• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

باران ...

Moostafa

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,955
لایک‌ها
656
محل سکونت
AHWAZ
ای فصل با باران ما بر ريز بر ياران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما
ای چشم ابر اين اشک ها می ريز همچون مشک ها
زيرا که داری رشک ها بر ماه رخساران ما
اين ابر را گريان نگر وان باغ را خندان نگر
کز لابه و گريه پدر رستند بيماران ما
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما
بر خاک و دشت بی نوا گوهرفشان کرد آسمان
زين بی نوايی می کشند از عشق طراران ما
اين ابر چون يعقوب من وان گل چو يوسف در چمن
بشکفته روی يوسفان از اشک افشاران ما
يک قطره اش گوهر شود يک قطره اش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود کف های کف خاران ما
باغ و گلستان ملی اشکوفه می کردند دی
زيرا که بر ريق از پگه خوردند خماران ما
بر بند لب همچون صدف مستی ميا در پيش صف
تا باز آيند اين طرف از غيب هشياران ما
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
هوا تاریک و غمگین است چرا باران نمی باری؟
ببین بغضم چه سنگین است . چرا باران نمی باری ؟
چرا باران نمی باری ؟ غبارم را نمی شویی
مگر قهری تو بامن که سخن با من نمی گویی
ببار ای ابر بارانی بگیر از من حیاتم را
وسیلی باش و جاری شو ببراین خاطراتم را
که بی تو خاطرات من کویر است و بیابان است
برایم بی تو ای باران زمین مانند زندان است
وحالا در بیابان من فقط مانند یک خارم
نباریدی و خشکیدم ببین حالا که بی بارم
ودر این مرگ تدریجی که یک عمری اسیرم من
ببار ای سیل و کاری کن که راحتتر بمیرم من
بکن بنیادم عمرم را که ذره ذره می میرم
مرا تو این چنین کردی من از دست تو دلگیرم
من اینجا آخر این راه و این هم حرف پایانی
که ابری و نمی باری تو بدتر از بیابانی ..
 

Moostafa

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,955
لایک‌ها
656
محل سکونت
AHWAZ
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
كوير تشنه باران است

تشنه خوبي ..

به من محبت كن !

كه ابر رحمت اگر در كوير مي باريد

به جاي خار بيابان

بنفشه مي روئيد ..
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آرام آرام بر من مي بارد

باران را مي گویم

خودم را مرور مي کنم

و حرف های تو را ..
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام
nlifz1aygauxlm5qp332.jpg
 

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
554
لایک‌ها
81
سن
24
ضرب باران



از نبرد سنگ و تيشه خسته بود و مي گذشت

تيشه فرهاد را بشكسته بود و مي گذشت

من چه دل باريده بودم،او چه نم نم،او چه خيس!

زير باران، دست از من شسته بود و مي گذشت

"ضرب" باران، رد پاي خيس او را "مي نواخت"

او ولي از "چنگ" باران رسته بود و مي گذشت

او سرا"پا" مي گذشت ومي گذشت وميگذشت

من دلم، او كوله بارش بسته بود و مي گذشت...


مهدي جابري
 

Moostafa

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,955
لایک‌ها
656
محل سکونت
AHWAZ
گل از طراوت باران صبحدم لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
که هست دامنت از رشحه کرم لبریز
هزار چلچله در برج صبح می خوانند
هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز
به پای گل چه نشینم دریندیار که هست
روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است
فضای دهر ز خونابه لبریز
ببین در ایینه روزگار نقش بلا
که شد ز خون سیاووش جام لبریز
چگونه درد شکیبایی اش نیازارد
دلی که هست به هر جا ز درد و غم لبریز
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
شعر باران من اینجا گم شد
آه جای تر او خالی ماند

شعر باران من آن اوج عزیز

که غم غربت من ویران کرد

شعر باران من ای شعر دلم

تا تو رفتی دل من پر زده است

لیک این صفحه بدون تو سفیدوخالی

می نگارم در آن

من کنون تا غم نیستنت حس نشود


رفتی و حس قشنگ باران

من هنوز و هر روز

در دل خود دارم

حس زیبای طراوت،شادی

حس عشقی زیبا

که تو باران تو به من می دادی

قصه کوته کردم

باز باران آمد

از هوا یا ز دو چشم خیسم؟

نیک بنگر!

چه تفاوت دارد...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
كــودكــي در گريه هايــش ســاز باران مي نــوازد

كودكــي در زيـــر باران شعــــر باران مي ســرايد

كودكــي با قطـــره اشكــي نان خشكــي نرم ميــكرد

كودكــي با مرغ و ماهـي دســت و پنجه نرم ميــــكرد

كودكي از روي دستش پينــه هايـش مي شمــارد

كودكــي از روي ميـــزش پولــــها را مي شمــــارد

كودكـــي گريـــه دهـــد ســــر از غم تنهايــــي خويش

كودكي شـــادان و خنــدان از صـــداي مــــادر خويش

كودكـــي دفتـــــر نـدارد بــر زميـــن بايــد نويسـد

كودكـــي هم دفتــــرش را بـرگ برگــش دور ريزد

كودكـي در خواب و كابوس مي كند جام خطر نوش

كودكي درخواب ناز اســت مي كند جام عسل نوش

مردمان پس دوستــي را بهتـــرين سرمشــق دانيد

نـــوع بهتـــر زيستـــــن را از زمانـــــه يــــاد گيــــريد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
به جاده نگاه می کنم،
خیس انتظارم.





یک قدم به جلو میروم شاید زودتر بیایی،


سایه ام خنده اش می گیرد..


باز هم جاده با همان چشمان بی رمق نگاهم می کند.


اینجا بوی تنهایی می آید،


چقدر دلم باران می خواهد.


یک قدم دیگر بر می دارم که باز هم پاهایم سکوت می کنند.


هوای اینجا پر از خیال توست!


خیس انتظارم.


با خودم می گویم: امشب حتماً می آید،

جاده باز هم نگاهم می کند.


زیر لب آیة الکرسی می خوانم،

چشمانم را می بندم و دوباره باز می کنم.


باران می بارد....
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
زیر باران باید رفت

تا گلستان باید رفت

طاق بستان را باید شست

ز بهاران باید گفت

سوی نور شتابان باید رفت

تا فراسوی زمان باید رفت

با پرستو به آسمان باید جست

بر بال افسانه به رمان باید رفت

تا ساحل خوبان باید تاخت

ز عشق توری مهربان باید بافت

رنگین کمان صفا را به دل باید برد

جرعه ای شبنم ز صفا باید خورد

عاطفه را به حریم خانه باید راه داد

خاطره را به شمیم جان پیوند داد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند


مثل آسمانی که امشب می بارد....


و اینک باران


بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند


و چشمانم را نوازش می دهد


تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
چترمن

دلتنگ "باران" است

- میدانم-.

میبرم

درسایه ابری ومیمانم..
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
آرام آرام،

ترانه های دلتنگی من،

ياد تو،

و عصر يک روز کمی بهاری،

در انتهای فصلی که زمستان می بارد از روزهايش!!

اشک من !

ـ چشمانم! ـ

وآسمانی که هيچگاه از ياد تو، ـ آبی ـ نمی شود!!.

ـ دلم ـ

ــ واين بار کسی نمی داند،

نمی بيند،

چرا در زير باران آهسته آهسته می کشم بر راه،

ـ پای را !! ـ

با دستی بر گريبان و نگاهی بر آسمان!

ـ و باران است که می بارد ـ

با بغضی در گلو و يادگاری بر صورت!

ـ اشک ! ـ

و ماتمی در دل!!

کسی نمی داند؟!

اين باران است يا...؟!!!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام


گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را


وامروز دوباره شکست


تکه ای از شکسته های قلبم


درآن گوشه ی پاییزی


گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود


تا حرفهایم


در بستری از بغض بخوابند



finalpic%2020.gif
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بوی باران دارد

آسمان، ابر، درخت

باد ها در چرخش

برگ ها در پچ پچ

بوی باران دارد

بغضی خفته در گلو

بوی باران دارم

من هنوز این جایم

و هنوز گم شده ام در باران

راستی راست بگو

من چرا گم گشتم؟

دستم از دست خدا کی دور شد؟

بوی باران دارد

خواب من ، خواب جهان

دیده ام باز شد و من دیدم

که در این دیر خراب تک و تنها پر خواب

گوشه ای افتادم

بوی باران داریم

همه با هم چون ابر

دست در دست و قدم ها محکم

زیر باد و باران

پس چرا تنهایم؟

همرهان کی رفتند؟

ابر کی می بارد؟

شاید آن وقت که من خواب رسیدن دیدم.

بوی باران دارم
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
من زير باران ايستاده‌ام


و انتظار تو را می‌کشم.


چتری روی سرم نيست


می‌خواهم قدم‌هايت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم


تو قبل از پايان باران می‌رسی


يا باران قبل از آمدن تو به پايان می‌رسد؟


مرا که ملالی نيست


حتي اگر صدسال هم زير باران بدون چتر بمانم


نه از بوی ياس باران‌خورده خسته می‌شوم


نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.


هروقت چلچله برايت نغمه‌ی دلتنگی خواند


و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا


من تا آخرين فصل باران منتظرت می‌مانم...

 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند




مثل آسمانی که امشب می بارد....




و اینک باران




بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند




و چشمانم را نوازش می دهد




تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

Moostafa

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,955
لایک‌ها
656
محل سکونت
AHWAZ
بايد اي دل اندكي بهتر شويم
يا نه! اصلاً آدمي ديگر شويم
از همين امروز هنگام نماز
با خدا قدري صميمتر شويم
سوء ظن در خوبي گل‌ها بد است
يادمان باشد كه خوش باور شويم
مثل رؤياي درخت و روح گل
زير احساسات باران تر شويم
با همه افسردگي امّيدوار
آتش در زير خاكستر شويم
زير دست و پاي داغ آفتاب
مثل خواب لاله‌اي پرپر شويم
 
بالا