برگزیده های پرشین تولز

تشنه ي عشق

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
پرواز عشق
ترا می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در اغوشت نگیرم
توئ آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم

ز پشت میله های سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من نا گه گشایم پر بسویت

در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم .
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
گفت می خوام برات یه یادگاری بنویسم .

گفتم:کجا ؟

گفت : رو قلبت .

گفتم مگه می تونی ؟

گفت : آره سخت نیست ، آسونه.

گفتم باشه .بنویس تا همیشه یادگاری بمونه.

یه خنجر برداشت .

گفتم این چیه ؟

گفت : هیسسسسس.

ساکت شدم .

گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی .

خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت .

دوست دارم دیوونه.

اون رفته ، خیلی وقته ، کجا ؟ نمی دونم .

اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده.

دوست دارم دیوونه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
اگر كه عشق نباشد
اگر كه عشق نباشد
به سانِ يكه سوارانِ پهنه كابوس
شبي سوارِ مركبي از نورِ مرگ خواهم شد.
و تا قيامتِ خاك
تمامِ مردهِ شومم را
از هفت خوانِ كينه افلاكيانِ بي فردا
گذار خواهم داد.

اگر كه عشق نباشد
به روسياهيِ اين روزهايِ بي ناموس
شبي چراغ مركبيِ بزمِ ننگ خواهم شد
و تا شكستنِ تاك
شرابِ كهنه روحم را
از هفت خطِ مستيِ اين خاكيانِ بي فردا
گذار خواهم داد.

اگر كه عشق نباشد
به كور چشميِ اين عاقلانِ بي قاموس
شبي به قبرِ جنون مثلِ سنگ خواهم شد
و تا غمي غمناك
تمامِ پيكرِ فرسوده جنونم را
از هفت پرسشِ فرزانگانِ بي سودا
گذار خواهم داد.

اگر كه عشق نباشد
در اوجِ وحشتِ افسانه هايِ دقيانوس
شبي صليبِ مقبره غارِ تنگ خواهم شد
و تا طلوعِ وحشيِ آن تك غروبِ وحشتناك
تفاله هايِ همه خوابهايِ خوبم را
از هفت خوابِ كهنه اين خفتگانِ بي غوغا
گذار خواهم داد.

اگر كه عشق نباشد
درون ِكوچهِ اندوهِ پيرِ خسته توس
شبي شرابِ محفلِ پورِ پشنگ خواهم شد
و تا سكوتِ شهوتِ سودابه هايِ بي ادراك
صدايِ سرخِ گلويم را
از هفتِ كوسِ وحشيِ تورانيانِ بي نجوا
گذار خواهم داد.

اگر كه عشق نباشد
مي
مي
رم.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وكيلم دلم و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان .
قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد و پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ .
كنار چويه دار از من خواستند تا اخرين خواسته ام را بگويم و ومن گفتم به تو بگويند :
... دوستت دارم.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کاش می دانستی ، تو اگر می ماندی ، آسمان دل من آبی بود .
کوچ تو بی خبر و آنی بود ، اما ، راهت این بار سخت بارانی بود و
اگر می ماندی خلوتم مثل قدیم ، غرق در شادی بود ، زندگی جاری
بود . . .

شب تنهایی من با تو مهتابی بود .
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
برف هـای انتــظار . . .
حالا برف های انتظار ، هنوز به خواب نرسیده ، آب می شوند..... خیالم ، روی یخ های
خاطره لیز می خورد و ...... اگر نباشد دستهای نگاه تو ، باور کن آن گونه بر زمین
نا امیدی خواهد افتاد ، که صدای شکستن همه آرزو ها را بشنــــوی . . . !
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
قاصدك
انگار براي عاشقي آفريده شده . . . !‌ براي رسوندن
خبري از عاشقي به معشوقي . يا از معشوقي به عاشقي . . .
قاصدک رو گرفتم اين بار هيچ خبري با خودش نداشت
اما نذاشتم بي خبر بره . . .
تو گوشش زمزمه کردم و اونو به دست باد سپردم
قاصدک نرفته برگشت و گفت :
شونه هاي من براي رسوندن اين خبر ضعيف هستن.
اين خبر سنگينه و اين عشق بزرگ .
گفتم برو ........ قاصدک به فکر فرو رفت بعد لبخندي زد
و گفت : از دوست داشتن تا عاشق بودن راه طولانيه ,
راهي از رنج و عشق و صبوري و هر کسي به اين راه آشنا نيست .
پس عاشق اون کسي باش که جواب عشق رو خوب بده
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
هزاران گل تو گلخونه نشسته
شقايق و بنفشه دسته دسته
ولی عاشق تو ای نازنينم
به هيچ گلی به جز تو دل نبسته
ببين کوچ پرستو ها به سوته
سپيده آينه ای در روبه روته
همون عشقی که ما رو در به در کرد
عزيزم ,نازنينم عطر و بوته
برای توست که دشت پراز قشنگيست
تموم آسمون ها لاجورديست
برای توست که رودخونه روونه
همينه تا افق رنگين کمونه
نبينم اشکی از چشمات بباره
کسی بر روی قلبت پا بذاره
بميرم تا که اون روز و نبينم
تو چشمات نازنينم سايه ی غم
همه بهار و بعد از تو شناختن
شب يلدا رو از موی تو ساختن
همون ها که ستاره نام گرفتن
از اون چشمای تو الهام گرفتن
تو خورشيدی که شب رو می سوزونی
تو برکه رو به دريا می رسونی
به هر جا پا بذاری تو بهاره
کوير زير قدم هات سبزه زاره
بذار منت به من ای بهترينم
تا مثل خاک به زير پاهات بشينم
به در گاه خداوند من چه کردم
که از لطفش به من دادنازنينم . . .
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
عشق
یعنی شکستن
عاشقانه سر سپردن
دل سپردن به سراب
در سکوت خویش مردن
یه روزی روزگاری
حرف بین ما نگاه بود
عشق و نقاشی میکردیم
نقش ما خورشیدو ماه بود​
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
هفت شهر عشق :
شهر اول :
نگاه و دلربايي
شهر دوم :
ديدار و آشنايي
شهر سوم :
روزهاي شيرين و طلايي
شهر چهارم :
بهانه،فکر،جدايي
شهر پنجم :
بي وفايي
شهر ششم :
دوري و بي اعتنايي
شهر هفتم :
اشک،آه،تنهايي
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بانو بیا

بانو بیا تامن برایت قصّه گویم//ازدردها از رنجها ،از غصّه گویم
بانو بیا یک باردیگر یاری ام ده // رنجیده ام بنشین کم دلداری ام ده
بانوی من شعری بخوان آرام گیرم//باردگراز جام عشقت کام گیرم
بانو بیا تاسربه زانویت گذارم//یاس سفیدی گوشۀ مویت گذارم
درشعرمن بیت الّغزل بودی همیشه// درعاشقی ضرب المّثل بودی همیشه
بانو صدایت بهترین آواز دنیاست//آهنگ قلبت بهتر ازهرساز دنیاست
روزی که رفتی روزمرگ آرزو بود//روزفراق و ختم ِبحث و گفتگو بود
رفتی برو بانو، خدا پشت و پناهت// «جاوید» می ماند نگاه من به راهت
یک روزدیگر بازهم شاید بیایی // آن روز هم شاید کنم عشقت گدایی
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
اي كه مي پرسي نشان عشق چيست /عشق چيزي جز ظهور مهر نيست. *


عشق يعني مهر بي چون و چرا / عشق يعني كوشش بي ادعا *

عشق يعني مهر بي اما و اگر / عشق يعني رفتن با پاي سر *

عشق يعني دل تپيدن بهر دوست / عشق يعني جان من قربان اوست *

عشق يعني خواندن از چشمان او / عشق يعني حرفهاي دل بدون گفتگو *

عشق يعني عاشق بي زحمتي / عشق يعني بوسه بي شهوتي *

عشق يعني ، آزادي ، رهايي ، ايمني / عشق يعني زيبايي ، زلالي ، روشني *

عشق يعني تنگ بي ماهي شده / عشق يعني ماهي راهي شده *​
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
عاشقت خواهم ماند..............................
بي آنکه بداني.
دوستت خواهم داشت............................
بي آنکه بگويم.
درد دل خواهم گفت...............................
بي هيچ کلامي.
گوش خواهم داد..................................
بي هيچ سخني.
در آغوشت خواهم گريست.......................
بي آنکه حس کني.
در تو ذوب خواهم شد..............................
بي هيچ حرارتي.
اينگونه شايد احساسم نميرد
.
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
بياتاليلي ومجنون هم باشيم
افسانه اش بامن
بياتاليلي ومجنون هم باشيم
افسانه اش بامن
بيابامن به شهرعشق روكن
خانه اش بامن
بياتاسربه روي شانه هم رازدل گوييم
اگرمويت چوروزم شدپريشان
شانه اش بامن
سلام اي دوست
سلام اي آشناي
مهربان دل
پرپروازبازكن چون پرستو
لانه اش بامن
دراين دنياي وانفساي حسرت زاي بي فردا
خداياعاشقان راغم مده
شكرانه اش بامن
مگوديگرسمندردر دل آتش نميسوزد
توگرمم كن به افسون
گرمي افسانه اش بامن.​
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
دستم
بوي گل ميداد
مرا به جرم چيدن گل
محکوم کردند
اما
هيچکس فکر نکرد
که شايد من
گلي کاشته باشم.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یادت میاد ؟
دست تو موقع بارون همیشه چترم میشد ...
آخه میگفتی دلت نمیخواد بارون به تنم دست بزنه
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
از بهار پرسيدم
عشق يعني چه؟
گفت
تازه شكفته ام هنوز نميدانم

از تابستان پرسيدم
عشق يعني چه؟
گفت درگرماي وجودش غرقم نميدانم

از پاييز پرسيدم
عشق يعني چه؟
گفت در هزار رنگ آن باخته ام نميدانم

از زمستان پرسيدم
عشق يعني چه؟
گفت سرد است و بي رنگ.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
عشق
به کودکي گفتند : عشق چيست؟ گفت : بازي.
به نوجواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : رفيق بازي.
به جواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : پول و ثروت.
به پيرمردي گفتند : عشق چيست؟ گفت :عمر.
به عاشقي گفتند : عشق چيست؟ چيزي نگفت.آهي کشيد و سخت گريست
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
سخاوت

در عشق دستهای مرا

تا که تو از پشت بسته ای

از من

مخواه

از من مخواه عشق

در دستهای

بسته

سخاوت نیست.
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
بذر عشق

من
تو را
برای شعر
بر نمیگزینم

شعر
مرا
برای تو
برگزیده است

در هشیاری
به سراغت
نمی آیم

هر بار از سوزش انگشتانم
در می یابم
که باز
نام تو را
می نوشته ام.
 
بالا