براي داريوش مهرجويي...
عطاء الله مهاجراني
مي خواستم درباره سينما؛ با نگاه به 40 ماهي که وزير فرهنگ بودم بنويسم. مثل يک نمايشگاه نقاشي تابلو ها در برابرم قرار دارند. تابلوي فيلم ها، سينماگران و منتقدان؛ مخالفان... گفت وگويي با سينما گران؛ نويسندگان سينمايي... داشتم. روزنامه مي خواندم، نوشته بود يک روزنامه نگار جوان اهل کردستان پنج سکه طلايي را که جايزه گرفته بود، به کودکان کرد تقديم کرد... به سيف الله داد معاون سينمايي زنگ زدم، گفتم؛ ببين مي تواني بهمن قبادي را پيدا کني. دو برابر سکه هايي را که به کودکان کرد داده، به او اهدا کنيم...
سينماگري به دفترم آمد. يک شاخه گل رز قرمز مخملي درشت معطر دستش بود. گفت اين يک شاخه گل يادتان مي ماند، حق با آقاي ليالستاني بود. نه تنها آن شاخه گل يادم مانده است، بلکه عطر همان گل در مشامم زنده است...
کيميايي خودنويسش را به من داد. گفت رمان بنويس... وقتي رفت کارتابل را از روي ميزم به کناري سراندم، کارتابل روي زمين افتاد...
اينها همه بماند. مي خواهم چند سطري درباره مهرجويي بنويسم. براي من مهرجويي در سينما مثل شجريان در موسيقي است. با کارنامه شگفت انگيز بيست فيلم سينمايي در فاصله نزديک به 40 سال عمرکاري، به قول حافظ؛
که اي صوفي شراب آن گه شود صاف/که در شيشه بماند اربعيني
پس از اربعيني کار و تلاش و انديشه؛ علي سنتوري- تا آنجا که مي توانم با شناختي که از مهرجويي و کار او دارم؛ داوري کنم- مي تواند يا مي توانست اتفاق مهمي در سينماي ايران باشد. اگر تيتراژ فيلم «گاو» را به ياد بياوريد. در تيتراژ آمده بود؛ سنتور؛ داريوش مهرجويي،
حال پس از 38 سال مهرجويي «علي سنتوري» را ساخته است.
در برخي فيلم هاي پراهميت مهرجويي؛ فرد در برابر قساوت اقتدار
فرو مي ريخت. اقتدار لازم نيست لزوماى در شکل سياسي آن تفسير شود. مي تواند وجهي فلسفي نيز داشته باشد يا وجهي اجتماعي. دايره مينا و آقاي هالو و پستچي و گاو نمونه هاي اين رويکردند. هميشه دوست داشتم مهرجويي فيلمي بسازد که فرد قرباني قساوت نشود. در برابر قساوت بايستد. مشد حسني که به جاي آن که گاو شود برود بگردد و کشنده گاوش را پيدا کند. مثل تنگسير چوبک- نادري. به گمانم علي سنتوري بايستي چنين فيلمي باشد.
ترانه فيلم با صداي چاووشي نيز همين را مي گويد.
اگر چه هيچ کس نيومد/ سري به تنهايي ات نزد
اما تو کوه درد باش/ طاقت بيار و مرد باش
مهرجويي کمتر خودش را تکرار کرده است. همانگونه که فيلم «گاو» سرفصل تازه يي براي سينماي ايران شد. به اعتبار انديشه يي که پشتوانه فيلم هاي مهرجويي است. به اعتبار اين که او بيش از هر سينماگر ديگر ايراني از ادبيات داستاني ايران و جهان بهره مي گيرد. در پس فيلم هاي او نيز فيلمنامه هايي که او نوشته مي توان نام هاي نويسندگان بزرگ ايران و جهان را سراغ گرفت...
سينماگري که با فلسفه و نقاشي و موسيقي آشنا است، چنان که مدتي پيش در نامه يي به بهانه سانسور چهل تکه از هامون نوشته بود. بار ديگر دچار نظارت شده است.
آيا اين بار همان بختک که بر قهرمانان فيلم هاي مهرجويي فرود مي آمد حال که ديده؛ مضمون فيلم ديگر شکنندگي فرد در برابر جامعه را تاب نمي آورد از زاويه يي ديگر سر بر آورده است؟
انگار حکايت همچنان باقي است. حکايت اهل فرهنگ و اهل ارشاد. به گمانم اگر علي سنتوري در جشنواره اکران هم نشود مهمترين فيلم سال سينماي ما و فراتر تاريخ سينماي ما خواهد بود تا بار دگر روزگار چون شکر آيد.
اعتماد