• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
عطر و گل و ترانه و سرمستي ترا

با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو



بر شاخ نوجوان درختي شكوفه اي

با ناز مي گشود دو چشمان بسته را

مي شست كاكلي به لب آب نقره فام

آن بال هاي نازك زيباي خسته را



خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش

بر چهر روز روشني دلكشي دويد

موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او

رازي سرود و موج بنرمي از او رميد



خنديد باغبان كه سرانجام شد بهار

ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم

دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار

اي بس بهارها كه بهاري نداشتم



خورشيد تشنه كام در آنسوي آسمان

گوئي ميان مجمري از خون نشسته بود

مي رفت روز و خيره در انديشه ئي غريب

دختر كنار پنجره محزون نشسته بود


فروغ​
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
ای پناه بی پناهان

از من دل شده روی مگردان

در دل سوخته آتش نیفشان

ای فروغ شام تارم

می گریزی چرا از کنارم

بر خزانم بیا ای بهارم

عهد و پیمان

بست و شکستی

از کنارم رفتی و گسستی

از چه یاران ای نگارا

مجنونم کرد چشم مستت

این دل پریشان را دادم به دستت

رفتی و دلم بشکستی

با رقیب من بنشستی

بر تو دلستانم

اثر ندارد دگر فغانم

بر غمت روان شد

سرشک ماتم ز دیدگان

آه چه کردم که این چنین مرا به آتش می کشانی

برای من نمانده است جز نیمه جانی

آه چه بی قرارم

خبر نداری حبیب جان ز حال زارم

از چه یاران ای دل آرام
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
ایدل چو زمانه می‌کند غمناکت .... ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند .... زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت.................. آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت.................................... جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع ........................دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است........................ چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد........................................ خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست............................ همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم.............................. خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی............................. که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت​
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است​
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
همه این کوچه ها همه این دیوارها نام تو را نوشنه ام بارها باران باریده اما پاک نمی شود چشمانم را می بندم اما باز پشت پلکم اینجا را من نوشته ام به گمانم باید چشم بسته ببارم...
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب

تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه

چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب

مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

كه این یخ كرده را از بیكسی ها می كنم هرشب

تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب

محمدعلی بهمنی

برگرفته از وبلاگ خلوت دل​
 

Grafix

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2008
نوشته‌ها
268
لایک‌ها
99
محل سکونت
Iran
حرف های ما هنوز ناتمام ..
تا نگاه می کنی؛ وقت رفتن است ..

باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود

ای...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان؛ چقدر زود، دیر می شود ..!​
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
وصال او ز عمر جاودان به............... خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم....... که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر این در........... به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبیب من بپرسید............. که آخر کی شود این ناتوان به
گلی کان پایمال سرو ما گشت......... بود خاکش ز خون ارغوان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما........ که این سیب زنخ زان بوستان به
دلا دایم گدای کوی او باش............ به حکم آن که دولت جاودان به
جوانا سر متاب از پند پیران............ که رای پیر از بخت جوان به
شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست.. ز مروارید گوشم در جهان به
اگر چه زنده رود آب حیات است.......... ولی شیراز ما از اصفهان به
سخن اندر دهان دوست شکر........... ولیکن گفته حافظ از آن به
 
Last edited:

moeinfans

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 دسامبر 2009
نوشته‌ها
638
لایک‌ها
31
محل سکونت
در دههٔ ۸۰ میلادی
من اینجا رو ندیده بودم باید اینجا هم جالب باشه

--------------------------------------------------------


با من طلوع کن

-------خصمانه بخروش

------------------در من غروب کن

------------------------که دریاست دلم
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...

ولوله ي ساز با تو شد آغاز
محو عبور قافله ي ناز

هلهله ي ماه ، چاره ي دلخواه !
پرنكش از من ، سلسله ي آه !

پريزادي و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو

تو آشوب شهر خاموش من
گرفت عطر مويت آغوش من

بوداي پاييز ، از خلسه برخيز
از كوچه باغم ، عطر تو لبريز

خيال زارم ، سوز سه تارم !
لبخند و اشكم ، حال بهارم !

تو كه هم بغض شباويزي و هم رقص هما
چنگ باران به سر انگشت تو آيد به صدا !
پس چرا من نشنيدم ز لبت جز نت لا !؟

تو كه آتيش ترنجي و شرار گل ناز

پرنيان نفست شعله ي خاكستر راز
عشق سوزان خليلم ، تو گلستان نياز

تو ملاحت مژه اي ، غرق تماشاي توام
رو بگيري ! بزني ! يا بكشي پاي توام

لحن موسيقي من جذبه ي افسانه ي تو
زلف تو بركه ي شب ، زورق من شانه ي تو
روي تو روي پري ، معبد من خانه ي تو

ولوله ي ساز با تو شد آغاز
محو عبور قافله ي ناز

هلهله ي ماه ، چاره ي دلخواه !
پرنكش از من ، سلسله ي آه !

پريزادي و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو

تو آشوب شهر خاموش من
گرفت عطر مويت آغوش من

http://pichak.net/music/28/majid-akhshabi/parizaad/02.php
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سالها میگذرد

و تو ملموس ترین پاسخ را

به معمای دل من دادی

واژه گمنامیست

وا ژه ی آزادی
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
با تو رفتم،بي تو باز آمدم
از سر كوي او،دل ديوانه
پنهان كردم، در خاكستر غم
آن همه آرزو،دل ديوانه
چه بگويم با من اي دل چه ها كردي
تو مرا با عشق او آشنا كردي
پس از اين زاري مكن هوس ياري مكن
تو اي ناكام دل ديوانه؛
با غم ديرينه ام به مزار سينه ام
بخواب آرام دل ديوانه
با تو رفتم،بي تو باز آمدم

از سر كوي او،دل ديوانه
پنهان كردم، در خاكستر غم
آن همه آرزو،دل ديوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها كردي
تو مرا با عشق او آشنا كردي
پس از اين زاري مكن هوس ياري مكن
تو اي ناكام ، دل ديوانه
با غم ديرينه ام به مزارسينه ام،
بخواب آرام دل ديوانه
بخواب آرام دل ديوانه
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
بي تفاوت ،‌ از من و از خاطراتم ، روي برگرداند و رفت
اشك من را ديد ،‌ اما قصه ي تلخ جدايي خواند و رفت
گوشه اي از شعله هاي آتش خشمش به اشعارم گرفت
حاصل يك عمر عشق و عاشقي را ، عاقبت سوزاند و رفت ...
 

Grafix

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2008
نوشته‌ها
268
لایک‌ها
99
محل سکونت
Iran
از مهر نبرده ای نصيبی ای شب!

داری به گلو بغض عجيبی ای شب!

وقتی که تو می رسی همه می خوابند

بدجور ميان ما غريبی ای شب!​
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
خيالت دلبرا نازنين يارا
چراغان مي كند خانه ما را
شبانگاهان كه بي تابم براي تو
خوشم با گريه كردن در هواي تو
مي بارد نو به نو ديدگانم
مي جوشد نام از زبانم
باده تلخ غمت هر كه نوشد
كنج غم را كي به شادي مي فروشد
باز هم اين چشم ابري با من است
خانه و فانوس اشكم روشن است
عاشقي در من غزل خوان مي شود
كوچه هاي دل چراغان مي شود
شب‌كه سوزنهان‌شعله‌ريزد‌ به‌جان
‌اين‌من‌واين‌شور شيدايي
ديده درياي غم سينه صحراي غم
كو دگر تاب شكيبايي
قرار جان از كه جويم
غم دل را با كه گويم
دلبرا از داغ تو لاله گل كرد
هركجا نام تو آمد ناله گل كرد
باده تلخ غمت هركه نوشد
كنج غم را كي به شادي مي فروشد

ساعد باقری
 

Ali_softcenter

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2009
نوشته‌ها
5,918
لایک‌ها
7,364
محل سکونت
In my Sad Little world
باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی …
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!


چارلز بوکوفسکی
 

Grafix

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2008
نوشته‌ها
268
لایک‌ها
99
محل سکونت
Iran
بلبل نگران است و چمن، غمگین است

در بهت درختان، سر گل پایین است

بیهوده مگویید بهارم این است

امروز فقط اول فروردین است!​
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
نفس باد صبا مشك فشان خواهدشد
عالم پير دگر باره جوان خواهدشد
يادش بخير تو كتاب ادبيات راهنمايي اين شعر بود:happy:
 
بالا