژ خون به بدن است نهضتى آغاز گشت كه در آن فيزيولوژيست ها سعى كردند ساختار كاركردى اندام هاى مختلف را مشخص كنند. بدون ترديد كشفيات آنها يك چيز را نشان داده است و آن اينكه ساختار بدن دو هدف را دنبال مى كند: بقا و توليدمثل.
تقريباً اكثر زيست شناسان هم عقيده اند كه اين ساختار حاصل انتخاب طبيعى است.
در چند سال اخير روانشناسان روش هاى جديدى را به وجود آورده اند تا نشان دهند شناخت نيز داراى ساختار است. روانشناسان تكاملى شديداً معتقدند كه ساختار شناختى، مانند ساختارهاى فيزيولوژيكى، به وسيله انتخاب طبيعى طراحى شده و هدف آن نيز مانند ديگر ساختارهاى بدن است: بقا و توليد مثل. روانشناسان تكاملى بر ويژگى هاى تكامل يافته سيستم عصبى انسان تاكيد خاصى دارند. اين نكته كه بافت هاى عصبى با ديگر بافت هاى بدن تفاوتى ندارند و به لحاظ كاركردى سازمان يافته اند تا در خدمت بقا و توليدمثل باشند پيش فرض اساسى روانشناسى تكاملى است.
هدف تحقيقات در روانشناسى تكاملى كشف و فهم طرح ذهن آدمى است. روانشناسى تكاملى رويكردى به روانشناسى است كه در آن دانش و اصول زيست شناسى تكاملى در تحقيق براى كشف ساختار ذهن آدمى به كار گرفته مى شود.
روانشناسى شاخه هاى بسيار متنوعى دارد مانند روانشناسى رشد، روانشناسى اجتماعى، روانشناسى يادگيرى، روانشناسى احساس و ادراك و.... با رويكردهاى متفاوتى مى توان هر كدام از اين شاخه ها را بررسى كرد. چهار رويكرد عمده در نگاه به روانشناسى عبارتند از: رويكرد روان تحليلى، رويكرد رفتارگرايى، رويكرد شناختى و رويكرد تكاملى. پس توجه به اين نكته مهم است كه روانشناسى تكاملى شاخه اى از روانشناسى نيست كه به مطالعه جزيى از روانشناسى بپردازد بلكه روشى است براى فكر كردن درباره روانشناسى. اين روش را مى توان در مطالعه همه شاخه هاى روانشناسى به كار برد.
مطابق اين ديدگاه ذهن انسان مجموعه اى از ماشين هاى پردازشگر اطلاعات است كه به وسيله انتخاب طبيعى طراحى شده اند و هدف آن حل مشكلاتى است كه نياكان بسيار دور ما براى سازش با محيط دائماً در حال تغيير با آنها مواجه بوده اند. اين روش فكر كردن درباره مغز، ذهن و رفتار عينك جديدى در اختيار روانشناسان قرار داده است تا از زاويه ديگرى به مشكلات قديمى موجود در روانشناسى نگاه كنند.
داروين در صفحه آخر كتاب منشا انواع پيش بينى جالبى مى كند: «در آينده اى دور حوزه هاى جديدى از تحقيق گشوده خواهند شد كه در آنها تحقيقات مهمى انجام مى شود و روانشناسى برپايه اصول جديدى بنا خواهد شد. يعنى بر اين پايه كه هر يك از قوا و ظرفيت هاى ذهنى به طور تدريجى [در جريان تكامل] ضرورتاً كسب شده اند.» جالب اينجاست كه اين سخن بيست سال قبل از تاسيس اولين آزمايشگاه روانشناسى توسط ويلهلم ونت بيان شده است. سى سال پس از اداى اين سخن ويليام جيمز سعى نمود در كتاب معروفش به نام اصول روانشناسى(۱۸۹۰) اصولى كه داروين پيش بينى كرده بود را توضيح دهد. جيمز از «غرايز» زيادى صحبت مى كند. واژه «غريزه» براى مدارهاى عصبى تخصصى اى به كار برده مى شود كه در تمامى اعضاى يك گونه مشترك بوده و حاصل تاريخ تكاملى آن گونه است. در انسان اين مدارها مجموعاً «سرشت انسان» را شكل مى دهند.
ديدگاهى در ميان عموم مردم شايع است كه مطابق آن حيوان ها به وسيله غرايزشان هدايت مى شوند در حالى كه انسان بسيارى از غرايزش را از دست داده و با كمك «عقل» هدايت مى شود. همين امر باعث شده است كه ما از حيوانات هوشمندتر باشيم. به نظر جيمز درست عكس مطلب صادق است. او مى گويد علت اينكه رفتار آدمى بسيار هوشمندانه تر از ساير حيوانات است اين است كه انسان ها داراى غرايز بيشترى هستند و نه اينكه غرايزشان را از دست داده اند. اما علت اينكه ما نسبت به اين غرايز كور شده ايم و آنها را نمى بينيم اين است كه اين غرايز بسيار خوب و كامل عمل مى كنند و پردازش اطلاعات را به صورتى خودكار و بدون زحمت انجام مى دهند. جيمز مى گويد: غرايز چنان با قدرت ساختار افكار ما را شكل داده اند كه به سختى بتوان تصور كرد كه اوضاع بتواند غير از اين باشد. نتيجه نيز اين است كه رفتار «طبيعى» از ديد بسيارى از روانشناسان نيازى به توضيح ندارد. از ديدگاه جيمز اين كورى غريزى مطالعه روانشناسى را مشكل كرده است. روانشناسى تكاملى سعى در رفع همين مشكل دارد، اولين معضل روانشناسى تكاملى در مطالعه ذهن شكستن ديدگاه سنتى درباره ساختار ذهن است. قبل و بعد از داروين ديدگاه شايعى در ميان فلاسفه و دانشمندان وجود داشته است كه ذهن انسان در بدو تولد، به تعبير جان لاك، مانند لوح سفيدى است كه تجربه بر روى آن مى نويسد. توماس آكوئيناس مى گويد: «هيچ چيزى در فاهمه وجود ندارد كه قبلاً در حواس نبوده باشد.» اين ديدگاه هر چند از زمان افلاطون مخالفانى داشته است (از جمله خود افلاطون)، ولى ديدگاه رايج جهان غرب در عصر جديد بوده است. تجربه گرايان انگليسى با پذيرش اين چارچوب سعى در ارائه نظريه هايى كردند كه چگونه تجربه، تنها با استفاده از چند ابزار محدود ذهنى و درونى، مى تواند بر لوح نانوشته ذهن بنگارد. با گذشت زمان و پيشرفت فناورى استعاره لوح نانوشته جاى خود را به صفحه كليد و كامپيوتر داد، اما در حقيقت اصل اساسى ديدگاه تجربه گرايانه تغييرى نكرد و به عنوان ديدگاه اصلى در مردم شناسى، جامعه شناسى و قسمت عمده اى از روانشناسى باقى ماند. مطابق اين ديدگاه تمامى محتواى ذهن آدمى نشات گرفته از محيط و اجتماع است.
در ديدگاه سنتى ساختار ذهن مانند ماشينى چندمنظوره است كه مستقل از محتوا عمل مى كند.
اما در سه دهه گذشته پيشرفت هايى كه در روانشناسى شناختى، زيست شناسى تكاملى و علم مغز و اعصاب روى داد نشان داد كه اين ديدگاه درباره ذهن آدمى اساساً نادرست است. روانشناسى تكاملى چارچوب جايگزينى را پيشنهاد مى كند كه بر طبق آن ذهن آدمى به صورت طبيعى متشكل از مدارهاى استدلالى و تنظيم كننده اى است كه كاركردهاى اختصاصى دارند و غالباً وابسته به محتوا هستند. اين مدارها روش زندگى را مشخص مى كنند و ساختار معنادار كلى اى را فراهم مى آورند. اين مدارها ما را قادر مى سازد عمل ها و مقاصد ديگران را بفهميم. به رغم تفاوت هاى ظاهرى، همه انسان ها ديدگاه ها و پيش فرض هاى مشخصى درباره ماهيت جهان و اعمال انسان ها دارند. علت نيز اين است كه همه انسان ها داراى مدارهاى استدلالى مشتركى هستند.
روانشناسان تكاملى روانشناسى را شاخه اى از زيست شناسى مى دانند كه به مطالعه سه چيز مى پردازد:
۱- مغز
۲- چگونگى پردازش اطلاعات توسط مغز
۳- چگونگى به وجود آمدن رفتار از پردازش اطلاعات.
اگر روانشناسى را شاخه اى از زيست شناسى در نظر بگيريم مى توانيم از امكاناتى كه طى زمان در زيست شناسى به وجود آمده اند (امكاناتى مانند نظريه ها، اصول و مشاهدات) براى فهم روانشناسى بهره گيريم. آنچه در انتها مى آيد ۵ اصلى است كه همگى از زيست شناسى اخذ شده اند و به روانشناسان تكاملى كمك مى كنند تا براى فهم كاركرد ذهن انسان از آنها بهره گيرند.
اصل ۱: مغز سيستمى فيزيكى است و كاركرد آن مانند يك كامپيوتر است.
مدارهاى آن به منظور توليد رفتارى متناسب با شرايط محيطى ما طراحى شده اند.
اصل ۲: مدارهاى عصبى ما توسط انتخاب طبيعى به وجود آمده اند تا مسائلى كه انسان هاى اوليه طى تاريخ تكاملى انسان با آنها مواجه شده اند را حل كنند.
اصل ۳: شعور (آگاهى) فقط قسمت روى آب كوه يخ است. بيشتر آنچه در ذهن ما اتفاق مى افتد از نظر ما پنهان است. نتيجه اينكه تجربه آگاهى ممكن است اين توهم كه مدارهاى موجود بسيار ساده تر از آنچه واقعاً هستند را به وجود آورد. بيشتر مسائلى كه ما فكر مى كنيم راه حل بسيار ساده اى دارند در واقع بسيار پيچيده اند و حل آنها نيازمند مدارهاى عصبى بسيار پيچيده اى است.
اصل ۴: مدارهاى عصبى مختلف براى حل مسائل سازشى مختلفى طراحى شده اند.
اصل ۵: جمجمه هاى آدم امروز داراى ذهن انسان هاى عصر حجر است
 

fotocopy

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 جولای 2003
نوشته‌ها
2,888
لایک‌ها
42
محل سکونت
:) جالبه
 
بالا