برگزیده های پرشین تولز

بررسی آثار استاد شهریار

azfandak

کاربر فعال موسیقی
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2009
نوشته‌ها
366
لایک‌ها
801
خیر-- "زدن" میشه"ردیف" نمیشه قافیه- و خنده و آتش
اصلا با هم. هم قافیه نیستن
 
Last edited:

watwrlily

Registered User
تاریخ عضویت
22 آپریل 2011
نوشته‌ها
258
لایک‌ها
3
همین که ایشون گفتن . زدن و زدن با هم ردیف هستن ولی آتش زدن و خنده زدن هم قافیه نیستند که هیچ فکر کنم هم آهنگ هم نیستند.!:shades:
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,353
لایک‌ها
1,343
من هم گفته ی دوستان رو تایید می کنم ، نمیتونه باشه:cap:
 

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
سلام

آیا عاشقان با جهان هم قافیه هست ؟

نظر به این میپرسم که ان در عاشقان پسوند جمع هست و کلمه اصلی عاشق هست و لذا چون عاشق با جهان هم قافیه نیست، احیانا عاشقان هم با جهان هم قافیه نباشد.
 

azfandak

کاربر فعال موسیقی
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2009
نوشته‌ها
366
لایک‌ها
801
همینطوره
ا ن حروف الحاقی هستن پس در نظر گرفته نمیشن.میمونه عاشق و جهان که هم قافیه نیستن
 
Last edited:

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
همینطوره
ا ن حروف الحاقی هستن پس قافیه درست نیست

ممنون.

من یک مطلب رو از کتاب ادبیات پیش دانشگاهی رشته انسانی کپی میکنم بهش دقت کنید تا بعد سوالم رو بپرسم :

تبصره ی چهار – پسوند و پیشوند گرچه واژه نیستند اما گاهی در قافیه ی شعر در حکم واژه ی قافیه قرار گرفته اند:
چنان صورتش بسته تمثال گر
که صورت نبندد از آن خوب تر
"گر" و "تر" پسوند هستند و باید الحاقی به حساب آیند، اما خود واژه ی قافیه قرار گرفته اند. همچنین در شعر:

گرفتم که خود هستی از عیب پاک
تعنت مکن بر من عیبناک
"ناک" پسوند است، اما واژه ی قافیه قرار گرفته و با کلمه ی "پاک" قافیه شده است.

خب حالا سوال من اینه که کی این موارد پیش میاد ؟

یعنی رو چه حساب پاک با عیبناک قافیه میشه ولی جهان با عاشقان قافیه نمیشه ؟
 
Last edited:

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,353
لایک‌ها
1,343
جهان میتونه با عاشقان قافیه باشه.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,353
لایک‌ها
1,343
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند

بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند

ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خامش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند

با همه نسیان تو گویی از پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند

بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند

می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

شهریار
 

ranginkaman2016

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 آپریل 2016
نوشته‌ها
38
لایک‌ها
8
سن
38
آمـدي، جـانـم بـه قـربـانـت ولــي حـالا چـرا بي وفـا

حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارويي و بعـد از مرگ سهـراب آمدي

سنگدل اين زودتر مي خــواستي، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

من که يک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـيـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــي داده ايــم

ديگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ايـن عـمرهـاي کـوتـه بي اعـتبار

اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزير افکنده بود

اي لـب شـيـرين جـواب تـلخ سربالا چـــرا

اي شب هجران که يکدم در تو چشم من نخفت
فروش مبل راحتی

اين قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پريشان مي کند

در شگـفـتم من نمي پاشد ز هـم دنــيـا چـرا

در خـزان هـجر گـل اي بلبل طبع حــزين

خامُـشي شـرط وفـاداري بـود، غـوغـا چـرا

شهـريارا بي حبـيب خود نمي کردي سفر

اين سفـر راه قـيامت مي روي، تـنهـا چـرا

شهریار
 
بالا