• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
..
 

navid69

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 می 2010
نوشته‌ها
5,019
لایک‌ها
4,633
سن
34
محل سکونت
یه جای خوب:دی
من در این نقطه دور
در بلا تکلیفی
در کش و قوسی خیالی جانکاه
به افق چشم بدوزم تا کی؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
می روم در پی تو
سالها آمد و رفت
بارها من دیدم
کوچ مرغان غزل خوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو ز دل کوچ نکرد
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
"خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن‌ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:

"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي‌آرد،
پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي‌ماني
و تو را ترسي شفاف فرا مي‌گيرد.
در صميميت سيال فضا، خش‌خشي مي‌شنوي:
كودكي مي‌بيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي‌پرسي
خانه دوست كجاست."
خانه دوست كجاست


 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند ................نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعده‌ی فردای تو پیچ اندر پیچ ..............آخر غم هجران تو چند اندر چند
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
چه فکر نازک و غمناکی


که کرم کوچک ابریشم


تمام عمر کفن میبافت


ولی به فکر پریدن بود.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس ... که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد ... که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست ... زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل ... دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد ... هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی ... شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم ... گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا ... حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
زیر باران باید رفت.....
 

ghazale.kz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 فوریه 2011
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
27
محل سکونت
rasht
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دور چها میبینی
هرشب از حسرت آهی و منو یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی....
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناك گنهكاری
ارواح كور و كودنشان را
مفلوج كرده بود
پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محكومی را
از كاسه با فشار به بیرون می ریخت
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناكی
اعصاب پیر و خسته شان تیر میكشید
 

ghazale.kz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 فوریه 2011
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
27
محل سکونت
rasht
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد.
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد....
من بودم و چشمان تو ...نه آتشی بود نه گلی....
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی......
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
پرنده فقط یک پرنده بود
پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . "

پرنده از ایوان
پرید ، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری میپرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه میکرد


پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود

فروغ فرخزاد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
چقدر پشت گوشم سنگين شده...

بس كه...

حرف هايت را پشت گوش انداختم!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بی‌هوده عمری در انتظار بوده‌ام
و خورشیدِ من طلوع کرده بود، در آخور گوسپندانی
که خود به نیرنگ
گرگانی بوده‌اند، میش پوش
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343

ای دل خاموش گیر!
و در خویش بگداز!
كه ترا جایی در این میانه نیست
دست از تقلای یافت حقایق بركش!
كه حقایق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمین ریاهای واضح
و حقایق كاذب جایی نیست!
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
امروز روز تلاقی نگاهمان بود
روز غرور چشمانمان
یه لحظه خیره
و
سرافکندگی سر هامان
در تلاش نگاهی دیگر
ولی
هر کدام پی راه خودمان
درگیر با خاطرات ..
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
سفرهای زیادی را به انتظار نشسته ام
سفری در دل آسمان یا به در نوردیدن دریا
سفری در زمان به خانه پدری
سفری در مکان به چیدن خاطره ها
سفری در خودم به هر آنچه که باید باشم
سفری در هیچ به رفتن از یاد
اینروزها لازم است که سفر کنم
اینروزها مجبورم که سفر کنم
باید بروم
سفر های زیادی را به انتظار نشسته ام
باید رفت
راه صدا میزند مرا
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
دور از این هیاهو
دلم کویر می خواهد و
تنهایی و سکوت و
آغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند.


نه دیوار،
نه در،
نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،
نه پایی که در نوردد مرزهایم،
نه قلبی که بشکند سکوتم،
نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،
نه روحی که آویزانم شود.


من باشم و
تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند
و آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست !
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
ای خاک !
مرا گرمتر مکن
که من امشب از هر نفس کشیدن بیزارم !
از هر زنده شدن
ازهر درد سپردن
از تکرار واژه ها بیزارم !
ای خالق مصیبت من
ای خالق خاک من
ایا دردی داری که بشنوی صدای مرا ؟
ایا تو می خوانی شعرهای سیاه مرا ؟
تو از من چه می دانی
لحظه ای طعم مرا چشیده ای که دردم را بدانی ؟
ای جسم مرده کجایی
که فریاد های پر تنفر مرا در نگاهت حفظ کنی !
ای جسم مرده کجایی
که لحظه ای مرا آرام تر کنی .
من با تو آخرین خط را می خوانم :
صدایم را بگیر
نفسهایم را بگیر
صدایم را بگیر
نفسهایم را بگیر!
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
خوش آن ساعت که یار از در آیو ...............شو هجران و روز غم سر آیو
زدل بیرون کنم جانرا بصد شوق........................... همی واجم که جایش دلبر آیو​
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
در انتهای هر سفر

در آیینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آیینه به جز دو بیکرانه کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام ‚ کجا

ندیده ای مرا ؟

حسین پناهی
 
Last edited:
بالا