• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تالار گفتگو در مورد کتابهای که با هم می خوانیم(در غرب خبری نیست)

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
خب پس با موافقت 3 نفر شروع میکنیم،امیدوارم تعدادمون بیشتر بشه.
از فردا تا هفته ی دیگه وقت داریم این کتاب رو بخونیم ،البته فکر کنم هممون خونده باشیمش و بیشتر جنبه ی یادآوری داره ،واسه همین گفتم یه هفته ای
birgits_snill.gif
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
ساغر جان، عنوان تاپیک شده کرگدن. بالاخره قرار خرمگس خونده بشه یا کرگدن اوژن یونسکو؟
127fs4573872.gif
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
41
محل سکونت
Mashhad
راست می گویند :rolleyes:
الان من موندم کدوم رو بخونم ؟ :confused:
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
ساغر جان، عنوان تاپیک شده کرگدن. بالاخره قرار خرمگس خونده بشه یا کرگدن اوژن یونسکو؟
127fs4573872.gif

راست می گویند :rolleyes:
الان من موندم کدوم رو بخونم ؟ :confused:

وای ببخشید دوستان،خوب شد گفتین! نمیدونم این بی حواسی از کجا اومد یه هویی!
منظورم همون "خرمگس" بود.الان درستش میکنم.
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
این خرمگس من جوونیا خوندم
کتابشم دارم اگه اشتباه نکنم جلدش زرد بود با قطع وزیری
// ولی حالا همینجوری منم میام
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
این خرمگس من جوونیا خوندم
کتابشم دارم اگه اشتباه نکنم جلدش زرد بود با قطع وزیری
// ولی حالا همینجوری منم میام

حالا یه بار دیگه هم بخون بد نیست،منم دوباره دارم میخونمش اتفاقا خیلی هم برام جدیده:D
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
به روی چشم
اما بعدش بیام اینجا بگم خوندم ؟

روال کاریش چیه ؟
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
به روی چشم
اما بعدش بیام اینجا بگم خوندم ؟

روال کاریش چیه ؟


درموردش صحبت میکنیم دیگه،یه جورایی نقدش میکنیم.هر کس نظرش رو راجع به دید نویسنده و کلا شخصیت ها بیان میکنه.

-راستی بچه اگه شروع کردید بیاید بگید به کجا رسیدید.من خودم نسبتا اوایلش هستم.البته چون دارم با نسخه ی اینترنتی میخونم یکم کند پیش میره کتابش به زودی دستم میرسه که فکر کنم بعد اون دیگه زود بتونم تمومش کنم...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
من خرمگسو نخوندم اگه قشنگه بخونمش
کتاب بعدی پیکیر فرهاد باشه ؟؟؟ محشره خداییش
 

alefba0098

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2008
نوشته‌ها
314
لایک‌ها
28
ایول
فکر کردم الان همه اومدن نظر دادن ، فقط من موندم.
خب خدا رو شکر وقت هست هنوز. من انقدر کار ریخته سرم که نمی دانم چیکار کنم. اینک چون e-book هست ، سخت تره. خب ، خیالم راحت شد ، برم بقیو بخونم:happy:
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
یه حالی بدید اینا که اپ میکنید زیپ باشه نه بخاطر حجم بخاطر این که سیو نمیشه توی مرورگر باز میشه هر بار باید دانش کنم
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
راستش من چند روزه کتاب رو تموم کردم منتها وقت نمیکنم بیام نقدش رو بنویسم،حالا فعلا تحلیل خود داستان رو می نویسم تا بعد مفصلا بیام در مورد شخصیت ها هم نظرم رو بگم:
شروع داستان با ریتمی آرام و خسته کننده همراه است؛ تصویری از زندگانی یک کشیش و شاگردش همواره خواننده را به این خیال سوق میدهد که گویی تا آخر داستان با همین فضای خشک و بی روح سر و کار خواهد داشت.
و همین امر موجب میشود که خواننده در بخش اول داستان به نکته ی جالب و هیجان انگیزی برخورد نکند و تنها واقعه ای که این فضای ساکن را به جنبش وا میدارد شکسته شدن صلیب توسط آرتور است!
در بخش دوم که مربوط است به 13 سالِ بعد ،خواننده مشتاقانه در پی کشف سرنوشت آرتور است ،اما بر خلاف تصور همگان ،نویسنده در ابتدا تنها به توصیف زندگی "جما" می پردازد .
و همچنان خواننده منتظر دیدار هیجانی جما و آرتور است، اما در کمال ناباوری خواننده ، ناگهان شخصیت دیگری وارد داستان میشود که هیچ شباهت ظاهری به آرتور ندارد، اما همچون او خاصیت قهرمان گونه را داراست!
گویی تمام امیدهای خواننده تبدیل به ناامیدی گشته و روند داستان خواننده را وادار می سازد تا زین پس قهرمانی منفور و مهیب را به عنوان قهرمان داستان تحمل کند.
رفته رفته روند داستان چهره ی ای دیگر از آن خرمگس می گشاید تا جایی که نه تنها خواننده ،بلکه شخصیت های داستان را هم به یقین می رساند که این خرمگسِ سراسرخشم و نفرت، رویی دیگر از همان آرتور پاک و بی آلایش است!
در بخش سوم داستان دیگر نشانی از آن خرمگس منفور دیده نمیشود ،زیرا که با گذشت وقایع، دلیل آن همه نفرت و انزجار خرمگس بر همگان آشکار گردیده و خرمگس ،آن قهرمان مطرود، جای خود را به خرمگسی رنجور و نستوه داده است که برای آنها موجودی ستودنی ست.
در بخش سوم بحرانی ترین قسمت داستان را شاهدیم،دستگیری خرمگس و ناکام ماندن فرارش از زندان،یاس عجیبی در دل افکنده ست.
-روبرو شدن او با مونتانلی ؛کسی که سبب تولد و مرگ آرتور است و آرتور او را به گونه ای وصف ناپذیر دوست دارد...
-تردید مونتانلی در انتخابِ بین فرزندش و خدا، و در نهایت مرگ خرمگس که به شکل غم انگیزی وصف شده است و خواننده را به شدت متاثر می سازد.
و پس از آن بخش چهارم که روزهای پس از مرگ خرمگس را به تصویر می کشد ،نامه ای که به دست جما میرسد و فهمیدن آن که خرمگس همان آرتور بوده ست!
داستان با پشیمانی و مرگ مونتانلی به پایان می رسد.
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
آن کو به یکی "آری" می میرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمی رسد
مگر آنکه از تب وهن
دق کند...
درباره ی شخصیت آرتور که از فصل دوم به بعد همواره با نام "خرمگس" یا "ریوارز" خوانده میشود نکات جالبی می توان گفت.شخصیتی روحانی و پاک ،غرق در علم و ناز پروردگی که با عصیان و "نه" گفتنی به شخصیتی دیگر تبدیل میشود...
به گونه ای که از زندگی راحت و بی دغدغه ی خود دست میکشد و پا در دنیایی می نهد که سراسر نفرت و انزجار است! او درباره ی زندگی پر درد و تلاطم خود میگوید: "روح تضاد در من قوی بود و من زندگی را برگزیدم".
این خود نشانی از آن خوی سرکش و ناآرامی است که پس از 18 سال به ناگاه سر برافراشت و تحولی عظیم به پا کرد.
و البته تنها دلیل انتخاب زندگی برای خرمگس "خشم"بود! خشمی که از اطرافیانش؛کسانی که روزگاری دوستشان میداشت در او شعله ور شده بود و به نوعی میخواست با زیستن خویش از تمام آنها انتقام بگیرد...
-توصیفی که خرمگس از چهره ی کودکی آرتور دارد نیز از نکات قابل تامل داستان است،او میگوید:این کودک مرد بدبختی میشد! وعاقلانه ترین کار این بود که اصولا از مرد شدن خودداری کند!
در این توصیف به شکلی اعتراف گونه میگوید که آرتور را در همان 18 سالگی در خود کشته ست! زیرا که فهمیده بود آرتور شکننده تر از آن است که بتواند در مقابل خدا و عشق همیشگیش "مونتانلی" بیاستد!
او درباره ی چهره ی آرتور میگوید:"به خط لب زیرین نگاه کنید ،از آن طبیعت هایی ست که درد را درد و نادرست را نادرست احساس میکند؛جهان برای اینگونه مردم جایی ندارد ،جهان به مردمی نیاز دارد که جز کارشان چیزی را احساس نکنند!"
آری او سال ها پیش آرتور پاک را همراه با آن صلیب شکست...
خرمگس دیگر مذهب را شفا بخش و راهنمای خود نمیداند،از نظر او مذهب تنها یک بیماریست! بیماری که سبب آشفتگی آدمیان میشود...
-علی رغم اینکه در ظاهر او فردی مرتد و ضد مذهب است ،هنوز هم رگه هایی از مذهب و دینداری در او دیده میشود! دعا خواندن او در زندان پس از سال ها ،هنگامی که در اوج ناامیدی و استیصال است ،نشانگر این نکته است که او همان گونه که نتوانسته عشق خود به مونتانلی را فراموش کند ،خدای خود را نیز فراموش نکرده و تنها نقابی از ارتداد بر چهره نهاده! زیرا که او هنوز امیدوار است ،امیدوار رحمتی...
-اما هنگامی که مونتانلی خدا را بر او ترجیح می دهد او با نا امیدی کامل با یگانه رقیب خود که "خدا " باشد به ستیز می پردازد.
در واقع او خدا و مذهب را به این دلیل مظهر نگون بختی خود میداند که مونتانلی را ازو گرفته!
در مکالمه ای که با مونتانلی دارد به او میگوید:"خدا همچنان جای مرا اشغال نموده است..."

------------------------
اما در مورد شخصیت "مونتانلی" ؛کشیشی پارسا و خدا شناس که چو نیک بنگریم سبب نگون بختی او نیز دینداریش است!دوری از عشقش(مادر آرتور) و کتمان علقه ی پدر فرزندیشان از آرتور،انتخاب و ترجیح خدا بر آرتور و در نهایت مرگ پسرش نمونه هاییست از تاثیر مذهب در وقایع زندگی او...
او لابه های فرزندش را نادیده گرفته و مرگ او را در برابر بندگی خدا می پذیرد اما پس از آن به جای آنکه همچون دیگر مومنین که از آزمون الهی سرافراز بازگشته اند ،راضی و خشنود باشد،پشیمان است!
گویی دنیای پوشالی او با مرگ آرتور به اتمام میرسد و دیگر آن خدا هم ،خدا نیست!
او نمیتواند از کرده ی خود راضی باشد و آنجاست که در می یابد به چه بهای اندکی جان فرزند خود را فروخته ست...
تا جایی که به مردم میگوید: بهای رستگاری شما بهای خون است!


-------------------------

خب اینم از نقد شخصیت ها:rolleyes:
پس چرا هیشکی نمیاد بگه کتاب رو تموم کردم:(


 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
خب من گرفتار بودم ندیده بودم این تاپیک رو وقتش رو تا هفته دیگه تمدید کنید من بخونم کتاب رو.

از کتابهای محبوب من هست ، یک علاقه ویژه ای هم به شخصیت اصلی داستان دارم
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
خب من گرفتار بودم ندیده بودم این تاپیک رو وقتش رو تا هفته دیگه تمدید کنید من بخونم کتاب رو.

از کتابهای محبوب من هست ، یک علاقه ویژه ای هم به شخصیت اصلی داستان دارم

چشم تمدید میکنیم:rolleyes:
فعلا که همه تاخیر داشتن...
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
آخه من کتابم رو نمی دونم کجا گذاشتم ...

من خودم آخرش مجبور شدم کتاب رو از کتابخونه بگیرم.
یادش بخیر اون زمانی که نسخ اینترنتی کتاب ها رو میگرفتم و یه روزه تمومش میکردم ،اصلا هم چشام نمی سوخت...
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
من که کتاب رو پیدا نکردم مجبور شدم آخر دانلود کنم. امشب یه متن می ذارم.
 
بالا