• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
در این زمانه هیچ‌كس خودش نیست
كسی برای یك نفس خودش نیست

همین دمی كه رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست

همین هوا كه عین عشق پاك است
گره كه خورد با هوس خودش نیست

خدای ما اگر كه در خود ماست
كسی كه بی‌خداست، پس خودش نیست

دلی كه گرد خویش می‌تند تار،
اگرچه قدر یك مگس، خودش نیست

مگس، به هركجا، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست

تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست

تو دست‌كم كمی شبیه خود باش
در این جهان كه هیچ‌كس خودش نیست

تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟
زمان هماره همان و زمین همیشه همین؟
اگرچه پرسش بی پاسخی است،میپرسم:
چرا همیشه چنان و چرا همیشه چنین؟
چرا زمین و زمان بی امان وبی مهرند؟
زمان زمانه قهر و زمین زمینه کین؟
حدیث آدمی و چرخ آسیاب زمان
حدیث جام بلوراست و صخره سنگین
هزار شاید آیا به جای یک باید
گمان کنم،به گمانم نشسته جای یقین
اگرچه چون و چرا با خدا خطاست،چرا
چرا سوال وجواب است روز بازپسین؟
چرا در آخر هر جمله ای که میگوییم
توای نشانه پرسش نشسته ای به کمین؟
 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
از تمام رمز و رازهای عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود !
من سرم نمی شود
ولی...
راستی
دلم
که می شود!


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
بيا به خانه آلاله ها سري بزنيم
ز داغ ، با دل خود حرف ديگري بزنيم
به يك بنفشه صميمانه تسليت گوييم
سري به مجلس سوگ كبوتري بزنيم
شبي به حلقه درگاه دوست دل بنديم
اگر چه وا نكند، دست كم دري بزنيم
تمام حجم قفس را شناختيم، بس است
بيا به تجربه در آسمان پري بزنيم
به اشك خويش بشوييم آسمان ها را
ز خون به روي زمين رنگ ديگري بزنيم
اگر چه نيت خوبي است زيستن اما
خوشا كه دست به تصميم بهتري بزنيم

 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
زنده بودن، سرودن، بهانه
هر چه جز با تو بودن، بهانه

ذکر نام تو يعني تنفس
عاشقانه سرودن، بهانه

خواب يعني تو را خواب ديدن
پلک بستن، گشودن، بهانه

گريه هم مثل باران ضروري است
غصه از دل زدودن، بهانه

دم به دم فال حافظ گرفتن
بخت را آزمودن، بهانه

شعر دعوي، سرودن دروغين
زندگي عذر، بودن، بهانه


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
هرچه شعر گل کنم
کتاب دستور زبان عشق

سنگ ناله مي‌كند: رود، رود بي‌قرار
كوه گريه مي‌كند: آبشار، آبشار!

آه سرد مي‌كشد باد، باد داغدار
خاك مي‌زند به سر، آسمان سوگوار

سرو از كمر خميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار

ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچ‌وتاب شد، جست‌وجوي جويبار

در لبش ترانه‌ آب، از گدازه‌هاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار

از سلاله‌ي سحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آب‌دار

باورم نمي‌شود! كي كسي شنيده ‌است
زير خاك گم شوند، قله‌هاي استوار؟

بي‌تو گر دمي زنم، هر دمي هزار غم
روي شانه‌ي دلم، هر غمي هزاربار

هر چه شعر گل كنم،‌ گوشه‌ي جمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!


 
Last edited:

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
حمل آفتاب
کتاب آینه های ناگهان

گرفته تر ز خزان دلم خزانی نیست
ستاره بارتر از چشمم آسمانی نیست
به حجم تنگدلی های آفتابی من
مدار حوصله ی هیچ کهکشانی نیست
سزای پاکی ات ای اشک ، آستینی نیست
به سر بلندی ات ای عشق ، آستانی نیست
مرا که شانه ام از حمل آفتاب خم است
بجز پناه دو دست تو سایبانی نیست
به سوگواری این چشم های سر گردان
به غیر چشم سیاه تو نوحه خوانی نیست
به غیر تسلیت چشم های دلسوزت
مرا نیاز تسلی به همزبانی نیست


 
Last edited:

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
اخوانیه
کتاب دستور زبان عشق

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم
پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم
بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا ! دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم


 
Last edited:

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
تکیه داده ام
به باد
با عصای استوایی ام
روی ریسمان آسمان
ایستاده ام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهان ِ دره ی سقوط
باز مانده است
ناگزیر
با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه می روم
سرنوشت من سرودن است

 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
برای رسیدن ، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
اگر نه رنگ ،
اگر نه چشمواره های تنگ بود
کدام خاره سنگ بود
که تاب آبگینه دیدنش نبود ؟
کدام کرم پیله بود
که بال ِ در هوای گل پریدنش نبود ؟
کدام خار و سبزه و گیاه زرد بود
که آفتاب گردان
نبود ؟
کدام شبنم و حباب
کدام سایه و سراب
که آفتاب سرمدی نبود ؟
کدام گل
گل محمدی نبود ؟

 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
پس کجاست ؟
چند بار
خرت و پرت های کیف بادکرده را
زیر و رو کنم :
پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای اعتبار
کارت های دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه ی حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسط های وام
قسط های تا همیشه ناتمام...
پس کجاست ؟
چند بار
جیب های پاره پوره را
پشت و رو کنم :
چند تا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خوارو بار
صورت خرید جنس های خانگی ...
پس کجاست ؟
یادداشت های درد جاودانگی ؟


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر
هزار بار نبرده
هزار پوک و مگر
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
می خواهمت چنانکه شبِ خسته خواب را
می جویمت چنانکه لبِ تشنه آب را
محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...


 

آسمونی

Registered User
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2011
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
609
سن
36
محل سکونت
مشهد مقدّس
یک کلبه ی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه می رسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره


 

miladwwe

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2012
نوشته‌ها
1,838
لایک‌ها
1,486
محل سکونت
ی جای بد
لااقل میزاشتی هرروز یه تاپیک شعرازش نه همه رو تو20 دقبقه
 
بالا