• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

باران ...

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
نیامدنش را باور نمی کنم

غیر ممکن است

او نیامده باشد

حتما، حالا

زیر باران مانده است

و نا امید و خسته

در خیابان ها قدم می زند

من به باز بودن درها...

مشکوکم..


رسول یونان
 

حسام الدین

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2010
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
باران
باران نم نم ریز
و من،
در امتداد من، نگاهم و پاهایم
و خیسِ خیابان
و آدمهای هراسان
و چتر
و چتر
و چتر
باران ،
باران و اشکهای ناپیدا،
روی گونۀ من.
چه فرصت خوبی،
که هر چه بغض دارم،
در این خیابان خیس بترکانم.
 

Farhad49

Registered User
تاریخ عضویت
8 آگوست 2007
نوشته‌ها
857
لایک‌ها
6
خون گشت مرا ز هجر یاران ، دیده
از غم شده چون سیل باران ، دیده
تا دست به من می زنند می ریزد اشک
مانند درختهای باران دیده
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
باران شروع شده و من پشت پنجره

افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام

13088IMMparke_summer-rain.jpg

 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
بارانی مورب

در نیمروزی آفتابی

هیچ اتفاقی نیافتاده است

تنها تو رفته ای

اما من

قسم می خورم که این باران

بارانی معمولی نیست

حتما جایی دور

دریایی را به باد داده اند


رسول یونان
 

sepehr5768

Registered User
تاریخ عضویت
10 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,434
لایک‌ها
56
محل سکونت
دلیجان
اگر باران نبارد باغبان دلگیر خواهد شد

و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد

اگر باران نبارد برکه ی احساس می خشکد

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر باران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد؟!

اگر باران نبارد باز باران با ترانه

با گهر های فراوان از چه رو تحریر خواهد شد؟!

اگر باران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد!!

اگر باران نبارد واژه باران چه خواهد شد؟

و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد؟

اگر باران نبارد تکنواز رود می داند

که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد

اگر باران نباردکوزه ی خالی سر چشمه

وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد

اگر باران نبارد در شب شعر شقایقها

قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد
 

sepehr5768

Registered User
تاریخ عضویت
10 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,434
لایک‌ها
56
محل سکونت
دلیجان
ببار باران

که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم


ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد


ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن

که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد


ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن

اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن


ببار
 

sepehr5768

Registered User
تاریخ عضویت
10 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,434
لایک‌ها
56
محل سکونت
دلیجان
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند


قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند


مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
 

leylax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 فوریه 2007
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
29
محل سکونت
زیر باران
همه جا باران می بارد
چشمان خیسم را
به کدام بند بیاویزم ؟
 

N@rGeS

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2011
نوشته‌ها
70
لایک‌ها
6
سرزد باران بهاربرگ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود

هر قطره حکایتی شگرف ازلب تو
هر دانه برف حرفی از نام تو بود
 

N@rGeS

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2011
نوشته‌ها
70
لایک‌ها
6
دیشب باران قرار با پنجره داشت
رو بوسی ابدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک ... چکار با پنجره داشت
قیصر امین پور
 

_Love_Coder_

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 مارس 2007
نوشته‌ها
738
لایک‌ها
128
محل سکونت
تهران
باز باران با ترانه
با گوهرهاي فراوان

مي خورد بر بام خانه
يادم آرد روز باران

گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین

توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم

شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك

با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو

مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه

مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني

از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني

بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران

مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني
رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني

بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا

زندگاني خواه تيره خواه روشن
هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا

قيصرامين پور- روحش شاد


24e1aif.jpg
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعر رو مي خوندي
رو به شب دادمي كشيدي
نازنين ! چرا نموندي ؟
حالا زير چتر بارون
بي اون خيس خيس خيسم
زير رگبار گلايه
دارم از اون مي نويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند


قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند


مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
...
فریبا شش بلوکی
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
باران كه مي‌بارد

غروب‌ها

شاعرانه‌ترين لحظه‌هاي يك شاعر

در دورها

اعدام مي‌شود

جايي كنار زاغه‌هاي اطراف شهر

اعدام، در ملاء عام

بي‌جان شاعر، جا مي‌ماند كه

از كجا آمده اين‌جا اين‌همه جان جوان

جوانه زده در پاييزي

كه هر غروب‌اش ناله‌اي دارد

حكايتي: « جا مانده پيكر بي‌جان رفيقي

زير باران غروب پاييزي

كه ديگر هيچ‌وقت

هيچ‌وقت زيبا نيست.»



باران كه مي‌بارد ببين:

به‌ياد بياور زمان چه‌زود مي‌گذرد

و جلادان چه‌زود پير مي‌شوند و مي‌پوسند!

در اين غروب كه ديگر شاعرانه نيست اما

جان جوان ما همان‌طور جوان مي‌ماند، مانده

جوانه زده و پيكر چاك‌ چاك‌اش ريشه‌دوانده



اين پاييز مي‌گذرد و باز بهار

جوانه‌هايي تازه به‌بار مي‌آورد، آورده



غروب‌هاي دلمرده‌ي پاييز، ديگر گريه نمي‌كنيم...

بر مزار شاعر

اميدوار

ايستاده

و مسرور

باران كه مي‌بارد، اين‌بار

چترهامان را مي‌بنديم

با ياد شاعرانه‌ترين لحظه‌هاي يك شاعر

كه هر غروب باراني پاييزي

جا مي‌ماند از شعرهاي او

در غروبي كه شاعر نيست اما

شاعرانه مانده‌است هنوز

در شعرهاي او



« از بزرگي نام و حضور آدمي و خواست آزادي»

چترها را مي‌بنديم

تا جلاد بترسد از شعر باران‌هاي غروب پاييزي

ـ باكي نيست ـ

يار تنهايي بانوي شاعر، يادگار رنج پيروزي

همراه هر قطره، هزار بوسه بر خاك كنيم

فرياد كنيم سرود جاودانمان را:

هر شب ستاره‌اي به زمين مي‌كشند

و باز، اين آسمان شب‌زده غرق ستاره‌هاست.
 

taghdir89

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2011
نوشته‌ها
10
لایک‌ها
7
من عاشق این شعرم:

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم
ولی اندر سکوتی تلخ می گریم....

501.8807036.jpg

 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
زودتر بیا
من زیر باران ایستاده ام
و انتظار تو را می کشم.
چتری روی سرم نیست
می خواهم قدم هایت را،با تعداد قطره های باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران می رسی
یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم
 

tanin_a

Registered User
تاریخ عضویت
6 فوریه 2012
نوشته‌ها
318
لایک‌ها
1,304
سن
35
محل سکونت
زیر آسمان دلم ...
هنوز دست هایم در دست های تو بود

که باران بارید ...

تو رفتی چتر بیاوری!

و من هنوز که هنوز است

روی این نیمکت منتظرم

که یا باران بند بیاید

یا تو با چتر

یا تو بی چتر

فقط برگردی!!

بیا ... تنهایم!!
 

sepide joon

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2012
نوشته‌ها
272
لایک‌ها
1,134
محل سکونت
همین نزدیکی ها
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز ِ بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من ، گرچه در این روزگار
جامه ی رنگین نمی پوشی به کام
باده ی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میانِ سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی ست
ای دریغ از تو ، اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما ، اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...

 
بالا