چه دلیلی هست برای رد کردن دوربین روی دست ؟
برای بیننده عادی سینما مثل من دوربین روی دست و این چیزها مهم نیست.
منظورم اینه که اگر چیزی از خوب یا بد بودن یه فیلم به عنوان مثال " جدایی نادر" الان یاد من باشه ثابت یا تکون خوردن دوربین در فلان صحنه نیست.
به این بحث علاقهی زیادی دارم. اینکه دوربین روی دست برای بیننده عادی اهمیتی داره یا اساسا تأثیر جدی روی تجربهش از فیلمی که در مقابلش میبینه، میذاره یا خیر؟
یه سری حرفهای خوبی از فرزاد مؤتمن توی مصاحبهی اخیرش با رضا کاظمی در شمارهی عید ماهنامهی فیلم خوندم که کلا خوندن
متن کاملش حسابی توصیه میشه(یک مصاحبه کامل و خوندنی پر از نکتههای جذاب راجع به سینما و فیلمسازی و مسائل جزئی دیگه)، ولی به طور دقیق درمورد موضوع «
دوربین روی دست» حرفهای جالبی برای گفتن داشته؛
ـــــــــ
تا به حال از دوربین روی دست استفاده کردهاید؟
هرگز. حتی تکانهای دوربینی که در
صداها میبینید مال دوربین روی دست نیست. سهپایه را حرکت میدادیم. با دوربین روی دست مشکل تئوریک دارم.
حتی برای POV شخصیتهای فیلم هم از این تمهید استفاده نمیکنید؟
نه. دوربین روی دست شگردی است که از مستندهای خبری و جنگی وارد سینما شده. در آن مستندها فیلمبردار وقتی ندارد که دوربین را روی سهپایه بگذارد چون اگر دیر بجنبد ماجرای جلوی دوربین را از دست میدهد. دوربین را روی شانه میگیرد و پابهپای سوژه و ماجرای میدود تا ضبطش کند. تصور نادرستی است که هرجا قرار است به واقعیت نزدیک بشویم باید دوربین را روی دست بگیریم. به نظر من این یک جور کلاهبرداری است در فیلم داستانی. چرا میخواهیم به تماشاگر القا کنیم که چیزی شبیه به واقعیت را به او نشان میدهیم؟ اصلاً صرف حضور دوربین یعنی دست بردن در واقعیت. مثلاً وقتی دوربین میگذاری و از این فنجان اینسرت میگیری یعنی دنیای به این بزرگی را (اطرافش را نشان می دهد) حذف کردهای. به تماشاگر میخواهی بگویی که این واقعیت است. این کجایش واقعیت است؟ این فقط یک فنجان است. این واقعیتی است که خودت میخواهی ببینی؟
با نفش دوربین روی دست مشکل دارید یا با تکانهایش؟ کنجکاوم که نظرتان را دربارهی استدیکم هم بدانم. مثلاً سکانس معروف جنون
هیچکاک که دوربین از در آپارتمان عقب میکشد و همان طور در جهت عکس از پلهها پایین میآید و به خیابان میرسد و… چهطور میشود چنین چیزی را روی سهپایه و ریل گرفت؟
به نظرم یک اشتباه اساسی است که فکر میکنیم اگر می خواهیم POV از چشم یک شخصیت بگیریم با دوربین روی دست واقعیتر میشود. به نظر من واقعیتر نیست. باسمهایتر است. برای اینکه دوربین پر از تکان است. ما وقتی حرکت میکنیم اینقدر تکان نمیبینیم. انسان تصاویر را اتفاقاً خیلی دقیق و صاف میبیند. برای اینکه عضلات گردن جوری ساخته شدهاند که سنگینی سر را درست تحمل میکنند و از طریق عضلات گردن میتوانیم تیلتآپ تیلت داون، پن انجام بدهیم. در واقع سهپایههای هیدرولیکی مدلشان مانند عضلات گردن است و حرکت دوربین روی ریل نزدیکترین حرکت به چشم انسان است، اگر لنز را درست بگذاری. به نظرم موقعی که گدار و بقیهی موجنوییها در دههی ۱۹۶۰ دوربین را روی دست گرفتند بیشتر داشتند به متد استودیویی واکنش نشان میدادند. ضمناً این یک شیوهی اقتصادی برای آنها بود که بودجهی بسیار کمی داشتند. دوربین روی دست بود و خیلی جاها نورپردازی هم در کار نبود و از نور طبیعی استفاده میکردند. این طوری فیلمها زودتر ساخته میشدند.
از نفس افتاده در ۲۷ روز ساخته شد. اما حتی گدار هم بدها متوجه شد که مدل جان فورد بهتر است. از
Tout va bienبه این طرف دیگر گدار را با دوربین روی دست نمیبینیم. او هم دوربینش را روی سهپایه گذاشت و مثل جان فورد فیلم گرفت. در فیلمهای اخحیرش که اصلاً حرکت هم نمیدهد.
نام کوچک، کارمن دو تا پن دارد که در حد تصحیح قاب است. و فیلم خیلی خوبی مثل
آلما ۹۰ حتی آن دو پن را هم ندارد و قابها ثابت است. و اما در مورد استدیکم: حرکت استدی کم مانند پرندهای است که در ارتفاع پایین پرواز میکند و به درد هرجایی نمیخورد. پل شریدر در
ژیگولوی آمریکایی استفادهی بسیار خوبی از استدیکم کرد ولی توی خیلی از فیلمها توی ذوق میزند.