در فصل پایانی کتاب کاراته و ذن ِ کاراته، با نام "فلسفه ذن و کاراته" میرزایی به نقد بودیسم و مبانی آن می پردازد. با هم برخی از سطور کتاب را مرور می کنیم:
" با ایمان کامل به ارزش و تاثیر عامل زمان، نه مایلم زمانم را بی جهت از دست بدهم و نه قصد این دارم که زمان تو را بدزدم. بر این پایه هر چه زودتر انتقاداتی که بر ذن بودیسم دارم برایت می نویسم و به آنچه می نویسم ایمان کامل دارم." ص 432
" هشدار این نکته لازم است که عاملین دست اندر کار به الغاء (القاء) نظراتی که مبتنی بر تفکرات صوفیانه ذن بودیسم و مروج بی خیالی و اینکه "در خود فرو رو و به دنبال حقیقت باش، چون دنیا فانی است"، همیشه کوشیده اند من و تو را به خواب برند تا با آرامش و یقین بیشتری بتوانند به برنامه های غیر انسانی خود جامه عمل بپوشانند. بدین خاطر من و تو موظف و ناگزیریم که آگاه باشیم و آگاه کنیم." ص 434
"باید همه ملت ها از روابط تولید یا شالوده اقتصادی اجتماع خود آگاه باشند. از روبنای جامعه شان هم. تا بتوانند سمتی آگاهانه داشته باشند. ذن بودیسم به این مسائل توجه ندارد. و با آن بیگانه است. حتی ردشان می کند. این خلاء نزد بودیسم کاملا قابل توجیه است. چه او (منظور در اینجا شخص بوداست) چهارصد میلیون گرسنه در هند سراغ نداشت. او شاهد مقطوع النسل نمودن هندی ها نبود. زمان او اندیشه به این شدت اخته نمی شد. او نمی دانست اقوام شمال و جنوب ممکن است با هم چندین سال پیکار کنند و بکشند و کشته شوند ... بر او قابل تصور نبود که "ایسم" های منفی بجای دفع یکدیگر، به چه سهولتی یکدیگر را جذب میکنند و هر یک گوشه ای از جهان را انگار ملک نیاکانشان است بعنوان حصه خود بر می دارند. " ص 435
" خط اصلی فلسفه بودا و هر نهاد سکر آور دیگری را بی خبری تشکیل می دهد، چون آنان از خط تاریخ بشر بی خبرند." ص 436
در پاورقی و در توضیح ادعای فوق می نویسد:
"خرافات ایده آلیستی در همه ی ادوار تاریخی، تنها زمانی نضج می گرفته است که انسان در برابر رخداد های طبیعی یا اجتماعی عاجز می ماند و به درک منطقی یا دفع اساسی آن قادر نبود."
( منظور این است که اعتقاد بودا به ماهیت رنج آور زندگی ناشی از خرافات ایده آلیستی است. چون بشر قادر به مقابله با رخدادهای طبیعی یا اجتماعی نبوده و پاسخی منطقی نمی یافته ست، حال آنکه امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی دیگر چنین نیست.)
"اگر بودیسم می گوید تولد و مرگ باعث ایجاد رنج و اندوهند و زندگی بی فایده است، در جهان من و تو دلیلی برای پذیرش این نظر وجود ندارد." ص 436
او ادامه می دهد:
" زندگی با جوشش اندیشه آغاز و با خاموشی آن تمام می شود، بر این مبنا حد فاصل بین این جوشش و خاموشی زندگی است. زندگی هیچگاه ملال آور نیست. بلکه ایمان به بیهودگی زندگی ارتجاعی است. چون اولین نتیجه منطقی چنین عقیده ای عدم تحرک و خواب آلودگی و تن آسائی خواهد بود." ص 437
میرزایی در ادامه از خواست های "ما" می گوید ( او در این فصل از ضمایر من و تو استفاده می کند. یعنی من، و توی مخاطب که با من هم عقیده، همراه و هم پیمان می شوی). می نویسد:
" خواست های ما متاثر از تفکرات انسانی است، ما خود را وابسته به جامعه ای سازنده می دانیم که هدفش در روابط تولیدی، بهسازی و تامین جامعه بشری است. "خواستن" اندوه زا نیست که با از بین بردن آن، اندوه هم از بین برود." ص 439
سپس نظر بودا را در رابطه با هشت اصل برای از بین بردن خواست ها ( خواستن ها ) مطرح می کند:
"نظر راست، نیت راست، کلام راست، کردار راست، معاش راست، سعی و عمل در راه راستی، اندیشه و تفکر راستی، تمرکز فکر در معنای راستی"
و هشدار می دهد:
" ما از هشت اصل که قبلا دیدیم برای از بین بردن خواست ها استفاده نخواهیم کرد. اینها سلاح های اولیه ما برای بدست آوردن خواست ها و نیل به جامعه ای سازنده و بر حق است." ص 440
طبیعتا مخاطب ناآشنا با بودیسم قادر نخواهد بود درک و قضاوت صحیحی از گفته های فوق داشته باشد. لازم است در ابتدا، با مبانی اولیه بودیسم آشنا بشویم.
بطور ساده اساس طریقت بودایی برپایه ی "رنج" استوار است. ادارک و پذیرش واقعیت ِ رنج و طریقه رهایی از آن.
چهار حقیقت جلیل در آیین بودا :
یک - حقیقت رنج: بودا می گوید: زاییده شدن رنج است، پیری رنج است، بیماری رنج است، مرگ رنج است، از عزیزان دور بودن رنج است، با ناعزیزان محشور بودن رنج است و کوتاه سخن، همه ی پنج توده ی دلبستگی رنج اند.
دو - خاستگاه رنج: خاستگاه رنج "تشنگی" است. به طور خلاصه هر چیز لذت آور و خوشایند تشنگی (میل) می آورد و تشنگی رنج آور است. یعنی زمانی که ما نیازمند و محتاج و به اصطلاح تشنه ی بدست آوردن یا تجربه چیزی هستیم اما آن چیز دور از دسترس ماست، رنج می بریم. تصور کنید فردی دلش می خواهد لباس نویی بخرد اما نمی تواند، دیگری دوست دارد ماشین مدل بالایی داشته باشد اما ندارد. آن یکی به دنبال قدرت است، دیگری به دنبال شهرت و غیره.
سه- رهایی از رنج: در واقع چنانچه بر تشنگی غلبه کنید از رنج نیز رها شده اید. اگر بتوانید بر خواهندگی (خواستن) غلبه کنید رنج نمی برید. مجاهدت از اینجا آغاز میشود. چشم چیزی را می بیند و می خواهد، زبان چیز را می چشد، تن لمس می کند. فرد کوشش می کند تا بر حواس که مسبب تشنگی اند غلبه نماید.
چهار- راه رهایی از رنج - این راه در آیین بودا به "راه هشتگانه جلیل" مشهور است (در بالا و در گفته های جناب میرزایی به آنها اشاره ای شد) که خود از سه بخش تشکیل می شود، یعنی برترین یکدلی، برترین سلوک و برترین فراشناخت.
راه هشتگانه جلیل در حقیقت هشت مرحله از عرفان بودایی است. عبور از هر مرحله دستاوردهای بخصوصی را به دنبال دارد، بعلاوه رهرو (سالک) را برای ورود به مرحله بعدی مهیا می کند. برخلاف تصور عموم، این مراحل صرفا گوشه نشینی و ریاضت های بی سبب، و گدایی و درویشی نیستند. در واقع بودا خود ازاین هشت مرحله بعنوان دانش راه میانه (اعتدال) نام می برد و اساسا بودیسم شیوه ی مرتاض ها نیست؛ یعنی آن طور که آقای میرزایی به بودا حمله می برد، او را مروج بی خیالی می داند و در نهایت آیین بودایی را بر آمده از ناتوانی و خرافات ایده آلیستی معرفی می کند.
آیین بودا راهی است بسوی بیداری و روشنی. طی مراحل این آیین، نه نتها به بی تفاوتی، انزوا و رخوت در زندگی فردی و اجتماعی نخواهد انجامید، بلکه افراد را به وارستگی و بیداری و پذیرش مسئولیت در کردار و اندیشه دعوت می کند.
مثالی ساده می تواند به درک این موارد کمک کند:
در اولین مرحله از راه هشت گانه ی جلیل، شما باید به گفتار درست بپردازید، دروغ گویی را ترک کنید، بی سبب، نسنجیده و بی پشتوانه سخن نگویید ، بدگویی نکنید، بیهوده گویی نکنید و درشت گویی نکنید و ...
در مرحله دوم یعنی "کردار درست"، شما از هر عمل بد و از هر پلیدی نهی می شوید. از کشتن زندگان (تمامی موجودات زنده) از دزدی، از زناکاری و شهوت رانی و از آسیب رساندن به دیگران و ...
این مراحل در حرف ساده و در عمل بسیار دشوارند. نیازی به توضیح نیست چنانچه فرد بودایی در تحقق یک مرحله ناموفق باشد، به مراحل بالاتر نخواهد رسید و خب برخلاف برخی دیگر از ادیان که بعضا راه های میان بری هم فرا روی مومنان می نهند، بودیسم مسیری مستقیم است. (هرچند بهتر است بودیسم را نوعی دین ندانیم و چنین مقایسه ای انجام ندهیم.)
البته مراحل اولیه که توضیحش آمد، مفاهیم و مقاصد ساده تری دارند. در مراحل بالاتر، هر چه به مرحله غایی و دستیابی به نیروانا و رهایی از چرخه تناسخ ( دایره وجود یا سنسارَه) نزدیک می شویم، با مسائلی دشوارتر و دیریاب تری مواجهیم.
خب این شرح مختصری از آیین بودا بود. امیدوارم برایتان مفید بوده باشد.
***
سوالی مطرح است اینکه جناب میرزایی در گفته هایش دقیقا به چه دلیلی بودیسم را انکار و تمسخر می کنند؟ مگر جامعه ما غرق در بودیسم بوده یا در طی تاریخ از آن لطمه ای خورده است؟ مگر مردم کوچه بازار آگاهی و یا دغدغه راجع به آن دارند؟ مگر ما به آیین بودا گرویده ایم و با عمل به مناسک بودایی گرفتار صوفی گری و جهل و بی خبری شده ایم؟
موضوع دیگر اینکه عملا مواردی که از ایشان نقل کردم، مثلا جایی که اشاره می کنند "خواستن اندوه زا نیست که با از بین بردن آن، اندوه هم از بین برود و ... " این را ما اگر به حساب سوء استفاده ی آقای میرازیی از اصطلاحات و واژگان ِ خاص ِ بودیسم نگذاریم، لاجرم می باید به حساب ناآگاهی شان از موضوعی که دارند طرح می کنند بگذاریم. "خواستن" همان طور که شرحش در بالا آمد معنای بخصوصی در فرهنگ بودایی دارد که ابتدا باید بخوبی فهمیده و درک شود، آنهم نه فقط در تئوری، بلکه در عمل و به واسطه طی طریق. در واقع ایشان قضیه را از اساس اشتباه تفسیر می کنند.
بودیسم راه و روش سالم و دقیقی برای زندگی است. نه کهنگی به آن راه دارد و نه می شود آن را این طور تفسیر به رای کرد و بی خاصیت جلوه اش داد.
در نهایت اگر بنده و شما و یا آقای میرزایی این طریقه را نمی پسندیم و به ذائقه مان خوش نمی آید، دلیلی هم ندارد که بی دلیل بحثش را به میان آوریم و به ضرب و زور آنرا زیر سوال ببریم. می شود اینطور در نظر بگیریم که آقای میرزایی می دانست که هنرهای رزمی در خاور دور با مفاهیم ذن، بودیسم و تائوئیسم آمیختگی دارند. خودش را ناگزیر می دانست تا به این موضوعات بپردازد. و البته از سوی دیگر، آنها را دستمایه طرح عقاید خودش می کرد و ...
استفاده از این مطلب با ذکر منبع بلامانع است.